ششم ، شماره 1492 سال ، 26فوريه 1998 ، اسفند 1376 پنجشنبه 7
|
|
اشراقي حكمت تا خسرواني حكمت از
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
ايراني فرهنگشناسي در جستاري
ويژگي ايراني ، فرهنگ واستمرار پويايي و مانايي دليل دومين واقع در
لباس بيگانه ، هرفرهنگ با برخورد در كه است آن انعطافپذيري و جذب
.ميپوشاند آن به ايراني
:گشايي جستار
.است بيشماري تاريخي فرودهاي و فراز داراي ايراني ، فرهنگ
فرهنگ دور بسيار تاريخ در ريشه نخست ، و همه از پيش فرهنگ ، اين
خود ، ويژه تاريخي فراشد در آنگاه و داشته واروپايي هند خانواده
مصر و (بينالنهرين) ميانرودان باختري ، آسياي فرهنگهاي بر ميراث
و استواري به كه بودند ايرانياني نخستين(هخامنشيان) پارسيان.ميگردد
و تاخت كام بر فرهنگ اين و رساندند ياري فرهنگايراني ، پويايي
.دنبالنمود را سالهاش صد چند زندگي يونانيان چون تازبيگانگاني
سنت و فرهنگ چكاد بلنداي بر كه باستان ايران شخصيت بزرگترين زردشت ،
فرهنگي دگرگونيهاي بردارنده در و نماد خود ايستاده ، بر اسلام از پيش
به اشكانيان زمان در ايراني ، فرهنگ.ميآيد بهشمار سامان آن
فرهنگ وجود ، اين با ميگرددولي اندكي گسست دچار يونانيان ، دليلچيرگي
.ميبرد بهره بسيار فرهنگايراني ، از يوناني ،
فرهنگ ميآيد ، پديد ايراني ملي حكومت نخستين كه ساسانيان زمان در
واقعنمايندگان در ;مغان نفوذ ولي ميرسد خود بالندگي اوج به ايراني ،
گشته ايراني فرهنگ ايست ترمز دورهساسانيان ، ميانه از پسرو ، فرهنگ
به عربها تاخت با تاآنكه ميدارد باز پويايي و پيشرفت از را وآن
آزاد بر حكمبندي در كه پسرو آنفرهنگ ايرانيان ، آوردن اسلام و ايران ،
توانها اسلام ، بركت به و ميگسلد هم بودهاز فرهنگي شكوفايي و انديشي
.ميگردند بالان و ايراني ، رويان جامعه درونه در پنهان واستعدادهاي
با بيماري وجود با رضي ، هاشم استاد ميآيد ، پي از كه گفتگويي در
ايرانيپاسخ شناسي فرهنگ زمينه در ما پرسشهاي به فراوان شكيبايي
تاريخ روند در را اسلامي -فرهنگايراني يكدستي و همگونگي و گفتند
.مينمائيم جلب اينگفتگو به را گرامي خوانندگان توجه بازنمودند ،
معارف سرويس
رضي هاشم استاد با گفتگويي
را شما ديدگاه پرسش ، عنواننخستين به بدهيد ، اجازه رضي ، آقاي:همشهري
اينكه آن ، شويمو جويا دارد ، رواج ايران در سالهاست بحثيكه درباره
ازاسلام پس ايراني فرهنگ با اسلام از ايرانيپيش فرهنگ ميان مناسبات
نگره دو پرسش اين به پاسخ در آگاههستيد ، بخوبي كه همانگونه و چيست؟
فرهنگ ، دو اين ميان هستندكه باور اين بر برخي نخست:بوده ازديرباز
كه هستند اينديدگاه بر ديگر شماري و دارد وجود گسستتاريخي و شكاف
ايرانيداراي فرهنگ و است محض اشتباه دوفرهنگ ، از گفتن سخن اصولا
چيست؟ باره دراين شما نظر حال بوده ، مشخص روندي
يك ومعنوي مادي صور فرهنگ ، از منظور-ايراني فرهنگ:رضي هاشم.
