اجتماعي علوم و مدرنيسم پست
اين لرزان جايگاه بر تاكيد و اجتماعي علوم نقد :اشاره
معاصر فكري گرايشهاي از يكي مدرنيستي پست نظرات در علوم
چالش بزرگترين شايد چون لرزان ، ميگوييم.ميرود شمار به
مرزهاي تا است آن بر كه باشد تهديد اين مدرنيسم پست
كندو تعريف دوباره را اجتماعي علوم در شده تثبيت كاملا
اين ،..دهد راتغيير مدرنيستي رشتههاي افق بنابراين
غالب جريان بپذيريم كه كرد خواهد پيدا اهميت تهديدآنجا
وبيش كم و است مدرنيستي جريان هنوز اجتماعي علوم اكثر در
.كرد خواهد مقاومت مدرنيسم پست پيشروي مقابل در
يا است مهآلود هنوز اجتماعي علوم در مدرن پست افقهاي
نتيجهگيري يا كلي ارزيابي يك حاضر حال در حداقل كه اين
كارآمد("تصميم" يا "استنتاج" ،"قضاوت" معناي به)كلي
واقع در.ندارد وجود اجتماعي علوم و مدرنيسم پست درباره
شكلگيري حال در هنوز اجتماعي علوم و مدرنيسم پست رابطه
.است
امكان و رابطه اين چگونگي تبيين براي پيداست ، چندانكه
و اجتماعي علوم نسبت و "مدرنيسم پست اجتماعي علوم" سنجي
و مدرنيسم مدرنيسم ، پست حوزه سه است لازم مدرنيسم ، پست
اين اختصار به حاضر مطلب.كنيم مطالعه را اجتماعي علوم
.است داده قرار مداقه مورد را مساله
انديشه گروه
پست مورد در اوميكنيم آغاز كلنر داگلاس از ابتدا
در ابتدا مدرنيسم پست به مربوط مباحث":مينويسد مدرنيسم
كه بود نكته اين معطوف عمدتا و گرديد پديدار هنر عرصه
از قاطعانه معاصر فرهنگي صور ادبياتوديگر معماري ،
مرحله ، به و رفته فراتر مدرنيسم كاربستهاي و صور مرزهاي
نوع لذا و گذاشتهاند پا تازه عرصهاي و فضا يا دوران
آن از پس كردهاند ، خلق را "مدرنيسم پست هنر" از جديدي
را منازعات و مجادلات سلسله يك و سردرآورد نزاع دامنه
و رورتي ريچارد دريدا ، ژاك سوي از حملاتي با همراه
بر مبني فراخوانهايي و مدرن فلسفه سنت عليه ديگران
و بحث مرحله اين از پس.پيداشت در را سنت اين از گسستن
كشيده اجتماعي نظريه عرصه به مدرنيسم پست سر بر منازعه
بودريا و ليوتار نظير فرانسوي نويسندگان آن در كه شد
و شدهايم "مدرن پست وضعيت " وارد ما كه داشتند اعلان
سرمايهداري فرهنگي منطق" عنوان به را مدرن پست جيمسون
او ، كار ادامه در كه.نمود ارائه و معرفي "متاخر
پست صحنه يا عرصه" تشريح و توصيف به آرتوركروكروديويدكوك
(1)"...پرداختند "مدرن
قابل چندان مدرنيسم ، از وجداي تنهايي به مدرنيسم ، پست
عبارت در - (Post)بعد كه است اين سادهتر.نيست فهم
.است معطوف- مدرنيسم پست مستقل
دشواريهايي با مدرنيسم ، پست همچون مدرنيسم ، به پرداختن
و مفروضات بسياري ، موارد در كه جا آن.روبهروست
ايدئولوژيهاي و جنبشها نيز سويي ، از آن پيشنهادههاي
ديدن سراسر ، اين نميشوند يكديگرتفكيك از آن به معطوف
دشواريهاي از خود ،"مدرنيسم" عبارت در مدرن ، مفروضات
.است تحليل
ميتواند "مدرنيسم" پذيرفت بتوان كه كنيم سعي ابتدا ،
اكنون.باشد مدرن انديشه حوزههاي غالب تحليل براي شاخصي
چيست؟"مدرنيسم" ميپرسيم
ارزشها ديدگاهها ، عقايد ، و آراء از مجموعهاي مدرنيسم"
روشنگري ، عصر فلاسفه سوي از كه است هنجارهايي و
،(فرانسوي) المعارف دايره اصحاب و كانت هيوم ، لايبنيتس ،
و لاك دكارت ، يعني آنان هفدهمي قرن پيشكسوتان علاوه به
موسوم فلاسفه چه فلاسفه ، اينشد ارائه و تدوين نيوتن ،
"عقليون" به مشهور فلاسفه چه و [امپريستها]"تجربيون" به
