ششم ، شماره 1493 سال ، 28فوريه 1998 ، اسفند 1376 شنبه 9
|
|
قانون حاكميت و قانونمندي قانون ،
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
ديگر ، افراد كه است مبتني مهم پيشفرض اين بر جامعه در فرد هر عمل
.ميدهند بروز خود از خاصي رفتارهاي خاص ، شرايط در
از مراد.باشد وجودداشته بايد هم قانون حاكميت قانون ، خود از غير
نيز قانوني و رسمي نهادهاي تدوين ، بر كهعلاوه است اين قانون حاكميت
.باشند قانون اجراي به ناظر كه باشد وجودداشته
:اشاره
نگاهي از هريك قرارميدهند ، توجه مورد را قانون كه بحثهايي امروزه
.بررسيميكنند را موضوع خاص
وهابز نظريههايلاك ابتدا و پرداخته بحث اين به نيز حاضر مقاله
.ميكند طرح اشارهدارند ، ظهورقانون چرايي و چگونگي به كه را مختلفي
طور به پايان در و دارد اشاره آن وويژگيهاي ماهيتقانون به آن از پس
.ميدهد قرار مدنظر را قانون شرايطحاكميت خلاصه
مقالات سرويس
و عقلزيادهطلبي كه بگيريم نظر در را ديني اخلاق آموزه اين اگر
كه ميشود آشكار كنترلميكند ، و تعديل آدمي روح در را خشونتورزي
اجتماعي نظاممند اجزاء جز نيست چيزي وقانونپروري قانونگذاري قانون ،
.همينآموزه
nature)طبيعي دروضع انسان كه است معتقد خود سياسي ديدگاه در لاك ،
حقوق اين به كلي طور به و است حقوقي داراي كه پيميبرد (state of
.ميكند رعايت را آنها و ميگذارد احترام
به حسي طريقتجربيات از ما كه نميگويد لاك ظاهرا ديگر ، عبارت به
واسطه ، بدون و مستقيما ما معتقداست بلكه.پيميبريم حقوقي چنين
بايد ما كه ميكند حكم عقلانيمان ظرفيت و ميكنيم درك را طبيعي حقوق
احترام آنها به و كنيم رعايت طبيعي وضعيت در نيز را ديگران حقوق
.بگذاريم
انسان كه آغازميكند فرضيه اين با را خود بررسي لاك مانند نيز هابز
نظر ازاست ميكرده زندگي طبيعي وضع در مدني جامعه به ورود از پيش
بستن از پيش انسان كه است وضعي طبيعي وضع متفكران اين دوي هر
.است ميكرده زندگي آن در حكومت ، برپايي و اجتماعي قرارداد
خود مال و جان حفظ صدد در انسان وضعي چنين در كه است معتقد لاك
.بكند نيز را ديگران مال و جان رعايت بايد كه ميشود متوجه و برميآيد
:او ديد از
را همه و وهدايت كنترل را آن كه است طبيعي قانون داراي طبيعي وضع
انسانها همه به است عقل همان كه اينقانون.ميكند آن رعايت به موظف
برابرند هم با همه كه ميآموزد ميكنند ، مشورت آن با خود خواست به كه
آسيبي ديگران دارايي يا آزادي سلامت ، زندگي ، به نبايد كس هيچ و
مطلق فرزانه و سازنده يك مخلوق آفريدهو انسانها همه زيرا.برساند
و او فرمان توسط و هستند فرمانفرما و پيشوا يك خدمتگزار و بوده
....آمدهاند دنيا اين به او فرمان براياجراي
در همه كه است حالتي...است كامل آزادي طبيعيوضع وضع لاك ، نظر در
و سويه دو اختيارات ، حوزههاي و همهقدرتها كه جايي برابرند ، آن
وضع در اگرچهندارد ديگري از بيش كس هيچ و است كاملكنندهيكديگر
حاكم كامل اختيار و باري و وليبيبند دارد ، وجود كامل آزادي طبيعي
آزادي داراي طبيعي ، وضع در انسان كه دارد حقيقت مسئله اين.نيست
است ، اما خود داراييهاي و خود دادن سامان و سر براي كنترلي غيرقابل
خود تملك در كه را ديگري مخلوق هر يا خود كه ندارد را آزادي اين
را آن يا كرده سرپيچي طبيعت قوانين از كه هركس.ببرد بين از دارد
سركوب را (Justice) عدالت و (reason) عقل حقيقت در نمايد ، پايمال
وهمه است خطرناك همگان براي شخصي چنين وجود اينرو ازاست نموده
كه نمايند تنبيه حدي تا را قانوني چنين شكننده كه دارند را حق اين