تكنولوژي و توده اساطير ، ادبيات دين ، تعريف ، كهبنابراين است ملت
مستمر روندي داراي امروز به آغازتا از -ميگيرد جاي آن دل همدر
;بگوييم اگر بنابراين پس.است نداشته وجود گسستي آن در و بوده
اين استزيرا محض اشتباه يك ازاسلام ، پيش و اسلام از پس فرهنگ
فرهنگ يك از بايد اينجا در ما.كردهايم قطع تاريخيرا مداوم زنجيره
ملي زبان -پارسي زبان كه چرا آوريم ميان به سخن همگون و يكدست
در و ميكشد دوش بر را فرهنگ بار زبانندادهايم دست از را -خودمان
عوض زبانمان اگر.است بوده زبان فرهنگ ، تاريخي استمرار عامل واقع
تاريخيمان ، انكسارها ، حركت روند در كه ميتوانستيمبگوييم ما ميشد ،
امروزه ما ببينيد ، اما آمدهاست ، پديد انقطاعهايي و شكستگيها
ديگر كسان بسياري يا و ودقيقي رودكي شاهنامه ، زبان هنگاميكه
آن هم بازار و كوچه مردم حتي و درمييابيم را آن بهراحتي ميخوانيم ،
از زيرا ميگويند ، وكارا پويا زنده زبان زبان ، اين به.ميشناسند را
زبان.است داشته رواج ديگر ، دوره به دورهاي از و ديگر نسل به نسلي
(ماهيتي) چيستي لحاظ از زيرا ماست ، فرهنگي انقطاع عدم عامل پارسي ،
قبل قرن پانزده زبان حتي است ، شده غنيتر مرتبا بلكه نكرده تغيير
براي ولي است ياب آسان همگان براي كه است پالوده و ساده آنچنان ما ،
نيز مليت عامل زبان ، .نميفهمد كسي را شكسپير نوشتههاي زبان نمونه ،
داد ، دست از را (قبطي) زبانش كه هنگامي مصر ، به كنيد نگاه شما هست ،
مليت آن ، دنبال به و پارسي زبان ولي سپرد فراموشي به نيز را مليتش
استواري عامل زبان ، جهت ، اين ازاست باقي امروز به تا ايراني
.است مليت واستحكام
بيشمار تاز و تاخت عليرغم ما ، روندتاريخ در شما ، نظر به پس:همشهري
جوهره و نيامده پديد شكافي ، و گسست هيچگونه گوناگون ، قومهاي و ملتها
خود پايدار زيست به پارسي زبان رهگذر از ايراني وتفكر انديشه و روح
است؟ داده ادامه امروز به تا
-فرهنگي 2 تهاجم -داريم1 تهاجم دوگونه ببينيد ، .بله:رضي هاشم.
در.آشناهستيم آن دونوع هر با كشورمان تاريخ در ما نظامي ، تهاجم
تا داد رخ يونانيان ايرانيانو ميان جنگي و تعارض هخامنشيان ، زمان
كه زماني تا اسكندر نظامي غلبه اين در.كشيد اسكندر غلبهنظامي به
فرهنگ داراي يونانيها.يافت رواج يوناني زبان بودند ، برپا سلوكيها
گشتند ، چيره نظامي لحاظ از كه هنگامي ولي بودند شهرنشيني پيشرفته
بودند يونانيها بلكه شدند ماب يوناني كه نبودند ايرانيها اين
يوناني به را فارسي آثار همه كه بودند يونانيها.شدند ماب كهايراني
كردند كاري هر ولي دادند را آنها بردن ميان از دستور و كرده ترجمه
يك.پذيرفتند را ايراني فرهنگ و كنند غالب را فرهنگشان نتوانستند
حفظ در پافشاري و تعصب مشخصههاي داراي و نباشد دگم بايد پويا فرهنگ
استمرار و پويايي و دليلمانايي دومين واقع درنباشد ملي فرهنگ
هر با برخورد در كه است آن انعطافپذيري و جذب ويژگي ايراني ، فرهنگ
ماب ايراني را آن و ميپوشاند آن به ايراني لباس بيگانه ، فرهنگ
از باستان ، زمان همان در زردشت ، فكر نبود ، ويژگي اين اگر.ميكند
غالب را خودشان فرهنگ نتوانستند يونانيان بنابراين.بود رفته ميان
را يوناني فرهنگ پوياي و زنده عناصر از دسته آن ايرانيان ولي كنند ،
انديشههاي كه واينجاست برگرفتند ميخورد ، ايران فرهنگ كار به كه
نفوذ ايران در مسيحي كلام اصحاب و تلمودي نوافلاطوني ، افلاطوني ،
نميگرفت ، صورت جذبها اين اگر.ميپوشند ايراني لباس اما مييابند
