يكشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۴ - - ۳۹۱۶
خبرسازان
Front Page

غيرمنتظره
جشنواره بيست و چهارم پديده نداشت اما چندنفري بودند كه با فيلم هايشان نشان دادند روزهاي متفاوتي را در سينماي ايران پيش رو دارند
001140.jpg
كافه ستاره؛ چهارمين فيلم سامان مقدم خيلي ها را غافلگير كرد
سعيد مروتي
هر سال در كنار نام هاي آشنايي كه پيش فرض هايي در موردشان وجود دارد و كساني كه به اعتبار پيشينه شان چهره هاي معتبر جشنواره هستند، با پديده هايي هم مواجه مي شويم؛ پديده عموماً فيلمي يا فيلمسازي كه غيرمنتظره عمل مي كند. مثلاً پديده  جشنواره بيست و يكم سازندگان شب هاي روشن و راي باز بودند و يك سال بعد بوتيك با مجموعه عواملش اين لقب را به خود اختصاص داد. اين يك سنت آشناي جشنواره فجر است. برخي از نام هايي كه انتظار زيادي از آنها مي رود نمي توانند اين انتظارات را برآورده كنند و در عوض چهره هايي هستند كه با تصوير متفاوتشان همه را غافلگير مي كنند. در كنار اينها بايد به چهره هاي تازه هم اشاره كرد. چهره هايي كه در عين گمنامي، مي درخشند و پديده جشنواره مي شوند.
هرچند بعضي از سال ها، تعداد پديده هاي جشنواره به حداقل مي رسد؛ مثل امسال كه حتي توافق جمعي هم براي يك فيلم يا فيلمساز به عنوان پديده فجر 24 وجود ندارد. با اين همه حداقل چند مورد وجود دارند كه مي توان به آنها لقب پديده داد.
سامان مقدم: كافه ستاره
كافه ستاره را مي توان غافلگيركننده ترين فيلم جشنواره دانست. مي توان گفت هيچ كس انتظار ديدن چنين فيلمي از سامان مقدم را نداشت. كسي كه اين روزها كار موزيكال مكس را بر پرده دارد و قبلاً فيلم هاي جوانانه سياوش و پارتي را ساخته.
هم پارتي و هم مكس طرفداراني دارند ولي هيچ كدام از آنها هم احتمالاً انتظار ديدن فيلمي چون كافه ستاره را از مقدم نداشتند. ماجراي زندگي سه زن در يك محله قديمي و اصيل. روايتي تازه كه اطلاعات را هوشمندانه در سه اپيزود تقسيم مي كند و به لطف تدوين درخشان موئيني اصلاً هم آشفته نمي شود. آدم هايي واقعي و فضا، محله و كافه اي كه خوب درآمده اند و باورپذيرند. بازيگراني كه تقريباً همه شان چهره اي تازه از خود به نمايش مي گذارند؛ به طوري كه كافه ستاره از اين لحاظ فيلمي بي بديل محسوب مي شود. پژمان بازغي، افسانه بايگان، رويا تيموريان، حامد بهداد، شاهرخ فروتنيان، نگار فروزنده و حتي هانيه توسلي در كافه ستاره ، با تصور ذهني تماشاگر فاصله دارند. همه چيز فيلم كنترل شده است و خوشبختانه دقت در ساختار و فرم باعث نشده از آن چيزي كه به آن حال و هوا و حس و حال مي گوييم كاسته شود. جديت سامان مقدم در كارگرداني باورنكردني است. حتي اگر يك فيلم فرنگي مشابه با بازي سلماهايك وجود داشته باشد، باز هم چيزي از ارزش هاي كار سامان مقدم كاسته نمي شود. كافه ستاره از لحاظ ديگر هم پديده است. اين كه فيلم كاملاً از سوي داوران ناديده گرفته شد.
