گل و بلبل و سانحه
جان چه ارزان است
تصاوير حادثه به تمام جهان مخابره شده است. آنچه آنها از خود مي پرسند لا بد اين است كه ايران؟ باز هم ايران؟
پژمان راهبر
دردناك اين بود كه آخرين حادثه هوايي ، هيچ كدام از ما را متعجب نكرد؛ چه، همه ما خاطراتي ترسناك از سفرهاي هوايي داريم. از لرزيدن هاي بي پايان كه لبخندهاي اوليه و پر از شوق ميهمانداران را تبديل به سكوتي آزاردهنده مي كرد تا جرقه اي كه هنگام ورود از پشت چرغ عقب با صداي مهيب برخاست...
شايد شما هم از آن دسته مسافران باشيد كه جمله طعنه آميز يك ميهماندار كه مي گفت: براي شما كه بخير گذشت ، اما ما بايد با همين هواپيما برگرديم را شنيده باشيد ، آنان كه مثل ما ، بيگناه جان خود را كف دست مي گذارند تا هيچ مسافري خم به ابرو نياورد... هدفي كه بيش از سرويس قهوه وچاي و غذاي لذيذ ، با آرامش خاطر مسافري كه سوار هواپيما شده است به دست مي آيد. مسافري كه حق شهروندي او حكم مي كند در آسمان، آب در دلش تكان نخورد ، اما اگر از روي ناچاري نباشد ، به دشواري مسافرت با هواپيما را انتخاب خواهد كرد.
خطوط هواپيمايي دولتي و خصوصي ايران از اين به بعد ، خدمات دهندگان ويژه اي هستند. در شرايطي كه مسافر ايراني كه در درجه اول، شهروندي است كه از حقوق شهروندي خود چندان آگاه نيست و به دلا يل بسيار به حداقل ها قانع است. آنها غير عمدي به او مخاطره هديه مي كنند. اين واقعيت حتي بدون در نظر گرفتن تعداد سوانح هوايي مرگبار و با توجه به نقل قول هاي متفاوت مسافران شهرهاي مختلف به سادگي قابل تماشاست. آنجا كه كمتر مسافري است كه در ايران از شهري به شهر ديگر رفته باشد و از ترشح بي رويه هورمون آدرنالين ، به دليل هيجان بيش از حد در امان مانده باشد.
حوادث هوايي بخشي مهم از يك حقيقت تاسف برانگيزند؛ حقيقتي كه در بهاي نازل جان ايراني جلوه مي كند. نبود ايمني لا زم در راه ها ، هواپيماهاي مستعمل ، شمار غول آساي حوادث رانندگي و ... همه و همه صحه اي بر آسانگيري عجيب ايرانيان هستند؛ ايرانياني كه گرچه همچون همه انسان ها جان عزيز اند، اما چنان و با سادگي از دست مي روند كه باوركردني نيست. اگر زلزله ، به عنوان يك بلا ي طبيعي و خسارت هاي عجيب آن در ايران به اين فهرست اضافه شود ، در خواهيم يافت كه ما ، جملگي چوب بي توجهي ، بي تدبيري و طبع ساده گير و گل و بلبلي خود و ديگران را مي خوريم. اينكه نوشتيم خود به اين دليل بود كه يقينا همه ما در مرگ و ميرهاي غير طبيعي و بيش از اندازه ناشي از سوانح مقصريم ، گرچه سهم ها متفاوت است؛ بساز و بفروشي كه خانه لرزان مي سازد، مهندسي كه بي توجه امضا مي فروشد، راننده اي كه پا روي پدال مي فشارد ، مديري كه هيچ حادثه اي قلب او را نمي فسرد، تعميركاري كه به استفاده از قطعه غيراستاندارد در تعمير هواپيما رضايت مي دهد، رئيسي كه محموله قطارش فرمول بمب است، روزنامه نگاري كه ... همه جزو همين مردمند، گرچه تاوان آسانگيري و بي تعهدي را هميشه كساني مي دهند كه دخلي به اين مسايل ندارند. راستي از آن كودك گمشده در سانحه اخير چه خبر؟ از حال مادرش خبر داريد؟ مي دانيد آخرين بار كه با هم حرف زديم، چه گفت؟
و باز دردناك تر اينجاست كه اشك و آه اين مادر درست مثل سقوط آن هواپيما به سرعت از ذهن ايراني به در مي شود... تا - خداي ناكرده - سانحه بعدي!
حضرت حافظ مي فرمايد: گفت آسان گير بر خود كار ها كز روي طبع/سخت مي گيرد جهان بر مردمان سختكوش.
به نظر مي رسد بايد به ضرس قاطع نظريه قديمي خواجه شيراز را رد كنيم. جز اين چاره اي نيست.
|