ششم ، شماره 1490 سال ، 24فوريه 1998 ، شنبه 5اسفند 1376 سه
|
|
معنا جهان به خيزشي
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
دعا فلسفه در بحثي
خواهش و نزديكم پرسند ، من من درباره تو از اگر:گشايي جستار
آيه 86 -بقره سوره برميآورم -فراخواند مرا چون -خواهندهرا
ان -ناتوان انسان ميان پيوند نخستين و بنياديترين نزديكترين ، دعا ،
كه هموست زيرا است توان همه و دان خدايهمه و -ضعيفا خلق الانسان
پناه و تنهايان همدم و خواهشها برآرنده شكسته ، دلهاي شكستهبند
.است بيپناهان دهنده
معنيهاي فولادوند ، مهدي دكترمحمد استاد ميآيد ، پي از كه جستاري در
سخن در را آن شناختي هستي و فلسفي سويههاي و دعا واژه گوناگون
.پژوهيدهاند -قرآن -خداوند
.مينماييم جلب مطلب اين به را گرامي خوانندگان توجه
معارف سرويس
فولادوند مهدي محمد دكتر:نوشته
قدرتي چه يا خواندن را كسي چه اما است ، خواندن معني به لغت در دعا ،
كه زيرا !نه البته !را؟ مجبور طبيعت و كور عنصر طلبيدن؟ بهياري را
.ماست از زبونتر و باربيچارهتر هزار چرخ
همه و توان همه همهدان ، پروردگار يعني جهان ، بزرگ خداي از ما برداشت
رنگ -است زده رقم وجود ديوار و در بر عجب نقش همه اين كه -جاحاضر
.نيست ما روزانه طبيعي و علمي ادراكات نوع از و دارد ديگري
و ميكند نتيجهگيري و ميچيند كبرا و صغرا انسان ، خرد و عقل طرفي ، از
كلي مفاهيم پارهاي از و ميرسد كلي حكم به جزييات جوييدر پي از
فراهم ذهن در مبهم ادراكاتي...و نيكي ، نظم نظيرعدالت ، زيبايي ،
سخت چيست ، آبي يارنگ بپرسيمتعريفهستي عقل از اگر ولي ميآورد ،
.فروميماند
پايان و آغاز و مرگ از پس زندگي چگونگي و صفات و ذات شناخت در
چه هر ادراك و تحقيق گذرگاه و لنگ ، عقل پاي باز خاكدان ، سرنوشتاين
تصاوير مشتي جز و است افتاده كتاب ، كهنه اين آخر و اول.ميگردد تنگتر
پروردگار از آدمي همه ، اين با.نيست ما دست در علامات ، چيزي و كلمات و
بودن منطقي بند در چندان كار آغاز در حتي داردو دلخارخاري در خود
ابزاري طبيعت كه مييابد در عقلاني سلوك و سير از پس اما نيست ، هم آن
بهالاالله ازلااله كه آن سخن وكوتاه نميشايد را پرستش و نيست بيش
!ميرسد اثبات به ازنفي و
و تمدن.ماست آگاهيهاي بيشتر زاينده سرچشمه و شناسايي ابزار خرد ،
يك اين اما است ، عقلاني و حسي تجارب و عقل زاده نيز ، فرهنگبشري
و نام سوداي و جنگ از وحشت و مرگ از بيم ديگرش ، روي.است سكه روي
و دنيا به دلبستگي ناخواه ، و خواه استو ديگر رنگارنگ نيازهاي و ننگ
به و فرودآيد عقل كرسي از كه ناگزيرميسازد را آدمي زندگي ، فشارهاي
.زند چنگ دل دامن
ميانه2/0 حاشيه 0:شعرموازي-:311
باشد دلايلي را ما دل
بيشباهت است ، آدمي نامش كه معجوني طرفه (1)راه نباشد بدان را خرد كه
در حالتي از و پرشي ، وزشي هر با و ميكند جهش دم هر:نيست بهگلباد
و ياس و نگراني و ميگردد تندتر حوادث باد اندازه هر.ميرود حالتي