ماني حقيقي: چهارشنبه سوري، كارگران مشغول كارند
انتخاب ماني حقيقي به عنوان يكي از پديده هاي جشنواره در نگاه اول شايد كمي عجيب جلوه كند و توضيح دلايل اين انتخاب فكر مي كنم همه را متقاعد كند. حتي كساني كه مخالفان سرسخت كارگران مشغول كارند هستند و از چهارشنبه سوري هم چندان خوششان نمي آيد. ماني حقيقي به عنوان كارگردان كارگران مشغول كارند فردي است كه كاري به اجتماع و اتفاقات پيراموني ندارد. يك موقعيت ساده و كاملاً كيارستمي وار را انتخاب مي كند و تا انتهاي فيلم هم بر آن پافشاري مي كند. اين كه چهار دوست مي خواهند سنگي را از سر راهشان دور كنند. ورود آدم هاي فرعي داستان هم براي كساني كه نمي توانند با چنين موقعيتي كنار بيايند، خيلي متقاعدكننده نيست. ماني حقيقي در كارگران.... فيلمسازي است كه مي خواهد بدون القاء هيچ پيام خاصي، فقط لذت شخصي اش را به مخاطب منتقل كند و چون اين لذت كمي بيش از حد شخصي است به بيشتر كساني كه آن را ديدند فيلم و سازنده اش را به بي دردي و بي خيالي متهم كردند؛ اين كه او بچه پولدار بي دردي است كه براي خوشحالي فيلم مي سازد.
001182.jpg
اما همين ماني حقيقي در مقام فيلمنامه نويس چهارشنبه سوري نشان مي دهد كه هم توانايي تعريف داستان دارد و هم مي تواند دغدغه اجتماعي داشته باشد. شايد بشود اين موارد، به خصوص دغدغه اجتماعي نگري را به ديگر فيلمنامه نويس و كارگردان فيلم (اصغر فرهادي) نسبت داد ولي به گفته خود فرهادي بخش قابل توجهي از اين ويژگي ها مديون حضور ماني حقيقي است؛ آدمي چند وجهي كه در آن واحد مي تواند هم فيلمي هنري بسازد و هم فيلمنامه پرتنش با زاويه ديد اجتماعي بنويسد. شايد بهترين كار، تركيب اين دو باشد و گويا فيلم بعدي حقيقي هم بيشتر به چهارشنبه سوري نزديك خواهد بود تا كارگران.... ؛ چنان كه خودش هم در مصاحبه اي گفته كه ترجيح مي داده چهارشنبه سوري را بسازد.
ابراهيم شيباني: صحنه جرم، ورود ممنوع
دومين ساخته شيباني در روزهاي آخر جشنواره و در بخش مهمان به نمايش درآمد. احتمالاً هم كمتر كسي آن را ديد و به همين خاطر آوردن اين فيلم در ميان پديده هاي جشنواره شايد كمي عجيب به نظر برسد. فيلم ابراهيم شيباني نه از سوي هيأت انتخاب به درستي ديده شد و نه منتقدان حوصله ديدنش را در آخرين سانس آخرين روز جشنواره داشتند. ولي آنها كه فيلم را ديده اند تصديق مي كنند كه به عنوان فيلم دوم شيباني گام بلندي به جلوست. يك اثر پليسي خوش پرداخت و جذاب كه واقعاً نمي شود در آن حدس زد قاتل كيست. با بازي هاي خوب فرخ نژاد و پولاد كيميايي و فيلمبرداري درخشان عليرضا زرين دست كه فقط پلان سكانس افتتاحيه اش براي گرفتن سيمرغ كفايت مي كرد. فيلم در بيست دقيقه پاياني چه به لحاظ لحن و چه ساختار تغييرات محسوس مي كند ولي در مجموع يكي از كارهاي خوب امسال بود و به خاطر اين كه خيلي فراتر از انتظار است مي توان به آن لقب پديده هم داد؛ پديده اي كه تقريباً هيچ كس آن را نديد!