و واحد تقريبا خاص برداشت[راسيوناليستها/ عقلگرايان ]
(2)"...داشتند عقل ازمقوله مشتركي
مقام به انسان عقل نقش روشنگري انديشه در كلي طور به"
بر حاكم قوانين كشف به قادر انسان و شد بركشيده شامخي
و روشنگري عصر انديشه.شد شناخته آنها كنترل و تاريخ
عقلي و اجتماعي ترقي و علمي شناخت امكان بر ميراثآن
چيز هر جاي به عقل و علم عصر آن در. ميگذاشت تاكيد
بعدها.ميشدند شناخته حقيقت كشف وسيله ديگري
هم جامعه مطالعات به طبيعي علوم پارادايم و معرفتشناسي
ميتوانست انسان روشنگري عصر تفكر اساس برشد كشانده
پيش از مسيري در را تاريخ حركت خود عقلي توانايي برپايه
يكسان بشر آينده انديشه بنابراين.كند تسريع شده تعيين
هرگونه و ميكند حكومت بشر زندگي بر كلي قواعدي و است
شكل در خواه ;ميگرايد وحدت به تاريخ فرايند در تكثري
.يافت تجلي ماركس سوسياليسم يا و هگل عقلاني دولت انديشه
بر حاكم قواعدكلي كشف علم هدف مدرن علوم ديدگاه از پس ،
و اجتماعي ترقي وسيله علم علاوه بهاست بوده تاريخ
شمار به بهتر جامعه به رسيدن و فقر و جهل از انسان رهايي
روسو چنانكه را انساني جامعه و انسان بايد علم.ميآيد
تاريخ حال اين باكند بازسازي عقلاني نظر از ميگفت
.ميكند حركت آن مسير در انسان كه است جهتي داراي
همگي غيره و اسپنسر دوركهايم ، ماركس ، كنت ، چون متفكراني
.ميگذاشتند تاكيد آن اجتماعي فايده و كلي وقواعد اصول بر
مانند كلي غايتي سوي به مختلفي مراحل در تاريخ
آن جز و ارگانيك همبستگي سوسيوكراسي ، عقلانيت ، سوسياليسم ،
و عينيت علم ، عقل ، ترتيب بدين" پس (3)".ميكند حركت
تبيين در (4)".ميرفتند شمار به مدرنيسم رمز اسامي سعادت
اضافه نيز را وانتقاد نقد بايد مجموعه اين به مدرنيسم ،
بحث در فيلسوفان كه ديگري شكلهاي" اساس اين بر.نمود
آنان نقادي به است وابسته كشيدند پيش[مدرنيته ز ا]خود
..."مدرنيته از انتقادي نگرش" به يا نو ، روزگار از
بود ، همراه علمي تعقل با انتقادي خرد روشنگران گمان به
را علمي انديشه آنان.ميرفت فراتر آن از جايي اما
به كه موجود واقعيتي.ميخواندند واقعيت دقيق ارزيابي
را ، نقادانه خرد اما است ، شناخت قابل تجربي گونهاي
كه ميپنداشتند ، فراشد هر روي پيش آرماني نتيجهاي نهادن
خرد...كند هدايت ويژه راهي به را علمي بررسي مسير
همذات فلسفي خرد با ميرفت فراتر علم از كه نقادانه
كاسيرر ، ارنست گفته به هجدهم ، سده رو اين ازشد پنداشته
...انتقاد سده هم و شود خوانده فلسفه سده هم بوده مايل
فيلسوف" را او حق به كه كانت كار در ميتوان را نكته اين
ناب خرد بخش كتاب در او.بازيافت خواندهاند ، "مدرنيته
و دانست دادگاهها در كارداوران چون را ناقد كار (1781)
خود پيشگفتار 1781كتاب ، روزگار در كه رفت پيش آنجا تا
سنجش واقعي مادوران دوران":نوشت و خواند"انتقاد عصر" را
در او".باشد آن تابع بايد چيز همه كه است (انتقاد)
روشنگران ":كرد توجه نكته اين به" چيست؟ روشنگري "مقاله
ادراك يعني.بازشناسند را روزگارشان نقادانه تا كوشيدند
جدا مدرنيته از نقادي.دانستند فلسفه مساله را امروز
و گرفته شكل سنتها نقد براساس مدرنيته است ، ناشدني
كانت حكماست رفته پيش نقادانه سخن به استوار همواره
".است انتقادي انديشه به دگماتيسم از گذر معناي به بيشك
(5)
اصل مفروضات خود ترقي ، و نقد خرد ، بنيادين اصل سه
