پنج شنبه ۱۳ آذر ۱۳۸۲ - شماره ۳۲۴۳- Dec,4, 2003
موازنه عدمي در انديشه هاي شهيد آيت الله مدرس
اصالت آزادي
001882.jpg

اشاره: در بخش نخست اين مقاله ، دو شاخص از شاخص هايي كه شهيد مدرس، در دل اصل موازنه عدمي پرورش داده بود يعني اصل شناخت هويت و اصل شناخت از نظرتان گذشت. در واپسين بخش اين مقاله اصول ديگر، يعني عقل سليم، ساخت زيربناها و اصالت آزادي و قدرت مردم در انديشه هاي شهيد مدرس از نظرتان مي گذرد.
گروه انديشه
اصل سوم، عقل سليم: براي آن كه بتوان رابطه متعادل و متعامل را با پيرامون خويش برقرار كرد لازم است تا از قدرت خرد و عقل سليم برخوردار بود. بدون آن كه در اينجا بخواهيم به تعريف عقل سليم بپردازيم به اين نكته اكتفا مي كنيم كه عقل سليم، با توجه به آنچه در اصل هويت موقعيت خويش را مي شناسد ،بر اساس صلاح خود با تدبير و بر اساس رشد و تعالي انسان و اجتماع تصميم مي گيرد. اين بدان معني نيست كه عقل سليم اشتباه نمي كند، اما چون عاقلانه و با درايت تصميم گرفته توان استفاده از تجربيات را پيدا مي كند. عقل سليم ابتدائاً نيازمند اجتهاد است: دكتر يعني مجتهد، يعني رفته و رشته اي از علوم را تحصيل كرده و يك قوه استنباط در اين علم پيدا كرده است(۴). لازمه سليم بودن عقل داشتن بصيرت است. مدرس در اولين نطقش در مجلس پس از چندين جلسه سكوت مي گويد: «عاقل تا بصيرت پيدا نكند سزاوار نيست كه صحبت بكند.»، در مقدمه كتاب زرد مي نويسد: «مورخ تا بصيرت پيدا نكند اگر هم تاريخ بداند از جزر و مد آن درك صحيحي ندارد. تاريخ علم است و هر علمي بدون تعمق در فلسفه آن اگر خطرناك نباشد،
001880.jpg

حداقل بي حاصل و معيوب است. سزاوار نيست بدون فهم و درك قابل يقيني از تاريخ درباره آن قضاوت و اظهار نظر كنيم. مفاسد و معايب اجتماعي در ميدان حيات و روابط جوامع، عوامل نوعي دارند. اين عوامل نوعي را تاريخ به ما مي شناساند تا در راه حيات از مفاسدشان برحذر و از محاسنشان بهره مند گرديم.(۵) در اينجا به ذكر دو نمونه از برخورد مدرس با مسائل و كاربرد عقل سليم اكتفا مي كنيم. سخنان مدرس در مجلس و آثار مكتوب و سيره زندگي او مملو از هوش سرشار و كاربرد عقل سليم است كه مطالعه آن را به خواننده واگذار مي كنم. به هنگام اولتيماتوم روس مدرس مي گويد: «شايد مشيت خداوند بر اين امر قرار گرفته باشد كه آزادي و استقلال ما به زور از ما سلب شود ولي سزاوار نيست كه ما خودمان با امضاء خود آن را از دست داده و ترك كنيم.» اين گفته نه تنها نشانه عقل و تدبير مدرس است، بلكه نشاني از عزت نفس و خودشناسي او نيز مي باشد. در جايي ديگر مي گويد: «بايد پولي كه بابت خريد مشروبات الكلي از مملكت خارج مي شود صرف خريد كارخانجات شود. امروز جنگ از زمين به هوا رفته، بايد كارخانه  هواپيماسازي و اسلحه سازي و توپ ريزي دائر كنيم. به علاوه اگر من باب ضرورت، دارو كسي بايد بخورد ما كه داريم خوبش را هم داريم. چرا نجسي هاي (مشروبات الكلي) خارجي را بخورد؟»
اصل چهارم، عمران و آبادي و ساخت زيربناها: براي آن كه اصول فوق محقق گردد لازم است تا فقر و جهل از اجتماع برخيزد و براي اين منظور مملكت و اجتماع بايد آباد و زنده و پرجنب و جوش باشد. وي مي گويد آنچه از ملل ضعيف شده چون ما و هند گرفتند حال و مالشان بود براي آن كه، چون انساني متعادل با احترام با همه رفتار نماييم و انتظار داشته باشيم كه همگان نيز با ما با احترام متقابل رفتار كنند؛ لازم است تا مملكت آباد باشد، تا بدانيم هستيم و به بودنمان افتخار