اجتماعي حقوق آموزههاي گسترش
آخر قسمت - (ع) علي امام منظر از اجتماعي حقوق
و اجتماعي وظايف و حقوق از آگاهي با مردم همه اگر -1
ندهند ، آموزش يكديگر به آنها ، اجراي ضرورت به ايمان
موارد در و نبندند همت يكديگر هشدار به نكنند ، سفارش
به تعهدات و حقوق به افراد يا زمامدار بياعتنايي
و ياري به جهت اين در و نپردازند انتقاد و يادآوري
حق درآمدن اجرا به براي نميتوان هرگز برنخيزند ، همكاري
.داشت اميد آن اجتماعي نتايج و قانون و
تا گرفته اجرايي مسئولان و پيشوا و رهبر از افراد همه -2
به و باشند داشته توجه نيك بايد مجتمع يك عادي افراد
سبحان خداي بيشمار ، نعمتهاي برابر در كه بدانند خوبي
هيچ كه دارد بندگان برگردن بردن فرمان براي حقي چنان
اما كند ، ادا را آن است شايسته چنانكه نميتواند فردي
در نصيحت است ، ساخته بندگان عهده از كه واجبش حق كمينه
و نميكنند رعايت را ديگران حق كه است كساني به توان حد
معني و نيستند ، قائل خود براي نيز مسئوليتي و تعهد هيچ
.شد داده توضيح يك بند در كه است همان نصيحت
برخوردار يكسان پروردگار نعمتهاي از همگي انسانها -3
دست به آفرينش جهان از را خويش شايان جايگاه و شدهاند
اراده و آگاهي توان ، نسبت به فرد هر پس آن از.آوردهاند
جايگاهي به ميتوانند خود شوق و شور و ايمان و خواست و
ليكن ;گيرند برعهده سنگينتر مسئوليتي و يابند دست برتر
يكسان همه بازهم اجتماعي ، ارزشهاي و انساني حقوق نظر از
وجود به ديگران برابر در شخصي براي امتيازي هيچ و هستند
و مقام و مسئوليت هر با كس ، هيچ جهت اين از نميآيد ،
رعايت يا وظيفه انجام براي نميتواند تقدمي ، و فضيلت
ديگران يادآوري و ياري از بينياز را خود ديگران حقوق
مقام نداشتن و ظاهري حقارت وجود با انساني ، هيچ و ;بداند
را ديگران نتواند كه نيست جهان در اجتماعي ، مسئوليت و
شايسته يا كند ياري تكاليف ، انجام و حقوق اجراي براي
.نباشد كردن ياري
بدين اميرالموءمنين سخن چون:ميگويند تاريخ گزارشگران
به امام ستايش در برخاسته جا از ناشناس شخصي ميرسد ، جاي
سخن از را وي پاسخ ، در امام و ميگويد سخن درازا
هركس:اينكه سخنش گزيده و بازميدارد تندي به ستايشآميز
كوچك را خدا جز باشد فراگرفته را وجودش سبحان خداي عظمت
اجرايي مسئوليت و رهبري خرد ، آگاهي ، نعمت هركس و ميبيند
از بزرگتري حق باشد ، شده اعطا او به پروردگار از بيشتري
خلق و خدا برابر در تكليفش و دارد برگردن او جانب
مردم نظر در زمامداران حالت پستترين است ، سنگينتر
تكبر موضع از و باليدن خود به كه است آن صالح و درستكار
و باشند داشته دوست را نگريستن مردم كارهاي به اقتدار و
خوشامدگويي و چاپلوسي كنيد گمان كه ميآيد بدم بسيار من
بشريم سرشت در حالتي چنين اگر و دارم دوست را ستايش و
كه سبحان خداي براي را آن هم است بوده غريزي بهطور
مردم ميان از بساواگذاردهام است كبرياء و عظمت شايسته
سر از يا بزرگ ، كاري دادن انجام از پس كه باشند كساني
شوند ، خوشنود ديگران ستايش از سترگ آزمايشي گذرانيدن
برابر در من نكنيد ، ستايش زيبا كلمات اين با مرا ليكن
هنوز كه ميدانم تعهداتي اجراي به موظف را خود خلق و خدا
با لذا نشدهام ، رسانيدنشان سر به و آنها انجام به موفق
سخن از كه كساني مانند و جباران و ستمگران چون من
فرماني شتاب ، با و ميگيرند خشم سرعت به انتقادآميز
ساختگي و پرتكلف شكلي به و نگوييد سخن ميدهند ، نسنجيده
را گمان اين هرگز و نكنيد معاشرت من با ظاهرسازي و
من به كه حقي سخن شنيدن از باشيد نداشته من درباره
چنين كه بدانم آن از بزرگتر را خود يا شوم ناراحت بگوييد
حق سخن شنيدن از هركس بيگمان زيرا ;شود گفته سخن من با
كند ، ناراحتي و سنگيني احساس عدالت به عمل يادآوري يا