تلاطم و نوسان دستخوش آدميزاد ، روان گلباد بيشتر ، وبيماري فقر فشار
.ميشود فزونتر
و طبيعت بنده خدا ، منكر.است آدمي ضعف نشانه ميگوينددعا ، برخي
آن لوازم و طبيعت در را خود چارهجوييهاي همه و است اسبابظاهر
اما.نيست معتقد توانا وكردگار مختار فاعل به اينجهت ، از.ميداند
ميبيند ، بسته خود روي به را درها همه وقتي همو ، كه ميبينيم عمل در
خدا برابر در -ميزند چنگ پارهاي تخته هر به كه غريقي مانند -ناچار
سر (2)الاالله انهلااله امنت نداي فرعونوار ، بسا چه و ميشود نرم
.ميدهد
و ابزار را طبيعت و بدانيم كارها در موثر بيشتر را خدا هرچه ما
عناصر كارفرماي و عالميان خداي و جهان بهجان وسيله ، اعتقادمان
گردد ، ما معلوم بيشتر طبيعت وناتواني عجز قدر وهر شده آشكارتر
.بود خواهد افزونتر حقيقي سببساز با ما وارتباط پيوند
و سپاسگزاري يكپارچه است ، الهي نعمتهاي به متنعم كه مومني دعاي
جويي كمال و نياز و راز سرحد تا است ممكن شكرگزاري اين.است امتنان
نقشايمان اسبابظاهري ، از اميد قطع و حالنگراني در اما.برود پيش
و بيماري و فقر و ناتواني و عجز و چشمگيراست بيشتر چه هر وتوكل
عجب و غرورميافزايد وذهني قلبي حيات حدت و دعا خلوص بر..و فراق
خدا ، و بنده ميان رابطه در و نيست راه خار ديگر استغناء و سرمستي و
.نميباشد سايهافكن شرك
و روان فارسي به آهنگين ، صورتي به را آن ما كه فريادرس ، دعاي در
:است محسوس بيشتر چه هر گداز و اينسوز درآوردهايم ، ادبي
:فريادرس دعاي
!راز بنده رس فرياد تو اي
!جوينده پناه اي
!آگاهي من درد از و داري خبر حالم از تو
!خواهشهايم برآرنده اي
!شكسته دلهاي بند شكسته اي
!پنهاني سخن گواه اي
بيياران مونس اي !تنهايان همدم اي
!نبود خدايي تو از غير كه اي
!...خدايا خدايا ، خدايا ، راميستايم ، تو پاكي به
!بخشي گشايش را من كار بابخشايشت ، كه ميخواهم تو از
!...خدا اي !مهربانتر كس زهر اي
حركت با خود ، دروني آهنگ تطبيق در بشر كه امروز ماشيني زندگي در
تقارن نوعيعدم و درمانده جديد نقل و حمل وسايل و ابزارفني سريع
در فني وسايل نخراشيده و شتابزده وآهنگ حالاتدروني توالي ميان
و كمبود اين جبران در بهدعا توسل باز آمده ، وجود به صنعتي زندگي
.ميرود شمار به بزرگي دستيار ما ، رواني تعادل نسبي يافتن باز
نميتوان كس هر از را نسخه اما است ، طبيب نسخه اعتباري به دعا ،
و نيست راه الهي ساحتذات به را ما.دردشناس ازطبيب گرفت ، مگر
و نيست بيش چيزي كلمات و علامات و تصاوير و مدركات مشتي جز ما ، معلوم
تكرار در ما ، درمان نسخه پس.است همين نيز كلها الاسماء آدم علم معني
و رسيده ما دست به خدا راه سوختگان و روندگان از كه است عباراتي
است ، نيزتوقيفي خداوند نامهاي طرفي ، از.است عاليه معاني متضمن
خلاق صفت جاي به خدا ، براي خود دلخواه به مثلا نميتواند كس هر يعني
و نجار ، خراط ، خياط ، همچون پاافتادهاي پيش صفات باري ، و صانع يا
.رفتند رهروان كه رو چنان ره.گيرد كار به را آن امثال
