هشتمين و هشتاد مرداد ، انگيزه 12 به
مترجم يك خالي جاي
قاضي محمد زادروز
شمس با مولانا آشنايي كيفيت درباره
تبريزخود شمس
( پاياني بخش ) تبريزي
است بهانه
است گرفته را شور جاي شعور
شعر
در علي ياور فاطمه هنري - فرهنگي همايش
ميشود
برگزار تهران
هشتمين و هشتاد مرداد ، انگيزه 12 به
مترجم يك خالي قاضيجاي محمد زادروز
!لطفا بزنيد ، لبخند
شادي از حاكي شما نظر به من خنديدن هميشه بايد چرا"
بيش را خود دين كه هستم انساني شما نظر به اگرمن نباشد؟
خوشبختي آدم بيشك كردهام ادا جامعه به بايد آنچه از
توضيحا بخندد؟ كه پس نخندد خوشبخت آدم يك اگر و هستم
مادر و پدر آنكه با كودكي دوران از كه ميكنم عرض
پرتوقع و ننر و لوس كه نبودهاند سرم بالاي يا نداشتهام
تقريبا و راضي كمي به كه بودهام آدمي هميشه بيايم ، بار
آدمي هم اجتماعي و تحصيلي زندگي در.خرسند هيچ به
ارج من به و داشتند دوستم همه هميشه و موفق بودهام
وقعي و نناليده هرگز هم زندگي ناملايمات از.گذاشتهاند
دارم ، دوست را مردم دارم ، دوست را زندگي نگذاشتهام آن به
كه هرنحو به را عمر دقايق از بردن لذت و تفريح و شادي
"... دارم دوست باشد ممكن
!ميخواهد پشتنويسي عكس اين
.شدم متولد مهاباد در شمسي هجري يا 93 در 1292 من"
براي و دادم انجام شهر آن در را خود ابتدايي تحصيلات
در.آمدم تهران به سال 1308 در دبيرستان در تحصيل ادامه
در 1318 و تهران دارالفنون از را ادبي ديپلم سال 1315
دو.گرفتم حقوق دانشكده از قضايي رشته در حقوق ليسانس
بهسر وظيفه نظام خدمت در را نيمه 20 تا و 19 سال 18
خدمت به وقت دارايي وزارت در سال 1321 مهرماه در.بردم
ترجمه با را ترجمه كار يا 1331 در 1330 و درآمدم دولت
از دندان سپيد و "فرانس آناتول" از پنگوئن جزيره كتاب
شما حضور در كه امروز به تا و كردم شروع "لندن جك"
و تاريخي ادبي ، آثار از اثر هفتاد از بيش نشستهام
عقيده به و برگرداندهام فارسي زبان به را خارجي تحقيقي
فارسي زبان و فرهنگ به خدمتي (باشد درست اگر) خودم
حساب به جايي در ناچيز خدمت اين كه اميدوارم و كردهام
".بيايد
ترجمه حرفه به كه سالي شصت طول در وظيفهاش حكم به قاضي
و گوناگون كشورهاي از زيادي مغزهاي فرار باعث داشت تسلط
چون اماشد ايران به آمدن و فرانسه زبان به آشنا
با دهد گسترش بيجهت و بيخود را امكاناتش نميخواست
كه بود ديده تدارك را گذرنامهاي فردش به منحصر انتخاب
به منحصر گذرنامه اين.ميكرد وارسي را آن لزوم موقع در
،"سيلونه ايگناتسيو" ،"هوگو ويكتور" تنها و نبود نام يك
"شاندور آلبر" و "گوركي ماكسيم" ،"كازانتزاكيس نيكوس"
ايران وبه كنند استفاده دوبار مجوز اين از توانستند
بود؟ چه گذرنامه اين حال و بيايند
زبان به كه معروف اصل آن به را شما توجه است لازم قبلا"
قال ، من الي لاتنظر:اينكه آن و كنم جلب خواندهايم عربي
ميگويد ، كسي چه اينكه به مكن نگاه) ماقال انظرالي بل
به شروع كه بدانيد اينجا از (ميگويد چه كه ببين بلكه
كه است نبوده مبنا اين بر من براي كتاب يك ترجمه كار
او نام و شهرت فريب يا و بگيرم نظر در را نويسنده شخصيت
همگان تعبير به كه وقتي تا اشتاينبك جان از.بخورم را
ترجمه را "مشكوك نبردي در" كتاب بود ، انديشي درست آدم
از چيزي نشدم حاضر كرد عوض را راهش كه وقتي از ولي.كردم
.كنم ترجمه را كارهايش
دو بر نوشتهاند خارجي نويسندگان كه داستانهايي اصولا
و شيريني ايده فقط و است كننده سرگرم صرفا يا است قسم
