مقدر رزق و حافظ
كتاب معرفي
كوئن شعرهاي در فلسطين بحران
مقدر رزق و حافظ
انسان ، زندگي از موردي هر در شيرازي حافظ شمسالدين خواجه
خاص دكترين حاضر عصر انديشمندان بهقول و خاص تفكرات
و تئوريها خلاف بر كه دكتريني.است دارا را خود
مكان يك به و بوده مصرف تاريخ فاقد امروزين ، انديشههاي
.ندارد تعلق خاصي نسل و زمان يك به يا و خاص جغرافيايي
خالصترين و پاكترين شود گفته اگر بود نخواهد اغراقآميز
حاصل زندگي تجربه قرنها از بعد كه بشري ناب انديشههاي
و است يافته تبلور حافظ شعر در بهنوعي ميآيد ، و آمده
زمينههاي در را آخر كلام حافظ انديشه ديگر عبارتي به
و انديشهها اين ولي است ، نموده بيان انسان زندگي مختلف
از بعد كه شده بيان مبهم و پيچيده چنان گاه تفكرات
از بعضي مصداق ميتواند تنها شخص تجربه و تعقل سالها
.نمايد درك آنرا ابيات
اسلامي جمهوري محترم رياست پيشنهادي ايده مثال بهعنوان
كه "تمدنها گفتوگوي" ايده يعني) ملل سازمان به ايران
و سياستمداران قبول مورد جهاني نظريهاي بهعنوان
حتي تمدنها همه آن در و گرفته قرار ملل همه انديشمندان
مينمايد دعوت نظر تبادل و گفتوگو به را متخاصم تمدنهاي
بكاهند تشنجها و تنشها ميزان از گفتمان ، اين ذيل در تا
ميتوان را (بيفزايند توافقها و تفاهمها ميزان به و
:كه دانست شيراز خواجه شعر اين از برداشتي و تبلور
است حرف دو اين تفسير گيتي دو آسايش
مدارا دشمنان با مروت دوستان با
است بديهي و ميزند موج حافظ شعر اين در خشونت نفي روح
نبوده ، ارزشها از چشمپوشي معناي به نمودن مدارا كه
منطق و تدبير سلاح با دشمن با مقابله مفهوم به بلكه
بستر در بلكه "خطا فكر با" نه مشكل حل نهايتا و ميباشد
.ميگردد ميسر گفتمان و انديشه با و تامل و صبر
انديشههاي تبيين است ، مدنظر مقاله اين در كه موضوعي
نيكو ، فرجامي كسب در انسان سعي و تلاش با رابطه در حافظ
در طفوليت سنين از هرفردي.ميباشد وسيع روزي و خوش بختي
از بهرهمندي و وسيعتر فضايي بهتر ، موقعيتي كسب پي
در امتيازات كسب در هيجان و انتظار.ميباشد الهي مواهب
برآوردن در شخص هرگاه و ميرسد خود اوج به جواني سنين
افسردگي ، ميگردد ، روبهرو مانعي با خود اميال و توقعات
بر در را او وجود سراسر نااميدي نهايتا و پژمردگي
ارزشهاي و انديشهها به پايبند و معتقد اگر و ميگيرد
.ميبيند گشاده خود روي بر را ديگري درهاي نباشد ، متعالي
سرافرازي و سعادت سوي به را انسان مسلما كه درهايي
و انزوا چون راهكارهايي.نميكند هدايت اخروي و دنيوي
حقوق به درازي دست تزوير ، و ريا حسد ، يا و گوشهنشيني
از بريده انسان كه است راهكارهايي جمله از... و ديگران
.مييازد دست آنها سوي به متعالي انديشههاي
ميتواند است الهي كلام از وامگيري مديون كه حافظ كلام
ويژه به و انسانها زندگي به را اميدبخشي زواياي و فضاها
و آرامش زيادي حدود تا و بگشايد امروزي ، جوانان زندگي به
كلام در.نمايد ارزاني بيتاب قلبهاي به را اطمينان
زندگي درياي در غواصي سالها از بعد كه است جواهري حافظ ،
جهل تاريكيهاي در كه است خورشيدي و رسيد بدان ميتوان
سپيد و عمر گذران با آنكه از قبلميتابد انسان دل بر
نماييم ، مراجعه حافظ ديوان به شكستها تجربه و مو كردن
خود ، روحي و ذهني زمينههاي كردن آماده با كه است آن بهتر
از خود زندگي مسير در و گرفته مدد حافظ آخر كلام از
.بگيريم بهره آن ارشادات و اشارات
است ، حافظ اشعار در كه عمدهاي اشارات و رهنمودها از
حافظ.است پروردگار به امر تفويض به او مكرر تاكيد
و "است زاهدي و رندي به نه عاقبت حسن" كه است دريافته
.كنند رها عنايت به را خود كار انسانها كه است آن شايسته
پيام اين به و كرد درخواست خدا از را نيك سرانجام بايد
:كه نمود توجه حافظ
شماست يار خدا خرابات گدايان اي
چند انعامي ز مداريد انعام چشم