راه از ولي ميكنيم ، برقرار رابطه يكتا خداي با دعا وسيله به ما
راهبران را آن نسخه كه ترتيبي به هم آن عبارات ، و وكلمات اسماء
آرام نقش هم دعا ترتيب ، بدينديدهاند طريقتدارك بينايان و دين
شيوهدرمان به است توسل نوعي هم و ميكند ايفا را غمزدا و بخش
و همهدان خداي به كه كسيروحاني عالم سوي به است خيزشي دعا ، .رواني
در طبيعت و نيست كارهاي بيچاره عنصر كه ميداند دارد ، ايمان توان همه
را انسان كه است پلي دعا ، .است رحمان وخداي جهان قدرتجان قبضه
و مضطر بنده و ميرهاند حوادث كننده تهديد و آلود گل سيل خطر از
و نوشدارو و مرهم آري.ميرساند ساز چاره خداي آستان به را گرفتار
.جاست آن دردها ، همه درمان
مستقل ، نه است ، انضمامي و تبعي موجودي خدا ، با رابطه در انسان
بيمعشوق عاشق و بيمرزوق رازق و بيمخلوق خالق تصور كه گونه اماهمان
افاضه و افشاني پرتو بركت از نيز آدمي امتيازات و صفات ندارد ، معنا
هر راجعون ، اليه انا و انالله شريفه آيه.بيهمتاست خداي و غيبي شاهد
بهاو متعلق ما حقيقت در كه ميسازد آشنا معنا بدين را ما نيكتر چه
.اوست سوي به نيز ما بازگشت مالا و هستيم
با هم و ميگيرد انجام عقل راه از هم مطلوب ، كمال و فيض مبدء به تقرب
پذير صورت ذكر و پايفكر دو هر با مرحله اين قطع و بهدعا توسل
.است
تخلف الهي سنت ولي الاسباب ، مسبب خدا و است اسباب عالم عالم ، گفتيم
و ميكند تيره را انديشه سنگين غذاي ;راميشكند شيشه سنگ ، :پذيرنيست
حفظ براي پس.ميگرداند چيره بربدن را سستي و الكلي ، رخوت نوشابه
.خاك ميان در دعا كردن تاچال است موثرتر مترسك آسيبپرندگان ، از خرمن
و بازو زور.جادو و سحر نه جست ، توسل موش مرگ بايدبه نيز موش دفع در
ناصواب چارهجوييهاي نه ميكند ، رادفع افغان حمله كه است شهامتنادر
!صفوي حسين سلطان شاه نادرست واستغاثههاي اسطرلاب و رمل راه از
به طبيعي اسباب راه از را ما خود دركتاب نيز تعالي خداي آري ،
ربهم الي يبتغون:ميفرمايد كه جا آن.ميكند چارهانديشيدعوت
و الوسيله وابتغواليه:است همفرموده ديگر جاي ودر (3)الوسيله
(4)فيسبيله جاهدوا
كجا كه مييابد در خوبي به انسان الهي ، سنتهاي بهتر چه هر شناخت با
نبايد حال هر در اما الاسباب ، مسبب از كجا و جويد مدد ازاسباب بايد
و ابزار نه خداست ، حقيقي ، ساز كهسبب داد راازدست روشندلي اين
معنا همين ما ، و كشيد ، تواند مويي به ميخواهد ، او كه را آنچه.وسيله
اشتر زانوي توكل با:فرمود كه ميكنيم مشاهده پيامبر سفارش در را
!ببند
ابزار را طبيعت و پنداشتن كاره همه را خدا و است اصل ، توجه
تفاوتي هم با ظاهر در منافق ، و كافر با مومن وگرنهعمل انگاشتن ،
.را حال و بنگريم را درون ما بالنيات ، الاعمال وانما ندارد
و خوراك تهيه و آسايش موجبات تامين در كه خانوادهاي سرپرست يا پدر
آنان از تنها عوض ، در و ميكوشد جان به خود خانواده پوشاكاعضاي
و نميآورد حساب رابه او كسي ببيند اگر ;دارد سپاس و حرمت انتظار
آيا ميچرخاند ، را آنان زندگي چرخ كه اوست كه انگار نه انگار
گرم كانون سوي به او يا كه است طبيعي كرد؟ نخواهد تغيير او موضعگيري
يا نشانند ، صدرش بر و بدانند را قدرش آن اعضاي كه ميآورد روي ديگري
نظر تجديد او با خود معامله در تا ميدهد هشداري آنها به كم دست
.كنند
همه و اوست همه كه را بزرگ ماخداي كه است اندوه و تعجب جاي كه راستي
قرار ذهني فرضي يك و طبيعت رادرعرض او يا انگاريم ، ناديده ازاوست ،
تا بپذيريم ، قوم سفيد ريش چون بيني ، مصلحت حكم به را وجودش يا دهيم ،
اين از يك هر در كه نشيند ، خود جاي بر كس هر و نخورد تكان ازآب آب
بايد كه جاست اين.است نهفته جهل و شرك يا پوشي حقيقت و كفر موارد ،
نمك ما و است بشريت گمشده و تاريخ بزرگ القدر مجهول خدا ، گفت
!برابرميكنيم در با را خرمهره زمان هر كه ناشناسانيم
من درباره تو از اگر:كه ميخوانيم آيه 86 بقره ، سوره در
.برميآورم -فراخواند مرا چون را ، خواهنده وخواهش مننزديكم پرسند ،
و واسطه ازحذف حاكي كه نهفته موي از باريكتر نكتهاي آيه اين در
واسطهانگيزي به كه شده مسخ يا متاخر مسيحيت برغم است ، ميانجي الغاي
مشهود نيز كشيشان مراتب سلسله در امر اين كه دارد ، اعتقاد كهنونت يا
.است
به اميداجابت به انابت كهدست هنگامي گنهكار هربنده اسلام ، در ولي
و تنها ميتواند مذهبي نماينده به مراجعه بدون كند ، خدادراز سوي
.طلبد پوزش خويش گناه از و آورد خالقيكتا روبه تنها ،
خود پروردگار:ميفرمايد آيه 54 اعراف ، سوره در مهربان خداي نيز ، و
آيه 63 مومن ، سوره در همچنين.بخوانيد نهان در و زار زاري به را
خدا خواندن براي.كنم اجابت را شما دعاي تا مرابخوانيد:كه است آمده
گرفته كار به متناوبا بايد فكر و ذكر حقيقي ، معشوق با نياز رازو و
فكر بر ذكر كفه است ، مطرح روحي فشارهاي و عاطفي مسايل جا هر.شود
سنگيني كفهعقل است ، ميان در بيطرفانه و خشك پژوهش جا هر و ميچربد
.ميكند
حاكي و.است انديشه تحقق و تبلور پديدهشناسي ، نظر از گفتار و ذكر
لقلقه مقوله از ازقصد ، خالي و بيمحتوا دعاي هر پس.نيتآدمي از
ويل:است چنين قرآن در آنان از خداي نكوهش و است ناكسان رياي و لسان
!...للمصلين
ماشيني ، صورت به يا عادت سبيل بر ما كه را كلماتي ديگر ، تعبير به
صورتي تنها ميآوريم ، زبان بر لفظ ، با نيت مقارنه و توجه يعنيبدون
مشكوك فلز حقيقت در ولي ميدرخشد ، مسكوك زر چون ظاهر به دارد ، دعا از
و آهسته چه -ذكر و برآيد دل صميم از بايد دعا:كه آن سخن كوتاه.است
معشوق درگاه مقبول تا باشد همراه كافي توجه و باتمركز بايد -بلند چه
.گيرد قرار بندهنواز خداي و حقيقي
دعايي بويژه -دعا لحظات از پس.ميكند عوض را ذهن مجراي دعايي ، چنين
اطمينان و تعادل ما وروان تيزتر چه هر ما انديشه -برآيد ازدل كه
.القلوب تطمئن الله بذكر الا:كه پيداميكند بيشتري
:پانوشتها
.است نگارنده ، از شعر و ازپاسكال فكر 1ـ
.آيه 91 يونس ، سوره 2ـ
.آيه 60 اسراء ، سوره -3
.آيه 40 مائده ، سوره -4