بيشتر مانند است ، بوده نويسنده موردنظر داستان زيبايي
سرگرم درعين يا غيره و سو اوژن و دوما الكساندر آثار
كتاب بودن آموزنده ايده وحتي هست هم آموزنده بودن ، كننده
.ميچربد آن بودن كننده سرگرم ايده بر نويسنده خود نظر در
يا و هميشه من و است مفيد جامعه براي بيشتر آثاري چنين
به آثار آنگونه ميان از را خود انتخاب همواره تقريبا
چه به كه شما سوال پاسخ به بپردازيم حال.آوردهام عمل
مطالبي است بديهي.داشتهام توجه پيامهايي يا موضوعاتي
مويد و انساني اصالت و شرافت گراميداشت تاييد در كه
رعايت مبلغ و نو انديشههاي مروج و آزاديخواهي افكار
و انديشه و بيان و عقيده آزادي قبيل از انسان اوليه حقوق
بيشتر را آدمي و است انسانيت و عدالت و حق از دفاع و قلم
حق تشخيص و انديشي درست و (روشنفكري) فكري روشن سوي به
همه و است بوده من توجه مورد ميكند هدايت باطل از
دارند علاقه آثارم به كه خوانندگاني شهادت به ترجمههايم
".است اصل اين از حاكي ميشناسند متعهدي مترجم مرا و
چيست؟ كودكان از شما قضاوت
روحيه اما شد سرشناس و بزرگ زود خيلي ترجمه در قاضي
اين مهربان پدري چون او و بود همراه او با هميشه كودكي
و كار مدعا اين شاهد.نميساخت دور خود از را كودك
كه بود نوجوانان و كودكان فكري پرورش كانون در او آفرينش
ضبط آنجا كار ساله سه دو حاصل و شد آغاز ش سال 1353 از
همراه به بود غرب بزرگ موسيقيدانان معرفي در نوار چند
،"كوهپايه چراغ و چشم پولينا":نامهاي به كتاب پنج
پنج" و "من كودكي داستان" ،"باخانمان" ،"جوان ماجراجوي"
."آندرسن از قصه
ادبي ، رمانهاي برگرداندن در فعال مترجمي عنوان به قاضي
كلاسيك كار به و نميگيرد ادبي نوين جريان از سراغي هيچ
پرسيده امر اين علت وقتي ميدهد ادامه آخر دم تا خود
يا "پروست" ،"جوليس":چون نويسندگاني از چرا كه ميشود
بيشتري تكنيكي و زباني پيچيدگي از آنها آثار كه "كافكا"
چون مترجمي به نيز آنها فارسي برگردان و است برخوردار
آثار با من":ميگويد نكردهايد؟ ترجمه دارد ، نياز شما
به و دارند مشخصي و روشن نگارش سبك كه كلاسيك نويسندگان
و ميگويند چه كه ميكند درك بخوبي خواننده ديگر عبارت
اشاره شما كه آثاري.هستم آشنا بيشتر دارند ، رسالتي چه
يكي قول به و است پيچيده و گنگ نوشتههايشان فرمودهايد
نميدانند هم خودشان اغلب نويسندگان گونه اين دوستان از
معتقدم يعني است ، همينطور تقريبا من نظرميگويند چه
است ، نامفهوم و گنگ مطالبشان نوپرداز شاعران كه همانطور
ندارند نوپرداز شاعران از كمي دست نيز نوپرداز نويسندگان
خلاصه.ميبرد حرفشان و فكر به پي زحمت به آدم و
صاحب و متعهد نويسندگان نوشتههاي بنده ندهم دردسرتان
اجازه و ميفهمم بهتر و بيشتر را انساني پيام و رسالت
نويسندگاني آثار ترجمه و بپردازيم همانها ترجمه به بدهيد
".واگذارم نوپردازان به را بردهايد اسم كه
مترجم يك خالي جاي
قاضي محمد كه ماه 1376 دي چهارشنبه 24 روز صبح دم سپيده
پايين خود پرافتخار مسند از و شست دست زندگي و ترجمه از
دوران آيا كه شد تداعي پرسش اين آراميد ، درخاك و آمد
:داد جواب قاضي و است؟ رسيده سر به ايران در بزرگ مترجمان
درخشان زياد ايران در را ترجمه وضع متاسفانه من"
فهميد ميشود كه خوب مترجمان از تايي چند بجز و نميبينم
با كه را بقيه نوشتههاي ميگويند چه و مينويسند چه
تطبيق فارسي زبان اصيل معيارهاي و سنتي مقياسهاي
نظر به امر اين علتكرد درك ميتوان زحمت به نميكند ،
زبان خوب ، و معدود مترجم چند آن كه است همين تنها من