مونا زندي حقيقي: عصر جمعه
از او به عنوان دستيار رخشان بي اعتماد ياد مي شد در حالي كه بيشتر با كيانوش عياري كار كرده بود و در روزگار ما نه دستيار كه كارگردان بخش هايي از فيلم بود. از همان ابتدا از عصر جمعه به عنوان يكي از پديده هاي اجتماعي جشنواره ياد مي شد؛ از معدود پيش بيني هايي كه تقريباً درست از كار درآمد. عصر جمعه هم مورد توجه منتقدان قرار گرفت و هم داوران از آن ستايش به عمل آوردند. با نامزدي در 9 رشته و دريافت سيمرغ بلورين از جشنواره نام مونا زندي در اذهان سينمادوستان ثبت شد؛ از فيلمسازان زن تازه نفس و مستعد كه نويد اضافه شدن سينماگري هوشمند را به جمع اندك فيلمسازان زن مي دهد. اين كه عده اي فيلم را فاقد نكته غافلگيركننده دانستند و بيش از حد معمولي  اش خواندند را زياد نبايد جدي گرفت. مونا زندي و عصر جمعه از پديده هاي جشنواره امسال بودند.
محمد نوري زاد: شاهزاده ايراني
نويسنده روزنامه كيهان و كارگردان فيلم هاي مستند با فرستادن يك قسمت از سريال چهل سرباز به جشنواره، در قامت يك پديده ظاهر شد.
شاهزاده ايراني به شدت مورد توجه داوران قرار گرفت و در چندين رشته نامزد دريافت جايزه و برنده سيمرغ شد؛ از معدود فيلم هاي امسال كه از اثري ادبي اقتباس شده بودند. گويا همين مسئله و اداي احترام فيلمساز به فردوسي، در توفيق فيلم در جشنواره سهم زيادي داشته است. در حالي نام محمد نوري زاد چند بار در شب افتتاحيه به عنوان برنده جايزه خوانده شد كه خودش در سالن حضور نداشت و پسرش به جاي او سيمرغ را به خانه برد.

پرسوناژ
از نسل آرماني
ابراهيم حاتمي كيا؛ چهره اول جشنواره بيست و چهارم فجر
مسعود پويا- امسال هم چند بار براي دريافت سيمرغ بلورين روي صحنه رفت. در همه اين  سال ها به درخشش حاتمي كيا در جشنواره فجر عادت داشته ايم. از زمان ديده بان تا امروز هر وقت حاتمي كيا در جشنواره فيلم داشته، سيمرغ ها را به خود اختصاص داده است. جز استثنا هايي چون خاكستر سبز ، بوي پيرهن يوسف و برج مينو هر حضور حاتمي كيا با اهداي سيمرغ پاس داشته شده. در هر دوره   اي و در هر مديريتي، حاتمي كيا چهره محبوب فجر بوده. فيلمسازي كه اتفاقاً محبوب مردم هم هست. بعد از فيلم از كرخه تا راين مردم نام حاتمي كيا را به ذهن سپردند. به همين خاطر وقتي نام او براي دريافت جايزه خوانده مي شد، تماشاگران همان واكنش هايي را نشان مي دادند كه براي پرستويي و هديه تهراني. حاتمي كيا ستاره ثابت جشنواره فجر است؛ حتي اگر در روزهاي اوجش نباشد.
وي از دوران نوجواني سينما رفتن را آغاز كرد. فيلم ها را بيشتر با سليقه پسر عمويش انتخاب مي كرد. با توجه به پيشينه مذهبي خانواده به تماشاي هر فيلمي نمي نشست. دوران دبيرستان با پيروزي انقلاب مصادف شد و كمي بعد هم جنگ شروع شد.
