شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۷۳
خبرسازان
Front Page

زير تيغ آفتاب با پليس
افسر جوان ايستاده و ماشين ها را زير نظر دارد. ملت تا چشمشان به او مي افتد كمربندهاي ايمني را مي بندند. پليس جوان به تلخي مي خندد. اگر بخواهد مي تواند همه را جريمه كند ولي مگر مي شود؟
013686.jpg
ليلا درخشان- قبل از شروع، لطفا ما را متهم به داشتن حساسيت هاي بي جا يا درك نكردن كار سخت پليس نكنيد. گرچه كار اين عزيزان سنگين است، صبح تا شب در ترافيك با بي قانوني مواجه اند، رفتار رانندگان آنها را به ستوه مي آورد و قانون نياز به تحكم دارد و نمي شود با لطافت آن را اجرا كرد؛ از همه مهمتر پليس هم يك انسان است با ظرفيت محدود. برخورد با اجتماع تعريف خاص خودش را دارد. درست است كه ساختار پليس بازدارنده و كنترل كننده است، ولي لزوما نبايد آمرانه و همراه با لحن تند باشد. گزارشگر ساعت ها همپاي پليس در مناطق مختلف تهران ايستاد تا هم سختي كار آنها را درك كند و هم مطلبي بنويسد كه چيزي باقي نماند. گزارشگر ياد شده التماس دعاداشت گزارشش بدون ذهنيت خوانده شود.
چهارراه جهان كودك 
اين چهارراه از آن چهارراه هايي است كه نه صبح مي شناسد نه بعدازظهر، نه روز تعطيل و نه غيرتعطيل. هميشه شلوغ و پرترافيك است. مامور زيرچتر رنگ و  رورفته اي ايستاده و تمام حواسش به ماشين هاست. آنقدر سرش شلوغ است كه بعيد مي دانيم حاضر به گفت وگو باشد. نزديك او مي رويم و خودمان را معرفي مي كنيم. اما برخلاف انتظار در حاليكه يك دستش به دكمه هاي كنترل چراغ راهنماست و نگاهش به ماشين ها و هر از چندگاهي هم سوت مي زند و در ضمن چاشني كارش آدرس دهي به رهگذران است، صحبت مي كند.
«روزي ۸ ساعت بايد اينجا بايستم. حدود ۴ ساعت در هر شيفت. احتياج است كه به طور ثابت و به صورت دستي كنترل صورت گيرد. بيشتر گره هاي ترافيكي كه توسط افراد ايجاد مي شود، از روي غفلت و ندانم كاري است.» حرفش را قطع مي كند و خيلي سريع در يك چشم به هم زدن به آن سمت ميدان مي رود و گره ترافيكي را باز مي كند. خود خوري را كاملا مي شود از رفتارش فهميد، از آنهاست كه عصبانيت را در دل مي ريزد. وقتي بر مي گردد باز در حاليكه مثل يك شكارچي ماشين ها را مي پايد، ادامه مي دهد: «بيشتر وقت ها ميدان تحت فشار قرار مي گيرد، ماشين ها قاطي مي شوند، گردش كم مي شود و بار سنگين آن مي ريزد در چهارراه. براي اينكه مسير ديگري بتواند حركت كند مجبوريم اين طرف را كنترل كنيم. به هر حال هدف گردش است. مردي آن طرف چهارراه پارك مي كند و با حالت التماس كه كم مانده به پاي پليس بيفتد تقاضاي يك ثانيه توقف را دارد براي اينكه مي خواهد دوستش را كه آن طرف ميدان است صدا بزند. پليس ابتدا موافقت نمي كند ولي مرد به حدي عجز و التماس مي كند تا بالاخره كوتاه مي آيد. مرد با تمام قدرت واژه احمد را فرياد مي زند...
«اگر قانون درست رعايت شود و مردم فرهنگشان تغيير كند خيلي از مشكلات ترافيكي حل مي شود.»
