فرهنگي و اجتماعي رويكرد شناسي آسيب
محسن با گو و گفت در جهاني ايران و ايراني جهان
( پاياني بخش ) ثلاثي
هخامنشيان ، دوران از هنربازمانده و معماري ثلاثي ، آقاي *
خارج و مردم هنر يادگار كه هنري هاي آفرينه و است درباري
ناچار به من.است كم بسيار باشد ، دربار نفوذ حوزه از
تاملات"كتاب در بوركهارت ياكوب تحليل به برميگردم
را دولت و دين فرهنگ ، مثلث ضلع سه آن ، در وي كه "تاريخي
بر اوگيرد مي نظر در جهان فرهنگ تاريخ به خود نگرش در
در چندان حكومتها يا دولتها يونان در كه بود باور اين
دركشورهاي ولي نداشتند دخالت فرهنگي وتوليد عمومي عرصه
كه بودند حكومتي و سياسي نظامهاي اين ايران ، مانند شرق
اساس اين بر و بودند داده قرار خود نفوذ زير را فرهنگ
.است بوده آنان تسلط زير عمومي عرصه
بسيار دوره يك در كه گفت بايد يونان فرهنگ مورد در-
از پيش پنجم و چهارم قرنهاي در يعني ;درخشيد خوش كوتاه
.نياورد دوام زياد آن درخشش ولي بود شكوفا خيلي ميلاد
دست از را بنيادينش تحول سال دويست از پس يوناني فرهنگ
و انديشمندان تاكنون ، زمان آن از هم يونان در و داد
.نيامدند پديد بزرگي فيلسوفان
....يافت انتقال يوناني سنت ولي *
همه و ايران به بلكه رم به تنها نه يوناني سنت.بله -
متعلق يونان ، شكوفاي فرهنگ و درخشان تفكر.شد منتقل دنيا
را آن از اثري كه ، نبود دنيا گوشه هيچ و شد جهان همه به
مهم عوامل از ايرانيان اتفاقا.باشد نداده جاي خود در
از پس در چه و اسلام از پيش در چه -يوناني فرهنگ اشاعه
زمان يك در يونان مثل اگر ما يعني.بودهاند -اسلام
هميشه اما نداشتهايم فرهنگي درخشش دوره كوتاه نسبتا
فرهنگ همين كه بوديم قائل خودمان براي را رسالت اين
جهاني سطح در را آن و بكنيم تفسير بپذيريم ، را يوناني
.بدهيم اشاعه
باشند ، بوده پذيرفته را يوناني تفكر جوهره ايرانيان اگر *
در چه ولي بدهند اشاعه خوبي به را آن ميتوانستهاند ،
يوناني تفكر گوهره آن اسلامي دوره در چه و اسلام از پيش
ايران در بود ، شده استوار انتقادي خردگرايي مبناي بر كه
چندان ارسطو خردسياسي يا سياست مثال براي.نشد پذيرفته
و افلاطون جمهوري عوض در ولي نبوده ايرانيان توجه مورد
ديگر عبارت به.است برخورداربوده اقبال از وي اشراقي خرد
باساخت منطبق پذيرفتند ، بيشتر يونانيان از ايرانيان آنچه
. است بوده فرهنگيشان و سياسي خاص
جنبههاي آن بويژه يوناني ، فرهنگ من ، عقيده به-
آن از غير سالارانهاش ، مردم يا فردگرايانه خردگرايانه ،
و فنون علوم ، در آن از كاربردي استفاده جهت در كه مواردي
در را آن تجليات بعد به نوزايي دوره از پيشههاميشد ،
از زودتر خيلي باستان يونان تفكر يعني.ميبينيم غرب
تا تاريخ طول در خاطر همين به و شد مطرح خودش تحقق زمان
عنوان به كه چيزهايي آن.نميكند پيدا نمود نوزايي عصر
عصر همين در شد ، برجسته مدرن عصر در يوناني فرهنگ ميراث
اصلا مدرن ، دوران از پيش آن ، تحقق شرايط.يافت تحقق هم
در بلكه ايران در تنها نه يونان سياسي فرهنگ.نداشت وجود
دوره آن از سياسي فرهنگ آن.نشد اقتباس دنيا جاي هيچ
نوزايي عصر از بعد دوره و باستان يونان فرهنگ از خاصي
تحقق زمينه كه دورهاي هيچ ما فواصل ، اين ميان دربود
سال سي حدود تا حتي و نداشتهايم باشد ، سياسي فرهنگ آن
تفكر و فلسفه همان اصلي زادگاه كه يونان سرزمين پيش
.است ميشده اداره پادشاهي صورت به بوده ، ارسطويي سياسي
صورتهايگوناگون به پادشاهي نظامهاي باستان ، روزگار در
عموميت جهان در بوده ، ايران در آن آرماني نمونه كه
فردي ، حقوق و فرد به توجه دمكراسيو.داشتهاند
به محدود هم يونان و رم در حتي و جديد است مقولهاي
يونان در دمكراسي اين.است بوده خاص افراد و خانوادهها
طوايف ، آن از خارج و داشته تعلق آتن اصلي طايفههاي به
اجتماعي نظام در.نميكرد پيدا تسري همه به دمكراسي
شهروندي حق از مردم درصد پنجاه حتي باستان رم و يونان
بدون كه حقوق صاحب و آزاد فرد پس.نبودند برخوردار
حق داراي مطلقا قومي و طبقاتي نژادي ، وابستگي هرگونه
خود حتي.است متولدشده جديدا استكه مفهومي باشد ،
همه حقوق و حق از تصوري نميتوانستند هم ارسطو و افلاطون
وابستگيهاي از خارج اجتماع افراد و شهروندان جانبه
.باشند داشته طبقاتي و طايفهاي نژادي ،
روحيه و رويكرد براين ايرانيان آيا !ثلاثي آقاي *
آيا ديگر عبارت به.داشتند وقوف خودشان نزد در جهانگرا
وامگيري جهت در جهاني رسالتي خودشان براي صورت اين در
به آنها انتقال و گسترش و پويا فرهنگي عناصر و انديشهها
بودهاند؟ قائل ديگر مردمان
گذشت از پس امروزه ما كه است تحليلي اين روي هر به -
معمولا و ميدهيم ارائه فرهنگ ، اين روند از سال هزاران
و نيست خودآگاه آن وابسته اعضاي براي فرهنگي الگوهاي
براي رسالتي چنين آنان كه شويم قائل اين به نميتوانيم
ميگرفتند قرار مسيري در منتهاداشتهاند نظر در خودشان
ساختهاي زير مادي ، موقعيت و ميكردند عمل گونه اين كه
كانونهاي شديد جابجايي و جغرافيايي موقعيت و ارتباطي
گسترده سطح يك در ايراني اقوام شديد تحرك و ايران فرهنگي
اين برجسته نمونههاي.است يافته انعكاس ايراني ذهن در
خيام ، مانند سبك صاحب شاعران در ميتوانيم را ذهنيت
.بيابيم...و حافظ سعدي ، مولوي ،
جهاني پيامشان و ميكردند سير جهاني عرصه در شاعران اين
زرتشت ، زمان در چه ;بود جهاني هم ما معتقدات و دين بود ،
وابسته و منطقهاي دينهاي اينان.اسلام دين چه و مانوي
.بودند انتزاعي و جهاني دينهايي نبودند ، محلي خدايان به
درخشانترين از يكي مانوي دين باستان ، ايران در مثال براي
را ايراني جهانگراي ذهنيت بازتاب گوياترين و واضحترين و
.است داشته
واقع در و كلينگري به جهانگرا روحيه اين ميكنيد فكر *
زبان به بخواهيم اگر يا و ملموس واقعيات از بودن دور
و ذهني آرمانگرايي يا ايدهآليسم به بگوييم سخن امروز
نميرسد؟ فكري
فرانگرتر و وسيعتر ذهن يك كننده منعكس اگر كليگرايي -
نسبت به كه علمي نگرش با البته ندارد ، ايرادي باشد ،
آن خاص موقعيتهاي در را مسائل ميكوشد و است جزيينگرتر
اين به بخواهيم اگر ولي است ، تضاد در بگيرد ، نظر در
ميهني تعلقات و مليگرايي رشد جلوي بگيريم ، ايراد روحيه
كه ميكنيم زندگاني عصري در الان ما اما ميگيرد ، را
و همكاري عصر كنوني ، عصر.ميشود سپري ملي دولتهاي زمانه
ارتباط وسايل كه عصري در.است منطقهاي و جهاني هماهنگي
ملي مرزهاي تمام ارتباطي جديد تكنيكهاي و ماهواره جمعي ،
را ما ميتواند جهانگرايي روحيه اين ميكنند ، كمرنگ را
و برساند ياري امروز جهان در فرهنگي و اجتماعي توسعه در
و فراگير حوزهاي ايران فرهنگ حوزه كه است درست اصولا
به احساسي شديد تعلق و درونگرايي و بوده برونگرا و شناور
تاريخ ، طول در اما نداشته ، راه آن در بومي و ملي مسائل
اسلام از پيش از كه ميبينيم را ايراني فرهنگ از تداومي
حمله چون گسستهايي آنكه عليرغم.دارد وجود حال ، زمان تا
اين هيچگاه ولي داشته روا كندي تداومي ، روند اين در مغول
ميتوانيم ما هم آينده در و است نشده بريده تداوم رشته
گذشته دوران طول در چون -باشيم داشته باختگي خود بيآنكه
نبود گونه اين مثلا نداشتهايم ، باختگي خود هيچگاه ما
خودمان فرهنگ ميرسيديم ، يوناني فرهنگ به اگر كه
خيلي تماس غرب پيشرفته و نو فرهنگ با -بكنيم رافراموش
خودمان فرهنگي هويت به آنكه بدون كنيم ، برقرار سازندهاي
.سازيم وارد شديدي لطمه
وجود با ما كه جاست همين در بنيادين نكته اتفاقا *
انجام و مدرن فرهنگ و انديشه با پيوند سال يكصدوپنجاه
هنوز امروز ، به تا سياسي و فكري اجتماعي ، مهم چالشهاي
هنوز و داريم خودمان جامعه در ناشده راحل بسياري مسائل
اصلاحات مثلا.هستيم دروني مشكلات از بسياري گريبانگير
اميركبير اصلاحات با همزمان كه ژاپن در (ميجي) اجتماعي
مقايسه درصدد فقط من البته.نشست بار به زودتر شد ، آغاز
از برآمده خاص شرايط داراي كشوري هر كه ميپذيرم و هستم
نظر به ولي است ، خود اقليمي و اجتماعي و تاريخي موقعيت
گفته هم پيشتر كه همانگونه -جهانگرا روحيه اين كه ميرسد
كنوني ، دوران در حداقل فراملي ، نگرش بر تاكيد با -شد
چرا.باشد ما پيشرفت سد ديگر چشمانداز يك از ميتواند
در زديد ، مثال شما كه اروپايي كشورهاي رسد نظرمي كهبه
مشكلات از بسياري مليگرايي و مليت مفهوم شكلگيري طول
نسبي توافقي به و كردهاند حل را خودشان ساختاري و دروني
از جهاني مسائل انگيزه به ما ولي رسيدهاند درون در
غفلت خويش فرهنگي ميان و جامعهاي درون مسائل و مشكلات
نيست؟ گونه اين.كردهايم
.است ايران فرهنگي تحول مقابل نمونه يك ژاپن پيشرفت -
عمده تحول دو متفاوت دوموقعيت در ايران و ژاپن يعني
ميجي ، زمان در كه ميبينيم اگر.داشتهاند را فرهنگي
ميگذارد ، فرهنگي و علمي پيشرفت و توسعه راه در قدم ژاپن
اين كه داشتهاند اعتقاد ژاپنيها كه بوده اين براي نه
براي آنها مزاياي از ميخواهند و است درست پيشرفتها
و خاك و آب به قدري به آنهاكنند استفاده خودشان زندگي
فرهنگهاي از عقبماندگي كه بودند مند علاقه ژاپن سرزمين
اين جبران براي و ميدانستند ننگ خودشان براي را ديگر
به نسبت كمتري و فروتري اين بردن ميان از و عقبماندگي
.شدند مدرن فرهنگي تلاش اين وارد اروپايي ، فرهنگ
مردم تا ميكوشد ژاپن دولت كه سالهاست ميدانيم آنچنانكه
از و كنند مصرف بيشتر تا آورد بيرون خودشان لاك از را
تلاش و كار ژاپنيها خود اما ببرند بهره زندگاني مزاياي
مزاياي از برخورداري نه برميگزينند را بودن بالاتر و
.را تلاش و كار
زندگاني سطح همين وجود و نگرشها اين حضور هرروي به اما *
ملي مسائل به توجه يا درون به نگاهي از حاكي اجتماعي ،
جهاني تحولات به توجه با امروزه كه است درست البته.است
شده خارج كشور يك توان و حد از مسائل ارتباطات ، انقلاب و
نيست كارساز ملي مسائل در رفتن فرو و يافته جهاني شكلي و
از تقريبي جمعبندي يك به حداقل پيشرفته كشورهاي ولي
- ما كه صورتي در رسيدهاند خودشان ملي و دروني مسائل
و ملي چالشهاي سر بر -جهانگرا رويكرد اين طبق بر البته
و جهاني مسائل حل صدد در آنكه حال ماندهايم خود دروني
.است كلينگري نظر به اين !برميآييم فراملي
و رشد باعث كه نهادهايي رشته يك كه است اين ما مشكل -
دارند ، سابقه هم سال هزار چندين و بودهاند ما پيشرفت
و ماشدهاند فرهنگي و اجتماعي پيشرفت سد و مانع امروزه
و نبوده ايران قدرت به نهادها اين دنيا ، جاي هيچ در چون
هم ميكرده ، تقويت را ايدئولوژيكآنها سامانههاي انواع
داراي يا كژكاركرد دچار (نهادها) آنها از برخي اكنون
از هم و ذهني نظر از هم متاسفانه و هستند منفي كاركرد
كه كردهايم تعصبپيدا آنها به چنان عيني نظر
فرهنگ براي نهادها اين.برداريم آنها از دست نميخواهيم
خاص زمان يك از ولي بودهاند پيشرفت عامل زماني ايراني ،
بيان آزادي يافته ، رشد فرديت مفهوم آمده ، مدرن فرهنگ كه
الگوهاي و صورتها و آمده پديد سالاري مردم شده ، مطرح
را خاص شرايطي گرفته ، شكل جهاني فرهنگ زندگي براي نويني
بايد ذهني و معنوي و مادي نظر از كه ميطلبد خود پيرو به
فرهنگي آنرشد بتوانيم تا شوند تضعيف سنتي نهادهاي برخي
آن متاسفانه اما باشيم داشته را اجتماعي و سياسي و
ميكنند مقاومت خيلي و دارند ريشه بسيار نهادها
تركيه اگرشويم فرهنگ جهاني پهنه وارد ما ونميگذارند
با را مستقيممان ارتباطي راه سابق شوري اتحاد و عثماني
و سياسي فرهنگ جهت از هم بار اين شايد نميبستند ، اروپا
ميكرديم عمل فرهنگي ، نهادهاي مثل سياسي نهادهاي اقتباس
وجود با البته.برسيم اجتماعي پيشرفت به ميتوانستيم و
هستيم آسيايي كشورهاي اولين جزو شده قطع ارتباطمان اينكه
ولي كردهايم حركت سالار مردم و مشروطه حكومت سوي به كه
سال هزار چند محصول كه استبدادي ذهنيتهاي همان متاسفانه
جنبش كه نداد اجازه بوده ، ايرانيان تاريخي تحول و تجربه
ايراني روحيه و فرهنگ روي هر به و نشيند بار به مشروطه
آن بايد اينكه يعني است ، كرده پيدا ايراد سياسي لحاظ از
نهادهاي و بگذارد كنار ذهني نظر از را خودش عزيز نهاد
و افراد حقوق به احترام مبناي بر كه را سياسي مدرن
رشد براي سياسي توسعه.بپذيرد است ، استوار سياسي مشاركت
در البته.است سودمند حاضر حال در ايراني فرهنگ تداوم و
سياسي امور در نسبي مشاركت نوع يك ما كه كوتاه دوره همين
آنقدر داديم ، نشان خودمان از سريعي پيشرفت داشتيم ،
دچار بهشدت محافظهكار نيروهاي كه بوده سريع ما پيشرفت
ميتوانند بهخوبي من نظر به ايرانيها.شدهاند وحشت
سر از موانع كه بهشرطي كنند ، كسب را مدرن سياسي نهادهاي
.شود برداشته راهآنها
نزد در جهانگرا نگرش و روحيه بهعنوان شما آنچه*
يك از بتوان شايد كردهايد ، تلقي مثبت ايرانيان
از برخي اينكه ، آن و دانست منفي ديگر چشمانداز
خودكمتربين يا خودكمبين مردمي را ايرانيان پژوهشگران ،
به نسبت هميشه ايرانيان كه اينگونه.دانستهاند
خودشان ، به نسبت ولي ميدهند نشان شيفتگي بيگانگان
و هم از جداي هستند افرادي يا.ندارند مناسبي رفتارهاي
به آن از برخي كه روحيهاي.رفته فرو خود شخصي لاك در
ميتواند قضا از خودمداري اين و كردهاند تعبير خودمداري
نظر كند ، عمل مردمسالاري تحول موانع از يكي بهعنوان
چيست؟ شما
كه نمونههايي ايراني ، فرهنگ تاريخي تحول در -
با ما ببينيد.ميكند ثابت را مساله اين خلاف داشتهايم ،
و داشتهايم برخورد پيشرفته فرهنگ بهعنوان يوناني فرهنگ
بيشتر و بود يوناني ما رسمي زبان اشكانيان دوران در
آشنايي يوناني فرهنگ و زبان با ما فرهنگي نخبگان
نمايشنامه و ميسرودند شعر آن به حتي و داشتهاند
اصيل هويت به بازگشت كوتاه ، دوره يك از پس اما مينوشتند
مقصود.پيوست بهوقوع اشكاني دوره همان در ايران فرهنگي
ديگر واقوام فرهنگها با ارتباط و برخورد در ما كه است آن
فروپاشي از پس هم اگر هميشه و نباختيم را خودمان هيچگاه
نداشتهايم تفوق نظامي و سياسي لحاظ به ايراني ، حكومتهاي
برتري سال ، هزار چندين طول در فرهنگي نظر از اما
و نبودهايم خودباخته هيچوقت ما رو اين از.داشتهايم
دست در ايران فرهنگ حوزه در فرهنگي سكان هدايت هميشه
و هنرمند و متفكر انديشمند ، هيچ.است بوده ايرانيان
را آن و بتازد خودش فرهنگ به كه نيامده ايران در فيلسوفي
اين از نمونههايي اواخر اين هم اگر.بداند مطرود و پست
تسلط قرن دو به نزديك كه است اين خاطر به ميبينيم ، دست
.دادهايم دست از جهان سطح در را فرهنگيمان برتري و
دست از را سابقشان تسلط فرهنگهايكهن كه هنگامي
و اسكيزوفرنيك نوستالژيك ، واكنش نوع يك ميدهند ،
به نميتوان را مساله اين ولي دارد وجود خودكمبينانه
.داد نسبت ايران فرهنگ تحول روند
ارشاد رضا محمد:از گو و گفت
|