اولين فيلمش، انيميشن بود كه در زيرزمين خانه اش آن را ساخت. خيلي زود به جبهه رفت و عضو گروه روايت فتح شد. اولين تجربه هاي جدي اش در هنگام ساخت مجموعه روايت فتح رقم خورد. ايامي كه حاتمي كيا تحت تأثير مرتضي آويني و سبك شهودي اش قرار داشت. شهادت دوست فيلمبردارش امير اسكندر يكه تاز تأثير زيادي بر حاتمي كيا گذاشت. در همين سال ها بود كه به همراه دوستانش سعيدحاجي ميري و كمال تبريزي، هويت را به عنوان اولين فيلم بلند سينمايي اش مقابل دوربين برد. فيلم بدون تيتراژ هويت در جشنواره فجر به نمايش درآمد و اتفاقاً مورد توجه يكي دو منتقد هم قرار گرفت. خسرو دهقان در يادداشتي هويت را فال روشني به ممكنات آينده خواند. هويت درباره جوان موتورسواري بود كه پس از تصادف به اشتباه به ميان مجروحان جبهه برده مي شد؛ حاتمي كيا اما او را محكوم نمي كرد. نگاه انساني و سپيد فيلمساز مورد توجه برخي از منتقدان قرار گرفت. حاتمي كيا در اولين ساخته اش نشان داد كه قريحه فيلمسازي دارد. غلط هاي گرامري را هم خيلي زود تصحيح كرد.
حاتمي كيا در شرايطي ديده بان را مقابل دوربين برد كه ايران تازه قطعنامه 598 را پذيرفته بود. در روزهاي آتش بس، ديده بان به تهيه كنندگي واحد جنگ بنياد سينمايي فارابي ساخته شد. نمايش فيلم در جشنواره هفتم فجر با تحسين و ستايش و حتي جايزه اي از سوي داوران همراه شد. ساختار سينمايي ديده بان بسيار ساده اما روان و دوست داشتني بود. مشكلي اگر وجود داشت تدوين محسن مخملباف و قطع هاي شتابزده اي بود كه با ساختار سينمايي اثر چندان متناسب نبود. حاتمي كيا شخصيت عارفي فيلم ديده بان را براساس شخصيتي واقعي پرداخته بود. نگاه او به كاراكتر محوري فيلمش كاملاً انساني بود. به همين خاطر ابايي از اين نداشت كه پس از اصابت تركش خمپاره در نزديكي عارفي، ترس او را نشان بدهد و همين جزئيات شخصيت او را كاملاً باورپذير مي كرد. ديده بان از هر نظر يك گام بلند به جلو بود. حالا ديگر كم كم موجوديت حاتمي كياي فيلمساز به رسميت شناخته مي شد. او در دومين ساخته بلندش، بهترين فيلم سينمايي دفاع مقدس را ساخته بود. اتفاق مهم اما يك سال بعد افتاد، زماني كه حاتمي كيا مهاجر را كارگرداني كرد.
فيلمي كه حاتمي كيا آن را به ياد و خاطره دوستش شهيد اسكندر يكه تاز ساخت. غم غربتي هم كه در سراسر مهاجر مشهود است احتمالاً حاصل چنين حس و حالي بوده است. با ديدن مهاجر مي شد به اين نتيجه رسيد كه حاتمي كيا بيش از آنكه فيلمساز جنگ باشد، فيلمساز آدم هاي جنگ است. به همين خاطر از فيلم هايش نه صحنه هاي جنگي كه شخصيت ها در ذهن مي ماندند. آدم هاي جنگ، رزمندگاني كه اسطوره هاي دفاع مقدس بودند در فيلم هاي حاتمي كيا در قامتي انساني و باور پذير به تصوير كشيده مي شدند. صحنه كليدي فيلم جايي بود كه رزمنده ايراني قصد زدن برجك ديده باني دشمن را داشت. او وقتي سرباز عراقي را در آن جا مي ديد، صبر مي كرد تا او از آنجا خارج شود و بعد برجك را بزند.
مهاجر نقطه اوج سينماي حاتمي كياست. در اين سال ها او توانايي هاي فن سالارانه اش بسيار بيشتر شده و فيلم هاي به مراتب خوش ساخت تري ساخته است؛ اما همچنان مهاجر با آن حس و حال غريبش، دست نيافتني به نظر مي رسد.