مهمترين از يكي".سوژه نام به هستند ديگري بنيادين
انسان يا "Subject " مفهوم پيداشدن مدرنيسم پايههاي
با همراه و ضمير و ذهن داراي كه است موجودي عنوان به
و خود درباره ميتواند كه است وجودي استقلال و فرديت
كه مساله اين...بازشناسد را آنها و بينديشد پديدهها
مسائل مورد در آن با ميتواند كه است عقلي داراي انسان
نماند ، محدود شناسي معرفت و شناخت قلمرو به بينديشد ،
كه معني اين بهيافت گسترش اجتماعي روابط قلمرو به بلكه
و فردي معضلات ميتواند روشنگر يا روشنفكر انسان اين عقل
و سياسي روابط نوع ميتواند ;كند حل را او اجتماعي
(6) ".سازد معين خود براي را مطلوب اجتماعي
آگاهي ، ترقي ، نقد ، خرد ، از مدرنيته تعريف نوع گفت ميتوان
حاصل ديگر بسياري و عدالت علم ، تكنولوژي ، طبيعت ، آزادي ،
.است شناسايي فاعل يا سوژه ظهور و انسان از تعريفي چنين
/مدرنيته" دوگونه است لازم كه رسيدهايم جايي به اكنون
علي و بوين روي".بشناسيم باز يكديگر از را"مدرنيسم
اجتنابناپذير پيوند عليرغم مدرنيسم":مينويسند "رطانسي
شمار به مدرنيته نقد معنا يك به همواره مدرنيته با آن
سادهلوحانه اعتقاد هرگونه ازتاييد علنا زيرا ميرود ،
تمام حل در تكنولوژي و علم مترقيانه و پيشرو توان به
يگانه سوژه ايده و پوزيتويسم با و نمود خودداري مشكلات
روانشناختي و فلسفي زيباشناختي شالوده و زيربنا كه فردي
تعابير تجليلآميزدرباره كلان روايتهاي براي را
ساختند ، فراهم را مدرنيته از سوسياليستي و سرمايهداري
مدرنيسم" ميكنندكه تاكيد آنها (7)"نبود موافق نيز
ادبي موسيقايي ، هنري ، جنبشهاي از مجموعهاي به بايد را
(8)"...كنيم محدود زيباشناختي جنبشهاي به عامتر طور به و
گونهاي به را مدرنيسم /مدرنيته ميتوان كه است آشكار
در مدرن نظريانديشه مفروضات كه اين.خواند نيز دوپهلو
در تصرف و سلطه در آن توانايي و ترقي و نقد خرد ، مورد
"ايدئولوژي يك مثابه به مدرنيسم" حد تا سويي از طبيعت ،
برنشاندن در آن ناتواني ديگر سويي از و شد كشيده بر
"جنبش" آن ، معطوفبه انحرافهاي نوع و كلان روايتهاي
ديد ميتوان دوم سويه اين در.آورد دنبال به را مدرنيسم
مدرنيته ماركسيستي نقد مدرنيسم؟ متفاوت حوزه سه چگونه كه
و آدورنو از"روشنگري ديالكتيك" معروف اثر همچون)
امتداد در و ميآيند هم بر مدرنيسم پست و (هوركهايمر
پرسيده انتقادي رويكرد اين در.ميكنند حركت يكديگر
آزادي ، نظير روشنگري عصر آرمانهاي چگونه" كه ميشود
كه شد منتهي اجتماعياي دنياي به فرد استقلال عدالت ،
نظامهاي سازشگري ، مصالحه ، قالب و چارچوب در آن ساختار
و بيگانه خود از جهان و كمونيسم و فاشيسم توتاليتري
اين از سر نهايتا و گرفت شكل نوين سرمايهداري آشفته
دروني تنشهاي در سوال اين پاسخ درآورد؟ نظامها قبيل
سبب كه) علم جهاني آرمانهاي بين روشنگري ، عصر عقلگرايي
(گرديد اساطير و جهل افسانه ، خرافات ، سلطه از فرد رهايي
به كه) علم پراگماتيستي و كميتگرا پوزيتويستي ، اهداف و
(يافتهاند تحقق و تجلي سوداگرايي فرهنگ در تجربي طور
به بورژوازي جامعه تكامل روند در تنشها اين.است نهفته
و (حسابگري) محاسبه اصول كه تاثيري ;است شده منعكس خوبي
عبارتند داشتهاند دنبال به پديدهها و امور كردن سيستمي
سلطه ابزار به عقل و علم تبديل فرهنگ ، كردن عقلاني:از
(9)".ميروند شمار به مستقل خرد افول نشانه كه تكنولوژيك
علوم" كنيم ادعا ميتوانيم شد ، گفته آنچه به توجه با
تكوين نظرياتي چنين بستر در همگي بيستم قرن اجتماعي
به مدرن تفكر سنت در اجتماعي علم نتيجه در.يافتهاند
(10)".درميآيد فراگفتمان يك صورت
پست بين رابطهاي چه.گرديم باز نوشته اين سوال به اكنون
آغاز مدرنيسم پست از دارد؟ وجود اجتماعي علوم و مدرنيسم
ميشود شناخته مدرن پست تفكر امروز آنچه".ميكنيم
در كه هرمنوتيكي و ساختگرا نگرشهاي از است آميزهاي
و دريدا لاكان ، هايدگر ، ويتگنشتاين ، نيچه ، انديشههاي
در مدرن پست تفكر نظري و فلسفي مبانيدارد ريشه فوكو
اين عميقتر ريشههاي.گرفت شكل ساختگرايي پسا نحله
.يافت اروپا روشنگري ضد و رمانتيك جنبش در بايد را تفكر
آگاهي فلسفه يا محور سوژه عقل به فكري جريانهاي اين همه
.كشيدهاند نقد به را مدرنيته فلسفي گفتمان و بوده بدبين
(11)
با و اجتماعي علوم با آن نسبت در را مدرنيسم پست از بحث
همكارانش و "گراهام السپت" ديدگاههاي به نگاهي
.پيميگيريم
پست زبان و زمينه" مهم و تاثيرگذار مقاله دو در گراهام
اجتماعي علوم مراجعه چگونگي "مدرن پست افقهاي" و"مدرنيسم
.است نموده مطالعه را مدرنيسم پست و
علوم":مينويسد مدرنيسم پست زبان و زمينه در گراهام
فرضهاي پيش از بسياري با و است مدرنيسم فرزند اجتماعي
به مدرنيسم پست.دارد نظر اشتراك مدرنيستي برنامه اساسي
همان به ميطلبد مبارزه به را مدرنيسم كه ميزان همان
چالش به را اجتماعي علوم ريشهدار مفاهيم نيز ميزان
اين فهم دنبال به كه اجتماعي علوم عالم براي.ميكشد
دوره از مانده باقي آثار حفظ وسوسه همواره است ، چالش
".است مطرح چالش ، اين عمق دريافت در شكست نتيجه در و مدرن
(12)
ورود دشواريهاي از برخي ذكر از پس مقاله اين در گراهام
;آن مطالعه گسترده حوزههاي نيز و مدرنيستي پست رويكرد به
شعر ، و زيباشناسي ادبي ، اروپايي ، نظريه فلسفههاي
براي تلاش و مدرنيسم از اجتماعي ، نظريه و معماري
ديدگاه كار اين براي.نمود آغاز آن مبهم كلاف بازنمودن
روشنگري ، ;مدرنيسم چهارگانه بندي دوره در "هاروي و برمن"
اوج دوره و جنگ زمان قهرماني دوره از 1848 ، پس زيباشناسي
تاكيد با آنگاه او.نمود تبيين را از 1945 بعد مدرنيسم
اجتماعي علوم رويكرد كه داشت انتظار نميتوان كه اين بر
به":مينويسد باشد ، معماري و هنر همچون مدرنيسم پست به
از سبكي ميتوان را "مدرنيسم پست" ،"ترتيب اين
براساس (روشمنديها) ادراك از خاصي وجوه نظريهپردازي ،
انجام براي (روشهايي يا) روش و "مدرن پست" فرضهاي پيش
(13)".كرد تلقي اجتماعي علوم زمينه در كار
انتقاد مورد فرض پيش سه سرانجام مقاله اين در گراهام
وجود فرض پيش -ميكند10 ذكر را مدرنيستي اجتماعي علوم
در همخوان نظريه يك پذيرش -مستقل 2 بازيگر يا فاعل يك
ترقي انديشه شكلگيري-حقيقت3 مورد
يك وجود فرضيه":مينويسد نخست فرض پيش مورد در گراهام
بسياري مبناي جامعه ، اصلي مولفه عنوان به مستقل ، بازيگر
شناسي ، انسان جمله از است ، مدرنيستي اجتماعي علوم از
فرض اين در او نظر از (14)"اقتصاد و شناسي جامعه جغرافي ،
است مستقلي و منطقي كاملا آرماني ، موجودي انسانهمچون
چنين گراهام.ميكند تلاش خويش منافع براي پيوسته كه
و ميداند انتقاد مورد نيز مدرنيستي سنت در حتي را فرضي
بنيادي اجتماعي علوم براي نقدي چنين التزامهاي"مينويسد
."است
كيايي نادرمنصور
دارد ادامه
|