از لذا.است سنگينتر و سخت برايش عدل و حق به كردن عمل
دريغ عدالت اجراي جهت مشورتي نظر دادن يا من به حق گفتن
دچار كه نميدانم آن از برتر را خود من زيرا نورزيد ،
آسوده و ندارم اطميناني چنين خود عمل به و نشوم اشتباه
كند ، حفظ اشتباه از مرا وجود خدا اينكه مگر نيستم ، خاطر
در من خود از بيشتر اشتباه از نفس نگهدارنده عوامل زيرا
قدرت اختيار در شما و من بيگمان ;است خدا اختيار
را ما اختيار و نيست او جز پروردگاري كه هستيم پروردگاري
و هستيم كه دروني وضع از را ما و دارد ما خود از بيشتر
به كه است گذاشته سطحي به آورده بيرون حيواني سطح از
هدايت مسير به گمراهي از را ما است ، ما انساني مصلحت
دريافت و آگاهي و بينش ناآگاهي و كوري از بعد و درآورد
.كرد كرامت روشن
برابرند يكديگر با حق در همگان
فردي امور و شوءون همه در كه است اصلي انساني زندگي در حق
بدون كه اجتماعي زندگي در بخصوص دارد ، وجود اجتماعي و
براي مشترك زندگي يك امكان همگان ، طرف از آن رعايت
در اميرالموءمنين چنانكه و.گرفت نظر در نميتوان انسانها
با تكليف و حق كردند ، بيان (نهجالبلاغه 216) قبل خطبه
اجتماعي نظام يك در كه كرد تصور نميتوان و است برابر هم
نداشته برعهده تكليفي برابر ، در و باشد حق داراي كسي
خود براي قدرت ، و عدالت وجود با سبحان ، خداي حتي باشد ،
و زمامدار و رهبر به رسد چه است ، نشده قائل حقي چنين
پذيرفتهاند ، افراد از بسياري را اصل اين.مسئولان ديگر
تاويل به بينياز كه صريح نص اين تاويل و توجيه به ليكن
و هستند قائل بيشتري حق افراد از برخي براي زده دست است ،
در اميرالموءمنين.بيشتري تكاليف و كمتري حق عموم براي
ميفرستد ، مرزي پادگانهاي فرماندهان براي كه بخشنامهاي
بردن فرمان شرط و قانون و حق برابر در را همگان برابري
بيان روشني به را ماموران نافرماني كيفر و مافوق از
:ميكند
به موءمنان فرمانرواي طالب ابي عليبن خدا بنده از"
!مرزي پادگانهاي فرماندهان
پيامبر بر درود و پروردگار درگاه به سپاس و ستايش) از پس
و برتري كه است اين سزاوار و شايسته (خاندانش و گرامي
زمامدار دست به اجرايي مسئوليت خاطر به كه امتيازي
انجام ضرورت به كه ويژهاي امكان و توان و است افتاده
دگرگون مردم عليه را او گرفته ، قرار اختيارش در وظيفه
ايجاد افراد به نسبت او بينش و حالت در تغييري و نسازد
بايسته گرديده بهرهاش كه الهي نعمتهاي اين بلكه نكند ،
نسبت و گرداند نزديك پيش از بيش خدا بندگان به را او است
".دهد قرار دلسوز و مهربان نوعيش برادران به
در يا و بخشنامه در جهت بدان اميرالموءمنين را مقدمه اين
كه است گنجانيده نظاميش فرماندهان و خود ميان ميثاق واقع
امكانات اگر كه بياموزد را انساني و بزرگ اصل اين بدانان
ميشود ، داده كسي به سياسي بهرهاي و قدرت و اختيارات و
گذاشته او برعهده كه است مسئوليتي نوع و وظيفه اقتضاي به
انساني جايگاه از را او نبايد امكانات اين لذا است ، شده
امتيازي و برتري عادي مردم بر كه بپندارد و ببرد بيرون
به و جبروت و تكبر و حاكميت و قدرت موضع از و دارند
بدانان طلبكار عنوان به دارد ، دست در كه سلاحي اتكاي
قدرت داشتن شكرانه به كه است شايسته بهعكس ، بلكه بنگرد ،
و افتادگان خاطر پاس كرده استفاده فرصت از امكانات ، و
و مهرباني بر و دارد نگاه را بيچارگان و نيازمندان
حوزه در و فرمانروايي تحت كه خدا بندگان به خود نزديكي
سپاس سزا به را ، خود نعمت و بيفزايد هستند او مسئوليت
.گزارد
آنان بر را خود حق و خود بر را آنان حق اميرالموءمنين سپس
:ميكند بيان
را رازي هيچ كه است آن من نزد در شما حق كه بدانيد هان"
از را فرماني هيچ و جنگي موقعيت يك در جز نپوشانم شما از
را حقي هيچ و قضايي حكم يك مورد در جز ندارم پنهان شما
و نيندازم تاخير به خود جايگاه از دارد تعلق شما به كه