كنيم. زندگي عملي مدرس در جامعه همواره با ساختن و عمران همراه بوده است. از روزي كه در سن شش سالگي به يادبود خود نزد مادر نهال كوچك اناري مي كارد تا روزي كه از نجف برگشته در دهات اسفه و اطراف آن به كار ساخت آسياب، كاروانسرا، قنات و شتران خان مي پردازد و تا زماني كه دست از همه جا كوتاه در تبعيد با حقوق يك زنداني(۱۵ تومان در ماه) به ساخت آب انبار مي پردازد. او عمران و آبادي را هم در برنامه هاي دولت و لوايح پيگيري مي نمايد و هم خود عملاً به آن مشغول است. گاه در مدرسه سپهسالار در بالاي گنبد مشغول نظارت بر كار كاشيكار است و گاه در دل چاه راه آب را جستجو مي كند و گاه پاي درختهاي زيتون در ورامين نشسته و نهال ها را مي بندد تا از گزند حيوانات در امان باشند. در صحنه برنامه هاي دولت، مدرس همواره به دنبال رفع فقر و جهل و ايجاد بستر مناسب براي رشد است. از همين روست كه مدرس اصولاً در صحنه اجتماعي و اقتصادي ساختارگراست. سعي او در نهادينه ساختن دانش، علم، صنعت، كشاورزي، اراده اجتماعي به جاي اراده فردي و عدالت، در جاي جاي سخنان دردمندانه و يا درايتش در صحنه مجلس جاري است. انتخاب در ميان اين همه بسيار سخت است و فقط به ذكر نمونه ها مي پردازيم: «حرف راه آهن، راه آهن نيست. يك قدم برداشتن در اين راه با شروطش شرط نجات ما است. هر كس اين قدم را برداشت بايد شكلش را محترم شمرد و ثبت در تاريخ كرد. لفظ راه آهن پروگرام نيست، عمل راه آهن پروگرام است(۶) اگر ده هزار نفر شاگرد از ايران به اروپا برود هيچ مانعي ندارد. بايد نحوي كرد كه امروز كه محتاج به علوم اروپا هستيم، علم را به مملكت خودمان بياوريم. ... بايد معلم از خارج بياوريم، ولو اين كه سالي يك كرور مخارج او باشد؟ ثانياً اگر ممكن نشود كه معلم بياوريم بايد شاگرد براي معلمي فرستاد. اگر معلم بياوريد و اوليا امور هم مواظب باشند سالي ده هزار، ۲۰ هزار كم است سالي يك كرور هم خرج آن معلمين بشود نافع و بهتر است از براي مملكت از اين كه شاگرد به خارجه بفرستند.(۷) به عقيده بنده معارف يك ركن اعظمش دائره الترجمه است، ۴۰ سال است مي شنويم از ايران مي روند به اروپا درس مي خوانند .... چرا به ايران كه آمده اند به زبان ايراني ترجمه نكرده اند.(۸) رعايت ضعفاي مملكت ما اين است كه املاكمان را آباد كنيم و كارخانه بسازيم تا آنها كار كنند. ...ما بايستي تحريض و ترغيب كنيم تا هر كس پول دارد به ربح ده دو و ده چهار ندهد و ببرد كارخانه بسازد تا هم خودش منفعت ببرد. هم اهل ايران از پرتو آن منفعت ببرند.(۹) هنگام بحث بر روي بودجه وزارت جنگ مي گويد: فقط چيزي كه به نظرم آمد دو عيب دارد. دو اداره ندارد و اگر اين دو اداره را داشت بنده عقيده ام اين است. ... نمي دانم چرا ندارد؟ يكي اداره هواپيمايي را ندارد. اين بودجه مال چهل بيست سال پيش از اين است. بودجه وزارت جنگ بايد امروز عمده اداره اش هواپيمايي باشد. ... امروز جزء عمده وزارت جنگ(نه امنيه اگر امنيه را بنويسيد حق با شماست) اداره هواپيمايي است اگر سالي يك كرور خرج اين اداره كنيم مدرسه بياوريم، كارخانه و اثاثيه و معلم بياوريم قبول است. زيرا دنيا جنگش از زمين رفته است به هوا...(۱۰) ما هر خدمتي كه در نظر داشته باشيم به اين مملكت بكنيم، چه براي اقتصاد، چه براي سياست، چه براي ديانت، بايد كار بكنيم كه اين مملكت رو به آبادي برود. ... تا زماني كه اين مملكت خراب است و مبني خرابي هم بي بضاعتي مردم است، اصلاحات انجام نمي شود.(۱۱)
001878.jpg

