جشنواره بيست و چهارم پديده نداشت اما چندنفري بودند كه با فيلم هايشان نشان دادند روزهاي متفاوتي را در سينماي ايران پيش رو دارند
سعيد مروتي
هر سال در كنار نام هاي آشنايي كه پيش فرض هايي در موردشان وجود دارد و كساني كه به اعتبار پيشينه شان چهره هاي معتبر جشنواره هستند، با پديده هايي هم مواجه مي شويم؛ پديده عموماً فيلمي يا فيلمسازي كه غيرمنتظره عمل مي كند. مثلاً پديده جشنواره بيست و يكم سازندگان شب هاي روشن و راي باز بودند و يك سال بعد بوتيك با مجموعه عواملش اين لقب را به خود اختصاص داد. اين يك سنت آشناي جشنواره فجر است. برخي از نام هايي كه انتظار زيادي از آنها مي رود نمي توانند اين انتظارات را برآورده كنند و در عوض چهره هايي هستند كه با تصوير متفاوتشان همه را غافلگير مي كنند. در كنار اينها بايد به چهره هاي تازه هم اشاره كرد. چهره هايي كه در عين گمنامي، مي درخشند و پديده جشنواره مي شوند.
هرچند بعضي از سال ها، تعداد پديده هاي جشنواره به حداقل مي رسد؛ مثل امسال كه حتي توافق جمعي هم براي يك فيلم يا فيلمساز به عنوان پديده فجر 24 وجود ندارد. با اين همه حداقل چند مورد وجود دارند كه مي توان به آنها لقب پديده داد.
سامان مقدم: كافه ستاره
كافه ستاره را مي توان غافلگيركننده ترين فيلم جشنواره دانست. مي توان گفت هيچ كس انتظار ديدن چنين فيلمي از سامان مقدم را نداشت. كسي كه اين روزها كار موزيكال مكس را بر پرده دارد و قبلاً فيلم هاي جوانانه سياوش و پارتي را ساخته.
هم پارتي و هم مكس طرفداراني دارند ولي هيچ كدام از آنها هم احتمالاً انتظار ديدن فيلمي چون كافه ستاره را از مقدم نداشتند. ماجراي زندگي سه زن در يك محله قديمي و اصيل. روايتي تازه كه اطلاعات را هوشمندانه در سه اپيزود تقسيم مي كند و به لطف تدوين درخشان موئيني اصلاً هم آشفته نمي شود. آدم هايي واقعي و فضا، محله و كافه اي كه خوب درآمده اند و باورپذيرند. بازيگراني كه تقريباً همه شان چهره اي تازه از خود به نمايش مي گذارند؛ به طوري كه كافه ستاره از اين لحاظ فيلمي بي بديل محسوب مي شود. پژمان بازغي، افسانه بايگان، رويا تيموريان، حامد بهداد، شاهرخ فروتنيان، نگار فروزنده و حتي هانيه توسلي در كافه ستاره ، با تصور ذهني تماشاگر فاصله دارند. همه چيز فيلم كنترل شده است و خوشبختانه دقت در ساختار و فرم باعث نشده از آن چيزي كه به آن حال و هوا و حس و حال مي گوييم كاسته شود. جديت سامان مقدم در كارگرداني باورنكردني است. حتي اگر يك فيلم فرنگي مشابه با بازي سلماهايك وجود داشته باشد، باز هم چيزي از ارزش هاي كار سامان مقدم كاسته نمي شود. كافه ستاره از لحاظ ديگر هم پديده است. اين كه فيلم كاملاً از سوي داوران ناديده گرفته شد.
ماني حقيقي: چهارشنبه سوري، كارگران مشغول كارند
انتخاب ماني حقيقي به عنوان يكي از پديده هاي جشنواره در نگاه اول شايد كمي عجيب جلوه كند و توضيح دلايل اين انتخاب فكر مي كنم همه را متقاعد كند. حتي كساني كه مخالفان سرسخت كارگران مشغول كارند هستند و از چهارشنبه سوري هم چندان خوششان نمي آيد. ماني حقيقي به عنوان كارگردان كارگران مشغول كارند فردي است كه كاري به اجتماع و اتفاقات پيراموني ندارد. يك موقعيت ساده و كاملاً كيارستمي وار را انتخاب مي كند و تا انتهاي فيلم هم بر آن پافشاري مي كند. اين كه چهار دوست مي خواهند سنگي را از سر راهشان دور كنند. ورود آدم هاي فرعي داستان هم براي كساني كه نمي توانند با چنين موقعيتي كنار بيايند، خيلي متقاعدكننده نيست. ماني حقيقي در كارگران.... فيلمسازي است كه مي خواهد بدون القاء هيچ پيام خاصي، فقط لذت شخصي اش را به مخاطب منتقل كند و چون اين لذت كمي بيش از حد شخصي است به بيشتر كساني كه آن را ديدند فيلم و سازنده اش را به بي دردي و بي خيالي متهم كردند؛ اين كه او بچه پولدار بي دردي است كه براي خوشحالي فيلم مي سازد.