از داستان تكراري قبض هاي جريمه مي پرسيم. «گاهي اوقات ملاك فعاليت ماموران همين قبض هاست. ولي چنين جاي حساسي اگر بخواهي زياد مته به خشخاش بگذاري و با تخلفات برخورد كني، كل چار راه لنگ مي شود و مردم هم معترض مي شوند. عجيب است هيچكس حق تقدم را رعايت نمي كند. خيلي فجيع است. كساني كه از پايين مي آيند، راه مردم را مي بندند و ما مجبوريم وارد عمل شويم. بعضي ها وسط چهارراه دنده عقب مي روند. بعضي اوقات با تعلل جلو مي آيند و باعث قفل شدن مي شوند كه هرچند دقيقه بايد برويم يكي دو تا ماشين را جدا كنيم. با همه اين سختي ها بعضي وقت ها از مقامات ارشد سر مي رسند و ما را مورد مواخذه قرار مي دهند كه چرا شلوغ است. چرا ماشين ها حق تقدم را رعايت نمي كنند... در حاليكه من يك تنه نمي توانم جلوي تمام ماشين ها را بگيرم. گاهي اوقات ماشين ها طوري درهم مي چرخند كه خود ما اگر بخواهيم آنها را جداكنيم باعث ترافيك مي شويم. بيشتر مشكلات ما ناشي از اين است كه برخي رانندگان نمي دانند گردش كردن درست چگونه است،فكر مي كنندفقط بايد راهنما بزنند.»
ميدان ونك 
صداي پليس پشت بلندگو به آسمان مي رود: آقا بزن كنار، پيكان، پيكان بزن كنار. جناب سروان، مصاحبه...
- پليس به كناري مي رود و از الگانس پياده مي شود. «ما اصلا اجازه مصاحبه نداريم. برويد با مقامات بالا مصاحبه كنيد.» در همين حين صداي پليس ديگري كه پشت فرمان الگانس نشسته مي آيد: «سمند، بروكنار.» سراغ راننده مي رويم. «بيشتر اين فرمان ها را افسر مي دهد و من فقط گاهي اوقات كمك مي كنم. ولي خب اين خاصيت بلندگو است كه صدا را بلند پخش مي كند. ضمن اينكه زماني كه ما خودمان در ماشين هستيم، شيشه هاي ماشين طوري است كه صداي بيرون داخل نمي آيد.»
آن سوي ميدان ونك باز يك بنز الگانس جلب نظر مي كند. شايد اين يكي كمي انعطاف داشته باشد. سه پليس آفتاب سوخته مشغول رتق و فتق امورند. با لهجه اي جنوبي مي گويد: «كي گفته لحن ما خوب نيست؟ مگر ما پليس تگزاس هستيم كه خشن باشيم؟»
آدم شوخ و باروحيه اي است، لبخند مي زند و كارش را مي كند.
ميدان تجريش 
با كداميك از اين پليس ها مي شود حرف زد؟
كمي آن طرف تر از ميدان، دونفر از ماموران راهنمايي و رانندگي از ته دل مشغول خنديدن هستند.
سمت چپ ميدان يك خودرو پيكان خراب شده و از ماشين هاي امداد سيار براي كمك به اين ماشين آمده اند كه خود اين ماشين هم خراب شده و آنها تلاش مي كنند تا تعميركار بعدي براي كمك به هر دو ماشين از راه برسد. وقت خوبي براي سوءاستفاده از اين لحظه هاي شاد بود.
«الان وقت كار است نه مصاحبه.»
- اصفهاني هستيد؟
- لهجه دارم؟
بيشتر پليس ها ليسانسيه هستند و از شهرهاي مختلف به تهران آمده اند. شايد كمي احتياج به وقت هست كه روحيه كار در اينجا دستشان بيايد.
به عقيده او در تهران هيچ چيز بدتر از عصبانيت نيست. حتي شعري مي خواند:« گفت آسان گير كارها، كز روي طبع سخت مي گيرد جهان بر مردمان سخت كوش....»
ميدان ولي عصر
پليس، حسابي سرش گرم جريمه كردن است. خيلي عصبي و خسته به نظر مي آيد. ترجيح مي دهيم با او صحبت نكنيم و فقط گزارش كارش را بگيريم. برگه جريمه را براي پژو آردي پرمي كند. راننده پژو به رسم ديرينه، شروع به التماس و خواهش مي كند و پاي تمام جد و مرده هاي پليس را به ميان مي كشد. اما كلمات او هيچ اثري ندارد و پليس كارت ماشين و... را مي خواهد. راننده از پليس عصباني تر برگه را مي گيرد و در ماشينش مي نشيند، و در يك چشم به هم زدن با يك راننده پيكان گلاويز مي شود.