با وصل نيكان ، حاتمي كيا به شهر آمد. فيلمي كه عده اي آن را پاسخ حاتمي كيا به عروسي خوبان مخملباف خواندند، هر چند حاتمي كيا منكر چنين چيزي بود. حاتمي كيا قهرمانانش را از جبهه به شهر آورده بود و از تعارض آرمان و واقعيت سخن مي گفت. وصل نيكان نسبت به ديده بان و مهاجر گامي پس محسوب مي شد و شايد همين نكته باعث شد تا عده اي بگويند حاتمي كيا شهر را نمي شناسد.
پس از شكست وصل نيكان ، حاتمي كيا با از كرخه تا راين رويه فيلمسازي اش را تغيير داد. آدم هايش را به دامنه رودخانه راين در اروپا برد و براي اولين بار گونه ملودرام را تجربه كرد. حاتمي كيا در كرخه براي اولين بار به مخاطب عام هم فكر كرد و كوشيد فيلمي بسازد كه پرتماشاگر باشد. كرخه هم يك ملودرام جذاب و تأثيرگذار از كار درآمد كه نمايشش در جشنواره يازدهم فجر يك اتفاق قلمداد شد. فيلم محبوب مردم، منتقدان و داوران جشنواره كه در اكران عمومي هم بسيار موفق بود. كرخه يكي از پرفروش هاي سال شد در حالي كه هنگام توليد، به خاطر حال و هواي تلخش كمتر كسي فكر مي كرد اين فيلم گيشه پررونقي داشته باشد. مايه ملودرام فيلم به شدت بر دل مردم نشست و نمي توان سهم موسيقي مجيد انتظامي را در توفيق فيلم انكار كرد.
غم غربتي كه در مهاجر موج مي زد در كرخه با بردن قهرمانان جنگ به ديار غربت، معنايي گسترده تر يافته بود. توانايي حاتمي كيا در روايت سليس و روان قصه، تماشاگر را مجذوب خود مي كرد. حاتمي كيا با كرخه طعم خوش برقراري ارتباط گسترده با مخاطب را چشيد.
وقتي ماجراي بوسني پيش آمد، حاتمي كيا تصميم گرفت فيلم بعدي اش را در آنجا بسازد. جايي كه نسل كشي مسلمانان رخ داده بود و جالب اينكه حاتمي كيا در بوسني براي اولين بار عشق را وارد آثارش كرد. خاكستر سبز برخلاف كرخه روايتي غير خطي داشت. تجربه اي تازه در فرم و روايت و كوشش براي بيان غيرمستقيم و هنرمندانه. لحن شاعرانه اش و مايه عاشقانه اش تصوير تازه اي از حاتمي كيا را ترسيم كرد. فيلمي غني كه هنوز هم عده اي آن را بهترين ساخته حاتمي كيا مي دانند. هر چند فيلم در جشنواره خيلي مورد توجه قرار نگرفت و اكران موفقي را هم تجربه نكرد.
شايد همين مسئله موجب شد تا حاتمي كيا در فيلم بعدي اش باز به سينمايي از جنس كرخه بازگردد. ملودرام قصه گو و تأثيرگذار. اين بار بازگشت آزادگان دستمايه حاتمي كيا قرار گرفته بود. بوي پيرهن يوسف فيلمي درباره انتظار هم بود. انتظار كه در فرهنگ شيعه واژه اي كليدي محسوب مي شد. حاتمي كيا بيشتر فيلم را در شب گرفت تا صبح وصال در پيش شب انتظار جلوه اي بيشتر داشته باشد. گرمايي كه در كرخه وجود داشت را مي شد در بوي پيرهن هم مشاهده كرد. فصل هايي عاطفي و گرم كه مثل كرخه با موسيقي تأثيرگذار مجيد انتظامي همراه شده بود.
حاتمي كيا بلافاصله پس از بوي پيرهن يوسف ، سراغ ساخت فيلمي رفت كه به نوعي ادامه تجربه خاكستر سبز به حساب مي آمد. در برج مينو باز هم شاهد شكست زمان و تداخل خيال و واقعيت شديم. باز هم تصويري تازه از جنگ و سينمايي كه با آنچه پيشتر از آن حاتمي كيا ساخته بود، متفاوت بود. از موسيقي غيرملوديك علي كهن ديدي گرفته تا تدوين بهرام بيضايي همه حكايت از رويكردي متفاوت در سينماي حاتمي كيا داشتند.
با آژانس شيشه اي فصل تازه اي در سينماي حاتمي كيا گشوده شد. پس از آژانس... حاتمي كيا هرگز چنين بي مهابا به سراغ سينماي ملتهب اجتماعي نرفته بود. فيلمي كه توفيق كرخه را در ابعادي گسترده تر تكرار كرد. تقريباً همه سيمرغ هاي جشنواره شانزدهم را از آن خود كرد و با واكنش همه جناح هاي سياسي مواجه شد. واكنش هايي كه عموماً هم مثبت بودند. لحن سياسي دوگانه فيلم باعث مي شد كه هر جناحي به نفع خود فيلم را تفسير كند. ساخت محكم و پر قدرت فيلم هم يك قدرت نمايي تكنيكي بود. بيشتر دقايق فيلم در داخل آژانس مي گذشت و با اين همه فيلم حتي براي يك لحظه هم رنگ مدال به خود نمي گرفت. تعارض آدم هاي آرماني جبهه با جامعه اي تغيير يافته را حاتمي كيا به زيبايي تصوير كرده بود. نگاهي عدالتخواهانه و آرماني در فيلم موج مي زد كه آن را فراتر از منازعات سياسي روز قرار مي داد. حالا و پس از گذشت نزديك به يك دهه آنچه از فيلم در ذهن مي ماند نه سر و صداهاي گروه هاي سياسي، كه جانمايه آرمان خواهانه اش و سينماي پويا و قدرتمندش است.
قصه گويي كلاسيك و بي نقص حاتمي كيا در آژانس شيشه اي در كنار حضور به يادماندني پرستويي و كيانيان به همراه مضمون ملتهب اثر؛ باعث شد تا آژانس شيشه اي با استقبال مردم مواجه شد.
روبان قرمز حكايت از بازگشت حاتمي كيا به تجربه هاي فرعي خاكستر سبز و برج مينو داشت. باز هم تمثيل و نماد جاي صراحت را گرفته بود. اگر آژانس شيشه اي با آدم هاي پرتعداد در يك مكان بسته مي گذشت؛ در روبان قرمز تنها سه كاراكتر به همراه يك لاك پشت و يك سگ در گستره بياباني عظيم قرار گرفته بودند و جالب اينكه حاتمي كيا در چنين فيلمي براي اولين بار كادر پرده عريض را هم تجربه مي كرد. روبان قرمز از نظر ساختار از توانايي هاي تازه حاتمي كيا در كارگرداني حكايت مي كرد ولي زبان تمثيلي اش مانع از آن مي شد كه مخاطب به راحتي با آن ارتباط برقرار كند. حرف فيلم هم به نوعي در مقابل پيام آژانس شيشه اي قرار داشت. گويي حاتمي كيا روبان قرمز را براي پاسخگويي به مخالفان آژانس ساخته بود.
موج مرده را مي توان ادامه اي بر آژانس شيشه اي دانست. فيلمي در ادامه آژانس ، سردا راشد را مي شد همان حاج كاظم آژانس دانست كه حالا بحران به دامنه خانواده اش كشيده شده بود. تعارض ميان حاج كاظم و پسرش كه در آژانس يكي از مايه هاي فرعي اثر بود، در موج مرده مبدل به تم محوري فيلم شده بود.
با مشكلاتي كه براي نمايش موج مرده پيش آمد، حاتمي كيا اعلام كرد كه ديگر فيلم جنگي نخواهد ساخت. او در ارتفاع پست براي اولين بار به جاي آدم هاي جنگ، سراغ شهروندان عادي جامعه رفت. با رويكرد اجتماعي صريح و باز هم تجربه اي تازه و دشوار در هدايت و كنترل بازيگران و روايت داستان در فضايي بسته.
مجموعه تلويزيوني خاك سرخ نشان داد كه حاتمي كيا را گريزي از روايت آدم هاي جنگ نيست. مجموعه اي متفاوت و تأثيرگذار كه مخاطبان بسياري هم يافت.
با به رنگ ارغوان ، حاتمي كيا باز هم سراغ مضموني ملتهب رفت و همين مسئله حساسيت هايي را دامن زد. فيلمي كه هنوز به نمايش درنيامده است. حاتمي كيا آن قدر حرفه اي شده بود كه مشكلات به رنگ ارغوان دلسردش نكند. به همين خاطر در همان روزهايي كه به رنگ ارغوان از نمايش در جشنواره باز مانده بود، توليد فيلم بعدي اش را آغاز كرد. فيلمي كه در جشنواره امسال به نمايش درآمد و با استقبال هم مواجه شد.
به نام پدر ملودرامي است كم و بيش تأثيرگذار با همان مايه ها و نشانه هاي آشناي سينماي حاتمي كيا. فيلمي كه به عنوان اثري متعلق به ژانر سينماي دفاع مقدس در جشنواره حضور داشت ولي حاتمي كيا آن را اثري اجتماعي خواند كه در پس زمينه اش به دفاع مقدس هم پرداخته مي شود. دريافت سيمرغ بهترين فيلم سينماي ايران و سيمرغ بخش سينماي آسيا در كنار جوايزي كه فيلمنامه و بازيگران گرفتند، به نام پدر و حاتمي كيا را ستاره جشنواره امسال كرد. هر چند در يك ارزيابي منطقي بايد گفت به نام پدر در كارنامه حاتمي كيا فيلم متوسطي است. نكته اي كه حتماً خود حاتمي كيا هم به آن اذعان دارد. مروري به كارنامه فيلمسازي حاتمي كيا نشان دهنده اين نكته است كه او در فيلمش كوشيده تا به نكات مبهم و سؤال برانگيز فيلم قبلي پاسخ بدهد. چنين فيلمسازي حتماً به نقاط ضعف و قوت آثارش آگاه است.
ابراهيم حاتمي كيا فراتر از يك كارگردان سينما، به مثابه شمايلي است از نسلي آرماني. چهره شاخص نسلي كه از دل انقلاب و جنگ به سينما آمد و حضوري متعهدانه را تجربه كرد. حاتمي كيا از سرمايه هاي گرانقدر اين سينماست. نكته اي كه جشنواره فجر هم با اهداي سيمرغ هاي فراوان به او؛ همواره بر آن تأكيد كرده است.

از صبح تا شب
حميدرضا پورنصيري
چند روز پيش كه به بخش خبري ساعت 7:30 شبكه دو و نشستن خبرهاي علمي در كنار اتفاق هاي حوزه فرهنگ و هنر ايراد گرفتم، با خودم فكر كردم انصاف نيست از تغييرات مثبت اين چند وقت اخير بخش هاي خبري چيزي نگويم. نمونه اش همين بخش خبري ساعت 20:30 شبكه دو كه به نظرم بهترين و جذاب ترين بخش اطلاع رساني تلويزيون است. چه به لحاظ فرم و نحوه ارائه اخبار كه كاملا متمايز از نمونه هاي مشابهش است و چه به لحاظ محتوا كه تقريبا خبر تكراري در آن نمي توان پيدا كرد. معمولا هم از زاويه اي به ماجراها نگاه مي كند كه در ديگر بخش هاي خبري مغفول مانده است. البته اين جذابيت تا حدود زيادي مديون مجري ها و خبرنگاراني ست كه سعي كرده اند آن فضاي خشك و رسمي اخبار را بشكنند و راحت تر با مخاطب سخن بگويند. البته بعضي جاها هم از آن طرف بام افتاده اند و اين صميميت شان با مخاطب خيلي تصنعي از آب درآمده، اما به هرحال جسارت شان در اين امر قابل تحسين است. در اين يكي، دو سالي هم كه از تولد اين بخش مي گذرد تقريبا در جذب مخاطب موفق بوده اند و