هر بهسوي خود ، روزي به بخشيدن وسعت جهت در كه مباد
بپرورانيم خود فكر در بايد كنيم ، دراز طلب دست ناانساني
معيشت بهر" از و "است رزق مقسم كه است جهان شاه قلم" كه
.كرد "باطل انديشه نبايد
را خدا از استمداد طلب پروردگار ، به امر تفويض و عنايت
.ميانجامد پروردگار با انسان ارتباط به و دارد خود پي در
مينمايد اشاره و است واقف امر اين به خود مورد در حافظ
:كه
حافظ به داد خدا كه سعادت گنج هر
بود سحري ورد و شب دعاي يمن از
و گذاشت ميان در "سحر باد" با را خود آرزومندي حديث حافظ
انسانها همه او."خداوندي الطاف به شو واثق" كه شنيد ندا
مقابل در را كوه كمر و ميخواند فرا خدا به اميد به را
و ميداند "مور كمر" از كمتر خداوندي اراده و خواست
به و "پرست باده اي مشو رحمت در از نااميد" ميزند فرياد
دل تنگ خويش فروبسته كار در غنچهوار كه انسانهايي
:كه ميدهد ندا ماندهاند ،
مباش فروبسته كار از دل تنگ گو غنچه
نسيم انفاس و صبحمدديابي دم كز
بايد همه و وزيد خواهد انسانها همه به الهي نسيم انفاس
چرا بيفزايند ، خود تلاش و سعي به و نموده زندگي اميدوار
انساني عالي همت و كوشش و سعي داشتن حافظ رهنمود ديگر كه
:است
حافظ عالي همت نبود تا را ذره
نشود درخشان خورشيد چشمه طالب
:يا و
طلب طريق در كه شكايت زغصه مكن
نكشيد زحمتي آنكه نرسيد راحتي به
به درنيل كه برسند مقصود بلند سرو به توانستهاند افرادي
مشتاقانه و صبورانه را مغيلان خار سرزنشهاي خود اهداف
:دادهاند نشان خود از والايي همت و نموده تحمل
برسد بلندش سرو بدان دست عاقبت
نيست قاصر او همت طلبت در را كه هر
و سرنوشت دست و الهي قضاي به تاكيد در حافظ ديگر اشارت
كه چرا است ، انساني تدبير بودن ناقص در ديگر عبارتي به
و شده هماهنگ الهي تقدير و قضا با بايد انسان تلاش و سعي
.گردد همراه خداوند سوي از مصلحتي تشخيص با اصطلاح به
مقصود گوهر به پي برد نتوان خود سعي به
برآيد بيحواله كار كاين باشد خيال
:يا و
بنمايم طلبت اندر من است سعي آنچه
كرد نتوان قضا تغيير كه هست قدر اين
و تكوين انسان فضل و عقل براساس صرفا كه دنيايي در
تكامل شناخت در گمشدهاي حلقههاي هنوز و نيافته تكامل
قبول در يعني حافظ كلام اين در نبايد دارد ، وجود خلقت
.داد راه خود به ترديد و شك الهي تقدير و قضا
نيست فضل و عقل ره كه كارخانهاي در
كند چرا فضولي راي ضعيف فهم
و پيدا و هستي آخر و اول كه است نكته بدين حافظ اشاره
عالم امور همه به كه اوست تنها و اوست همه وجود پنهان
و سازد خندان و شاد را بندگان او و (حديد سوره) داناست
را بندگان او هم و (النجم 43) گرداند گريان و غمين
بنابراين.(قمر 48) بخشد سعادت هر سرمايه و كند بينياز
تمامي در او از و ايمانآورد تقديرالهي و قضا به بايد
داشت را اميد اين "قضا بند نقش" از و جست استمداد كارها
.آورد روي انسان بهسوي "مطلوب نگار" كه
حافظ آن اميد هست قضا بند نقش ز
آيد باز نگار بدستم سرو همچو كه
با و الهي تقدير قبول و اميد از سرشار دلي با بايد و
همه كه خدايي از و افزوده خود تلاش و سعي بر والا همتي
از كند كفايت كه كسي اوست و (فاطر 13) اوست از هستي ملك
كه بخواهيم او از نكند ، كفايت او از چيزي و چيزي هر
بشماريم ، هيچ به را ديگران و را آروزهايمان كند ، كفايت
فاطر) نيستند هم خرمايي هسته پوست مالك حتي كه ديگراني
دهيم قرار خطابش مورد "مطمئن دلي و آرام قلبي" با و (13
:كه
زندهاند تو ببوي جمله كائنات چون
هم برمدار زما سايه آفتاب ، اي
تست حسن فيض گل ، و لاله روي آب چون
هم ببار خاكي برمن لطف ابر اي
ساريصراف بهروز
كتاب معرفي
جمهور
هرگز سهيل كوچهي در را خانه آن /هستم من خواجات بهزاد"
/زديد حدس درست../نميآيد من به زميني سبيل و /نديدهام
"/هستم خودم من
مجموعه اولين كه است خواجات بهزاد شعر مجموعه نام جمهور ،
