ششم ، شماره 1487 سال بهمن 1376 ، 19فوريه 1998 ، شنبه 30 پنچ
|
|
وبهار چلچله فراراه آمد ، اسفند
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
ايراندربارهچلههاي مردم بومي فرهنگ و افسانهها آيينها ، در كاوشي
زمستان
و قصه آيين ، هزاران يادآور امسال پيدرپيزمستان و سنگين برفهاي
.است آمده پديد طولاني و زمستانسخت در مردم توسط كه است كهن افسانه
افسانهها و آيينها اعماق در
سرسبز ، پرآب تابستان و بهار زمستانامسال ، پيدرپي و سنگين برفهاي
.ميدهد نويد را بابركتي و
زمستان ماه واپسين اسفند ، اول فردا و ميرسد پايان به بهمن ماه امشب
را آبادي يك مردم گاهي سنگيناش ، برف و زمستان دور ، گذشتههاي در.است
روزگاران آن مردم.ميگرفت محاصره در بيشتر يا و روز مدت 90 به
با ارتباطشان و داشتند اشتغال دامداري و كشاورزي به كهبيشتر
يخبسته وگاه كوتاه روزهاي از گذر براي بود ، ناگسستني طبيعي پديدههاي
و ميبردند بزرگترهاپناه قصه و گرم كرسي طولاني ، شبهاي به زمستان ،
و افسانه قصه ، دوردست ، هزاران و سخت آنزمستانهاي از سان بدين
آيينها كهاين دريافت ميتوان نگري باژرف.است مانده جا بر آئينمردمي
و زندگي به واميد حكمتبوده و پند تجربه ، به سراسرآميخته افسانهها و
اين.است داشته نقشاساسي آنها آوردن پديد در آيندهبهتر
كشور گوناگون مناطق متعلقبه كه را آئينها و قصهها ، افسانهها
.ميكنيم ماست ، مرور
كه سرمااومده ننه:ميگفت و پنجرهميايستاد پشت ;ميباريد كه برف
.رسيد راه كوچيكهاز چله و گذشت بزرگه چله.ميباره داره آسمون
...بود سرما قصهننه بزرگ ، مادر قصه شب ، آن
و آغازميشود زودتر زمستان فصل سردسيرايران ، و كوهستاني مناطق در
ماه دو تا اينمناطق از بسياري در كه بهطوري.ميگيرد پايان ديرتر
اين از.است نشده تمام باران و برف و دارند كرسي بهارهنوز از بعد
و خوشحالترند شوند ، بهارنزديك به و دور زمستان از كه قدر هر رو
.ميگيرند جشن ماهميرسد ، اسفند آستانه به زمستان چونفصل
فصل روستاها ، در بهويژه ديرپايايران استانهاي از بسياري در
كه ترتيب بهاينكردهاند نامگذاري قسمتهايجداگانه در را زمستان
را بعد روز بيست و بزرگ راچله بهمن دهم تا دي اول از اول ، روز چهل
زمستان طول تمام در.مينامند كوچك راچله اسفند اول تا بهمن دهم از
آخر روز چهار از است عبارت كه نيست ازچاچار سختتر و سردتر گاه هيچ
.كوچك چله اول روز چهار بزرگو چله
كه افسانهايدارند بزرگ و كوچك دربارهچله مردم دماوند ، دركيلان
در كوچكتر برادر با باشد بزرگ چله همان كه بزرگتر برادر:ميگويند
:ميپرسد كوچك برادر.ميكند جنگ و مگو و بگو و كشمكش ايامچاچار
وخمرههاي كوزهها:ميدهد جواب برادربزرگ كردي؟ كار چه مدت اين در
از بزرگ چله آنوقت.كردم خراب را زيادي وخانههاي شكستم را زيادي
من:ميگويد جواب در كوچك كرد؟برادر خواهي كار چه برادرشميپرسدتو
بزرگ چلهكشت خواهم گهواره ميان رادر بچه و كرسي زير را پيرزن
كاري و است بهار همسايهات نزن ، لاف بيخودي !پيكارت برو:ميگويد
.بكني نميتواني
سرد وبسيار طولاني زمستاني آن آباديهاياطراف و همدان باستاني شهر
.ميكنند تقسيم كوچيكه چله و بزرگه چله به را همدانزمستان دردارد
بيست كوچيكه چله.ميشود آغاز دي اول از و است روز چهل بزرگه ، چله
اول روز ده كهدارد ادامه اسفند اول تا بهمن يازدهم از كه است روز
.رابهمنميگويند دومش روز ده و رااهمن اسفند
سه هر اين و آنهاست خواهر هود به وآفتاب برادرند دو بهمن و اهمن
بياورند هيزم كوه سر ميروند بهمن و اهمن.هستند پيرزن ننه بچههاي
و ميرود هم او ميفرستد را دخترش پيرزن ، ننه بعد.برنميگردند اما
بيرون كرسي زير از ميلرزد سرما از اينكه با پيرزن ننه.برنميگردد
.نميكند پيدا را آنها اما.بچههايش دنبال ميرود كوه طرف به و ميآيد
و آتشميزند را جارويي بعد.ميكند رازياد سرما و ميماند كوه در سهروز
آتش را دنيا اهمنم؟كوبهمنم؟ كو:وميگويد ميچرخاند سرش دور
آب پر سال افتاد ، آب به اگر.ميكند پرتاب را جارو آنوقت.ميزنم
.است پيش در خشكسالي خشكيافتاد به اگر و ميشود وبركتي
مردم باورهاي و زمستان
را اول روز هفت:ميشود تقسيم اينگونه دماوند دركيلان اسفند ماه
رابادعام دوم هفتروزميگويند پيرزن سرما پيرزنيا چله پيرزن ، خاله
.ميگويند رو راغاز روزچهارم هفت و هود راآفتاب روزسوم هفت و
و تقسيمميشود دوره شش پنج به كهاسفند باورند اين بر مردم دماوند در
شديد چنان باد سرماو يعني است ، جنبان كلوكه دورهها تمام از سردتر
مردم.ميافتد تق تق به ميلرزدو باد شدت از در كهكلونهاي ميشود
اسفندوجود درماه سال روزهاي خاصيتتمام و خصوصيت كه دماوندمعتقدند
پاييز ، بهار ، زماني ساعتي:ميكند حكم ماهيك اين از لحظه هر و دارد
كه معتقدند مردم درسزدگرمسار ، .است تابستان وهنگامي زمستان وقتي
زمين زمستانگذشت از كه روز پنج سيو.ميكشد نفس دوبار زمين زمستان فصل
گذشت زمستان از كه پنجروز و چهل.ميشوند آب وبرفها ميكشد دزده نفس
تقسيم سهقسمت به اسفند كه باورند براين آنها.ميزند آشكار نفس زمين
قور قارو هوا هنگاميكه و است پيرزن خاله اولمال روز ده:ميشود
از كه هم سروصدا آن و سوارشده را شترش پيرزن كه است نشانهآن ميكند ،
دوم روز ده.پيرزن خاله شتر پيلهزدن به است موسوم ميشود بلند ابرها
دارد فراواني وغبار گرد و ميوزد باد كه ميدانند لك لك مال هم را
هم آخر روز ده.ميآورد دور راه از را لكلكها باد ، اين كه ومعتقدند
.ميآيند چلچلهها و ميشود توفاني سخت هوا كه دارد اختصاص چلچله به
زمستان شبهاي گرميبخش افسانه و قصه
در نمايشي وبازيهاي سرگرميها انواع ميرسد ، راه از كه زمستان فصل
و رشكي انداختن ، خرك كردن ، برفي:جمله آن از ميگيرد انجام نقاط اين
:چون زمستاني ترانههاي انواع...و ناقالي جشن برنشين ، كوسه ماسي ،
شبهاي در سرور و شادي با مردم توسط نيز..و بابو وپير گوله عروس
.ميشد خوانده زمستان
يا كوچك چله سنتشب و جشن ميشود ، نزديك پايان به كه زمستان اما و
از بسياري در هنوز خوشبختانه كه رسم اين.ميشود آغاز اسبندي جشن
تفرش ، در همچنين آن آباديهاي و كاشان دماوند ، چون كوهپايهاي مناطق
يادآورجشنبهمنجنه و ميگيرد صورت آشتيان و محلات طالقان ، فراهان ،
و آذربايجان در هم كه جشنكوسهبرنشين و است آن شبيه همزادي يا قديم
.ميگيرد انجام مختلف اشكال استبه متداول كردستان هم
...ميكشد آشكار نفس زمين:اسبندي جشن
روز دهپانزده هرسال كه باورند براين كاشان مردم:كاشان اسبندي.
اسبند آنباد به ميوزدكه معتدلي باد اسفند ماه رسيدن از پيش
اسفند رسيدن فرا با كه معتقدند و ميدانند بهار پيك را آن و ميگويند
.ميشود معتدل هوا نوروز عيد و بهار در و ميشكند سرما كمر ديگر
ديگر شبهاي زودتراز اسفند شب در آن اطراف آباديهاي و كاشان اهالي
سال تا ميپزند پلو حتما شام براي و ميكنند روشن را خانههايشان چراغ
شب در شام خوردن از بعد.باشد روشن خانههايشان اجاق وقت همين ديگر
شبهندوانه اين در حتما بايد كه معتقدند و ميآورند اسفند ، شبچره
اين در خانه بزرگ.امانبمانند در كاشان عقربهاي گزند از تا بخورند
.ميخواند بلند آواز به فالرا و ميگيرد حافظ فال شب
برگزار عيدنوروز شب مراسم مثل را اسفند شب مراسم كاشان قمصر در
زمين روي ديواري بخاري ياكنار كرسي روي را هفتسين سفره.ميكنند
مينشينند هم دور شادماني و شادي با غذا ، ازخوردن بعد و ميكنند پهن
نامزدشان براي شب اين در دارند نامزد كه كساني.ميخندند و ميگويند و
آن در كه خوانچه يا يكطبق از است عبارت اسفندي.ميفرستند اسفندي
ماهي تا چند و ابريشمي پارچه قواره يك و ميوه و شيريني بشقات چند
شكيل زنانه كفش جفت يك ديگر ، سبزيهاي و اسفناج و كاهو مقداري و دودي
و ميكنند روشن هم چراغ يك قند ، دوكله يا يك و روغن و برنج مقداري و
.ببرد عروس خانه به كه ميدهند محل حمامي به و ميگذارند ميانطبق در
:ميخوانند را شعر اين بچهها اسبندي جشن مراسم برپايي از پس بيدگل در
چه قند جوز /فينه طرف نارنج / گوسفنده زاييدن / اسفنده شب امشب
خانم خورشيد / داريم برو امشببيا / داريم پزون پلو امشب / شيرينه
...و كن آب برنجتو من دو / كن آفتاب
.ميدهند يااسفندي پول خود بچههاي به اسفند اول روز در پدرها
و كنند درست خورشهايرنگارنگ و پلو بايد حتما اسفند شب در درمرق
شام ، خوردن از پس شب اين در.مستمندانميفرستند و فقرا براي آن از
خانه اهل تمام براي بايد ميگيرد فال كه كسي و حافظميگيرند فال
.بگويد خودش به هم را هركس فال نتيجه و بزند تفال
كهكرده اسفنددارند اول شب درباره افسانهاي خمين و آشتيان مردم
.مينامند كوه علي ياكرد كوه به
آنها از يكي و داشته پسر تا چهل كه بوده پيرزني كه است ترتيب اين به
ميشود سرد هوا اما.بياورد هيزم ميرودتا كوه به روزي كه بوده كرده
چرخ مادرش نميآيد وقتيكرده.ميماند غار روزدر هشت مدت او و
به رو وهوا شود آب يخها و برفها تا ميزند آتش كوه پاي را نخريسيخود
مادرش همراه و ميگيرد دوبارهجان كرده ميشود گرم هوا وقتيبرود گرمي
.ميآيد آبادي به
مشغولند وگلهداري زراعت به آن اهالي غالب كه طالقان دركرود
به آفتاب را آن و عربي حوت بابرج است برابر اسفندماه كه معتقدند
از بهار ديگر بروند حوت به آفتاب وقتي كه براينباورند و مينامند حوت
ديگر ببارد وباران برف و بشود سرد هوا هرچقدر ماه اين در و راهرسيده
اول روز يعني حوت به آفتاب.نگرانينيست جاي و ندارد بقايي و دوام
شادي و جشن به را روز آن و دارد خاصي آنانارزش نظر در اسفند
.ميگذرانند
و آمد (گاو گله)گوگل كرد غروب آفتاب وقتي حوت به آفتاب اول شب
روشن شمع خانه ورودي در دوطرفبالاي در شد روشن يكييكي چراغها
خانه به قدم كسي بايد اسفند اول روز كهبامداد معتقدند همه.ميكنند
مردم روز اين در.باشد متديني و خوشبين و نيت خوش آدم كه بگذارد
طالقان سفيدانكرود ريش كه طوري به هستند بشاش و خوشحال بسيار
تشريفات و اهميت خيلي گذشته ايام در اسفند اول روز و شب ميگويند
.است مانده باقي آن از اينكاندكي كه است داشته
هر و ميشوند دستهجمع دسته آبادي بچههاي اسفند ، شب طالقان درشهرك
ميكنند شلوغ و ميخوانند شعر و ميروند خويشها و قوم خانه در به دسته
بزرگتر ديگران از كه بچهها از يكي مثلا.برسد كوچك چله شب شيريني تا
خبرت بدهكه مژده !جان باباقلي جان ، عموقلي:ميگويد بلند باصداي است
برادر گفت من وبه آمد (كوچيكه چله از كنايه) كوچيكه برادر كردم
را كلاغ ميكنم ، خشك گهواره درميان را بچه من اما نكرد كاري كه بزرگم
جايش در را پيرزن و خوابش در را پيرمرد و باآبش را سطل لانهاش ، در
و كنيم كوچيكهقسمت برادر با ما تا بده شيريني ما به پس.خشكميكنم
خشك را شما و نكند وطوفان بوران و سرما و كند رحم كوچيكه برادر
.نكند
آنان به جوزقند و سنجد و شيريني مقداري صاحبخانه كه است مرسوم
خانه به و ميپزند آشرشته معمولا طالقان درشهرك اسفند شب.ميدهد
.ميخورند پاچه كله شام مردم امابيشتر ميفرستند خود خويش و قوم
مجرد هاله