اجرا به قاطعيت با شد تعيين كسي حق در حكمي كه همين
بدانيد هم را حقيقت اين و نايستم آن برابر در و درآورم
برابر و يكسان من پيش در همگي قانون و حق مورد در كه
نعمت اين كردم عمل چنين شما برابر در من اگر پس ;هستيد
فرمانبرداري حق و ميگرداند واجب شما برگردن را خدا حق
رد را فراخواندني هيچ و ميدهد قرار شما برعهده مرا
ميشود فراهم برايتان كه مصلحتي و صلاح مورد در و نكنيد
خطر گردابهاي در حق سوي به حركت مسير در و نورزيد كوتاهي
و حقوق اين از شدن آگاه در شما انساني ارزش) ;رويد فرو
استوار جايگاه اين بر من براي اگر (ليكن است ، آنها رعايت
من نظر در هيچكس نداديد ، نشان پايمردي و نكرديد پايداري
شما منحرفشدگان و كجروان از بيارزشتر و پستتر
چنان را كيفر شده منحرف حق از شخص براي آنگاه و نميباشد
پس.نيابد آن در تخفيفي هيچ كه ميگيرم نظر در شدت به
وجود از و كنيد دريافت فرمانروايانتان از را آموزش اين
اوضاع خدا وسيله بدان كه دهيد بدانان مايههايي خودتان
".والسلام.كند اصلاح را اجتماعيتان
***
اميرالموءمنين اجتماعي -سياسي -اداري عهدنامه اين در
و دولتمردان و رهبر ميان رابطه كه ميكند بيان را اصولي
و حكيم پروردگار با را همه رابطه و مردم با دولتمردان
:ميكشاند تصوير و ترسيم به مهربان
و كارگزاران از را كشور امور از امري هيچ نبايد رهبر -1
شيوهها مورد در مگر بپوشاند ، -كشوري و لشكري -دولتمردان
افراد اطلاع به جنگي نقشههاي اگر زيرا جنگي ، نقشههاي و
يا آگاهانه بسا ، چه برسد ، -مسئول گاه حتي و -غيرمسئول
.برسد دشمن اطلاع به ناآگاهانه
از نبايد نيز را سياسي و كشوري آموزشهاي و فرمانها -2
اين در كه قضايي احكام مورد در جز ورزيد ، دريغ دولتمردان
از را استقلال و قضايي احكام ابتكاري استنباط قدرت صورت
.ميگيرد قضات
كسي به كشور دادگاههاي بوسيله كه را حقي نبايد رهبر -3
آن قاطع اجراي برابر در يا و دهد تغيير است ، شده داده
.بايستد
در دولتمردان و كارگزاران همه حق ، سنجش و ميزان با -4
و مقام بوسيله هيچكس و هستند برابر پيشوا و رهبر نظر
موقعيت دليل به و ندارد امتيازي ديگران بر مسئوليت
و حق نميتواند ديگر موقعيت هر يا اداري ، و اجتماعي
.بداند آن از برتر را خود و بگيرد ناديده را قانون
بزرگ حق دو كرد ، عمل شرايط بدين پيشوا و رهبر اگر -5
پروردگار نعمت:ميگيرد قرار كارگزاران و مسئولان برعهده
سپاسگزاري و است ، كرده آنان نصيب پيشوايي و رهبر چنين كه
و رهبر چنان از بردن فرمان و نعمت اين برابر در عملي
.است خلق و خدا برابر در خود وظايف انجام
پذيرش:نيز رهبر از فرمانبرداري موارد جمله از -6
كوتاهي و جنگ براي بهويژه رهبر ، فراخوانيهاي مخلصانه
صلاح به كه است غيرجنگي و جنگي فرصتهاي برابر در نكردن
مواضع و گردابها در بيدريغ رفتن فرو و باشد كشور و مردم
.است خطرناك
چهار كارگزاران ، و رهبري ميان پيماننامه اين مواد از -7
از بعد ، ماده دو و رهبري وظايف و تعهدات از اول ماده
عمل خود وظايف به رهبر اگر.است كارگزاران تعهدات جمله
و ميباشند خود تعهدات اجراي به موظف نيز كارگزاران كرد ،
و گذشت اندك بدون رهبر نكردند ، عمل خود وظايف به اگر
ميدهد ، كيفر وجهي شديدترين به را كارگزاران سهلانگاري
صراط از و شدهاند منحرف قانون و حق از افراد چنين زيرا
.رفتهاند بيرون انسانيت و درستي مستقيم
مجتمعي اينكه براي":ميفرمايد اميرالموءمنين پايان در
اين باشيد ، داشته سعادتمند و سامان به و يافته نظام
وجود و جان و فراگيريد نيك فرمانروايانتان از را آموزشها
اختيارشان در انساني سرمايه بزرگترين عنوان به را خودتان
به و كند اصلاح را شما مجتمع حكيم خداي تا گذاريد
".برساند انساني سرانجامي
جعفري مهدي محمد سيد دكتر
|