نگاه نيم نشر.داشت نام "مرگ؟ به مانده پرنده چند" وي
كرده منتشر تومان قيمت 700 به صفحه در 136 را كتاب اين
.است
خودم از
چند" ،"پسامدرن" ،"پسانيمايي" نام به امروزه كه شعري
خود به را شاعران از بخشي ميشود ، ناميده..و "صدايي
كه است شاعران اين جمله از فلاح مهرداد.است واداشته
اين /!نيست طوري":ميسرايد هوا و حال آن در را شعرهايش
به ميزند /ندارد كه ايستگاهي دارد طوري همين را چراغ
/هيچكس نئون توي كه دارم سرخ /!حالا...آخر سيم
".../خاموش...روشن هي كه دارم همينطوري
كه است فلاح مهرداد شعر مجموعه تازهترين نام "خودم از"
.است شده چاپ تومان قيمت 550 به صفحه در 58
قطعات
نام به او مجموعه اولين كه است شاعري بنياد شاپور
.شد منتشر سال 1349 در "ديگر شعر چند و هجرت در خطبهاي"
كتاب وادي در شعر چند":از عبارتند او ديگر مجموعههاي
"آهو قصيده" ،"تابلو -مرگ" ،"نيلوفر سونات" ،"چشم و عشق
بهار در نسخه در 3000 كه قطعات."آسمان اشراق شرق ، " و
نيز آن اخوانيات بخش و است شعر شامل 62 شد منتشر امسال
نويسندگان و شاعران اسامي آنها ، عناوين كه است اشعاري
.است مجموعه اين ناشر نگاه نيم.است كشورمان
كوئن شعرهاي در فلسطين بحران
ترانهسراي و آهنگساز داستاننويس ، شاعر ، كوئن ، لئونارد
تمامي در اما دارد ناآشنا نامي ما كشور در اگرچه معاصر
.است شناختهشده و برگزيده چهرهاي آمريكا و اروپا
.گشود جهان به چشم كانادا مونترال در سال 1934 در لئونارد
نام به را خود شعر دفتر اولين دانشگاه در تحصيل ضمن
تا آن از پس و كرد منتشر "بسنجيم را اسطورهها بگذار"
او.رسيد چاپ به به ازاو شعر مجموعه هشت سال 1984
چاپ با داستاننويسي زمينه در را خود تجربه اولين
تقديم ادبيات عرصه به "دلپذير بازي" و "زيبا بازماندگان"
جدي شعر و موسيقي اندازه به او براي نويسندگي ولي.كرد
عرضه خود ترانههاي از آلبوم يازده سال 1984 تا او.نبود
سرودههايي پرواژهترين و پرمعناترين او ترانههاي.كرد
جهان در را او و شده آميخته او زيباي موسيقي با كه است
آلبومهاي پرفروشترين از او آلبومهاي.ميكند مطرح
وزن از رها و است كلامي موسيقي داراي كوئن اشعار.دنياست
چنان ترانهسرايي در وي.است آن كلاسيك مفهوم به قافيه و
را ما بياختيار كه گرفته بهره بيروني و دروني موسيقي از
كوئن شعرمياندازد مولانا غزليات در موسيقي ياد به
در ادبي ناتوراليسم ردپاي و دارد تلخ و نيشدار طنزي
خاصي سبك پيرو را او نميتوان هرچند ميشود ديده اشعارش
يك گرچه دارد وجود او اشعار در ستم با مبارزه نفس.خواند
دست به را يهوديان نسلكشي اشعارش در كه است يهوديتبار
بدون انسانها مرگ براي او تاسف ولي ميكند بيان هيتلر
بهويژه فقر و جهاني ظلم.است مذهب و تبار گرفتن درنظر
او شعر.ميزند موج اشعارش واژهواژه در فلسطين بحران
و آزادي عشق ، سركوبكنندگان تمامي به اعتراض زبان
دست اين از نمونهاي او اسراييل شعر.است انسانيت
صرفا جريان يك را صهيونيسم شعر اين در اوسرودههاست
است الهي دين كه يهوديت با كه ميكند معرفي سياسي
صهيونيسم تباهي را جريان اين نتيجه و دارد فاصله فرسنگها
صهيونيسم عليه شعر معروفترين كه شعر اين در وي.ميداند
خود نفرت و ميكشد تصوير به را معاصر انسان رنج ميباشد
.ميدهد بروز آن غيرانساني و شنيع اعمال از را
:است شده انتخاب اسرائيل درباره كوئن اشعار از زير قطعه
!اسراييل
ميخواني نام بدين را خود كه اي
!عبادتگاه اي
!بيدليل تجاوز اي
برگزيدهايد را بودن ملت كه جمعيتي اي
نهاده برخود اسرائيل نام شما همه اي
نيست شما آن از خاك اين از ذرهاي
قداستايد دزدان شما همه
كرامت با جنگ در همه
ايندزدي به زورمندتان حاميان آيا
كرد خواهند اعتراف گناه اين به
ميكشد خود درون به را شما تنگ مجال
نشدهايد هماورد فرشتهاي با زيرا
...
|