.است امريطبيعي فرهنگي ، گيري وام بود ، مرده ايراني فرهنگ همانا
ايران ، تاريخفرهنگ بررسي از شما بدينجاكه تا رضي ، آقاي:همشهري
بن و سازنده باعنصرهاي ما آورديد ، نمونه زماناشكانيان تا
انديشه بنيادين هسته درواقع كه هستيم روبهرو مايههايپويايي
اينفرهنگ ساسانيان ، دوره ميانه از ولي ، داده شكل را ايراني وفرهنگ
ايست ترمز واقع به و نهاده كف از را خودش وكارايي زايايي زنده
براي تاريخي ، پيوست آن در نتيجه در و ميرود شمار به اجتماعي پويايي
چيست؟ باره اين در نظرتانميآيد پديد گسستي و درنگ كوتاه مدتي
ميآورمببينيد ، آشكار نمونه يكدرستاست اين بله ، :رضي هاشم
پهلوان-رستم داستان پيدايي وايرانيان ، سكاها نبردهاي حاصل
است بوده ما نو پسادبيات آن از و ما ادبياتباستاني در -سكايي
اوستايي متون و پهلوي منابع در رستم از نامي كه داشت دقت بايد ولي
يافت زمان ، آن به نزديك عرب جاهلي وعصر سغدي منابع در اما نيست
در نيست ، اوستا در رستم نام چرا بهراستي ميگردد ، ياد او از و ميشود
اين است؟ داشته وجود بوده ، فردوسي كار اساس كه خداينامه در كه صورتي
شما ، حضور به عرض داشت ، خواهم اشاره آن به خود جاي در كه است مطلبي
اول ، شاپور زمان از ساسانيان ، دوره اواسط در گفتيد ، كه همانگونه
انقطاع اين دستميگيرد به را قدرت موبدموبدان ، ;كرتير كه هنگامي
براي محدوديت كرتير ، درزمان.ميآيد پديد زماني فرهنگيبراي
يا موبدان بسيارشديد تعصب و پديدميآيد فكر و مذهب كلام ، آزادي
داريوش و كوروش دوران آزادانديشي آن جايگزين تئوكراسيموبدان
چهارگانه سنگنبشتههاي كه ميگردد حكومت وسيله دين واقع درميشود
شكست شد ، هخامنشيان شكست باعث كه عاملي همان است ، آن نشانگر كرتير
.بودند آزادانديش بسيار داريوش و كوروش.آورد ارمغان به را ساسانيان
مردوك پرستشگاه در ،(م (580پ بابل فتح از پس مثالكوروش براي
ميدهدتا پول يهوديان به دراورشليم.ميآورد جاي به پرستش
طايفه اما همبود داريوش زمان در آزاديعقيده.بسازند را معبدشان
تاريخي تداوم برنده ميان واز نفوذي عاملي عنوان به يامجوس ، مغان
كه بودند ماد هفتگانه تيرههاي از گروهي مغان.بودهاند هماره فرهنگ
مشورت بدون ماد ، پادشاهان و داشتند دست در را ديني و كهانت امور
پادشاه براي مشكلات ايجاد توانايي اينان نميدادند ، انجام كاري آنان
.داشتند را
دردوران.ميكرد مشورت آنها با سياست و جنگ امور در پادشاه
كارشان اساس اينان منتقلشد ، پارسها به حكومت كه هنگامي هخامنشيان ،
امپراتوري تمام در مردم.سياسيبود يكپارچگي و آزادانديشي بر
دوران كه مغان.بودند آزاد اموردينيشان ، انجام در هخامنشيان ،
در.باشند جريان اين شاهد نميتوانستند كردهبودند ، حكومت زيادي
گرفتنقدرت بازپس براي داريوش ، زمان در مغ گئوماتاي واقعكودتاي
بنابه پس ، آن از و راكشت او و داده شكست را او كودتاي داريوش.بود
برمغان پيروزي خجستگي به ايرانيان روز ، آن در هرسال هرودوت ، گفته
پليني و استرابون كه جشن اين در.ميكردند برپا مغكشان نام به جشني
نميآمدند بيرون خانههايشان از مغها نمودهاند ، باز را آن جزئيات نيز ،
به خشايارشا داريوش ، از پسبرسد بدانان آسيبي اينكه از ميترسيدند و
داراي كه برد ارث به را امپراتوريي خشايارشا ، .ميرسد پادشاهي
از مغان.بود آسوده جهت همين به بود اجتماعي و سياسي نظم و استحكام
سياست ميبينيم ، كه اينجاست از و يافتند نفوذ سلطنت كار در او زمان