اصل پنجم، اصالت آزادي و قدرت مردم: براي اين كه انسان بتواند به خويشتن خويش دست بيابد و كرامت انساني را دريابد، بايد آزاد باشد. بدون آزادي انسان زندگي طبيعي ندارد و اگر زندگي طبيعي نداشت همه چيز مي توان بود جز انسان: «تلاش و حركت جامعه براي رسيدن به كمال انسانيت و آزادگي، زماني بهترين نتيجه را به بار مي آورد كه با عقل و تدبير آغاز و به آزادي ختم شود.(۱۲) طبيعت و عقل بشر براي تسليم خلق نشده است اگر زانوها خم مي شوند مسلماً از عقل سرپيچي كرده اند. انسان درست طبيعت كوچكي است، طبيعت حركت و سير منظم و هم آهنگي دارد. اگر ما با طياره و كشتي از آن عبور مي كنيم آن را مسخره خود نكرده ايم ماهيت آن همان است كه هست. اين كه بعضي مي گويند انسان طبيعت را مقهور خود ساخته غلط و محال است. طبيعت و انسان هيچ گاه مقهور نمي شود طبيعت كل است، انسان كل است و هر دو اصول اساسي معرفتند». در اينجا كاملاً مي توان به تفاوت موازنه عدمي و وجودي پي برد. سخن را كوتاه مي كنم هر چند كه دل كندن از بيان اين تفكر عظيم كاري سخت و دشوار است. آزادي در صحنه اجتماعي باعث حضور مردم و تعالي اجتماع است او همه جا گفته است كه عمده قدرت مردم است و بديهي است كه اراده جمعي بر اراده فردي برتري دارد و اين اساس مشروطه است. «بار ديگر پس از واقعه دخانيه در اصفهان انقلابي ايجاد شد و حركتي براي بقا و صلاح مملكت به وجود آمد. انجمن ملي هم باني اين خير بود. چند نفر از علما عقيده داشتند كه اين اقدام را بايد مديون علما و اهل ديانت بدانيم. من عقيده ام غير از اين بود. محصور كردن، يك برپايي اجتماعي، براي احقاق حقوق ملي و اجتماعي در چهار ديواري يك دسته و گروه كاري غلط است. در اين صورت كل جامعه تحت الشعاع يك عده قرار مي گيرد و بعد همين عده، مغرور و به حقوق ديگران متجاوز مي شود. جامعه بايد بداند كه خودش متحرك و عامل است، حسنات و سيئات عملش هم مربوط به خود اوست. به همه اعضا و بزرگان انجمن جد و جهد نمودم كه نهضت اصفهان، به وجود آمده از فعاليت همه مردم بدانند. در مدرسه و در جاهاي ديگر هم همين عقيده را اظهار كردم كه: ما نمي توانيم خودمان، خودمان را منشأ عزل حاكم مستبد بدانيم. اگر بگوييم ما حاكم را با مبارزه كنار زديم شايد بسياري بگويند اين حاكم براي ما خوب بود، شما براي چه توكيل نموديد خودتان را براي خودتان؟ توكيل نمودن خود براي خود محال است. فاصله هست ميان كار غلط و كار محال. شما متوجه باشيد كه زعيم يك قوم خادم آن قوم است. اقوام و ملل جان و مال نمي دهند كه براي خود فرمانروا و ارباب درست كنند، اگر شما به كسي مسكن بدهيد، پول زياد بدهيد، كه بيايد و به شما فرمان بدهد و ارباب شما باشد كمتر كسي است كه عقل شما را تصديق كند. ملت اين قدر عاقل و با تدبير هست كه براي خود بت و سلطان و فرمانروا استخدام نكند. اگر چنين ارباباني وجود دارند به زور خود را به مردم تحميل كرده اند. چرا علماي اسلام نمي خواهند اين حقيقت را بفهمند. حيف.»
موازنه عدمي بي شك راهي است به سوي سعادت و آزادي انسانها كه ريشه هاي فكري آن از تفكر توحيدي سيراب مي شود. تفكر توحيدي حاصل و پيام تمام پيام آوران اين كره خاكي است كه به هيچ عقيده و مرام و مسلك و دين خاصي تعلق ندارد و از بستر آن انسان با بهره مندي از قانون و احترام به حقوق همه موجودات، آزادي، عشق، محبت به تمام عالم هستي و اخلاق سر به دامان خدا مي گذارد.
مجيد نويد
آبان ماه ۱۳۸۲
پانوشتها:
۴- دوره چهارم، جلسه ۳۳، يكشنبه سي ام ميزان ۱۳۰۰ .