خودم كساني را ديده ام كه تنها اخبار اين بخش خبري را در ميان رقباي پرشمارش، قبول دارند. البته اين فرم شكني شان نتايج ديگري هم داشته و تا حدودي به ديگر بخش ها سرايت كرده. مثلا اين روزها اگر شبكه خبر را تماشا كنيد مي بينيد كه آن فضاي سنگين روزهاي اوليه اش به مراتب تلطيف شده و بخش خبري ساعت 21 شبكه يك هم كه به نوعي رسمي ترين و كليشه اي ترين نمونه از اين گونه برنامه هاست، تغييرات زيادي كرده است. بخش هاي خبري شصت ثانيه اي شبكه سه هم به نوعي نتيجه موفقيت 20:30 است. فقط اي كاش يك نفر پيدا شود و به مجري هاي اخبار بگويد كه لازم نيست اين قدر جدي باشند و خشك و بدون لبخند قضيه را برگزار كنند. مثلا چه ايرادي دارد مجري  اخبار ورزشي به جاي اينكه با پيراهن يقه بسته و كت و شلوار جلوي دوربين بنشيند و از نتيجه بازي پرسپوليس و استقلال بگويد، يك مقدار ساده تر لباس بپوشد و راحت تر حرف بزند؟ يا مثلا از فعل هاي شكسته و زبان عاميانه تري استفاده كند؟
فعلا اينها را تا همين جا داشته باشيد تا بعدا بيشتر در اين باره صحبت كنم. اما امروز را مي توانيد با تماشاي مجموعه بافته هاي رنج شروع كنيد كه ساعت 13:30 از شبكه يك پخش مي شود و راستش فكر كنم زمان توليدش به سال هايي برگردد كه تلويزيون تنها دو شبكه داشت. به خاطر همين فكر نمي كنم چندان لقمه دندان گيري باشد و بهتر است تا ساعت 19 صبر كنيد و از شبكه تهران تكرار مجموعه مظنونين را تماشا كنيد. ساعت 20 هم مي توانيد دومين قسمت از مجموعه مناسبتي شبكه سه را ببينيد كه تا همين چند روز پيش اسمش شانس زندگي بود كه حالا به رو به آسمان تغيير كرده است. در اين مجموعه نقش هاي اصلي برعهده مسعود كرامتي و عاطفه رضوي ست و بيژن ميرباقري كه امسال كارگرداني مراسم اختتاميه جشنواره فيلم فجر را هم برعهده داشت، آن را ساخته است. پس از آن هم احتمالا مي توانيد قسمت ديگري از مجموعه و خداوند عشق را آفريد را تماشا كنيد كه نقش اصلي آن را مهتاب نصيرپور بازي مي كند، همان كسي كه امسال سيمرغ بهترين بازيگر نقش مكمل را براي فيلم به نام پدر گرفت. ساعت 21:30 از شبكه دو ديگر مجموعه مناسبتي اين روزها يعني روزهاي اعتراض را مي توانيد ببينيد. در نتيجه امشب خبري از مجموعه حس سوم نخواهد بود. شبكه يكي ها مانند هر يكشنبه در ساعت 22 مجموعه ماموران مخفي پليس را روي آنتن مي فرستند. ساعت 23 هم مي توانيد قسمت ديگري از مجموعه ايراني مسافر سحر را ببينيد. حالا كه به انتهاي مطلب امروز رسيدم بهتر است يك نكته را هم يادآوري كنم و آن هم اين ست كه احتمال دارد ساعت بعضي از اين برنامه ها تغيير كند و حتي پخش آنها متوقف شود، دليل آن هم به برنامه هاي ويژه دهه فجر و دهه اول محرم برمي گردد كه تا لحظه نگارش اين مطلب هنوز به طور كامل برنامه آنها منتشر نشده است.

|  ايرانشهر  |   جهانشهر  |   خبرسازان   |   دخل و خرج  |   سفر و طبيعت  |   عكاس خانه  |
|  شهر آرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |