ششم ، شماره 1481 سال بهمن 1376 ، 12فوريه 1998 ، شنبه 23 پنج
|
|
مدني جامعه و دين نسبت
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
چه دين با است مطرح غرب سياسي فلسفه در كه طوري آن مدني جامعه o
كه ميكنم ادعا بنده متنافياند سازگارند متلازمند؟ آيا دارد؟ نسبتي
است تنافي اينها بين
يكي.ميكند پيدا ارتباط كانال دو از ليبراليسم با مدني جامعه o
خروج و دولتي حوزه و خصوصي حوزههاي بين تفكيك بر مدني جامعه تاكيد
برقانونگرايي اصرار دوم ودولت مستقيم تاثير از حوزههايخصوصي
انقلاب در مدني همايشجامعه سخنرانان از يكي:اشاره
سئوال دو به كرد سعي وي.بود لاريجاني صادق اسلاميحجتالاسلاموالمسلمين
مطرح غرب سياسي فلسفه در كه آنطور مدني جامعه ابتدا:بدهد اساسيپاسخ
ليبراليزم نوعي با كه مدني جامعه آيا سپس دارد؟ نسبتي چه دين با است
نيست؟ قابلجمع يا است قابلجمع دين با خورده ، پيوند ايشان ديدگاه از
جامعه رشد تاريخي بستر از فارق را مدينهالنبي بحث خود سخنان در وي
.شد الفاظ بهكارگيري در دقت خواهان و ذكر مدني
مقالات سرويس
كوتاه بحث اين در كه تزياست جامعهمدني و دين نسبت باب در بنده بحث
.است دين و مدني جامعه ناسازگاري و ناهماهنگي ميكنم دفاع آن از من
اينجا گرامي سروران و عزيز دوستان از برخي كه مقدماتي با البته
بحث اين در كه مسئلهاي يك.نيست آسان بحث جاانداختناين كردند ، تقديم
اينكه از قبل من.شدهاست بهكارگرفته الفاظ و وضوحاصطلاحات عدم داريم
در كنم1ـ تقديم ميكنمكوتاه سعي را مقدمه دو بشوم ، بحثاصلي وارد
اين ، امثال و دين و حكومت ، عدالت جامعهمدني ، مثل تبيينالفاظي باب
از بسياري.بشويم قايل آنهاتفكيكي واقعيت و الفاظ اين بينمعناي بايد
مثلا الفاظ بهمعناي تنها نوعمباحث اين در و ميكنند غفلت ايننكته
فردي كه ديدهايم بسيار ما.ميكنند اكتفا لغت كتب و دردايرهالمعارف
بحثرا و ميكند پيدا لغت كتب از را معنا چندين و بحث عدالت باب در
بحث و مطلب يك عدالت ماهيت برسر كهبحث درحالي.ميكند ختم بههمينجا
لفظ و عدالت لفظ ارتباط.است ديگري مطلب لفظ اين معناي درباره
جامعه اماواقعيت است ، قراردادي امر يك خود معاني با جامعهمدني
ماهيت ، و معنا بين عرضكردم من كه تمييزي اينقراردادينيست مدني
بحث اين اميدوارم بحث درايناست زبان فلسفه در جديدي بحث يك
در بلكه معنايش ، در نه مدني جامعه ازپارامترهاي برخي كه بشود روشن
نيست20ـ سازگار دين با بهنظربنده و است ماخوذ واقعيتاش و ماهيت
بهعمل تعاريفي خود نزد از آزاديم ما مدني جامعه لفظ معناي درتحليل
معاني ، و الفاظ رابطه نداريم ، هم مشكلي هيچ عليالاصول و بياوريم ،
داراي و دارند تاريخي بستر يك الفاظ كه جايي در منتها.است قراردادي
اين براي خودمان از خاصي تعريف ما وقتي هستند ، ارزشي بارهاي و معاني
بهعلاوه.ميشود بلاوجه لفظي اشتراك يك موجب اين ميكنيم ، ارائه الفاظ
محترم جمهوري رياست مثال بهعنوان ميكند ، بيموضوع را مباحث از پارهاي
كردند ارائه مدني جامعه از را تعريفي اسلامي كشورهاي سران كنفرانس در
تامل قابل مدينهالنبي به مدني جامعه ارجاع متين بيانات من بهنظر كه
من.نميشود حل جديد تعاريف ارائه با جامعهمدني مسئله منتها.است
نسبت مثلامثاليميزنم شده مطرح همايش همين در عناوينيكه درباره
.است دست اين از ودين جامعهمدني نسبت و ومدينهالنبي مدني جامعه
متلازم يا يكي بدانيم ، مدينهالنبي از برخاسته را ماجامعهمدني اگر
و متلازماند فوق تعريف بنابه مدينهالنبي يا و دين و بودنجامعهمدني
همايش اين در حاضر موضوعدرحال تا دو بنابراين بحثنميخواهند ،
برخاسته جامعهمدني اگرواقعيت.جامعهمدني و دين بين نسبتبندي;داريم
قابلبحث چون بشود ، محو عناوينبايد اين ديگر باشد ، ازمدينهالنبي
چيزي اين و دارد ، وجود بنابهتعريف كه است واقعيتي يك نيست ، بهاصطلاح
دين و است غربي اصطلاح كه جامعهمدني بين نسبت كه اصلي ازمشكل
براي جديدي تعريف اينكه جاي به است اين پيشنهادم من.حلنميكند
تاريخي بستر در كه معنايي همان با را لفظ اين كنيم ، ارائه جامعهمدني
واحدي معناي يك هم آنجا گرچه بدهيم ، قرار عنايت مورد داشته ، خودش
نسبتي و ارتباط چه دين با مدني جامعه بين ببينيم بايد اما نيست ،
.دارد وجود
فلسفه در كه آنطوري مدني جامعه استكه اين من بحث موضوع دقيقا پس
سازگارند؟ متلازمند؟ آيا دارد؟ نسبتي چه دين با است مطرح غرب سياسي
دوست منتها.است تنافي اينها بين كه ميكنم ادعا بنده متنافياند؟
فرمايشات مخصوصا فراواني ، قرآني آيات ايازي ، آقاي جناب ما عزيز
هيچ مدلولاش آنآيات كه معتقدم من ولي كردند ، مطرح را مطهري شهيد
اينجا از را بحث سپس.ندارد مدني جامعه و دين ميان نسبتبندي به ربطي
نسبتبندي سپس و عرض را سهاصطلاح الي دو اجمالا فقط من و ميكنيم شروع
.ميكنم
تيپهايي است عبارت امروزياش تعبير در مدني جامعه شايع تعاريف از يكي
در البته.آمدهاند بيرون دولت مستقيم سيطره از كه جامعه فعاليت از
مدني جامعه معناي و نبوده اينطور هميشه غرب سياسي فلسفه تاريخ
جامعه و جامعهمدني اصلا لاك مثلا بود ، نشده تاكيد روشن بهاينصورت
وضع مقابل را مدني جامعه روسو ، و لاك هابز ، .ميداند يكي را سياسي
و مدني جامعه تعبير اين از آنها استفاده گرچه ميبرند ، بهكار طبيعي
كه لاك نزد در طبيعي وضع مثال بهعنوان.است نبوده يكسان طبيعي ، وضع
خواستههاي وارضاء كمال به رسيدن براي هجوم هست ، مقابلاش جامعهمدني
.ميشود جنگلتصور شبيه چيزي يك هابزي ، وضعطبيعي لذا و خود
ولو است خويش منافع تحكيم كهتابع ميبيند موجودي را انسان او اصلا
واقع طريق اين در هم ديگري ونفس جان اينكه به شود منجر اينكه
قوانين آدمي عقل است مدعي طبيعي وضع در هابز برخلاف لاك اما.بشود
همه عليه همه هجوم مشكل وضعطبيعي ، مشكل و دارد ذهن در را مقبولي
تصور طبيعي وضع در لاك مشكلاتيكه مهمترين از يكي بلكه نيست ،
طبيعي وضع اساس بر كه وجامعهاي طبيعي وضع آن ناپايداري ميكردمسئله
عقل لاك نظر به نباشد ، مدني جامعه و حكومت اگر.ميباشد بناشد ،
منتها ميكند ، عمل بهنحومحدودي و طرح را معقولي قوانين آدميخود
نيز خود و بفهمند خود كهانسانها وضع اين و است ، خودش نيز مجرياش