۵- همان ماخذ، ص ۶۰۹ .
۶- نطق مدرس درباره برنامه كابينه مستوفي .
۷- نطقه دوره دوم، جلسه ۲۱۷ .
۸- نطق دوره چهارم، جلسه ۳۳ .
۹- نطق دوره چهارم، جلسه ۱۸۰ .
۱۰- نطق دوره ششم ،جلسه ۲۱۸ .
۱۱- نطق دوره ششم ،جلسه ۲۴۸ .
۱۲- همان ماخذ، ص ۶۲۱ .

زبان رؤيا
001876.jpg

اشاره: كتاب «تفسير رؤيا» اثر ماندگار زيگموند فرويد؛ پدر روانكاوي به تازگي به ترجمه شيوا رويگريان و توسط نشر مركز به بازار كتاب آمده است. شكي نيست كه كتاب ياد شده تنها به كار تفسير و گزارش رؤياها يا كمك براي درمان بيماريهاي رواني- كه البته در جاي خود مفيد است- نمي خورد، بلكه به عقيده پژوهشگران، كتاب «تفسير رؤياها» تأثير انكارناپذيري بر معرفت شناسي، زبان شناسي و پژوهشهاي انسان شناختي و اسطوره شناختي گذاشته است. با توجه به چاپ اين كتاب، گفت وگوي كوتاهي با مترجم آن انجام داده ايم كه درپي مي خوانيد:
* برداشت فرويد از مسئله رؤيا چه تفاوتي با معاصرانش داشته و نگاه خود او به رؤيا چگونه بوده است؟
- نظريه فرويد درباره رؤيا (يا خواب) دربرگيرنده اغلب قريب به تمام عقايد معاصران و متقدمان بود. عقايدي كه ظاهراً در تضاد با يكديگر بودند. مثلاً كساني بر آن بودند كه رؤيا بي معناست و كساني آن را با معنا مي دانستند و هر دو دسته در نظريه فرويد مدخليت يافتند. يا مثلاً اين كه رؤيا ربطي به واقعيت يا اخلاق ندارد و عكس اين گزاره ها به اين معنا كه رؤيا ريشه در واقعيت دارد و رؤياي انسان پاي بند به اخلاق همواره اخلاقي است. اين بديل هاي ظاهراً مانعةالجمع جملگي در چارچوبي گسترده تر در نظريه فرويد جمع آمده اند.
مختصر اين كه- البته اگر بتوان از فرويد مختصر سخن گفت- فرويد ر ؤيا را ادامه افكار ناخودآگاه روزانه مي داند كه در خلال خواب به شكل تصاوير و گاهي كلمات ادامه مي يابند. رؤيا تحقق آرزوست، همان طور كه تفكر ناخودآگاه ما در پي تحقق آرزوست. رؤيا، همچون تفكر ناخودآگاه بر ساختاري زباني استوار است، يعني بر كلمات. اگرچه در رؤياها به دليل كم شدن سانسور آگاهي، ناخودآگاه بيشتر از عالم بيداري كلمات را دستكاري مي كند. مثلاً در رؤيايي «طالبان» نماد «طالب ها» يا «عشاق» بود. رؤيابين وارد خانه اش مي شود و مي بيند «طالبان گوش تا گوش اتاق نشسته اند، با دستار، برخي بي هيچ ريشي و برخي با ريش.» رؤيابين مي گويد: «اين حقيقت ندارد، اين يك رؤيا است» و از «رؤيا در رؤيا» بيدار مي شود. ولي هر چه تقلا مي كند نمي تواند از «خواب» بيدار شود. (همان احساس ناتواني مشهور در خواب.) رؤيابين كسي است كه از اغواي ديگران وحشت دارد: بر حسب نظريه فرويد، آرزوي رويا بين اين بود كه كاش ديگران را اغوا نكرده بود. براي همين ناخودآگاه او اپيزود «طالبان» را به شكل «رؤيا در رؤيا» مي آورد تا رويابين به خود بگويد» نه اين حقيقت ندارد اين فقط يك روياست!» در واقع رؤيا- كار تمام سعي اش را مي كند كه با تحقق آرزوي رؤيابين تداوم خواب را ميسر كند، ولي عناصر ديگري از ناخودآگاهي (كه در اينجا جاي شرح شان نيست) از سانسور مقاومت گذر مي كنند و با فلج كردن حركت او در خواب، رؤيا را به روياي اضطرابي تبديل مي كنند. البته رؤياها چند موجبه هستند و «طالبان» به معني «عقب افتاده ها» نيز در تفسير دخيل بود.
