ششم ، شماره 1498 سال ، 5مارس 1998 ، اسفند 1376 پنجشنبه 14
|
|
فلسفه در شناسي روش تغيير
.است همشهري روزنامه به متعلق و محفوظ حقوق تمام
خوددر ويژه (متدولوژي)شناسي روش پايه بر دانشي هر:جستارگشايي
(طبيعت و جامعه انسان ، ) هستي بنيادين پرسمانهاي بازنمود و شناسايي
شناخت در.ميافكند پي را ديگري بيشمار پرسشهاي پويش اين در و ميكوشد
و ديدگاهها نگرشها ، و راهها شيوهها ، به دانش ، بايد هر شناسي روش
فلسفه ، دانش.داشت خور در توجه ويژهآن ، اصطلاحات و واژگان مجموع
فلسفه بياني ، به و است هستي انسانيدرباره پرسشهاي نخستين از برخاسته
به و هستند كه چنان آن(اشياء)واقعيتچيزها بر دانايي و چرايي بدنبال
كه آنچنان يا ميسازند ، ماآشكار بر را خود كه گونه آن نوين ، بياني
.ميگردد پديدار (اخلاق)باشند بايد
ديگر دانشهاي ناچار به پس دارد ، واقعيتها در ريشه فلسفه كه آنجا از
دانشهايي.دارند برجسته كاركردي فلسفي مفهومهاي پويايي و گسترش در
روانشناسي فيزيك ، اسطورهشناسي ، اقتصاد ، تاريخ ، جامعهشناسي ، :چون
هستي واقعيتهاي از نمودي با ويژه ، گونهاي كدامبه هر كه...و
مهم پرسمانهاي گسترش و شناسايي درتبيين ، فلسفه رسان ياري درگيرند ،
بر خود نوبه به فلسفه همچنانكه.بودهاند كنوني عصر در بويژه فلسفي
درازي ساليان ايران در.داشتهاست شايان اثري آنان بررسيهاي و نگرشها
را آن شناسي موضوع و وروششناسي شده فلسفه گريبانگير مشكلي كه است
در اينك هم.است ساخته ومتحول دگرگون نوين بادانشهاي همگام و همگاه
به فلسفه به تدريسميگردد ، آنها در فلسفه كه مراكزي و دانشگاهها
انسان ، بر واقعيتهايناظر از دور به و (abstree )انتزاعي دانش عنوان
بستهاي نازاو روششناسي رهگذر ، اين از و شده نگريسته طبيعت ، و جامعه
در وناتواني ناواقعگرايي و كليگويي دام به فرجام به كه ميگردد ارائه
و شناسايي و انساني ساحت كنوني ايستار از بنيادين پرسشي بازنمايي
.ميغلتد در شناختي ، هستي واقعيتهاي از عيني و تجربي واقعگرا ، تعريفي
به را معنا اين تا كوشيده نويسنده آمد ، خواهد پي از كه جستاري در
فلسفي تفكر و انديشه و موانع و سدها و گشوده نظري ، و شيوهايدقيق
.مينماييم جلب جستار اين به را گرامي خوانندگان توجه.بنماياند را
معارف سرويس
كلي ، معاني اشياء ، حقايق به علم عنوان به فلسفه متداول طرح
دور مسئله دو متوجه واقع در نهايي ، و اوليه علل به وعلم وجودشناسي
بينهايت به را ما هرامري انجام و آغاز از پرسش زيرا هستند ، انسان از
و تحقيق آغاز اگر.ميكشاند انتها از دور بينهايت و ابتدا از دور
و قريب علل از غفلت واقع در باشد ، ازما دور بسيار امر از تعمق
تدريجي سير گوناگون مراحل كردن فراموش و ملموس واقعيتهاي از چشمپوشي
.ميباشد امر ، دو آن سوي به
انسان زيرا ميگيرد ، سرچشمه انسان ذاتي زمينه از مسائلي چنين طرح
تمايل ديگر عبارت به.كند درك را امور چرايي و بداند ميخواهد بالطبع
علت از آگاهي به او علاقهمندي يعني اصول ، و مباني دانستن به انسان
