محمدحسن زاده(۱)
عبدالرضا نوروزي چاكلي(۲)
نگارندگان اين مقاله، به همراه بسياري از افرادي كه بنا بر وظايف تخصصي با مطالعه متون ترجمه شده سروكار دارند ،همواره با مشكل ديرينه اي مواجه بوده اند كه باعث شد تا سطوري را در اين مورد نوشته و با ساير متخصصان در ميان بگذارند تا باشد كه با مشورت و همفكري جامعه علمي، راه حلي مناسب براي آن يافته شود. قبل از اشاره به مشكل، لازم است به طور مختصر مطالبي بيان شود.
|
|
همانطور كه مي دانيم، بشر براي بيان افكار و عقايد خود، زبان را به عنوان بهترين و ساده ترين ابزار ايجاد ارتباط ابداع كرد. زبان، در واقع عبارت از مجموعه نمادهايي است كه براي مفاهيم انتزاعي او داراي معاني خاص شدند و با در كنار هم قرار دادن مجموعه اي از اين نمادها، يك يا چند منظور به راحتي قابل انتقال بود. از مهمترين خصوصيات اين نمادها، ادراك مشترك از يك نماد براي يك مفهوم بود و هر كدام از ابناي بشر در صورتي كه مايل به بيان افكار خود بود، بايد با اين نمادهاي مشترك آشنا مي شد و يا آنها را به كار مي بست. با گذشت زمان و ضرورت ايجاد ارتباط بين افراد مختلف از جوامعي با خط و زبان هاي مختلف، بشر خود را ملزم به ترجمه آثار آن جوامع به زبان محلي خود ديد و در اين راستا نيز فني، به نام فن ترجمه ايجاد شد تا بدين وسيله نمادهاي يك قوم و ملت براي ساير اقوام و ملل نيز به سهولت قابل درك و استفاده باشد. با فزوني گرفتن تعداد ترجمه ها و مترجمان و جهت جلوگيري از اعمال سليقه هاي مختلف، اصول و قواعدي براي ترجمه در نظر گرفته شد كه پايه و اساس تمامي اينها در تسهيل كردن درك يك مفهوم براي افراد زبان ديگر بود و در اين راستا لازم بود از واژه هايي استفاده شود كه براي عموم استفاده كنندگان آن زبان قابل درك باشد؛ بدين معني كه نمادهاي به كار رفته، مفاهيم مشترك را عيناً منتقل كنند. بنابراين مترجم نزد خود با تعهداتي روبه رو شد و به همين خاطر هم هست كه گفته مي شود مترجم بايد هم به زبان مقصد و هم به زبان مبدأ، تسلط كافي داشته باشد. يكي ديگر از تعهدات مترجم، توجه به وضعيت جاري بين جامعه خوانندگان و استفاده كنندگان متن است كه بايد توقعات، خواسته ها و نمادهاي رايج آنها را در نظر بگيرد. پيداست كه با اين اوصاف، مترجم نمي تواند نمادها يا به عبارت بهتر واژه هايي را در ترجمه خود به كار ببرد كه يا قبلاً واژه هاي ديگري براي آن در زبان مقصد وجود داشته و يا اين كه واژه هايي را به كار ببرد كه نامأنوس و دشوار باشد. پس بايد بين مترجمان هر زبان، نوعي هماهنگي در واژه گزيني بوجود بيايد. عدم وجود اين هماهنگي، مشكلات زير را به همراه خواهد داشت:
۱. مشكلات مربوط به مسائل ذخيره و بازيابي اطلاعات
اگر مسائل مربوط به ذخيره و بازيابي اطلاعات در پايگاههاي اطلاعاتي مختلف را در نظر بگيريم، متوجه خواهيم شد كه هم ذخيره كننده و هم جستجو كننده اطلاعات، از بازيابي صحيح و مطلوب اطلاعات محروم خواهد ماند و از آنجايي كه برقراري امكان ذخيره و بازيابي صحيح در پايگاه هاي اطلاعاتي يكي از اصول بنيادين دسترس پذير ساختن اطلاعات است و در اين باره تحقيقات زيادي انجام مي پذيرد، تحقيقات همگي در صدد رفع مشكلات زباني ذخيره و بازيابي اطلاعات هستند. از طرف ديگر بيشتر اين نوع تلاشها براي كنترل واژگان در راستاي يكپارچه سازي اصطلاحات، براي بيان مفاهيم صورت مي گيرد و نزديك كردن اصطلاحات به مفاهيم موجود در ذهن خوانندگان بيشترين دغدغه متخصصان دست اندركار امر اطلاعات و كتابداري و اطلاع رساني را تشكيل مي دهد.
۲. مشكلات فرهنگي
از مهمترين مشكلات فرهنگي كه اين نوع واژه سازي ها در پي دارند، ايجاد احساس خودكم بيني خواننده مبني بر اين كه با يك زباني سر و كار دارد كه در بيان مفاهيم علمي ناتوان است و كم كم رواج اين طرز فكر در نسل جوان موجب تضعيف روحيه آنان در مواجهه با تهاجم فرهنگي خواهد شد و اين در حالي است كه مترجمان، ظاهراً با هدف مثبت و به خاطر پاسداري از زبان فارسي دست به اين كار مي زنند، اما نتيجه اش چه بسا معكوس و موجب محدود شدن و در نتيجه تضعيف زبان فارسي و در بلند مدت موجب روي گرداني نسل جوان از زبان فارسي خواهد شد، در صورتي كه همه زبانها براي بيان مفاهيم علمي از زبانهاي ديگر تأثير مي پذيرند و يا تأثير مي گذارند و ما مشاهده مي كنيم كه زبان فرانسه در زمينه هاي ادبي، زبان آلماني براي بيان مفاهيم فني، زبان انگليسي براي بيان مسائل اجتماعي و زبان فارسي نيز در بيان احساسات و ايهامات زبانزد عام و خاص است. اين ويژگي منحصر به فرد زبان فارسي است و شايد در كمتر زباني مانند اين زبان بتوان احساسات درون را به گونه اي ايهام آميز و زيبا بيان كرد، به طوري كه هر خواننده اي برداشت خود را داشته باشد و در عين حال هيچ لطمه اي به مفهوم آن وارد نشود كه اين هم در نتيجه تعامل اين زبان با زبانهاي ديگر بوجود آمده است. حال، عليرغم اين ويژگي زبان فارسي كه در ادبيات و متون اجتماعي به عنوان ابزاري توانمند در اختيار پديدآورندگان قرار مي گيرد در حوزه ذخيره و بازيابي اطلاعات كه بر صراحت گفتار و نوشتار، جامعيت و مانعيت بازيابي تأكيد مي شود، در تناقض است و اين تناقض، نشانه ضعف زبان فارسي به شمار نمي رود، بلكه از ويژگي هاي آن سرچشمه مي گيرد.
۳. مشكل سردرگمي خواننده
اين مورد از مواردي است كه در نتيجه به كارگيري اصطلاحات مختلف براي يك مفهوم حاصل مي شود. پيداست كه اگر ما به عنوان مترجم بخواهيم متوني را از زبانهاي ديگر به زبان فارسي برگردانيم، در صورتي كه در زبان مبدأ واژه هاي مختلفي براي يك مفهوم به كار رفته باشد كه حتماً بسياري از آن واژه ها در فرهنگ ها و واژه نامه هاي آن زبان ها نيز وجود نداشته باشد، آيا با مشكل مواجه نمي شويم؟ در اين صورت به عنوان يك مترجم، چگونه مي توانيم به افكار پديدآورنده پي برده و مفهوم مورد نظر او را منتقل كنيم؟ و چگونه مترجم تعهد خود را نسبت به درك خواننده به انجام خواهد رسانيد؟ و خواننده چگونه به مترجم اعتماد خواهد كرد؟ و معيار سنجش، كدام شخص يا سازمان خواهد بود؟ آيا هر كس براي واژه هاي خود پاسخگوست؟ پس تكليف خواننده چيست؟ شايد نياز به تحقيقات دامنه داري در اين خصوص وجود داشته باشد تا مشخص شود كه مترجمان خارجي در مواجهه با اصطلاحات زبان فارسي چگونه عمل مي كنند؟ آيا آنها نيز هر كدام به صورت جداگانه واژه هاي دلخواه خود را بدون توجه به ساير مترجمان هموطن خود، مي سازند؟ يا اين كه در اين ممالك براي ترجمه نيز اصولي ضابطه مند وجود دارد كه ما از آن غافليم؟
۴. عدم توافق و هماهنگي بين اصطلاحات ساخته خود مترجم در متون مختلفي كه خود ترجمه كرده است