001888.jpg

* آيا عاملي در بين هست كه فرويد و معاصران وي متفقاً بر آن تأكيد كنند؟
- بله آنها جملگي معتقد بودند كه رؤيا مصالح خود را از رويدادهاي پيش پا افتاده روز قبل اخذ مي كند. در واقع ناخودآگاه اميال كودكانه را به رويدادهاي تازه پيوند مي زند و معمولاً به پيش پا افتاده ترين ها كه رؤيابين معمولاً آنها را به خاطر نمي آورد. دوستي خواب ديد «گربه اي در بازار چكمه هاي لنگه به لنگه به پا دارد يكي قرمز و يكي زرد و به عوض جوراب پلاس پاره اي به پاهايش پيچيده؛ گربه از اين كه صاحبش او را به چنين حال و روزي انداخته ناراحت بود.»
رويابين بيش و كم رؤياي خود را تفسير مي كرد، تنها نمي توانست كشف كند گربه  چكمه پوش را از كجا آورده كه من به او يادآوري كردم. روز قبل در پياده رويي به گربه اي برخورده ايم كه پاهايش تا ساق به طرزي قرينه حنايي بود و رؤيابين به خنده گفته بود: چكمه  پوشيده. هر چند كه دوستم آن را به خاطر نمي آورد.
* با در نظر گرفتن اين امر كه ناخودآگاه ساختار زباني دارد، پس براي تفسير روياي يك ايراني فارسي زبان، بايد به زبان  فارسي، ضرب المثل هايش و غيره از سويي و نماد هاي مذهبي و ملي از سوي ديگر، آگاهي و تسلط داشت...
- بله همين طور است و كار تفسير در عصر رسانه ها و تصاوير كه ذهن انسان پسامدرن را جولانگاه خود كرده اند به مراتب پيچيده تر مي شود.
* تفسير رؤياي فرويد چه تأثيري بر گفتمان فلسفي و فكري معاصر نهاده است؟
- در گفتمان علمي و فلسفي كساني بر فصل مشترك ماركس و فرويد متمركز شده اند. يكي انسان را اسير اوضاع اقتصادي و اجتماعي مي بيند (ماركس) و ديگري اسير ناخودآگاهي يا نيروهاي كور نفس (فرويد) و هر دو رهايي انسان را در آگاهي او بر اين نيروهاي كور اقتصادي (ماركس) و نيروهاي كور نفس(فرويد) مي دانند. انسان تا آنجايي رها يا با خود يگانه مي شود كه از جبر اقتصادي و جبر رواني رهيده باشد. گويي آزادي يا سلامت حالتي نيست كه به آن وارد مي توان شد، بلكه گرايشي نسبت به زندگي است، كوششي است براي درك آنچه انسان مي تواند باشد. هشياري مداومي است براي بريدن و قطع زنجيره محرك- پاسخ و مكانيسم  شرطي شدن هاي اجتماعي و اقتصادي و رواني، كه خود را به مثابه نشانه ها- يا درست تر دال ها- نمايان مي كنند. گويي سلامت يا آزادي هشياري مداومي است نسبت به كلام يا به سخن- يا افكار و تصاوير ناخودآگاهي كه در ذهن ما گذر دارند و غالباً به شكلي ظريف از سانسور خودآگاهي مي گريزند- هشياري مداومي نسبت به آنچه پذيرفته ايم و بديهي انگاشته ايم، يعني هشياري نسبت به گفتمان ها و اسطوره هاي رايج في المثل درباره چاقي، لاغري، تناسب، زيبايي، پوست سفيد، تحصيل، پرستيژ، قدرت، سياست، سيگار، اعتياد، ايدز، بي سوادي، كامپيوتري و هزاران اسطوره اي كه پذيرفته ايم و شايد پسنديده ايم و تحليل اين همه با تحليل كلام يا نقد زبان شناختي ممكن مي شود. مثلاً ممكن است تحليل نشان دهد به رغم حرفهاي بشردوستانه رگه هاي هراس آوري از استبداد در گفتار ما خانه دارد. يا مثلاً ممكن است اثري هنري جايزه هم بگيرد و از نويسنده آن در مقام كسي كه به زنان «صدا» داده است تجليل هم بشود، ولي نقد زبان شناختي نشان دهد كه نويسنده به شدت تحت تأثير گفتمان هاي مردسالار، سرمايه سالار و زن ستيز است.
* مثل نقدي كه بر «لوليتا»ي ناباكف نوشته اند و نوعي گرايش به كودك آزاري در آن يافتند؟
- بله «شكار پروانه» كه گويي چيزي بيش از تفنن براي او بود، بالاخره در جايي بايد نمود پيدا مي كرد.
