به بهانه روز بزرگداشت مولوي
آرامگاه مولانا در همكف يك برج
مسافراني كه به قونيه رفته اند هر كدام سوغاتي آورده اند و يكي از آنها يك سوغات ويژه ... .تمام اين كلمه ها را روي كاغذ ريختيم تا برسيم به اصل مطلب؛ بدون سفر هم مي شود به قونيه رفت!
مسعود مير
چهارشنبه هفته گذشته، روز بزرگداشت مولانا بود. روز شاعر سرشناس ايران بي سر و صدا سپري شد. درست در همان لحظه هايي كه قونيه تحت تاثير مراسم بزرگداشت مولوي قرار گرفته بود تا دنيا باور كند كه اين شاعر بزرگ مثلا متعلق به تركيه است، تنها تاثير اشعار او در ذهن مردم ايران را مي شد در يك كافي شاپ ديد. جايي كه مردم براي تفريح به آن مراجعه مي كنند و تصاوير آرامگاه او را تنها به اين بهانه مي بينند!
روي صندلي هاي خشك زمان را مي كشند. همه مي دانند تا يك لقمه استراحت سيد 48 ساعت راه است.
زنجان ، تبريز، ماكو مرز بازرگان و بعد از عبوراز مرز تركيه، تا رسيدن به مقصد بايد مسافت زيادي را تحمل كنند و البته از گردنه خطرناك سيواس رد شوند. گردنه اي كه در اكثر ايام سال با برف آذين شده. مسافران براي رسيدن لحظه شماري مي كنند. كتاب هاي شعر دست به دست مي شوند. دفترچه هاي خاطرات از پشت شيشه هاي بزرگ ماشين روايتگر لحظه ها هستند و بالاخره مقصد؛ اينجا قونيه است. همان محلي كه شمس و مولانا اولين بار همديگر را در آنجا ملاقات كردند.
كتاب هاي او چندين سال است كه در دانشگاه هاي مختلف دنيا تدريس مي شود. آرامگاه مولانا جلال الدين بلخي شاعر قرن هفتم جايي است كه هر سال ميزبان هزاران توريست از كشورهاي مختلف است. اين آرامگاه كه علاوه بر مولانا، پدر، پسرها و مريدهاي او را هم در خاكش كشيده، شامل يك موزه از لباسها، تسبيح ها، دستنوشته ها و وسايل زندگي مولوي است.
نوشته هاي راهنما و تابلوهاي موزه حكايت از اين دارند كه وقتي پدر مولانا وارد اين شهر شده، اين بنا كه معماري اش به معماري دوره تيموري نزديك است توسط پادشاه وقت به آنها هديه داده شده است.
مسافراني كه به قونيه رفته اند هر كدام سوغاتي آورده اند و يكي از آنها يك سوغات ويژه ... .تمام اين كلمه ها را روي كاغذ ريختيم تا برسيم به اصل مطلب؛ بدون سفر هم مي شود به قونيه رفت!
گوشه اي از اين شهر شلوغ در طبقه اول يك برج چندين طبقه، يادگارها و سوغاتي هاي يكي از مسافران به همه دوستداران مولوي پيشكش شده است.
مريم ابيانه عكس هايي را كه از سفرش به تركيه تهيه كرده به نمايش گذاشته و در شناسنامه نمايشگاهش نوشته: نمايشگاهي كه مي بيند ارمغاني است از سفر سوم كه در زاد روز جلال الدين بلخي در ميعادگاه دوستداران او، قونيه، برگرفته ام. عكس ها را كه مي بيني و با فضاي آرامگاه و سالن هاي برگزاري سماع كه بيشتر آشنا مي شوي به اين فكر مي افتي كه چرا مولانا در كشور ما كمتر از بعضي شاعران مورد توجه است. شعرهاي مولانا به زبان فارسي است. برخي كشورها به ويژه تركيه كه به نحو مضحكي بر اين اعتقاد پافشاري مي كنند كه مولانا ايراني نبوده و متعلق به كشور آنهاست.
از يك طرف همه مي دانيم كه او ايراني بوده و گرچه سفرهاي بسياري كرده است، ولي خاستگاه فرهنگي شخصيت و فضاي تنفس و زادگاهش ايران است. البته بخشي از ايران امروز جزو نقشه ايران محسوب نمي شود. شخصيت مولانا و شعرهايش سال هاي سال است در ذهن علاقه مندان به ادبيات، جايگاه ويژه اي يافته است. نياكان ما يكي از بزرگترين افتخاراتشان را دوره كردن مثنوي معنوي او مي دانستند. فارغ از كساني كه قبل از يافتن گوهر وجودي او دنبال حواشي زندگي و مسايل پيراموني سلسله و ... هستند بايد به اين نكته توجه داشت كه خيلي از بزرگان ادبيات ما سال هاي زيادي از عمرشان را براي تفسير اشعار او سپري كرده اند. اما اين جريان آنقدر پر رنگ نبوده كه مولانا و نوشته هايش بخشي از زندگي ايراني ها را تشكيل دهد. مراسم بزرگداشت مولانا در ايران تبديل شده به يك روز بي سرو صدا كه در نهايت با يكي دو سخنراني و همايش به كارش پايان مي دهد. در اين ميان كار كسانيكه بدون هيچ چشمداشتي و تنها براي دل خودشان و بزرگداشت مولانا در ذهنشان فعاليت مي كنند قابل ستايش است. وقتي جلوي قاب هايي كه براي تهيه شان زمان و هزينه زيادي صرف شده مي ايستي به اين فكر مي كني كه چرا هيچ موسسه مولوي شناسي يا چنين جايي در ايراني كه مولانا شعرهايش را با زبان رسمي اش فارسي سروده، وجود ندارد.
اينكه اين عكس ها با تلاش فراوان و ياري بسيار در مكاني به نمايش گذاشته شده كه نه تنها فضايش براي چنين كاري مناسب نيست بلكه تقريبا بي ربط هم هست، مشكل عكاس يا كافه دار و نمايشگاه دار نيست. مشكلمان از آن جا سرچشمه مي گيرد كه هيچ شخص يا اداره اي از چنين فعاليت هايي حمايت نمي كند. به هر حال، كمي هم از حسنش بگوييم. ديدن عكس هايي كه لحظه هايي از حال و هواي شهر قونيه را با تمام دوستداران مولوي ثبت كرده، خالي از لطف نيست. اين موضوع را مي توان از برق چشمان افرادي فهميد كه براي گذراندن چند ساعت از روزشان به يك كافه مي آيند و با ديدن چنين عكس هايي ذوق زده مي شوند. به همين راحتي و سختي...
|