پليس با خودش فكر مي كند هيچكس اعصاب حقيقت را ندارد.
اتوبان مدرس، ورودي آفريقا
افسر جوان ايستاده و ماشين ها را زير نظر دارد. ملت تا چشمشان به او مي افتد كمربندهاي ايمني را مي بندند. پليس جوان به تلخي مي خندد. اگر بخواهد مي تواند همه را جريمه كند ولي مگر مي شود؟ از دور نگاهش مي كنم. كمتر كسي است كه حوصله ايستادن در اين گرما را داشته باشد.
اجراي قانون با تحكم 
دكتر سعيد قشوني زاده، روانپزشك مي گويد: «اين پليس هاي راهنمايي كارشان خيلي سخت است، در گرما و دود مدام با تخلفات و رفتارهاي قانون گريز مردم سروكار دارند. به طور ناخودآگاه كسي كه هميشه در معرض يك رفتار منفي و خلاف واقع شود رفتار تدافعي و خصمانه اي كسب مي كند. ولي مجموعه تمهيداتي در راهنمايي ورانندگي در حال شكل گرفتن است از جمله آموزش پرسنل اعم از نيروهاي وظيفه و عادي.... كه در واقع قرار است با آموزش هاق حقوقي، اخلاقي، روانشناسي و مسايل تربيتي سعي در افزايش كارايي و كارآمدي اين عزيزان دارند - و از جهت ديگر سعي در تجهيز و تسهيل كارشان در معابر دارند - از جمله قرار است يك اتاقك با سيستم هاي مكانيزه در اختيار پليس قرار دهند و كار پليس راهنمايي كه دستي كار مي كنند را مكانيزه كنند. با اين سيستم قطعا كارايي شان بالا مي رود. در هر صورت پليس هم انساني است مثل بقيه انسان ها با ظرفيت هاي محدود قطعا ظهور اين معضلات به صورت برخورد عصبي در رفتار پليس ظاهر مي شود. من خودم هفته گذشته معاونت راهنمايي و رانندگي بودم و مسايل را از نزديك ديده ام. اينها بايد ساعت ها گشت بزنند در اين معابر كه كار بسيار سخت و واقعا اعصاب خردكني است. واقعا اين كار آستانه تحريك را بالا مي برد و اينها را مستعد مي كند عصبي شوند. البته كسي كه تخلف مي كند اگر ماموري به او نهيب بزند ما نمي توانيم خرده بگيريم، چرا با لطافت برخورد نمي كني، هنوز تا به اينجا برسيم خيلي جا داريم. البته قطعا موقعيت ها هم مي طلبد كه آدم ها لحن هايشان را تحكم ببخشند. مثلا كسي كه دارد در چاه مي افتد، نمي شود با ملايمت به او گفت عزيزم در چاه نيفتي. مساله ايجاب مي كند كه يكهو داد بزني، بپا نيفتي. خب اگر اين مثال را به پليس تعميم دهيم لحن پليس ناخودآگاه شكل پيشگيري دارد، مي خواهد از خلاف راننده پيشگيري كند. به هر حال اين شغل روحيات خاصي مي طلبد، كار فرهنگي كه نيست. تدريس كه نيست. كار هنري كه نيست ما بگويم يك سري آدم ها تراشيده باشند. اين كار آدم لطيف نمي طلبد. قانون براي اجرا، تحكم لازم دارد.

المپيك بر اخبار حكومت مي  كند
روزنامه هاي سه شنبه دنيا چند عنوان خبري مهم را پوشش دادند، از جنايات نجف تا كشته هاي دو توفان بزرگ آمريكا. اخبار حوادث و نقص هاي سيستم هاي بهداشتي در سرتاسر دنيا جزو تيترهاي اول بسياري از روزنامه ها آمده بود و در همه اين عنوان ها، مرگ است كه تكراري است و ترس. المپيك و مسابقه هاي بدني در جست وجوي صلح و آشتي تنها خبرهاي مربوط به زندگي در تيترهاي درشت روزنامه هاي اواسط هفته قبل نبودند اما پررنگ ترين ها بودند و در بين كاريكاتورهاي مربوط به مسابقات، يكي را كه كنار همين مطلب آمده است انتخاب كرديم كه قدري بامزه تر بود و فهم بهتر آن به قدري اطلاعات ورزشي احتياج دارد كه از يك كارشناس خبره به دست آورديم. شكست تيم بسكتبال آمريكا- تيم رويارويي اين كشور - كه برنده بودن آن از قبل صد درصد تضمين شده بود، بهت آور بود و در كاريكاتور البته جورج بوش را مي  بينيد و در گوشه سمت چپ مشاور امنيت ملي او را.
013695.jpg
013692.jpg
013689.jpg
013677.jpg

دروغ گفت تا يك نفر نميرد
هميشه كه همه به خبرنگارها دروغ نمي گويند، بعضي وقت ها فقط بعضي از آدم ها دروغ مي گويند كه بعضي وقت ها لو مي رود. مثلا هفته گذشته يك قاضي در انگليس به مردم وخبرنگاراني كه براي پوشش خبر يك گروگانگيري حاضر شده بودند، به دروغ گفت كه دارد بازنشسته مي شود تا جان يك نفر را نجات دهد.
چهارشنبه دو هفته قبل وقتي خبرنگاران و عكا سان در جكسونويل جمع شدند تا ازجريان يك گروگانگيري مسلحانه در طبقه سيزدهم يك موسسه قوانين گزارش تهيه كنند، «جان نايت»را شناختند .گروگانگير ماجرا كه قبلا نيز نامش در پرونده هاي آدم ربايي آمده بود. وقتي سردبير خبر شبكهWJXT و گزارشگر همان شبكه كه به ترتيب مو رودي و سيستي سپينوس نام داشتند از اين گروگانگيري يك گزارش زنده تهيه مي كردند  قاضي شرون تنر وارد محوطه گروگانگيري شد و جلوي دوربين گفت كه درخواست بازنشستگي خود را تسليم مقامات بالاتر كرده است. اما او دروغ گفت چون گروگانگير داخل ساختمان تفنگ خود را به صورت يك وكيل نشانه گرفته بود.
نايت ازنحوه برخورد تنر در يك جلسه دادگاه در سال ۱۹۹۹ ميلادي ناراضي بود و درخواست كرد كه اين خانم از قضاوت استعفا دهد. خانم تنر استعفا داد و گروگان رها شد. پايان خوشي بود.نه؟ البته به نظر مي آيد مطبوعاتي ها بازنده بودند. آقاي رودي از شبكه WJXT گفت كه پليس از او خواست تا كمك كند. او باهمكاران تحريريه به سرعت مشورت كرد و وقت لازم را به خانم قاضي تنر داد. رودي گفت : موضوع زندگي ومرگ يك نفر در ميان بود. پليس به ما گفت كه گروگانگير درخواست كرده كه قاضي تنر استعفا دهد تا او گروگانگيري را تمام كند و خانم تنر هم اين موضوع را پذيرفته است اما ما نمي دانستيم كه استعفاي خانم قاضي تنر قلابي است و فقط براي پخش تلويزيوني انجام مي شود. البته رودي مي گويد: «اگر ما مي دانستيم كه قضيه دروغ و نمايش است باز هم اين امر رامي پذيرفتيم. ما افتخار مي كنيم كه جان يك نفر را نجات داده ايم.» ظاهرا در انگليس آدم ها از رسانه ها و حتي از دروغ هم مهمتراند.

شخم زدن تاريخ با فلزياب
تب گنج در دشت هاي جنوب
013683.jpg
سوداگران جوان با فلزياب در دشت هاي جنوبي ايران در حركتند، تا باقي مانده اشيايي را كه هنوز در دل خاك مدفون مانده از ميان لايه هاي تاريخي اين محوطه هاي تاريخي بيرون آورند. اين تعبير همان روياي ايراني است. «يك چمدان پول بي زحمت!»
فلزياب ها در كشورهاي اروپايي تنها به منظور سرگرمي پيرزن ها و پيرمردهايي كه در كنار ساحل قدم مي زنند استفاده مي شود و تنها به تميز شدن ساحل درياها از تشتك ها و قوطي هاي خالي نوشابه كمك كرده و مهمترين فعاليت را در رابطه با پاك نگه داشتن محيط زيست و همچنين مناطق سياحتي انجام مي دهد در ايران اما، استفاده ديگري دارد.
آدم هاي عشق گنج با رفقا تاريخ را شخم مي زنند. تخريب لايه هاي باستاني، انجام حفاري هاي غيرمجاز و آسيب رساندن به محوطه هاي باستاني، گرچه امروز از اهميت چنداني برخوردار نيست اما در آينده بحران هاي بسياري را براي بخش كاوش هاي آزمايشگاهي در ايران پديد مي آورد.
دبير انجمن غير دولتي …آياپير” استفاده از اين دستگاه ها را در منطقه ايذه و دشت هاي خوزستان توسط سوداگران اشياي باستاني كه اكثر آنان را جوانان ماجراجو تشكيل مي دهند، بسيار رايج دانست.
…جعفر مهركيان” مي گويد: «افرادي كه علاقه مند به آثار تاريخي يا به دنبال منافع مالي حاصل از فروش اشياي باستاني كشف شده اند، وقت و مال خود را هزينه مي كنند . »
با اطلاعات كاملا ابتدايي و با همكاري بوميان مقيم در مناطق تاريخي باستاني كشور كه به دليل فقر زياد تن به اين كار مي دهند، در محورهاي تاريخي به همراه فلزياب خود قدم زده و با كوچكترين بوق فلزياب به جان لايه هاي تاريخي باستاني كه هر ذره آن بخشي از هويت ايران را در خود نهان دارد، مي افتند.
اين كارشناس باستانشناسي اظهار داشت: اين فلزياب ها هيچ كارايي براي يافتن اشياي فلزي باستاني چون سكه هاي ضرب شده در دوره هاي تاريخي ايران زمين ندارد و بارها از سوي باستانشناسان و كارشناسان تاريخ ايران امتحان شده اند.
وي گفت: اين دستگاه ها تحت عناوين تخصصي مثل پيدا كردن لوله هاي آب در منازل وارد ايران مي شود و اگر كارايي كشف آثار تاريخي را داشت تاكنون در بسياري از موارد براي كشف اشياي باستاني مورد استفاده قرار مي گرفت.
مهركيان، دو محوطه باستاني در نزديكي شهر تاريخي ايذه را از جمله مواردي دانست كه اخيرا توسط عده اي مورد كاوش و حفاري غيرقانوني با اين دستگاه قرار گرفته است.
وي گفت: اين محوطه هاي باستاني از جمله دشت هاي تاريخي مهم ايران محسوب مي شوند كه باستانشناسان ايراني و خارجي در طول كاوش هاي تاريخي خود در دشت هاي ايران، روزهاي متمادي را براي كشف آثار تاريخي در اين مناطق به سربرده و آثار ارزشمندي از اين دوره ها را در اين مناطق كشف كرده اند.
محوطه تاريخي …شمي كل چندار” در شمال باختري شهر ايذه و دامنه كوه …امامزاده شاه درويش” اين دو منطقه يادشده را شامل مي شوند.
تا كنون خسارات جبران ناپذيري به لايه هاي باستاني اين محوطه ها وارد شده است كه اگر نيروهاي حفاظتي در اين مناطق حضور داشتند هرگز چنين خسارتي بر پيكر اين مناطق باستاني وارد نمي  شد.
از ديگر محوطه هاي تاريخي آسيب ديده در حوالي خوزستان، منطقه دشت سوسن در شمال رود كارون است كه از قشلاق هاي بختياري ها به شمار مي رود.