بيهقي ، ابوالفضل چون استاداني از را دري فارسي شيرين
و سعدي خيام ، منوچهري ، عنصري ، فردوسي ، منشي ، نصرالله
جاي به خلقالساعه مترجمان اكثر ولي.آموختهاند حافظ
را آن و مينويسند و ميدانند وري دري فارسي دري فارسي
و نفيسي فرهنگ مانند فارسي به خارجي لغات فرهنگهاي از هم
همين كارشان ثمره لاجرم و آموختهاند.. و حييم
".ميبينيم كه است نامفهوم و غلط ترجمههاي
ميبرد حمله بادي آسيابهاي به دنكيشوت وقتي
نميتوانست بود ، گريبانگيرش كه بيمارياي بهخاطر قاضي
پزشكان خرمشاهي ، بهاءالدين قول به آخر دست.بگويد سخن
گلويش در كه سوراخي راه از تا دادند دستش به "ماسماسكي"
چگونه كه دريافت زود خيلي قاضي همين برايبزند حرف بود ،
اين.باشد داشته را خود امور اداره آبباريكه همين با
و قلم آزادي ترجمان براي ابزاري او براي ترجمه كه بود
و فكري كردن روشن و خرافات و استبداد با مبارزه و بيان
و دموكراسي و انساندوستي و محبت و همنوع به عشق تبليغ
.بود جامعه و خود براي كوشش و كار
خوزوئه دكتر" زبان از را "خرچنگها و آدمها" كتاب قاضي
به پاسخ در.ميگرداند بر فارسي به برزيل اهل "دوكاسترو
:ميگويد ميشود جويا كتاب ترجمه از را انگيزهاش كه او
رايج بيعدالتيهاي و بدبختيها از نميتوانيم اينجا ما"
ساواك با سروكارمان چون بگوييم ، سخن مستقيما كشورمان در
اگر ولي.بود خواهد شكنجه و زجر با و زندان با و
ستمكش مردم بدبختيهاي و دردها - شما مثلا - نويسندهاي
آنچه كه كنيم حس ما و باشد كرده عرضه كتابي در را كشورش
كه است همان تقريبا يا عينا ميآيد ما كشور مردم سر بر
آن ترجمه به است شده توصيف و تشريح كتاب آن در
مورد اگر و بدهيم خود دل درد به تسكيني تا ميپردازيم
ميگوييم گرفتيم قرار هم سانسور دستگاه تعقيب و اعتراض
.. ندارد ما كشور به ربطي و است كشور فلان به مربوط اينها
را خودمان حرفهاي شما پناه در ما ديگر ، عبارت به.
مصون آزار و تعقيب از هم شما نام پناه در و ميزنيم
".ميمانيم
بر را همدلي قضاوت مسند در قاضي گفت بايد راستي به آري
.ميدهد ترجيح همزباني
دستهجمعي عكس يك
و نقد به راي كسي كمتر كه قاضي محمد آثار كردن رديف
فايدهمندي به تمجيد و تعريف زبان همه و داده آن توبيخ
سال يا الفبايي ترتيب صورت به چه حال دادهاند ، آن
بيرون دارد محدود ظرفيتي كه ما عكس كادر از انتشار
تا ميگيريم انتخاب در قضاوتي قاضي جناب خود از.ميزند
كرديد ، اشاره كه همانطور":سازيم فراهم خروار نمونه مشتي
كه نيست بعيد ولي دارد ، دوست را خود فرزندان همه پدري هر
خودم ترجمههاي همه نيز من.باشد تفاوت به قايل آنها بين
نفس نظر از كه بگويم بدهيد اجازه اما دارم ، دوست را
نظر از و "فقير مسيحي يك ماجراي" و "كيشوت دن" ترجمه
ساده" و "انجليها مفهوم باره در" و "شراب و نان" موضوع
ظرافت و شعري روح نظر از و "فقير مسيحي يك ماجراي" و "دل
فن نظر از و "خرچنگها و آدمها" و "كوچولو شازده" فكري
از و "مصلوب باز مسيح" و "مرگ يا آزادي" داستاننويسي
را "آمريكا سرخپوستان فاجعه" و "ناپلئون" تاريخي نظر
".ميپسندم
چهره به.ميگيريم دست در را نامه قاضي دستهجمعي عكس
يا فيلم پاياني صحنه ياد و ميدوزيم نگاه نيز او متبسم
بالاخره و ميافتيم دوربين گرفتن عكس زمان خاص صداي
زوديها همين به و قاضيام محمد من"... را پاياني تيتراژ
"ندارم مردن خيال
رضويان ارشاد:تنظيم و تهيه
:منابع
رود ، 1371 زنده اول ، قاضي ، محمد:مترجم يك خاطرات - 1