.بردارد خلاف كار از دست
وجود جوامع قانوندر كه دادهاند امر اين به تن خود انسانها اصولا
حريمها ميخواستهاند آنها كه است بوده اين كار اين علت باشد ، داشته
در انسانها:ميگويد كه دارد وجود نظريهاي.شود حفظ حقوقي لحاظ از
مالكيت حريم به اينكه احتمال قانون از خارج و آزاد كاملا شرايط
هيچگونه اينرو از.است بالا بسيار كنند ، تجاوز يكديگر حقوق و يكديگر
در نيز رشدي تبع به و آمد نخواهد وجود به انضباطي و ترتيب و نظم
و نهادند بنا را قانون انسانها لذا داشت ، نخواهد وجود اجتماعي زندگي
را خود رفتارهاي تا گذاشتند حكومتها عهده به را آن اجراي و تدوين
نمايند ، حفظ را يكديگر اجتماعي و فردي حريم تبع به و كنند كنترل
اين به و ميشوند انسانها اجتماعي روابط سلامت باعث حقيقت در قوانين
.ميبخشند منطقي نظمي روابط ،
به مخصوص دولتناموس هر و ميكنند زندگي دولت تشكيلات داخل در مردم
ترجمه قانون معمولا را (Nomos) يونانينوموس لغت اين.دارد را خود
الهي احكام و قانون شريعت ، عادت ، معني به نوموس واقع درميكنند
درون و مرزها داخل در كه فرد هر بر دولت هر ناموس بنابراين.است
به مكلف كه كرده معين خاص معياري زندگيميكند دولت آن سياسي تشكيلات
چنين اگراست فرد آن تمايلات از مستقل معيار اين و آناست رعايت
ميخواهد دلش انسان كه ميانچيزهايي وقت آن نباشد دسترس در معياري
تميزي و فرقي هيچگونه دهد انجام بايد چيزهاييكه و دهد انجام
هر انجام براي انسان انگيزه تنها وضعي چنين قبال در.گذاشت نميتوان
اينكه با و بود خواهد عمل آن انجام براي خواسته و ميل از عبارت عمل
عاملي هيچ كند پيدا اصطكاك هم با است ممكن مختلف خواستههاي و اميال
اصطكاك زيرا.شد نخواهد برخورد اين صحنه وارد اخلاقي اصطكاك نام به
انجام است مايل انسان كه عملي آن ميان كه ميكند بروز هنگامي اخلاقي
.باشد داشته وجود مخالفت و تضاد گيرد انجام بايد كه عملي آن و دهد
براي رفتار شيوه يا معيار نوعي (كشور يا) شهر هر ناموس ترتيب ، بدين
و شهوتها به زدن عنان هدفش كه ميكند تجويز (كشور آن و) شهر آن مردم
.است شهروندان مضر انگيزههاي
تعيين براي موثريميشود انگيزه و عامل معيار ، همين وجود بنابراين ،
اعمالشان كه كساني آنها ميان كهاز شهروندان ، رفتار طرز و عمل نحوه
صاحب نتيجه در و) پاداش مشمول كند تطبيق قبول مورد معيار اين با
در و) كيفر دچار كنند نقض را معيار اين كه آنهايي و (افتخار و نشان
ديدگاه از مورد ، اين در وسيله موثرترينميگردند (رسوا نتيجه
كردن آغشته از عبارت تعليم روش و است تربيت و تعليم نيروي افلاطون ،
(قانون) ناموس قطعي الزامات و مفهوم به جوان شهروند احساسات و افكار
را كلمه اين از ناشي فرامين و قيود تمام او كه نحوي به است
با را او كه نباشد لازم ديگر و گرداند حاكم خويش اعمال بر داوطلبانه
بذل با اينكه يا نموده ، منع شده نهي ارتكاباعمال از زور بردن بكار
.كرد تشويقش خوب انجامكارهاي به پاداش
از جلوگيري كاركردقانون.ميشود مشخص قانون كاركرد ترتيب اين به
شكل انسانها روابط خارجي و داخلي ابعاد در كه است تجاوزات و تعدي
كه است جامعه يك اعضاء رفتارهاي و اعمال تنظيم قانون كاركرد.ميگيرد
.نظرند اختلاف و تعارض دچار طبيعي نحو به خود خودي به
ديگر اعضاي كه مبتنياست مهم فرض پيش اين بر جامعه در فرد هر عمل
همين براساس.ميدهند بروز خود از خاصي رفتارهاي خاص ، شرايط در
اين اما ميدهد ، سازمان را خود رفتار فرد كه است ديگران از انتظار
را خود جامعه ، افراد كه اين اثر بر.است جامعه قانونمندي محصول حالت