كوتاه شده از سينا

مولن روژ
گردهمايي غول ها
013704.jpg

همزمان با يكه تازي «بيگانه عليه غارتگر» در سينماها، نگاه ها روي غول هاي قديمي دوباره خيره شده است. پارسال دو دشمن ديرينه با تقابل در برابر يكديگر فيلم پرفروشي به نام « فردي عليه جيسون» را پديد آوردند. اكنون كمپاني نيولاين قصد دارد تا آنها را البته با افزودن طرف سوم به جمع غول ها دوباره راهي سينماها كند. فيلم جديد چنين عنوان گرفته: «فردي عليه جيسون عليه اش» بله، درست حدس زده ايد. شخصيت كريه فيلم«>Evil Dead يا شيطان مرده كه بروس كمپ بل بينوا را تا سرحد مرگ ترساند و لرزاند به جمع غول هاي متخاصم پيوسته و به اين ترتيب دوئل شياطين را سه نفره ساخته است. سام رايمي، نويسنده و كارگردان شيطان مرده مشغول مذاكره با استوديو نيولاين است تا افكار خود را به صورت فيلم درآورد. اميدواريم مرد بينواي فيلم كه به نحوي رو در روي غول هاي در حال جنگ قرار مي گيرد بروس كمپ بل نباشد. او از كتاب شيطاني گرفته تا ارتش تاريكي به اندازه كافي لرزيده است و بايد ترسيدن را به جوانترهاي هيجان طلب واگذار كند.
خسته از دنياي زامبي ها
013698.jpg

سيمون پگ و ادگار رايت، دو فيلمساز انگليسي كه با فيلم shaun of the dead پا به دنياي زامبي ها گذاشتند قصد دارند تا با اين موجودات وداع كنند و اكشن بسازند.
چندي پيش رايت به وب سايت امپايد آنلاين گفت: سينماي انگلستان در خلق آثار اكشن بسيار ناتوان و ضعيف شده است. حال اينكه استقبال مردم انگلستان از فيلم هاي اكشن بالا است. از ديگر سو چنين به نظر مي رسد كه زامبي ها امروزه به جاي اينكه بترسانند، حال به هم مي زنند. سليقه مردم عوض شده و اين واقعيتي است كه كارگردان ها بايد به آن توجه كنند.
وي افزود: من و سيمون قصد داريم نسخه هايي كاملا انگليسي از اكشن هاي عامه پسند مثل دسپرادو و سخت جوش بسازيم.
همه در جست وجوي خون آشام 
013701.jpg

بازهم خبري از سينماي وحشت: تعقيب و گريز آنتوني هاپكينز و دراكولاي فرانيس فورد كاپولا را حتما به خاطر داريد. جاي هاپكينز را با بن كينگزلي و جاي دراكولا را با يكي از نوادگان خون آشام و البته خلفش عوض كنيد. ايده جالبي است؟ اگر از ايده راضي هستيد به انتظار ساخته شدنش بنشينيد تا يك روز در ستون مولن روژ خبر اكرانش را بخوانيد.
داستان Blood Rayne كه يكي از پر فروش ترين بازي هاي رايانه اي چند مدت اخير لقب گرفته، دستمايه اي براي نسخه سينمايي آن شده است. مايكل رودريگوئز ( Residen Evill)، مت ديويس(Legally Blonde) و مايكل مادسون(بيل رابكش) به بن كينگزلي و كريستانا لوكن ملحق مي شوند تا خون آشام يك داستان قديمي رومانيايي را شكار كنند.
دوخبر كوتاه 
013680.jpg

مارك بامبك (نويسنده فرستاده خدا) مشغول نوشتن فيلمنامه «قطار فراري» است. فيلم همانطور كه از نامش پيداست داستان مهيج و دلهره آوري از يك قطار فراري و سرگردان روي ريل هاي آهني را به تصوير خواهد كشيد.
بامبك، خود فيلمنامه را اثري كامل تر و قابل تعمق تر از جان سخت ها كه- به تازگي نگارش آن را به پايان رساند- خوانده است. اما از جورج كلوني بشنويد كه نگران تاسي است. وي كه قرار است براي فيلم سيريانا به عنوان مامور سيا در خاورميانه موهاي سرش را بتراشد، گفته: نگرانم موهايم كامل رشد نكنند و همين طور كچل بمانم!

|  تهرانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   در شهر  |   درمانگاه  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |