ششم ، شماره 1487 سال بهمن 1376 ، 19فوريه 1998 ، شنبه 30 پنچ
|
|
آسمان آبي حسرت در
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
نگيرنمان؟:گفت چندينبار مسير طول در
چه؟ براي:پرسيدم تعجب با
.بگيرد را ما جلو پليس شايد.است پاك هواي روز امروز:گفت
ترس ديگر كردهايد ، سوار خودتان از غير سرنشين پنج كه شما آقا:گفتم
چيست؟ براي
و است دور كارم محل.سوارنميكنم مسافر ديگر روزهاي خانم:گفت
.داريم را خودرو اين كه شكر را خدا كنم ، رفتوآمد شخصي خودرو با بايد
كه هستي نگران مدام.نميارزد زحمتش به مسافر و مردم سواركردن راستش
جور هزار و باشي خردنداشته پول يا كند ، جريمهات پليس مبادا
.گرفتاريديگر
و همدلي يا ترس ، و ميخواهد پاك ، قانون هواي داشتن اما ، راستي به
يا است امنيت و آسايش آنبراي اجراي و قانون وضع آيا مشاركت؟
اجتماعي؟ همياري تخريب و دلنگراني و زحمت
آن از بعد و فردوسي خيابان مسيردر طول در.شدم ديگري خودرو سوار
بسيار خودروها تعداد ونك ، تاميدان آن امتداد و قرني سپهبد خيابان
.آمدم بيرون تعطيل روز يك در كه كردم احساس لحظه يك.بود كم
به كه پاك هواي داشتن نمادينبراي روز يك انتخاب و نامگذاري واقعا
پاك ، و بود آبي تهران واقعاهواي گذشته ، روزهاي باد و لطفبرف
.بود چقدرلذتبخش
سالم و پاك هواي بود قرار تهرانيكه شهروندان از غير ديروز ، صبح
تا البته.بكشند نفس كمي توانستند هم خيابانها انگار كنند ، استنشاق
.رفت بايد هنوز شام
خيابانها آمديد ، كه مسيري طول در امروز آقا:كردم سئوال راننده از
بود؟ خلوت همينطور
عبور شهيدمحلاتي بزرگراه از هرروزكه:داد ادامه و گفت غليظي بله
.بود خلوت بسيار امروز اما.نميدهد امان ترافيك ميكنم
تهران هواي وضع طرحها و كارها اين با اما:گفت و كرد كوتاهي مكث
.نميشود درست كه
نياوردن براي همگاني اعلام و يكروز گذاشتن آخر:گفت چرا؟:گفتم
.نميكند درست را كار كه خودرو ،
حسن دادهاند نشان هميشه ما مردم آقا ، :گفتم و رفتم فرو فكر به
حس اين كه كافيست ميزند ، موج درونشان در دوستي نوع و مشاركت همدلي ،
.شود بيروني تا داد پرورش را
اگر كه ميكند يادآوري ما به و نماديندارد جنبه بيشتر روزهايي چنين
.كنيم زندگي هم كنار در بهتر ميتوانيم بخواهيم ،
ما كه زماني تا خانم آخر:گفت نشستهبود جلو در كه مسافراني از يكي
فكرمان ميتوانيم چطور لحظهايميانديشيم و آني منافع به فقط
و پاك هواي داشتن.كنيم بزرگ را دلمان و را ، انديشهمان را ،
هستيم؟ كجا در ما ميخواهد ، واقعا روشن دل و پاك قلب زندگيپاك ،
و حق رعايت با كه داريم باور آيا هستيم ، كار كجاي در ما براستي
شهري زندگي كه هست يادمان به شد؟ خواهد رعايت هم ما حق ديگران ، حقوق
ادامهزندگي بتوان كه ميخواهد وگذشتهايي ظرافتها ابرشهر ، يك در هم آن
كه كارياست حداقل آن اجراي و قانون احترامبه كه ميانديشيم آيا داد؟
با ازهمه مهمتر داد؟ انجام ميتوان هوايمسموم ، با و بزرگ شهر يك در
را آن وچرخش غنيتر را زندگي دايره متقابلميتوان درك و نوعدوستي
.كرد آسانتر
هواي ماندگاري.نميآيد بدست وآسان ارزان و دارد بهايي پاك ، هواي
آبي آسمان وسعت به فراخوانيميخواهد ديروز ، صبح همچون پاكي
را دلهايشان شود خواسته ومسئولان مردم همه از آن در كه بيانتها ،
:سرود بايد همچنان وگرنه.كنند صاف و روشن را قلبهايشان و آبي
پروانه ازپر كوچكتر است باغچهاي به نگاهم
حسرت در انديشهام اوج و
آسمان آبي