همين نو بودن و انفرادي بودن واژه هاي ساخته شده و عدم استفاده عام از آن باعث شده كه در بسياري از موارد در متون مختلفي كه توسط يك مترجم ترجمه شده است با اصطلاحات مختلفي براي يك مفهوم مواجه شويم. به عنوان نمونه در ترجمه يك واژه تخصصي علوم كتابداري و اطلاع رساني براي واژه Database يك بار «داده مبنا» و در صفحات ديگر همان متن «داده پايگاه» و در متون ديگر همان مترجم «پايگاه داده»، «پايگاه هاي داده ها»، «پايگاه داده ها»، «پايگاه اطلاعاتي»، «بانك هاي اطلاعاتي» و... به كار رفته است. حال اگر تنوع بين مترجمان را نيز به اين مورد اضافه كنيم تكليف خواننده، ذخيره كننده، بازيابي كننده و نظام پردازشگر اطلاعات در مواجهه با اين اصطلاحات چه خواهد بود؟ مگر واژه Database در زبان انگليسي داراي بيش از يك مفهوم است. شايد هم تقصيري در ميان نباشد و خاطر شاعرانه بسيار ظريف مترجمان فارسي زبان، چنين رنگ و بوي شاعرانه و ايهام آميزي به يك اصطلاح علمي بخشيده است؟ حال پاسخ اين سؤال را چگونه بايد يافت؟
۵. مشكلات مرتبط با تعامل در جريان جهاني اطلاعات
مدتهاست كه بحث جهاني شدن، جامعه اطلاعاتي و جريان جهاني اطلاعات مطرح شده و هر يك از كشورها مي توانند در اين جريان، گاهي توليدكننده و گاهي مصرف كننده اطلاعات باشند. ما هم در مسير اجتناب ناپذير جهاني شدن قرار گرفته ايم. در اين راستا به عنوان نخستين گام ها به دنبال پيوستن به قانون حق مؤلف هستيم. بنابراين، بايد زمينه هايي را آماده كنيم، زيرا در اين جريان جهاني، اطلاعات توليد شده ما نيز توسط ديگران استفاده خواهد شد. يكي از موارد استفاده، ترجمه متون ما به زبانهاي خارجي خواهد بود و در اين ميان، يكي از اصول تسهيل كننده اين جريان، يك دستي و هماهنگي در واژه گزيني مفاهيم علمي است. اگر چنانچه ما براي يك مفهوم، چندين اصطلاح خود ساخته داشته باشيم كه فقط براي نگارنده اش قابل درك است، تكليف مفهوم يا مفاهيم نهفته در آن اصطلاحات براي متخصصان خارجي چگونه خواهد بود؟ اگر آنها بخواهند زبان فارسي را بياموزند، بايد كدام يك از اين اصطلاحات را معيار قرار داده و فرا گيرند و يا در ترجمه از زبان فارسي،كدام اصطلاح را ترجمه كنند. آيا اصل مفهوم در اين ميان گم نخواهد شد. با اين توصيف چگونه در جريان جهاني اطلاعات مفاهيم مورد نظر خود را منتقل كنيم؟
موارد ياد شده تنها چند نكته از اين نوع مسائل است كه در خصوص ترجمه وجود دارد و اگر بخواهيم مسائل ويرايشي و اختلاف نظرهايي را كه در جدانويسي، يك جانويسي، نحوه به كار بردن همزه و مانند آن را نيز به اين موارد اضافه كنيم، وضع بسيار بغرنج تر خواهد شد. بنابراين در اين جا از ذكر ساير موارد صرف نظر كرده و با ذكر مثال هايي هر چند كوتاه، قضاوت را به خوانندگان واگذار مي كنيم:
در بسياري از متون تخصصي، اصطلاح «غلامك شناسي» و «فرمانبرشناسي» ديده مي شود. اگر كسي با اصطلاحات نوين فوق روبه رو شود، آيا فكر نمي كنيد، چنان تصور كند كه در قبايل اعراب جاهلي كه برده داري رايج بوده، علمي وجود داشته كه غلام ها را تشخيص مي داده و به آن «غلامك شناسي» يا «فرمانبرشناسي» مي گفتند؟ پس مفهوم روبوتيك به عنوان يك شاخه در علوم كامپيوتر به كجا رفت؟ آيا خود اين مترجمان و يا واژه سازان حاضرند در سخنراني هاي علمي و رسمي و يا حتي در ارتباطات شخصي و دوستانه به جاي روبوتيك از اين واژه ها استفاده كنند يا خير؟ اين در حالي است كه در متوني كه توسط مترجمان ديگر ترجمه شده است، اين واژه معادل «روبات شناسي» و «روبات نرم افزار شناسي» نيز به كار رفته است. همچنين در مثالي ديگر براي واژه «فيزيولوژي»، معادل فارسي «اندام شناسي» و توسط مترجمي ديگر «تن كارشناسي» به كار رفته است. دامنه مسأله، زماني بيشتر متجلي مي شود كه واژه سازان محترم در بسياري از مواقع دچار اشتباهاتي نيز مي شوند. به عنوان مثال، واژه «ميكروفرم» كه از دو بخش Micro و Form تشكيل شده است، دريك جا به معني «ريزشكل» (حالت صحيح) و در جايي ديگر به معني «ريزنمون» به كار رفته است. در مثالي ديگر، مي توان حساسيتي كه نسبت به اصطلاحات معمول زبان فارسي نيز به كار رفته را مشاهده كرد. به عنوان مثال، كلمه «الگو» كه قدمتي طولاني در زبان فارسي دارد، مدتي است كه توسط بعضي از مترجمان با واژه «نمونه» جابه جا مي شود. حال سؤال اين است كه چه لزومي دارد تا ما «الگو» و «نمونه» را با هم جابه جا كنيم و بدتر از آن اين كه آيا «نمونه» به جاي Model و الگو به جاي Pattern به كار نمي رود؟ اگر چنين پذيرفته باشيم بايد Modeling را معادل «الگوسازي» بگيريم، در صورتي كه عملاً در متون فارسي به معني «نمونه سازي» رايج بوده است. نگارندگان اين سطور در متني ديگر براي اولين بار با كلمه «پيشه گان» برخورد نموده و بعد از بررسي هايي متوجه شدند كه اين كلمه، معادل واژه «تجارت» است. حال سؤال اين است كه آيا «تجارت» كلمه اي لاتين است و يا ما بايد كليه كلمات عربي را هم از متون خود خارج كنيم؟ اگر به دلخواه واژه سازان بخواهيم در محاوره و نوشتار، چنين روشي را در پيش بگيريم، آيا پيكره زبان فارسي فرو نخواهد پاشيد؟ آيا در زبان انگليسي، كليه واژه ها اصالتاً انگليسي بوده و از واژه هاي زبان ديگر بهره اي برده نشده است؟ تحقيقات نشان مي دهد كه در بين واژه هاي انگليسي، بسياري از واژه هاي زبانهاي ديگر نيز ديده مي شود. حال در پايان و به عنوان حسن ختام، حدس زدن معناي واژه اي ديگر را به خوانندگان واگذار مي كنيم. اگر با كلمه «مخاطبه» روبه رو شديد، فكر مي كنيد كه ترجمه كدام واژه بيگانه باشد؟ واقعيت اين است كه «مخاطبه» ترجمه واژه Address است كه قبلاً به معناي «آدرس»، «نشاني»، «خطاب»، «مقصد»، «گيرنده»، «واكنش گر»، «برچسب» و غيره در متون مختلف به كار رفته است.
در پايان ،جامعه متخصصان بايد براي پرسش هاي اساسي زير پاسخي در خور بيابند:
۱. ما چه معياري براي واژه گزيني انتخاب كنيم كه هدف اصلي زبان كه همان انتقال مفاهيم است را برآورده سازيم؟
۲. كدام مرجع را بايد به عنوان مرجع صلاحيت دار براي واژه گزيني يا تأييد واژگان مناسب ملاك قرار دهيم؟
ظاهراً كمتر پاسخي زيربنايي و روشن به سؤال اول ارائه شده است، اما در مورد سؤال دوم شايد كليه نگاهها به سوي «فرهنگستان زبان و ادب فارسي» باشد. اگر چنين است آيا فرهنگستان از امكانات، توانايي و متخصصان لازم براي واژه گزيني و معادل يابي سيل عظيمي از واژه هاي حوزه هاي تخصصي مختلف كه هركدام بار معنايي فراواني را دارا هستند، برخوردار است؟ اگر فرهنگستان همواره محور قرار داده مي شود، پس چرا عملاً تاكنون در خصوص تبديل و ترويج استفاده از واژه هاي جديد موفق نبوده است؟
۱. عضو هيأت علمي دانشگاه تربيت مدرس
۲. عضو هيأت علمي دانشگاه شاهد