جامعهاي جامعهمدني لذا بهوجودميآورد را ناپايداري وضع يك اجرابكنند ،
تخصيص به دست طبيعي ، وضع ماندن پايدار براي جامعه آن در مردم كه است
.باشد آنها مايملك و منافع حافظ كه ميزنند قوانيني و حكومت و دولت
يك است كرده تصريح خودش كه همانگونه لاك اصطلاح در البته خصوصي ملك
جامع اهداف مهمترين از يكي ويميكند دفاع آن از كه است عامي تعبير
لاك حتي هم را جان و جسم دارايي ، ميداند ، خصوصي ملك از حفاظت را مدني
وضع برابر در چيزي يك را مدني جامعه هم روسو.ميداند مايملك جزء
جامعهاي جامعهمدني ، بهطوركلي ديدگاهها اين به باتوجه.ميداند طبيعي
انتظام ، و نظم برقراري براي خود ، مايملك حفظ براي مردم آن در كه است
منافعشان حافظ تا بياورند كار روي را دولتي تا ميبندند قراردادهايي
تصادم هم با و است قابلتحصيل كه درحدي را انسانها آزاديهاي و باشد ،
و آزاديها حفظ فقط جامعهمدني يك در دولت كار.نمايد حفظ نميكنند ،
.آزاديهاست ميان برخورد از مانعشدن
من گمان به اصلي اماموضوع.است مدني جامعه معناي از اجماعي اين
من نظر به.است مدني جامعه و دين اختلافبين و تنافي موضوع
از برخي تصريح به است ، ليبراليزم تز تنافي ، موضوع عمدهترين
بستر در كه معنايي آن به مدني جامعه با كه اموري از يكي نويسندگان
دفاع صرف ليبراليزم.است مسئلهليبراليزم ملازمميباشد شده طرح خودش
.ميآورد همراه را بسياري نكات خود با كه است تزي يكنيست آزادي از
تاكيد يكي.ميكند پيدا ارتباط كانال دو از ليبراليسم با مدني جامعه
حوزههاي خروج و دولتي حوزه و خصوصي حوزههاي بين تفكيك بر مدني جامعه
برخلاف.قانونگرايي بر اصرار دوم و.دولت مستقيم تاثير از خصوصي
مطلوب تقريبا قانون ، اجراي و قانونگرايي است ، شايع گاهي كه تصوراتي
كندكه اعلام نظري لحاظ به لااقل جامعهاي هيچ ندارم گمان است ، همه
آن در كه دارد مقالهاي آلنراين.باشد حاكم جامعه در قانون نميخواهم
ميخواهماز من بگويد كه نميكنيد پيدا را حكومتخودكامهاي هيچ ميگويد
نه است قانون مامحتواي بحث در مهم باشم ، بيرون قانون حيطه
اسلامي جامعه از كه كسي.دارند قبول را همهقانون صرف ، قانونگرايي
بيقانوني ما كه نيست اين ادعايش ميكند ، دفاع مدني جامعه درمقابل
در ميآيد نظر به.است قانون محتواي استمهم مدعي بلكه ميخواهيم ،
نويسندگان از بسياري تصريح به پذيرفتهاند ، را ليبراليزم جامعهمدني ،
و جوزفراس دوركيم ، مانند ليبراليزمپرداختهاند از دفاع به كه
جامعه در دولت.است دولت بيطرفي تز ليبراليزم ، آموزه ديگران ، مهمترين
مبناءاشهم است ، بيطرف اخلاقي ارزشهاي به نسبت مدني جامعه و ليبرال
تصريح ديگران و دوركيم.اخلاقياتاست مبناي در نسبيگرايي يك تقريبا
است ، چيزناصحيح چه و صحيح چيز چه اينكهنميدانيم بهخاطر ما كه دارند
مطلب اين بر اجماعي همچنين و هستند ، مختلف موضوع اين در مردم و
آنچه براساس را قانونهايي را ، سقيمهايي و صحيح دارد حق نيست ، دولت
در است ، اين بنده سوال حالا.كند شهروندانتوصيه به ميداند ، بد و خوب
نوعي با مدنيكه جامعه مدني ، حكومت آيا است اين من واقعاشكال