كه ميشود ملاحظه فلاسفه نزد در فلسفي تفكر آغاز از نهايي ، و اوليه
امور اوليه اصل و المواد ماده به عجله ، با اندازهاي تا خواستهاند
مبين يوناني و ايوني فلاسفه نزد در المواد ماده جستجوي.يابند دست
و يافته ادامه بشر فكر تاريخ طول در ذاتي ، تمايل ايناست فكر همين
تمام مشترك زيربناي را عادي امر ماترياليسم ، مثلا نيز ما عصر در
به گرايش صورت به نيز متاله فلاسفه نزد در.است دانسته عالم اشياء
.است شده مطرح يگانهگري و وحدت
و تعبير را مسائل دور ، علتهاي با نزديك علتهاي عوض به نگرش اين
يا مينمايد ، نظر صرف موردي دلايل ذكر و بررسي از ولي.تفسيرميكند
در دور ، علل با مسائل بررسيميدهد قرار اهميت دوم درجه در را آنها
نميدهد دست به دقيق معرفت ولي نميباشد ، عقلي جهت از خالي اينكه عين
نگرشهايي چنين.كند نمي ايجاد را اشياء در تصرف و تاثير توانايي و
فينفسه و مستقل را امور كه است مطلق هويت هو اصل به اعتقاد حاصل
و است خوب خوب ، است ، انسان انسان ، نگرشها ، بنابراين.مينمايد تلقي
وي احكام و انسان كه ميشود فرض چنين گويي...است اوليه علت علت ،
اما هست ، كه همانست نفسه في هم باز ، روابط و عوامل ساير از منقطع
ما زيرا نيست ، درك قابل ذهني انتزاع با جز است ، انسان انسان ، قضيه
گونه هر از جدا و بماند ناطق محدودهحيوان در فقط كه نداريم انساني
تبعيت عقلي تكذيب و تاييد از فقط خود ، موقعيت و وضعيت با روابط
عيني روابط ميان در يعني دارد ، علم كه است انساني واقعي انسان.بكند
علاقهمندي.نميدهد نشان را خود روابط ، ميان در جز انسان.ميكند زندگي
انتزاعي امر يك بيشتر روابط از مستقل صورت به او ، بنيادي درك به ما
جاي به ديگر ، عبارت به.است كاربردي فوايد از خالي و بوده نظري و
شروع جهاني ودر واقعي انسان خود از را انسان باب در تحقيق اينكه ،
در انسان رفتارهاي تمام اوليه علت عنوان به را او منطقي تعريف كنيم ،
تفسير و توجيه را او قريب حركات و رفتارها تا ميدهيم قرار دستها دور
.ميسپاريم او مفهومي تعريف به را انسان خود فعال نقش و نماييم
فلسفه با تازهاي لقاي ميكنيم ، سعي مقاله اين در مقدمات ، اين با
اصل نه و مطلق هويت هو اصل مبناي بر كه تعاريفي از و داشتهباشيم
صورتي به را فلسفه بنابراين.كنيم انتقاد شده ، نسبيفراهم هويت هو
كنار در را آن علاقهمندان و دانشجويان كه خواهيمكرد تعريف و طرح
زندگي در فلسفه نقش و واقعيت ملاحظه وبا باشند داشته خود با و خود
و علاقهمندي به فلسفه از اعراض بيزاريو و كنند پيدا دلبستگي آن به
و دانشجويان است بهتر بنابراين.گردد مبدل آن به نياز احساس
از بلكه بينهايتدور ، امور از نه را تفكر كار فلسفه ، به علاقهمندان
منكشفشدن نكنند ، غفلت نيز مباني از و كنند آغاز خود اطراف امور
هر جستجوي زيرا ، نمايند دنبال استدلالي هر در را اصلي مبناي
.هست نيز خدا ، يعني مطلق ، حقيقت جستجوي حقيقتينهايتا