روايت ، 1373 اول ، قاضي ، محمد:من ترجمههاي سرگذشت - 2
ققنوس ، اول ، صالحي ، سيدعلي كرد؟ چه و كيست قاضي محمد - 3
(مصاحبه)1368
سنندج اول ، قانعيفرد ، عرفان:ترجمه و قاضي با دمي - 4
ژيار ، 1376 نشر
اول ، سال:(قاضي محمد ويژهنامه) گلستانه ماهنامه - 5
تير هفتم ، شماره
شمس با مولانا آشنايي كيفيت درباره
تبريزخود شمس
( پاياني بخش ) تبريزي
است بهانه
به كه بيدل مولاناي او ، غيبت و شمس قتل از بعد
مرگ او نداشت ، قرار لحظهاي بود ، شده بدل سودازدهاي
غروب شمس پي در چندينبار.كرد نمي باور را شمسالدين
ميساخت جاري ديده از شفق رنگ به اشك كه حالي در كردهاش
.نمود مسافرت دمشق به
دمشقيم شيداي و سرگشته و عاشق ما
دمشقيم سوداي به بسته دل و داده جان
جاست آن چون تبريز شمسالحق مخدومي
دمشقيم مولاي چو و دمشقيم مولاي
و ميآمد مدرسه بام بر زدهاي جنون همچو قلندرانه گاهي
:ميگفت رقص حال به و ميكشيد آه دل بسوز
خيزي شب يكي طرف هر تو عشق از
بيزي عنبر تو زلفين ز گشته شب
طرفي هر كند نقش ازل نقاش
تبريزي من دل قرار بهر از
قونيه كوچههاي پس كوچه در برهنه پا و آشفتهوار گاهي و
:ميخواند و ميدويد
بمرد انگيز عشق روح كه گفت كه
بمرد تيز خنجر ز امين جبرئيل
بمرد زاتيز ابليس چو كه كس آن
بمرد تبريز شمس كه ميپنداشت
و ميآويخت دامنش به مولانا ميرسيد راه از كه مسافري هر
:ميجست خبري گشته گم يار از
كنيد تبريز قصه كنان قصه لحظهاي
كنيد ريز خون غمزه آن قصه لحظهاي
دخاني دستار ميبست ، سر بر سپيد دستاري همواره كه مولانا
ميشد ، بيشتر رقص و سماع در او گرمي رفتهرفته.نهاد برسر
.ميچرخيدند وي با و فراگرفته را وي پيرامون زيادي عده
باز رقص از مولانا تا بكوبيد را زرها تمامي ميكرد
:شوند تلف زرها اگر حتي نايستد
وي با مست هزار دو مستي ، دست به علمي
شهريارم خمار كه گردان شهر ميان به
و ميكردند صادر را سماع تحريم ، فتواي فقها و محدثان
خود.ميديدند دين در عظيمي رخنه را مولانا سرانجام
:ميگويد مولانا
سوال در آيند خرد مدرس سوي
چرا شد اسلام در عظيم فتنه كاين
.كند نيز بسيار اين از و است كرده اين از عشق آري
شنيد و گفت در عشق نيايد در
ناپديد قعرش است دريايي عشق
آخر سفر در ميكرد ، بيقراري شمس طلب در رسوا جلالالدين
كه دانست.شد نااميد شمس ديدار از ديگر كه بود دمشق به
.ميگريست سوگمندانه.ديد نخواهد را او را ديگر
ظاهر ازگشت نخواهد باز رود ، اگر كه بود گفته شمس خود
ديگر را او سر چشم به مولانا.نبود اثري شمس جسماني
جا مولانا روحاني درون در شمس اما.ببيند نميتوانست
باده ، چون روحش و بود پيمانه همچون شمس جسم.بود گرفته
سيماي.جام با نه داشت كار باده و شراب با ما مولاناي
او مولانا.بود كرده تجلي مولانا اندرون در شمس روحاني
يكي دو هر شمسالدين و او بود ، يافته خويش "آن" در را
.بودند شده
است بهانه خود تبريز شمس
مائيم لطف و حسن به و مائيم
:ميگويد چنين را "بابا" حال ولد سلطان
نديد شام به را تبريز شمس
پديد ماه همچو ديد خودش در
دوريم او از تن به گرچه گفت
نوريم يك دو هر روح و تن بي
مرا خواه و ببين را او خواه
جويا اي است من او اويم من
بر را ارشاد بناي شمس جستوجوي از فراغت از بعد مولانا
او.آورد روي عشق طريق ناقصان تكميل به و نهاد نو بنيادي
و نميپرداخت معارف نشر به گذشته پيران و مشايخ سنت به
مقام به را شخصي خود نزديكان از.نميكرد پيري مريدان بر
.بود قونوي زركوب صلاحالدين آنها اولين برميگزيد ، شيخي
.بود يافته لقب "جنودالله سرلشكر" مولانا جانب از آنكه
.بود تنها خيلي مولانا
گويد همي معشوقم كه غرقم نيستي در چنان
نميدارم هم آن سر بنشين دمي من با بيا
مقام به ارموي چلبي صلاحالدين ، حسامالدين وفات از بعد
پيشنهادش به كه او هم شد ، منصوب مولانا مريدان شيخي
. شد سروده شريف مثنوي
توي حسامالدين ضياءالحق اي
مثنوي بنورت مه از گذشت كه
بودهاي مبدا تو چون را مثنوي
افزودهاي تواش گردد فزون گر
نحيفتر و لاغرترميشد نزديك پيري دوران به مولانا
آن ناگاه به امابود گراييده زردي به رخسارش.ميگرديد
سربالينش به طبيبانافتاد بيماري بستر به روحاني طبيب
ترك قصد مولانانبخشيد سودي كوشيدند چه هر.آمدند حاضر
تيره آسمان.ميگراييد تاريكي به ادب دنياي.داشت را ما
سال به جماديالثاني يكشنبه 5 روز هنگام غروب.بود شده
به روحش مرغ آمده ، حيات مغرب به نيز مولانا جان شمس 672
غزلوارهاي آخرين.پيوست شمس به و كرد پرواز علوي عالم
كه است فرزندش به خطاب سرود گداز و سوز نهايت در كه را
:گفت
كن رها مرا تنها بالين به بنه روسر
كن مبتلا شبگرد خراب من ترك
تنها روز به تا شب سودا ، موج و مائيم
كن جفا برو خواهي ببخشا بيا خواهي
نيفتي بلا در هم تو تا گريز من از
...كن بلا ره ترك سلامت ره بگزين
شاهي خسرو طاهر محمد
است گرفته را شور جاي شعور
:اشاره
چرا" يعني صفحه ، اين در ما سوالكوتاه ميرسد نظر به
، شاعران كه دارد طولاني پاسخي "ندارد؟ مخاطب امروز شعر
را آن از زاويهاي يك ، هر دانشگاه استادان و منتقدان
چرا"پرسيدهايم همچنان ما جهت همين بهميكنند روشن
پسانيمايي شعر به چاهي بابا علي "ندارد؟ مخاطب امروز شعر
و مطالعه چارچوب درهمين نيز را او شعر و دارد باور سخت
در كه شاعراني همچونديگر نيز باباچاهي.ميكنند بررسي
را خود خاص حرف خواندهايد ، را آنها ديدگاههاي صفحه ، اين
:راميخوانيم پاسخوي.دارد
چاهي بابا علي
مخاطب؟ كدام شعر؟ كدام
بهتبع و هنري -تاريخي ناهمزماني يك در ما كه ميدانيد
با بنابراين.بهسرميبريم فرهنگي ناهمزماني دريك آن
مقطعي مثلادر.مواجهيم نگارش درنتيجه بينشو چندگونه
همشعر "زمان يك در" يعني ميبريم ، سر به كه
پيشامدرن هم.پسانيمايي شعر هم و است مطرح پيشانيمايي
فرديت و اصولاهويت و... و پسامدرن هم و ميانديشيم
كه فرديتيالتقاطياست -پيشرو شاعر فرضايك -هنريما
طلب هم جداگانهاي بحث البته است ، ديگري موضوع اين
ژانرهايمختلف دنبال بدهيدبرويم اجازه اگر.ميكند
شعر تقسيمبندي ، خلاصهترين در.مختلف مخاطبهاي و شعري
:كنيم!شقه شقه گونه اين ميتوان را امروزايران
شناخته زيباييشناختي ساختار داراي كه معمول شعر -1
.معين پيش از قواعدي با است شعري;است شدهاي
به چون!شود عوض نبايد بازي اين قواعد منظري از
تو به بيفتي بازي اين كردن عوض فكر به محضاينكه
به ندارد؟ مخاطب شعر نوع ببينماين خوب !عوضي:ميگويند
پهن بساط كنارها -گوشه همين بيشترينمخاطبها من گمان
نه؟عرض ميگوييد ميخوانند هم خوب ميخوانند ، !كردهاند
در مصدق ، حميد مشيري ، فريدون شعر!خدمتتان ميكنم
مريم خانم البته و سهيلي مهدي شعر ديگر مرتبهاي
همين زير خودشان خاص اگرهاي و اما با يك هر حيدرزادهكه
.ميشوند خوانده و ميگيرند قرار(معمول)شعر
و !باشد شمارگان همان كه تيراژ است ، معلوم خب دليل؟ -
!دارد مخاطب امروز شعر از بخشي پس !متعدد چاپهاي البته
امروز شعر نبايد را شعرها كه بفرماييد اينكه مگر قبول؟
. نيستم موافق جنابعالي با صورتمن دراين كه ناميد
!است بديهيات از چرايش