خيلي نه؟ يا است جمع قابل دين ايدهاشبا آيا خورده ، پيوند ليبراليزم
را خودش كه حكومتي ميكند ، القاء را خاصي ارزشهاي يك دين كه است روشن
.ميكند اعمال را خاصي ارزشهاي ميداند ، مستند دين به
نميگوييم است ، البته بدها و خوبها باب در بيطرف دين نميتوانيم ، بگوييم
دين قطعي جزء بدها و خوبها متيقن قدر است ، ولي روشن بدها و خوبها همه
قرآن آيه اينجا كه برادران از بعضي فرمايش برخلاف من.ميآيد بهحساب
.است صورتگرفته روشني مغالطه يك نظرم به كردند رامطرح لااكراهفيالدين
.منالغي قدتبينالرشد كهلااكراهفيالدين ميكنم عرض را اين لذا
راه كه دين بپيمايند ، اما را باطل راه يا و حق راه كه انسانهاآزادند
وضع بيان فيالدين ، لااكراه ببينيد ارزشهايياست ، با توام است ، حق
و دين بين بگوييم ماميخواهيم ، وقت يك.دين مفاد بيان نه انساناست ،
.است وناسازگاري اثنينيت اينجا ميگويم من است ، چهارتباطي مدني جامعه
را خودش دين اين به مستند حكومت داردكه ارزشهايي بطناش در دين
ديني حكومت نكندديگر عمل اگر و كند عمل ماهيتش لحاظ به موظفميداند
است ناگزير بشود ، اجرا اسلام منميخواهم ميگويد كه حكومتي.نيست
ولي.باشد اينارزشها براساس تفنيناتش و كند توصيه را بعضيارزشها
اين بين البته و نپذيرند ، يا و بپذيرند را حكومت اين كه آزادند مردم
فمن ربكم بصائرومن ائكم ازايدات قدجا مسئله.است فرق بسيار دوسخن
از بصائري كه ميگويد دارد دقيقا اين.فعليها عمي من و ابصرفلنفسه
كه آزاديد رابپذيريد ، بصائر اين كه آزاديد شما آمده ، ناحيهخداوند
ناگزير و است ، ملازم ارزشهايي با بصائر پذيرفتيداين اگر ولي.نپذيريد
باشد ، مستند بهش ميخواهد كه حكومتي دين كه بپذيريد بايد شما
ديني حكومت ماهيت با اين.بگذارد زيرپا را ارزشها اين نميتواند
و كهرشد منالغيميفرمايد قدتبينالرشد الدين لااكراهفي آيه.مخالفاست
آنحيث از دين پساست بصائر اين بر عمياي ديگر و بصائر يكي.است غي
ارزشها و احكام از بعضي با ناگزير است بصائر كه حيث آن از او رشد كه
آن اجراي و برنامهريزي براي دين به اتكاي ادعاي كه وحكومتي است توام
تزهاي مهمترين از يكي كه است اين من حرفباشد بيطرف نميتواند دارد ،
مدعي كه حكومتي جامعهاسلامي ، در آيا.است دولت بيطرفي تز ليبراليسم ،
واحكام ارزشها به نسبت بيطرف ميتواند كند ميخواهدپياده را اسلام است
.است گرفته صورت يكطرفه دراينجا قضاوتها از بعضي ميكنم فكر من.باشد
نهي و معروف به امر كه قرآن در مكرر آيات بر علاوه ما دين تاريخ در
صاحب مرحوم مثل طريقين فقهاي اتفاق به كردهاند ، مطرح را منكر از
بيش معروف به كهامر نديديم مطلب اين در مخالفي ما جواهرميفرمايد
ديگر مرحله در نشد تمام سخن مرحله يك در اگراست گفتن سخن از
يا و رابپذيرند دين مختارند انسانها.كند عمل بايد جامعهاسلامي
مختارند و بپذيرند را اسلامي وحكومت باشند متدين مختارند نپذيرند ،
نهفته ازارزشها بعضي ذاتش در شد پذيرفته اسلامي حكومت ولياگر نباشند ،
منفي ارزشهاي نفي و ارزشها به توصيه ذاتش در ديگر عبارت بهاست
.است مغاير كاملا مدني جامعه در دولت با كه.است نهفته ديگر