به فلسفه به را علاقهمندان فهم ميزان فلسفي ، مطالب مشكل و مبهم طرح
به عميق مطالب عنوان مرور به مهم مطالب همين و ميدهد حداقلتقليل
ناميده عميق است مبهم و ناشدني حل آنچه معمولا زيرا.ميگيرد خود
آن به نسبت بودن نادان با مسئله ، يك به عميق اطلاق واقع در.ميشود
روي بر كه است پردهاي عميق لفظ ديگر عبارت به.ميگردد مترادف مسئله
.نباشد شرمندگي مايه تا ميشود كشيده ما نهان جهان
مسائل روشن و صحيح بررسي مانع كه ميپردازيم مواردي طرح به اينك
:فلسفيميگردد
ساحت در مخصوصا اخير ، قرون گوناگون تحولات به فلسفه تدريس در -1
نسبت انسان ماهوي تغييرات مثال طور به.ميشود توجه كمتر علومفيزيك
درباره ناطق حيوان تعريف همان و نميآيد نظر در وسطي قرون دوران به
با حاضر عصر در ناطق محتوايحيوان كه صورتي در.ميشود تكرار انسان
پيدا جوهري تفاوت آن از قبل و وسطي قرون عصر در ناطق حيوان محتواي
.است كرده
فلسفه تاريخ بررسي به متداول روشهاي با بيشتر دانشگاهها در فلسفه -2
تازه استنباطهاي آوردن دست به براي منظم ممارست و تمرين و ميپردازد
از فلسفه.ندارد وجود منسجم برنامهريزي كار اين براي و مشاهدهنميشود
.ندارد وجود شخصي نظرهاي بيان براي تمرين.است مانده تازهدور نظريات
و متداول روشهاي از خروج با جز استنباط سرچشمه به كهدسترسي صورتي در
.نميآيد دست به ميشود ، مطرح مرده مفاهيم قالب كهدر موضوعاتي ترك
الزامي فلسفه بزرگان از تبعيت گويي كه مبتلاشده سكون نوعي به فلسفه
.است
منسجم و جدي توجه فلسفه كاربردي جنبههاي به دانشگاهها و مدارس در -3
تعريف با مثلا.است منوال همين به وضع نيز منطق علم در.نميشود
ثلاثه ابعاد داراي بهجوهري جسم تعريف يا ناطق انسانبهحيوان
تغييراتي ماده در يا انسان در و كنيم پيدا عمل نميتوانيمقدرت
نظري بحثهاي محدوده در فلسفي مطالب طرح اگر هرحال ، بهكنيم ايجاد
مورد لازم ، مقدمات به توجه با آنها ، وكارآيي مصداق و بماند باقي
در خواه و فلسفه قلمرو در خواه كمالمطلوبها ، احتمالا نباشد ، توجه
.تلقيميشود واقعيت صورت به اخلاق ، قلمرو
اصل از تبعيت به فلسفي سوالات و مباحث و مسائل مدارس ، در معمولا -4
انگاشتن مستقل و امور كردن تلقي فينفسه صورت به يعني مطلق هويت هو
با برخورد عدم و بودن بيدغدغه لحاظ از روش اين.ميشود مطرح آنها ،
سهل و خوب بسيار دارند ، حضور اصيل واقعيت در واقعيكه موانع و عوامل
به و ميگردد جزمي پاسخهاي و قاطع نظرهاي دچاراظهار عمل در اما است ،
.ميشود ظاهر...و غلط و درست و ونيست هست خير ، و بلي صورت
مسائل گاهي ميشود ، مسائل ماندن لاينحل موجب مطالب ، نامناسب طرح -5
.ميرود بين از حل راه كردن پيدا امكان كه ميشود طرح نحوي فلسفيبه
به زندگي مفهوم زندگي ، مشكلات ملموس و ناحيهاي جايبررسي به مثلا
با انتزاعي زندگي اين تبيين چون.ميشود كليمطرح و انتزاعي صورت
زندگي سوال ترتيب بدين نميگنجد ، عبارتي هيچ در خود ، شامل و عام كليت
.ميماند بيپاسخ و لاينحل چيست؟
نوالي محمود دكتر:نوشته