هستي و حيات و اينجايي زماني اين تلقي زمان ، از عناصري
علاوه.است رويت سرورانقابل شعراين امروزدر انسان
اين از تعدادي شعر از نيمايي انقلابي تركشهاي اين بر
خرابات كوچه"مشيري كوچه".كشيد بيرون ميتوان شاعران
نيمايي معماري سياق و سبك به استكه نيستكوچهاي كه
باشيم نرسيده اگر هم توافق به مورد اين درشده بنا
.بدهيم ادامه كه اين نيستجز چارهاي
كه شعري قراردادي ساختار از غيرمعمول ، شعر اما و -2
را اين.شناختيميگيرد زيبايي فاصلهاي كردم عرض قبلا
آن به.نيست بازي ، راضي آن قواعد از.ميدانند همه كه
اين مخاطبان.است كرده واقع در و كند مي دستدرازيهم
از هم شاملو چون اول ، درمرحله ميروند ، شاملو سراغ شعر ،
گفتن سخن نوع مكملاين كه عشق از هم ميگويد سخن آزادي
براي كه دارد بسياري متوسط شاملوشعرهاي.است آزادي از
"پل" نوعي غيرمعمول ، شعر به معمول شعر از گذرمخاطب
دارند كه ميبينم اكنون هم را خيليها من.ميشود محسوب
بيشتر ،(مخاطب)نوع همه.ميكنند عبور پل روياين از
كه شاملو اسم جاذبه تحت كه هستند عزيزان ، افرادي اين
.ميروند شعرها نوع اين سراغ است ، روشنفكري حس ارضاكننده
غيرمتخصص ، و متخصص پزشكان مخاطبها ، درمياناين البته
و آتشه دو قبلا بفروشهاي و كاركشته ، بساز مهندسين
ديده... و شدهاند "خانهدار" اجبار به كه خانمهايي
مخاطب - كه ميبينم-شاملو شعر از بخش اين.ميشوند
ندارد ، را شعرها كردن اجازهسوا مخاطب چون البته.دارد
آه شعرهايدلخواه ، با و خوانندهميبرد به را كتابها
فروغ.دارد خواننده هم اخوان.ميآورد بيرون ازنهادخود
من چشم جايشروي هم شاملو شعرهايبرجسته بگذريم ، كه هم
.است
مگر.كنم بيشتري مكث شعر ، بخش اين روي بايد كنم مي فكر
ناديده نام ، چند اين به اشاره كه است اين منظورم نه؟
.نيست عنوان اين زير نامهاي ديگر گرفتن
!اين از هم اين است؟ شاملو ، پرمخاطب شعر (ژانر) نوع پس
امروز شعر يعنياست سوم گروه منظورتان اما گمانم به
. اكنون
آسمان بر فغان و آه كه جاست همين !فرامعمول شعر -3
!ميرود
حضرت كه است واقعامنظورتاناين اگر !من عزيز ببين
"رابطه" ايجاد هستيدكه روبهرو شعرهايي يا شعري با عالي
.دارد زيادي توضيح به نياز نميكند
به مدرن هنر كه كنم عرض شما خدمت بايد اما خلاصه بهطور
نو از را "رابطه"بايد تازه.دارد نياز حرفهاي خواننده
دهد؟ انجام را كارها اين كسيبايد چه.كرد تفهيم و تعريف
عاليقدر مدارس ، استادان در معلمها ميفرماييد حتما
، تلويزيون و راديو در عاليجنابانديگر و دانشگاهها در
و ي"كانون" گسترده شعر شبهاي درسيودر كتابهاي در
.غيركانوني البته
من كه صورتي به واقعاقضيه اما و عقيدهام هم شما با من
همين به قضيه اما و است؟ گرفته صورت ميخواهيم ، شما و
"ديگر وضعيت در"شعر يا فرامعمول ، شعر.نيست هم سادگي
تفكري فرآيند طرفي از.باشد هم نبايد كه نيست يكدست شعري
از پيش مدرن شعر الزامات و مسلمات كه تفكرياست ديگر
شك اين تبع بهميكند ارزيابي ترديد و تشكيك با را اين
پيش جديد ي"نگارش" ،"نگاه" نوع اين تبع به و فلسفي -هنري
نوع اينهست هم بحثانگيز بسيار كه شده /ميشود كشيده
به گاه را سال پنجاه زير مدرنهاي نگارش ، و نگاه
كه توضيح اين با !است داده تقليل امروزي هاي"نوقدمايي"
اي"چهره" خودشان ، براي كه را اخير دهه دو "نونگاران"
مدعياند همچنان حضرات اين.است رانده حاشيه به شدهاند ،
ديدن قطبي ثنويتگرايي ، .دارد !دوپا فقط مرغ كه
دانها فلسفه كه ديگر چيزهاي خيلي و هستي پديدههاي