* راستي چرا اين كتاب را كه پيشتر پورباقر ترجمه كرده بود ترجمه كرديد؟
- من مي خواستم اين كتاب را به دقت بخوانم، براي همين در فرصتي كه پيش آمد، چنين كردم، بهترين خواندن ترجمه كردن است، كاش براي ديگران نيز چنين فرصتي فراهم شود.

انديشه در فراسو
ده مسئله بنيادين روزگار ما
001884.jpg
دانشمندان و فيلسوفان همواره درباره جهان و نحوه ارتباط انسان با آن انديشيده اند. بي شك آنچه كه علم از اين رهگذر در اختيار بشر قرار مي دهد، فهم وي را در باب چيستي جهان و سرشت انسان گسترش مي بخشد. به عبارت ديگر علم به ما مي آموزد كه در خصوص انسان و جهان بيشتر و ژرفتر تامل بورزيم.
اخيرا جفري كلپنر؛ پژوهشگر و انديشمند معاصر در سايتي كه به همين مناسبت تدارك ديده، فهرستي از ده مسئله بنيادين مربوط به ماهيت جهان و جايگاه انسان در آن را به شرح زير آورده است:
۱- نظريه بيگ بنگ: چگونه و چرا جهان آغاز شد؟
نزديك به بيست و پنج قرن پيش براي نخستين بار انديشمندان يوناني چون تالس و آناكسيمندر پرسشهايي درباب ماهيت و خاستگاه جهان مطرح كردند.
امروزه نظريه بيگ بنگ يا به اصطلاح انفجار بزرگ جديدترين نظريه از سلسله انديشيده ها درباره آغاز جهان است.
۲- سفر زمان: آيا سفر زمان به طور جسماني يا منطقاً امكان پذير است؟
ايده ماشين زمان از جمله يافته هاي يكصدساله اخير بشر است. هم اكنون اين ايده توسط داستان نويسان علمي همچون روبرت هاين لين و ديويد جرولد گسترش بسزايي پيدا كرده است.
۳- معناي حيات: مقصود از زندگي چيست؟ و چرا ما اينجا هستيم؟
اين پرسشي است كه همه ما در لحظات شادماني، ملال و نااميدي از خودمان مي پرسيم.
۴- آفرينش در برابر تطور (تكامل): آيا ما (انسانها) از نسل ميمون هستيم؟
آنچه كه امروزه در اين رابطه به نظر مي رسد اين است كه طرفداران آفرينش الهي در اديان گوناگون به نظريه تطورگرايي داروين گوشه چشمي دارند و مي كوشند تا آن را با آموزه هاي ديني خود تطبيق دهند. از اين رو بسياري از آنها بر اين عقيده اند كه بايد هر دو نظريه؛ يعني هم خاستگاه الهي بشر و هم نظريه تطورگرايي داروين در كنار هم در مدارس و دانشگاه ها تدريس شوند. لازم به يادآوري است كه داروين نزديك به يكصد و پنجاه سال پيش با نگارش كتاب «اصل انواع» مناقشات زيادي را در ميان دانشمندان، فيلسوفان و روحانيون برانگيخت.
۵- هوش مصنوعي: آيا رايانه داراي ذهن است؟
برخي از دانشمندان هم اكنون احتمال مي دهند كه در آينده نزديك هوش مصنوعي- به آن درجه از پيشرفت برسد كه بتوان براي رايانه هاي پيچيده و توسعه يافته حق برخورداري از حقوق شهروندي قائل شد. بي شك مسئله هوش مصنوعي، ابررايانه ها و اينترنت چالشهاي جديدي را در حوزه هاي فلسفي به خصوص اخلاقي و معرفت شناسي ايجاد كرده است. از اين رو اگر احتمال اين دانشمندان را در باب پيشرفت برق آساي هوش مصنوعي بپذيريم، اين پرسش اساسي مطرح خواهد شد كه: آيا شايسته است تا با رايانه  هاي هوشمند و موجودات انسان يكسان رفتار شود؟ 
۶- زندگي پس از مرگ: مرگ چيست و چرا بايد از آن بترسيم؟
در واقع تامل در باب مرگ انديشه در باب آخرين پرسش و به قول هايدگر آخرين امكان آدمي است. از اين رو فيلسوفان و روانشناسان وجودي معتقدند كه مرگ انسان را به سمت افق هاي ناگشوده سوق مي دهد و او را به سمت خلاقيت و نيز معناي حيات گسيل مي دارد.
۷- زندگاني فرازميني: آيا ما (انسانها) در اين جهان تنها هستيم؟
امروزه در حوزه هاي مختلف علوم بشري اعم از تجربي و انساني سعي مي شود تا به اين پرسش پاسخ داده شود.
البته اين پرسش را هم مي توان مطرح كرد كه براي انسان چه اهميتي دارد كه آيا انسانهاي ديگري در ساير كرات وجود دارند يا نه؟ به هر روي، حتي در زبان شناسي شاخه اي به نام زبانشناسي فضايي پديد آمده تا به امكان ايجاد زباني رابط با فرازمينيان احتمالي بپردازند.
۸- نسبي  گرايي فرهنگي: آيا ارزشهاي اخلاقي نسبي اند يا مطلق؟
دو هزار و پانصد سال پيش پروتاگوراس مدعي شد كه «انسان معيار همه چيز است».
امروزه نسبي گرايي فرهنگي به عنوان نقطه آغاز انديشه درباره مسايل اخلاقي قلمداد مي شود. از سويي انسان به اين مسئله توجه پيدا كرده كه معيار شخصي راست و ناراست (حسن و قبح) طبق هر فرهنگ و تربيتي ممكن است متفاوت باشد و از ديگر سو به دليل ارتباط نزديك انسانها در جهان امروز اين سئوال همواره براي او مطرح است كه آيا ارزشهاي مطلق و مشتركي هم وجود دارد؟ 
۹- معماي اخلاقي: چگونه بين امور درست و نادرست تصميم مي گيريم؟
برخي نفس اين پرسش را دليل آن مي بينند كه هيچ راه و رسم قابل اعتمادي براي تصميم گيري در باب مسائل اخلاقي وجود ندارد. اما بسياري معتقدند كه به هر روي تجربه درگيري انسان با اين معما مي تواند او را به واقعيت ارزشهاي اخلاقي رهنمون شود.
۱۰- عدالت اجتماعي: آيا ثروتمندان بايد به بيچارگان كمك كنند؟ 
امروزه دولتهاي مدرن و مشخصاً دولتهاي رفاه تلاش دارند تا با تدوين برنامه هاي اجتماعي و از طريق گرفتن ماليات نابرابريهاي اجتماعي را به حداقل ممكن برسانند. جان رالز؛ فيلسوف معاصر آمريكايي از جمله مهمترين نظريه پردازان عدالت و آزادي است. او كوشيده تا از آزادي و عدالت تلفيق مناسبي بدست دهد. اما با اين وجود برخي از نظريه پردازان سياسي معاصر گرفتن ماليات از ثروتمندان را بهتر از سرقت رابين هود از اغنياء براي بخشيدن به فقيران نمي دانند.
به راستي حق با كيست؟

رويدادهاي انديشه
راه هاي جنگلي مانند يكديگرند
001876.jpg

راه هاي جنگل همگي مانند يكديگرند و هيچ يك به جاي مشخصي نمي روند. اين راه ها احداث نشده اند، بلكه از حركت طبيعي زندگي جنگلبانان و هيزم شكنان به وجود آمده اند.
دكتر محمدرضا ريخته گران با نقل جملات فوق از «كتاب راه هاي جنگلي» اثر هيدگر به بحث مربوط به ديالوگ ميان شرق و غرب از نظر هيدگر پرداخت.
به گزارش ايلنا، «هيدگر و ديالوگ ميان شرق و غرب» عنوان سخنراني دكتر محمدرضا ريخته گران بود كه از سوي گروه فلسفه مركز بين المللي گفت وگوي تمدن ها در اين مركز برگزار شد. ريخته گران ابتدا به پديده شناسي هوسرل اشاره كرد و گفت: براي هيدگر همه چيز با پديدار شناسي هوسرل آغاز مي شود. در پديدارشناسي هوسرل معناي جديدي از عالم به ظهور رسيد و هيدگر از حيث التفاطي تفكر خود را آغاز كرد. ريخته گران با بيان اين كه تفكرهوسرل از عالم، منطبق بر حيث التفاطي است، اضافه كرد: حيث التفاطي گوياي اين مطلب است كه هر آنچه به ذهن آدمي مربوط مي شود، حقايق ذات اضافه است به اين معنا كه در اضافه الي الغير معنا پيدا مي كند.
عضو هيأت علمي دانشگاه تهران در تبيين اين موضوع گفت: به عنوان مثال، تعقل يك حقيقت ذات اضافه است يعني همواره در آن چيزي متعلق واقع مي شود. بنابر اين هرچيزي كه به ذهن آدمي مربوط مي شود، حقيقت ذات اضافه است يعني در اضافه با غير معنا پيدا مي كند. خلاصه مطلب اينكه آگاهي يعني آگاهي به عالم.
001886.jpg

وي افزود: در اين ديدگاه عالم طرف تقابل طرايف براي آگاهي است. عالم نفس ظهوري است كه براي انسان حاصل مي شود و انسان شرط اين ظهور است.
ريخته گران سپس با اشاره به تمايل طبيعي بشر براي مستقل بودن از عالم گفت: اين تمايل طبيعي در انسان وجود دارد كه عالم را مستقل از خود و خود را مستقل از عالم در نظر بگيرد و دقيقا زماني كه اين تمايل طبيعي را ترك كند به حوزه پديدارشناسي وارد مي شود.
استاد فلسفه دانشگاه تهران افزود: به اين ترتيب انسان ديگر مانند يكي از دانه ها در ظرف عالم نيست كه اگر از آن ظرف برداشته شود، چيزي در آن تغيير نكند، بلكه انسان موجودي است كه اگر از ظرف عالم حذف شود در واقع ظرفي برجاي نمي ماند. در اين ديدگاه عالم ظهوري است كه براي انسان حاصل مي شود و انسان شرط اين ظهور است. به عبارت ديگر وجود با آدمي به عرصه ظهور مي رسد و آدمي براي وجود عرصه ظهور است.
مؤلف كتاب «فلسفه معاصر و مكاتب جديد» با بيان اين كه وصف ذاتي وجود اگزيستانس است، در تبيين اين امر گفت: اگزيستانس بودن به اين معناست كه آدمي در عالم از خود بيرون مي شود. به اين معنا كه اولا؛ او بيرون از همه موجودات است.وي در توضيح اين نكته تصريح كرد: انسان مانند آب و باد و خاك و آتش نيست، بلكه همه اينها بواسطه وجود او جلوه گر شده اند. و دوم اين كه انسان از خود به در مي شود پس در كنار همه اشيا قرار گرفته و شاهد ظهور هريك از موجودات است.
وي در ادامه تصريح كرد: ظهور به واسطه آدمي است. يعني وجود از طريق آدمي راهي به ظهور مي گشايد، به معناي ديگر هستي آدمي را براي ظهور مصروف مي دارد. بنابراين هستي و انسان به هم تعلق دارند.
ريخته گران با بيان اين كه نسبت ميان انسان و هستي همان چيزي است كه هيدگر به آن حدوث يا رخداد مي گويد به ديدگاه كانت در اين باره اشاره كرد و افزود: كانت در كتاب «نقد قوه حكم» معتقد است كه حقيقت به واسطه عبارت و زبان در عالم متجلي مي شود. به همين ترتيب از وجود به عرصه ظهور راهي باز مي شود كه گشودن اين راه به واسطه آدمي است.وي سپس به دو كتاب «راه هاي جنگلي» و «و در راه زبان» از آثار هيدگر اشاره كرد و گفت: براي هيدگر «راه» شيوه اي است كه هستي براي رسيدن به ظهور پيدا مي كند.
مؤلف كتاب «تفكر در شرق آسيا» از مقدمه كتاب «راه هاي جنگلي» ياد كرد و اظهار داشت: هيدگر در مقدمه اين كتاب معتقد است، راه هايي كه در جنگل وجود دارند همگي مانند يكديگرند و هيچ يك به جاي مشخص نمي روند. براساس ديدگاه او اين راه ها احداث نشده اند بلكه از حركت طبيعي زندگي جنگلبانان و هيزم شكنان به وجود آمده اند.
دكتر ريخته گران راهي كه آدمي به سوي ظهور هستي مي گشايد را به واسطه تفكر دانست و اضافه كرد: اگر بپذيريم كه اين راه به واسطه تفكر گشوده مي شود پرسش اساسي اين خواهد بود كه تفكر چيست؟
وي در تبيين و توضيح تفكر ديدگاه هوسرل و هيدگر را مورد بررسي قرار داد و گفت: برخلاف هوسرل كه متعلق آگاهي يا مضمون را مورد التفاط قرار مي داد در نظر هيدگر در تفكر تنها بايد اجازه دهيم آن چه هست به ظهور برسد. به بيان ديگر از منظر هيدگر هيچ گونه فكر و تفكر منطقي زايد نبايد در كار باشد و تنها بايد مجالي پيش آيد تا آنچه هست به ظهور رسد. وي افزود: در اين بي كنشي و ترك تفكر فيزيكي و متافيزيكي است كه راه هستي به وساطت آدمي گشوده مي شود و در پايان تنها راه است كه مي ماند.
اين استاد دانشگاه گفت: به زبان هيدگر در هم پيچيدن تلألو زمين و آسمان و خدايان و بشر و فانيان و باقيان است كه همچون گوي هايي درهم مي پيچد و تا هست خواهد بود.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
زندگي
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |