بهار پيشاني بر بوسه
به زمانها كهنترين از ايرانيان ، ملي جشن ;نوروز :درآمد
-جشنها ديگر همانند نوروز ، جشن.است مانده يادگار
پديدهاي هر چونان اما دارد اسطورهاي -ديني خاستگاهي
پذيرفته گونهگوني نمودهاي خود تحولات راستاي در فرهنگي ،
بازآفريني و شدن نو نماد ايرانيان نزد در نوروز.است
بيگمان است ، (طبيعت) برون جهان و (انسان) درون جهان
ساخته ، روزگار هر در ايرانيان پذيراي را نوروز آنچه
و اجتماعي فرهنگي ، ژرف لايههاي با آن ناگسستني پيوند
به اشاره با ميآيد ، پي از كه مطلبي.آنهاست روانشناختي
آن نمود و تحول چگونگي آنگاه و فرهنگي و تاريخي ريشههاي
.ميپردازد آن برگزاري ضرورت به ايراني ، اقوام بين در
غالبا تاريخي ، تحولات با ارتباط در ايراني ، جشنهاي
ميان ، آن از و دارند خواندني و پرماجرا سرگذشتهايي
.است نشيبتر و پرفراز و پرماجراتر همه از نوروز داستان
موافق و مخالف تلاشهاي از نشان نوروز ، تاريخچه در مرور
.دارد آن حذف يا حفظ براي بسيار
سنتهاي و ارزشها از شماري طبعا اسلام ، استقرار با
گرفت قرار تازه دين ديدگاه از نقد معرض در ايرانباستاني
.گرديد موجب قرنها طي در را گستردهاي فكري نبردهاي و
سنتهاي به جاي -خواهوناخواه -گذشته سنتهاي از شماري
از پارهاي اما يافتند ، استحاله هم در يا سپردند ، تازه
به و گذاشته سر پشت را نشيبها و فراز و مخاطرات آنها ،
.دادند ادامه خود حيات
انديشه اهل ميان گذشته ، سنتهاي قبول و رد در فكري جدال
كه (ق-ه محمد 450505 امام) غزالياست بوده جدي كاملا
سده جشن باب در است ، نداشته سرسازگاري پيشين سنن با گويا
:ميگويد
روز اين...نبينند آتش اصلا تا كرد نبايد چراغ سده شب
همچنين ، سده شب و داشت بايد برابر ديگر روزهاي با هم
(1)نماند نشان نام آن از كه چنان
در -را سده آتش محمود ، سلطان دربار مداح شاعر عنصري و
:است شمرده ناچيز -محمود سلطان آتش با مقايسه
تست آتش آتش ، بلكه سده ، است آتش نه
ختن به يكي زند ، تازي به زبانه يك كه
و فرهيخته نمايندگان از شماري كه است بوده حالي در اين
سده و مهرگان نظير سنتهايي ايراني ، فرهنگ و فكر برجسته
در آن چون و چند توجيه در و ميداشتهاند پاس را نوروز و
440-362) بيروني ابوريحان كه نوشتهاند.ميايستادهاند
باز فعاليت از هيچگاه او ، فكر و چشم و دست" كه ،(ق -_ه
مهرگان و نوروز روزهاي در بود ، كار در دائم و نميماند
و اعصاب تمدد و استراحت به و ميداشت باز كار از دست
(2)".ميپرداخت شادي
را آن پاي جاي كه جشني اين -نوروز داشتن پاس انگيزههاي
است بوده قوي چنان -بازجستهاند آريايي اعصار دورترين در
آن جاذبههاي از نميتوانستهاند اجتماعي طبقات كه
و رسم هزاران كه حالي در ;نوروز سنت تداومباشند بركنار
فراموش و باخته رنگ تاريخ ، پرتحول حركت در ديگر آيين
و عملي زندگي با آيين اين كه دارد آن از نشان شدهاند ،
با ناگزير تقارني در كه چرا.دارد ژرف پيوندي مردم نظري
با گرمي و روشني زايش ، حركت ، طبيعت ، باززايي و دگرگوني
.ميآورد خود
و داستانها با ميدانيم كه چنان نوروز ، خاستگاه
به پرجاذبه و شورآفرين و راز و پررمز همه حكايتهايي
و غمآور و منفعل روايات بر مبتني هيچكدام و است همراه
علاقه مورد همواره نوروز كه روست همين از.نيست هراسناك
جايي تا است ، بوده -گدا تا شاه از اصطلاح به -مردم همه
سفارش خود بازماندگان به را آن پاسداري و حفظ كه
در دارا ، كه است آمده شاهنامه روايات در.ميكردهاند
اسكندر به را خود دختر كه هنگامي ;زندگي لحظات واپسين
و سده سنت از نگهداري هم يكي او ، وصاياي جزو ميسپرد ،
:بود نوروز
سده جشن فرو اين نگهدار
آتشكده و نوروز فر همان
رفتن ياد از موجبات زمانهاي تلخ رخدادهاي كه هرگاه و
دلتنگ مردم است ، ميآورده پيش را جشنها اين آيينهاي
نشانه را آن و ميافتادهاند هراس در و ميشدهاند
افسوس و ميكردهاند ارزيابي شوم دگرگونيهاي
.ميخوردهاند
با نوروز ، نامگذاري و پيدايش در تاريخي و اساطيري روايات
و سازندگي و آبادي و زايش از همه گوناگوني ، و تنوع وجود
از نوروز پيدايش كه است داشته شهرت.گرفتهاند مايه اميد
دراز ايام در او كه است بوده انگيزه اين با و جمشيد عهد
و كرد مردم آسايش و رفاه جهت در سترگ خودكارهاي حكمروايي
را آهن از استفاده طرز:است برشمرده فردوسي كه آنچنان
دوم پنجاهه در كرد ، كشف شكار و نبرد آلات ساخت براي
برخي پوست و ابريشم و كتان از را جامه تهيه خود روزگار
:آموخت مردم به جانوران
تافتن و رشتن بياموختشان
بافتن را پود اندرون تار به
دوختن و شستن بافته ، شد چو
آموختن يكسر او از گرفتند
كرد ، پيشهاي و كاري مامور را هركس و آورد گرد را مردم
و آميزند هم به را خاك و آب تا ساخت مكلف را ناپاك ديوان
و گرمابه و كاخ و خانه آنگاه و بسازند خشت آن از
مردم و ديگر سترگ كارهاي بسي..و برآورند بلند ايوانهاي
:شگرف خلاقيتهاي و ثمربخش ابداعات آن پاس به
گوهرافشاندند جمشيدبر ، به
(3)خواندند "نو روز" را روز مرآن
پنج آخرين در (ق -_ه 160255) جاحظ روايت به جمشيد ، همين
فرودستان به كه ماه ، فروردين ششگانه تقسيمات از روز
و كرد تقسيم مردم بين را خوشبختي است ، داشته اختصاص
باز و.كردند نام آرزو روز را فرخنده روز اين ايرانيان
نابودكننده و "پليد خود" مظهر اين -اهريمن كه بود او
زندگي از را -دشواري و قحطي آورنده و نعمتها و خوبيها
ظلمت و بدي پاسداران كه را او قرارگاه و داد فراري مردم
را روز آن مردم و ساخت ويران بودند ، كرده لانه آن در
كارها در اعتدال و "دوباره زندگي آغاز روز" و "نو روز"
(4).ناميدند
نوروز نامگذاري و پيدايي پيرامون كه ديگر پرشمار روايات
از همه است ، جذاب بس افسانههايي بر مبتني و آوردهاند
.گرفتهاند مضمون مردم خوشبختي و آفرينش و آبادي و آزادي
سازگار و كهن آيينهاي حفظ جنبش در و اسلام طلوع از پس
بسيار روايات اسلام ، نوين دين بوي و رنگ با آنها ساختن
نجات روز:كه گونه اين از.آوردند نوروز پيدايي سبب در
رود از او پيروان و موسي پيروزمندانه عبور و بنياسرائيل
شدن برگزيده روز پيامبري ، به (ص)محمد حضرت بعثت روز نيل ،
...و (ع)قائم حضرت ظهور روز پيامبر ، جانشيني به (ع)علي
موجب به اينكه عليرغم.است داشته همزماني نوروز با
او ، گرامي جانشين هم و (ص)اسلام پيامبر هم شيعه ، روايات
ابتدا اموي ، خلفاي كردند ، نوروز با تاييدآميز برخوردي
"بوي" زودي ، به اما ندادند ، نشان نوروز به خوش روي
.برانگيخت را آنان اشتهاي هنگفت ، بخششهاي و پاداشها
درآمدهاي نوروزي ، هداياي دريافت آنكه از پس معاويه
در.بازگذاشت را آن رواج راه بود ، خواهد او براي سرشاري
تا سال هر در راه اين از او درآمد كه آمده تاريخي منابع
(5).است بوده درهم ميليون 10
قرن سه دو سياسي تاريخ نشيب و فراز در نوروز گراميداشت
ابومسلم برآمدن با.است داشته فزوني و كاستي هجري ، اول
طاهريان ، ايراني سلسلههاي يافتن قدرت پي در و خراساني
.شد افزوده نوروز رونق بر آلبويه و سامانيان صفاريان ،
از پيش.است نبوده سال از ثابتي روز همواره نوروز
اما ميشد ، آغاز سال هر بهار اول در نوروز جشن ساسانيان ،
تثبيت.ميكرد تغيير سال گردش با نوروز ساساني عهد در
ق ، . ه سال 467 در فروردين ، روز اولين در نوروز
به مانده روز 17) سال اين حوت سوم و بيست در.گرفت صورت
جلالالدين دربار مقيم دانشمندان و منجمان (زمستان پايان
جلالي تقويم عمرخيام ، حكيم آنان راس در و سلجوقي ملكشاه
هر بهار اول در نوروز جشن آن ، براساس و دادند سامان را
.شد تثبيت و اعلام حمل برج به آفتاب تحويل با همزمان سال ،
و بودهاند متاثر ايراني فرهنگ از كه مختلفي كشورهاي در
.است بوده متفاوت نوروز زمان ميداشتهاند ، پاس را نوروز
پيش و تابستان رسيدن فرا با همزمان ارمنستان در مثلا)
(.برپاميشد نوروزي هاي جشن محصول ، جمعآوري از
فروردين پايان تا اسفند ميانه از معمولا جشن روزهاي
دورههاي در.است كرده بسيار تفاوت نيز اين.است بوده
تقسيم بخش شش در كه بوده روز نوروز 21 ايام باستاني
روز سيزده در و يافته كاهش مدت اين تدريج به.است ميشده
.است يافته استقرار فروردين اول
در ،"خدا كوه" مقيم پارسيان كه دور ، بسيار زمان آن از
خود دختران مهرگان ، و نوروز هر در هامون ، درياچه همسايگي
آن شايد تا ميبردند ، درياچه آن به تني آب براي را
موعودهاي از يكي مادر داده ، وعده زردشت كه چنانكه
"سوشيانس" و "اوشيدرماه" ،"اوشيدر" مزديسنا ، سهگانه
و قرآن از شده آذين سفرهاي در نوروز كه امروز تا باشند ،
در نوروز درميآيد ، نمادين جلوهاي به آينه ، و آب
عوض رنگ پيوسته گرچه كه است شده متجلي آدابي و آيينها
آفرين نشاط و زاينده زنده ، ماهيتي همواره اما كردهاند ،
.داشتهاند
خيرهكننده تشريفات در خواه نوروز ، آداب از كدام هر
و آذين در غرقه و پرشكوه زنان و مردان ميان و دربارها
افتاده ، دور و پرت روستاهاي فقيرانه كلبه در خواه و آرايش
طبيعت ، رايگان دادههاي از سفرهاي بر و محض سادگي در
با ژرفي مفهوم و معنا بوده ، كه جا هر ماهي ، و سبزه و آب
اگر آرزو ، و اميد از مايهور باورهاي آن.است داشته خود
جايي به راه تاريخ ، حركت قانونمند استيلاي زير هم
و دارنده برپا و نيروزاي و آفرين اميد باري نميبرد ،
از ساساني ، شاه تنپوش.است بوده حركتبخش
و بوده بز موي از فقير روستايي شولاي و يماني برد
در نوروزي ، آيينهاي نوروز ، بهانه به دو هر اين
و پرشمار بس ميدارند ، پاس را ايراني فرهنگ كه قلمروهايي
.متنوعند
شيوه طبيعي ، جغرافياي زيست ، محيط چگونگي با تنوع اين
ارزشهاي و مذهبي باورهاي معيشت ، مايه و پايه توليد ،
با اين ، از شماري.دارد بستگي منطقه هر مردم فرهنگي
.هستند مشترك اندك ، تفاوتهاي
پيامآوران" و كهنه سال واپسين روزهاي در بسيار ، قرنهاي
آمدن فرا مژده شهر ، چهارسوقهاي و كوچهها در "نوروزي
در شاديبخششان آوازهاي وقتي و دادند مردم به را نوروز
.گرفت ديگري بوي و رنگ شهر افكند ، طنين فضا
دور ، دورانهاي در كه "ميرنوروزي" تماشاي از هم مردم
سرخوش ;كرنا و تنبور و تار با و ميشد قاطر يا شتر سوار
حاجي" ديدار از هم و ميراند بازار و كوچه به شاد و
منگولهدار ، دراز كلاه آن با كه ما ، زمان در "فيروز
و ذغال با شده سياه صورت قرمز ، اغلب و رنگارنگ لباسهاي
:شدو ظاهر ميانشان در دست ، در زنگي دايره
فيروزه حاجي
روزه يه سالي
را خود قدرشناسانه تبسمهاي و آمدند وجد به گرفت ، دم را
:نخست و رفتند نو سال پيشواز به قرنها.كردند نثارشان
شكرناب و شراب و شير و شهد
اندرخوان [ميوه] شايه و شمشاد و شمع
و سكه و "شين" جايگزين را "سين" هوشمندانه سپس و نهادند
و خدا كلام با را سنجد و سبزه و سيب و سركه و سماق و سير
چراغ و غلطان نارنج و قرمز ماهي و آب بلورين تنگ و آينه
و ها"شين" كه كردند باور و ساختند سفره آن آذين روشن
.بود خواهند نو سال در او خوشبختي نمادهاي ها ، "سين"
آن كه كنيم باور چنديگرا ، "خردباره" عصر اين در هم ما
قومي ، فرهنگي ، محملهاي و ژرف تعلقي در ريشه آيينها
جمعي خرد و هوش تنها كه دارند پيچيدهاي روايي و سياسي
ميكند درك را آن تاريخ ، بحراني و حساس مقاطع در ملت يك
بهره آن از خور ، در و مناسب واكنش نماياندن براي و
.ميگيرد
به مردم خاطر تعلق بر كه نغلطيم در اشتباه اين به و
انگ آنها ، استمرار در فشردن پاي و قومي و ملي يادگارهاي
.بزنيم باستانگرايي و ارتجاعي
:يادداشتها
گاه:از نقل ص 188 ، 189 ، سعادت ، كيمياي:از برگرفته -1
ص صفا ، ذبيحالله دكتر ايرانيان ، ملي جشنهاي و شماري
.115
.معني به نقل دهخدا ، علياكبر لغتنامه ، -2
ج 1 ، مسكو ، چاپ فردوسي ، شاهنامه در جمشيد پادشاهي:ك.ر -3
.بعد به ص 39
ص 276 ، والاضداد ، المحاسن:محبوب بحربن عمروبن جاحظ ، -4
توس ، يوسفي ، غلامحسين دكتر باد ، آغوش در برگهايي:از نقل
.ص 678
گاه از نقل ص 22 ، ج 2 ، اسلامي ، تمدن:زيدان جرجي -5
.ص 52 همان ، شماري ،
"سمناني پناهي" پناهي احمد -محمد
|