از جديتر خيلي "رابطه" قضيه پس.ميدانند من از بهتر
كمكم ، اينجا در مخاطب ، كه است معلوم خوب حرفهاست ، اين
همين به شعر ، نوع اين مخاطب كمي علت واقعا!ميشود كم
گذشت به اولا !خير كه است معلوم است؟ تبيين قابل سادگي
شعري خصوصيات از موجبرانگيزي ثانيا ;داريم نياز زمان
اين منظورم.است آن براي مناسبي نام "ديگر وضعيت" كه است
"پسانويسي" قصد به صرفا چشمگيري گروه ميان اين در است
.آوردهاند روي "نوشتن نوع" اين به نمايي پسامدرن يا
اما گذراست ، صورت هر به موج ، كه شده ثابت تجربه به گرچه
شايد.است مولد غير كه ميكند ايجاد بحران نوعي بيگمان
اين به شخصا خود من برسد ، نظر به هم كننده دلسرد قدري
در تكآوايي و مقتدرانه بسيار كه غيرلازم پريشي نحو همه
كار اما معترضم؟ ميشود ، ديده جوانها از برخي شعر
برخوردارند ، شاعرانهاي فطرت از كه را آنها از تعدادي
.ميبينم رويشان پيش خوبي آينده هم و ميپسندم هم
كه زيادي حرفهاي و بگذريم كه تقسيمبنديها اين از
.است فعال همچنان امروز شعر كه معتقدم من ميماند ،
.شدناند نو حال در مدام شاعران
جوانترند ، آتشي از كه بعضيها اما و مثلا آتشي
جسارتهاي و نوآوريها و كردهاند عقبنشيني كه ميبينيم
طرز اين به من ميكنند ، ارزيابي "احمقانه" را ديگران
.هم زدنها حرف گونه اين به و "شباني تفكر" ميگويم تفكر
بحران حال در مدام ماشاءالله سالها اين در كه هم جامعه
.بوده ديگري گرفتاريهاي نيامده ، بيرون جنگ ازاست بوده
را پنجاه -چهل دهه صورت به شدن سياسي حوصله ديگر شعر ،
به ما شعر.ندارد خاصيتي شكل ، آن به بودن ، سياسي.ندارد
حال در ما.باشد هم سياسي ميتواند غيرسياسي ، شكلي
مجادله سلاح كه نميخواهيم شعر از يكديگريم ، با مكالمه
.است گرفته را مجادله جاي شعر در مكالمه ، بردارد را
طرز اين.باشد جدلي بايد شعر كه است اين اما غالب تصور
به توجه با كه ميشود شعري با آمدن كنار مانع تفكر ،
يافته زبان و ذهن در تغييراتي جهاني ، سطح در امور تغيير
چون اخير ، دهه دو شعر كه بگويم بايد هم را نكته يك.است
تاكيد برآن پنجاه -چهل دهه شعر كه است شوري فاقد
ترديد به خود به نسبت را معتاد ذهنيتهاي ميورزيد ،
.است گرفته را شور جاي شعور ، .است واداشته
شعور نه بود برخوردار شعورمند شوري از امروز ، شعر كاش اي
نگيريم قطعي نتيجهاي كه ميگيريم نتيجه پس !كاش اي محض ،
از -امروز شعر خوانش ركود باعث كه غيرهنري ملاحظات به و
به.كنيم فكر هم -ميكنيد نگاه آن به شما كه زاويهاي
نگاه هم آب به نميشود خالي جيب با.بيپولي به بيكاري ،
نسبت را جوانان كه طبقاتي فاصله به.كتاب به برسد چه كرد
.ميكند بيرغبت مطالعه به
و)شعر يقه آمدهايد يكراست و كردهايد ول را همه شما
خوب شعر البته -گفتن شعر تازه گرفتهايد؟ را (شاعران
ول "دل" وقتي "دل" مخصوصا.ميخواهد دماغ و دل -گفتن
!ميآيد پيش مشكل البته است ، معطل
به هم شاعران از بعضي كه بماند خودمان پيش اما يكي اين
.بعضيها فقط بعضيها.شدهاند روزمرگي گرفتار شدت
مخاطب در بعضا چقدر بعضيها ، روزمرگي اين نميدانم
!والله كنم عرض چهميكند ايجاد بحران
شعر
است شده الفبايي ، ترتيب شاعران نام اساس بر شعرها
عاشورا و شعر
رضيئي عباس
نبود ، حماسه
بود شعر
را جاري آبهاي كه
بخشيد حرمت
را عطش و
شكوهمندي
نبود حماسه
بود شعر
سرود را عشق كه
نواخت را نبودن آهنگ و
... نبود حماسه
مگس و پروانه حكايت
صلاحي عمران
آوردهاند
را پرشان مگس و پروانه
كردند معاوضه يكديگر با
دوباره مگس اما
بود زباله روي