|
|
اما همين ماني حقيقي در مقام فيلمنامه نويس چهارشنبه سوري نشان مي دهد كه هم توانايي تعريف داستان دارد و هم مي تواند دغدغه اجتماعي داشته باشد. شايد بشود اين موارد، به خصوص دغدغه اجتماعي نگري را به ديگر فيلمنامه نويس و كارگردان فيلم (اصغر فرهادي) نسبت داد ولي به گفته خود فرهادي بخش قابل توجهي از اين ويژگي ها مديون حضور ماني حقيقي است؛ آدمي چند وجهي كه در آن واحد مي تواند هم فيلمي هنري بسازد و هم فيلمنامه پرتنش با زاويه ديد اجتماعي بنويسد. شايد بهترين كار، تركيب اين دو باشد و گويا فيلم بعدي حقيقي هم بيشتر به چهارشنبه سوري نزديك خواهد بود تا كارگران.... ؛ چنان كه خودش هم در مصاحبه اي گفته كه ترجيح مي داده چهارشنبه سوري را بسازد.
ابراهيم شيباني: صحنه جرم، ورود ممنوع
دومين ساخته شيباني در روزهاي آخر جشنواره و در بخش مهمان به نمايش درآمد. احتمالاً هم كمتر كسي آن را ديد و به همين خاطر آوردن اين فيلم در ميان پديده هاي جشنواره شايد كمي عجيب به نظر برسد. فيلم ابراهيم شيباني نه از سوي هيأت انتخاب به درستي ديده شد و نه منتقدان حوصله ديدنش را در آخرين سانس آخرين روز جشنواره داشتند. ولي آنها كه فيلم را ديده اند تصديق مي كنند كه به عنوان فيلم دوم شيباني گام بلندي به جلوست. يك اثر پليسي خوش پرداخت و جذاب كه واقعاً نمي شود در آن حدس زد قاتل كيست. با بازي هاي خوب فرخ نژاد و پولاد كيميايي و فيلمبرداري درخشان عليرضا زرين دست كه فقط پلان سكانس افتتاحيه اش براي گرفتن سيمرغ كفايت مي كرد. فيلم در بيست دقيقه پاياني چه به لحاظ لحن و چه ساختار تغييرات محسوس مي كند ولي در مجموع يكي از كارهاي خوب امسال بود و به خاطر اين كه خيلي فراتر از انتظار است مي توان به آن لقب پديده هم داد؛ پديده اي كه تقريباً هيچ كس آن را نديد!
مونا زندي حقيقي: عصر جمعه
از او به عنوان دستيار رخشان بي اعتماد ياد مي شد در حالي كه بيشتر با كيانوش عياري كار كرده بود و در روزگار ما نه دستيار كه كارگردان بخش هايي از فيلم بود. از همان ابتدا از عصر جمعه به عنوان يكي از پديده هاي اجتماعي جشنواره ياد مي شد؛ از معدود پيش بيني هايي كه تقريباً درست از كار درآمد. عصر جمعه هم مورد توجه منتقدان قرار گرفت و هم داوران از آن ستايش به عمل آوردند. با نامزدي در 9 رشته و دريافت سيمرغ بلورين از جشنواره نام مونا زندي در اذهان سينمادوستان ثبت شد؛ از فيلمسازان زن تازه نفس و مستعد كه نويد اضافه شدن سينماگري هوشمند را به جمع اندك فيلمسازان زن مي دهد. اين كه عده اي فيلم را فاقد نكته غافلگيركننده دانستند و بيش از حد معمولي اش خواندند را زياد نبايد جدي گرفت. مونا زندي و عصر جمعه از پديده هاي جشنواره امسال بودند.
محمد نوري زاد: شاهزاده ايراني
نويسنده روزنامه كيهان و كارگردان فيلم هاي مستند با فرستادن يك قسمت از سريال چهل سرباز به جشنواره، در قامت يك پديده ظاهر شد.
شاهزاده ايراني به شدت مورد توجه داوران قرار گرفت و در چندين رشته نامزد دريافت جايزه و برنده سيمرغ شد؛ از معدود فيلم هاي امسال كه از اثري ادبي اقتباس شده بودند. گويا همين مسئله و اداي احترام فيلمساز به فردوسي، در توفيق فيلم در جشنواره سهم زيادي داشته است. در حالي نام محمد نوري زاد چند بار در شب افتتاحيه به عنوان برنده جايزه خوانده شد كه خودش در سالن حضور نداشت و پسرش به جاي او سيمرغ را به خانه برد.