ميدهند ، تطبيق ميشود ، ناميده قانون كه مشتركي ضابطههاي و معيارها با
.ميشود پيشبينيپذير نتيجه در و منظم آنان رفتار
آن با را جامعهخود افراد اگر كه قواعد از است مجموعهاي قانون
با انسانها انبوه عليرغموجود كنند ، پيروي آن از و دهند تطبيق
حقوق محدوده در هركس هم ، كنار در متضاد گاه و متفاوت سلايق و گرايشها
كه مستقيم رويارويي به موارد اين در نظر اختلاف و ميكند عمل خويش
.نميانجامد است ، جامعه افتادگي كار از و نيرو رفتن هرز عامل
قانونمند و است دستورالعمل و قاعده يك معني به حقوقي لحاظ از قانون
.زوايد از بودن خالي و شفافيت اجرا ، قابليت:از است عبارت بودن
فراهم جامعه در را قانونمندي روابط قوانين ، رعايت كه همانطور
از جامعه شرايط و يكسو از مقررات ميان قانونمند ارتباط وجود ميآورد ،
.دارد حكايت ديگر سوي
توسط قانون نظارتبر و اجرا به آنكه از پيش قانون شدن قانونمند
روشني ، انسجام ، از باشد ، اجتماعيمربوط گروههاي و سازمانها افراد ،
جامعه افراد نيازهاي و اجتماعي شرايط با انطباققوانين و صراحت
.دارد حكايت
رسمي قانون درآن كه ميزند را آخر و اول حرف قانونمندي جوامعي در
آنها قوانين تعدد زيرا گذاشتهشود ، اجرا به و تصويب خود حداقل در
.ميسازد غيرموثر و غيركارامد را
سليقه جاي به امنيتو ايجاد يعني امور كردن ضابطهمند و قانونمندي
از بيش حدود و تكاليف كه قوانيني در.باشد حاكم جامعه در قانون بايد
.است نگرديده رعايت قانون بودن قانونمند شده ، مشخص مردم عامه حقوق
پيشبيني امكان بهمردم كه است ويژگي اين داراي قانونمند جامعه يك
.ميدهد را اجتماعي اوضاع در مشاركت و رفتارها
تعادل حفظ كه آغازميشود نكته اين از جامعه در قانونمندي لزوم
عملي قانون كاركردهاي سايه در نظاماجتماعي بهينه بقاي و اجتماعي
حريمقانون از دفاع قانونمند جامعه يك در است ميگردد ، طبيعي
كه بوده جامعه اعضاء تكتك برعهده حقيقت در و نيست خاصي شخص برعهده
رو اين از.ايدهآل و آرماني شكلي در منتها كنند دفاع قانون حريم از
و منطقي تعريفي اول وهله در امروزي جامعه در ايدهآل اين تحقق در
توجيهات و گردد ارائه بايد جامعه احاد تكتك براي قانون از روزآمد
از استفاده با و جمعي ارتباط وسايل طريق از جامعه قانونمندي لزوم
و مستمر برنامهريزي يك در و شود روشن عموم براي امر كارشناسان نظرات
.گردد دروني افراد در آن رعايت و قانون باور بلندمدت
از مراد.باشد داشته وجود بايد هم قانون حاكميت قانون ، خود از غير
نيز قانوني و رسمي نهادهاي تدوين ، بر علاوه كه است اين قانون حاكميت
صورت در بتوان يعني باشند ، قانون اجراي به ناظر كه باشد داشته وجود
جامعهاي در اگر و كرد شكايت آنها از قانون از مديران و مجريان تخلف
بر نظارت براي حكومت از مستقل نهاد هيچ اما شود ، نوشته قانون صرفا
انجام عمل در هرگز ولي بشود ، پيشبيني يا نشود پيشبيني قانون اجراي
.بود خواهد صوري آزادي هم آنجا در نكند ، وظيفه
كه است موضوعي قوانين رعايت و مدني آزاديهاي ترويج قانون ، حاكميت
اجتماعي توسعه و پيشرفت عوامل از آنها رعايت و تشريح و تبيين همواره
.است رفته شمار به جوامع سياسي و
نظم ضرورت.است وعدل نظم حاكميت بر تاكيد قانون ، حاكميت بر تاكيد
اجتماعي ، زندگي رشد روبه حركت و آرامش ، بازدهي براي عدل مطلوبيت و
.است قانونپروري و گستري قانون اصلي علت و انگيزه
نظمبخشي خاصيت هم كه است آفتي آن استثناپذيري و قانون نيافتن عموميت
.ميدهد كاهش را قانون عدلگستري خاصيت هم و
دارد ادامه
سنگابي اسد كريم