من كه ميآورد ديوان ، سنگنبشته در خشايارشا.برگشت هخامنشيان تساهل
واقع در.كردم ويران را ديگر دينهاي و ديوان معابد اورمزد ، خواست به
اينجاست از و است ديني و فكري آزادي و تساهل رفتن ميان از بيان اين
دلايل از ديگر يكي البته.آمد پديد هخامنشيان حكومت اضمحلال مقدمات كه
زني خشايارشا شهبانوي.بودند يهوديان هخامنشيان ، حكومت فروپاشي
فكري و سياسي نظر از مغان و اقتصادي لحاظ از يهوديان.بود يهودي
هم (اول شاپور) ساسانيان دوره اواسط در كار اين.كردند فلج را ايران
قدرت مديدي زمان مدت كرتير ، و يافت ادامه نرسي زمان تا و شد تكرار
اعاده من ;ميگويد كه ميبينيم را عملش شدت كرتير ، نبشته سنگ در.يافت
داده دست از كه را تيولهايي و مقامات مناصب ، .كردم را مغان حيثيت
در چه ساختم برپا دوباره را آتشكدهها.بازگرداندم آنها به بودند ،
رواج را (خيتوكدس) صلبي ازدواج دوباره و ايران خارج در چه و داخل
زنده نفس و جانشين) رسيدم اهورامزدا موبد بزرگ مقام به و داده
هركاري انجام به مجاز اهورامزدا طرف از و (زمين برروي اهورامزدا
ميآيد پيش ماني و مانويان عام قتل آن از پس درست كه ميبينيم و هستم
كرتير ، مذهبي حكومت برخلاف كه هركسي و مزدكيان ، همگاني كشتار نيز و
نفوذ شدت واقع در و بود هدر خونش و ميكشتند برميداشت ، مخالفت علم
و بود ديني تعصبهاي اين برابر در واكنش خسروپرويز ، زمان در مسيحيت
و روزافزون نفوذ مغان كه هنگامي و بود ساسانيان حكومت افول آغاز اين
روي مسيحيت به وضعيت اين از گريز براي مردم كردند ، پيدا مخربي
ايران ، تاريخ در مسيحيان كشتار شدند ، مسيحي بسياري ايرانيان.آوردند
.ميكنيم خودداري اينجا در بحث از كه دارد طولاني تاريخچهاي به نياز
حتي كشتند ، را ماني ساسانيان ، دستگاه در او جانشين مغان و كرتير
به كردند گورش در زنده زنده و وارونه را مزدك و كندند هم را پوستش
كسي اگركشتهشدند مزدكيان از نفر هزار نظامالملك 15 خواجه گفته
بندبند بايد كه است درونديدادآمده و ميشد اعدام ميگفت ، دين ترك
ابن خرمدين ، بابك با كه اينجاست وجالب كنيد جدا هم از را كسي چنين
تا مغان كه چرا كردند تكرار را كارها همان مغان مازيارنيز ، و مقفع
و مازيار سر بر بلايي هيچ مسلمانان ، ولي داشتند قدرت مغول حمله آغاز
بگويم بايد مطلب اين توضيح در.نياوردند وارد ديگران و خرمدين بابك
در حكومت و ميپرداختند جزيه اسلامي ، حكومت به ايران ، زردشتيان كه
خود مراسم و احكام كه بود داده اجازه آنها به جزيه اين دريافت قبال
اين كه بود گفته زمان آن زردشتيان به اسلامي ، حكومت دارند برپاي را
مورد در را حكم اجراي لذا و هستند زردشتي آيين بدعتگزاران افراد ،
افراد اين حق در روزگار ، آن مغان وبود كرده واگذار مغان به آنان
امام پيش گروهي.ماني و مزدك درباره كه دادند انجام را كاري همان
مملكت در (مجوسان) اينها امام ، اي:ميگويند و ميآيند (ع)صادق جعفر
.ميكنند ازدواج خود خواهران و دختران با:ميكنند را كارها اين اسلامي
شرايع و دين مطابق اينها.نكنيد بدگويي اينها به نسبت:ميگويد امام
مطابق نيز و نكنند عمل خود احكام مطابق اگر.ميكنند رفتار خودشان ،
بر روايت اين شايد.گرفت خرده برآنان ميتوان نبود ، اسلامي احكام با
ميخواستند كه بوده مغاني يا (زمان آن مليگرايان) شعوبيان ساخته
اقليتبودند در كه زيرا دهند ادامه خود ديني احكام و سنتها آزادانهبه
.نميپذيرفتند اكثريت و
دارد ادامه