!لاله روي پروانه
...ميمانم صحنه در
كاوه پوران
ميشوم دور روياها از
مينشينم خودم كنار كمي
روياهاست آخرين چشمانداز كه پنجرهاي كنار و
شدهاند فلزي درختان ميكنم حس
... هم اعتمادها و خندهها نگاهها ، صداها ،
ميمانم صحنه در
خاطرات ماهواره به نگاهي نيم با
مدرن پست عشقي كسالتآور سايت و
رايانهها همه زدن پا و دست در
***
ميشوم جدا روياها از
... رديف خودم كنار دوباره و
عبور
مشرف مريم
نه ،
سرمهاي راه اين
نيست شب مثل چيزي
ماه بغض يا
چشمت سراميكهاي بر
دلهره
را دره سطح
ميزند هاشور
سقوط مثل
نگير را دستم
سقوط مثل
الفبا
(آلماني معاصر شاعر) بينك هورست
احمدپوري:ترجمه
است درد كه وقتي
نيست چيز هيچ براي جايي ديگر
ساعت عقربه نه
سكه نه
اسلحه نه
دعا نه
نه بادي و درخت
نه تصويري و رنگ
ياري نه
آرميدن براي مكاني نه
آوردن ياد به براي سخني نه
.دشمني نه
:برجاست الفبا يك تنها
درد
خون غمياد
(فرانسه معاصر شاعر) ژوبرت ژان
لنگرودي خالقي مجيد:ترجمه
!برتر پرنده
قلههايجاويدان بر كه
ميلغزي ، و گستردهاي بال
ظريف ، ميبينمت
پرواز ، در كوچكي روح
.مينهد برسرت تاج و ميزند يخ را تو جاودانگي
پايينتر ،
پايينتر ، خيلي
دلگير رودخانهاي حاشيه در
ميبندد نقش خون غمياد
هستيم شما ديگر شعرهاي منتظر
قاسم ،(يزد) احتياط مجتبي ،(قدس شهر) محمدي اميد
فقيهي رسول ،(لنگرود) احمدي حسين ،(تهران) حسننژاد
محمدعلي ،(مقدس مشهد) اصفهاني ناجي ، سيدحسين(مشهد)
قاضيپور امير ،(آبادان) دريس لفته ،(اصفهان) شاهمرادي
،(رامهرمز) سفيد حميدرضا ،(بهبهان) مكي مندني ،(تهران)
،(رشت) قوچاني ظهيري غلامرضا ،(تهران) عاليپور ايرج
سلطاني داوود ،(اهواز) حسيني هاشم ذوالفقاري ، مريم
آناهيتا زارع ، بابك ،(اصفهان) احمدي پروانه ،(تهران)
فيروزي هادي ،(اصفهان) نيكنژادي الهام ،(تهران) گودرزي
،(اسلامشهر) نوروزي عذرا ،(تهران) جعفرزاده شيما ،(تهران)
.(شاهرود) دهقانيان عليرضا و(اردبيل) رامتين الهام
در علي ياور فاطمه هنري - فرهنگي همايش
ميشود
برگزار تهران
بانوي بزرگ شهادت سالروز فرارسيدن با همزمان:هنري گروه
ياور (س)فاطمه هنري فرهنگي همايش (س)فاطمه حضرت اسلام
برگزار تهران در شهريور تا 18 مرداد از 12 (ع) علي
.ميشود
اين:گفت(سرو) بانو فرهنگسراي مدير فرد احمدي سهيلا
در كه شده طراحي جشنواره و سوگواره مرحله دو در همايش
مذهبي برنامههاي ويژه فاطميه ايام با همزمان اول مرحله
بانو فرهنگسراي ويژه به تهران فرهنگسراهاي در ديني و
.است (سرو)
و موسيقي جشنوارهها صورت همايشبه اين دوم مرحله
.ميشود برگزار نيز بانوان تئاتر
فروشگاه و نمايشگاه برپايي (سرو) بانو فرهنگسراي مدير
برگزاري (س)فاطمه حضرت زندگي به مربوط آثار ويژه كتاب
عنوان تحت عكس نمايشگاه برپايي بانوان ، ورزشي مسابقات
نمايش تعزيه ، ايران ، اجراي امروز جامعه در زنان سيماي
بخش و كوتاه فيلمهاي نمايش مستندساز ، زنان مستند فيلمهاي
ديگر از را مجيد قرآن قاري و حافظ بانوان با همراه ويژه
(ع)علي ياور (س)فاطمه هنري فرهنگي همايش برنامههاي
.كرد اعلام
همايش ، برگزاري با همزمان:كرد تصريح فرد احمدي سهيلا
حضرت شخصيت پيرامون ياس عطر موضوعات با سمينارهايي
موثر ارتباطات امروز ، زن شعر ، عرفان ، رسالت زن ، (س)فاطمه
جامعه در مصرف بهينه الگوي و زن خانواده ، روابط بهبود در
و صاحبنظران سياسي ، شخصيتهاي از جمعي حضور با
خواهد برگزار (سرو) بانو فرهنگسراي در فرهنگي انديشمندان
.شد
|