يكشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۱
شماره ۳۰۰۶- March, 16, 2003
زندگي
Front Page

گفت وگو با دكتر شيخاوندي
ارثيه سنت پدرسالاري
خشونت مقوله اي است كه در فرهنگ ما ريشه دوانده و در مورد تربيت كودكان مورد استفاده قرار مي گيرد
مهرداد ناظري
004865.jpg

بدون شك عرصه عبور از حاكميت سنت به مدرنيسم براي كشورهاي در حال توسعه مثل ايران پر از دغدغه و تنش هاست. ايران كه بدون تغيير در زيرساخت هاي فرهنگي و بافت فكري جامعه وارد اين دوران شده و فرايند مدرنيزاسيون را به صورت شتابان طي كرده كوله باري از نگرش هاي سنتي كه ميراث خوار يك عمر تسلط جامعه پدرسالاري است را با خود به همراه دارد. يكي از معضلات اجتماعي امروز ما كه انشعابي از چنين فرهنگي است مسئله كودك آزاري است. دكتر داور شيخاوندي متخصص انحرافات اجتماعي و استاد دانشگاه در اين باره معتقد است كه: «كودك آزاري ريشه در عوامل بسياري دارد از جمله اين كه ورود ما از يك جامعه سنتي و بسته به يك جامعه مدرن بر مبناي روند منطقي دروني جامعه طي نشده و فرهنگ مدرن يك عنصر وارداتي محسوب مي شود و تا موقعي كه اين فرهنگ دروني نشود و در ذهنيت جامعه رسوب نكند معضلاتي مثل كودك آزاري، همسرآزاري و... گريبانگير ماست. در اين باره با وي به گفت وگويي نشسته ايم كه مي خوانيد.
• • •
• قبل از هر بحثي بفرمائيد مقصود از كودك آزاري چيست و چه ويژگي هايي براي آن مي توان بر شمرد؟
قبل از تعريف كودك آزاري ما بايد ببينيم كه تعريف كودك چيست. در اين مورد تعريف مشتركي وجود ندارد ولي آن چه مرسوم است گاهي كودك را از ۸ يا ۹ سالگي تا ۱۸ سالگي كودك به حساب مي آورند ولي در ادبيات ما كودك را از ۲ تا ۱۴ يا ۱۵ سالگي در نظر مي گيرند. ولي از نظر حقوقي در اين مورد اختلاف است كه اين سن را كودك در نظر بگيرند يا بالغ. اما از ديدگاه يونسكو تا زير ۱۸ سال را كودك به حساب مي آورند و بقيه را بالغ در نظر مي گيرند.
• حال اگر اين تعاريف را بپذيريم، به اين جا مي رسيم كه آزار به چه معني است؟
آزار هر گونه عملي است كه اصولا كودك را از نظر رواني، جسمي آزار دهند كه وي احساس يك نوع بي عدالتي و افراط كاري كند و يا يكسري اعمال و رفتار خشني است كه از طرف بزرگ ترها متوجه كودكان مي شود و در نتيجه موجبات ناراحتي جسمي، روحي و تحقير وي را پديد مي آورد. همچنين طيفي از اعمال و رفتار و نگرش هايي است كه مشخص كردن اين ها براساس فرهنگ ها فرق مي كند. چون ممكن است در فرهنگ برتر خانواده هاي مرفه يك نگاه همانقدر آزاردهنده باشد كه يك سيلي محكم در گوش يك بچه طبقه پايين. روي اين اصل نمي شود گفت استانداردي وجود دارد و بگوييم در همه جا صادق است. به همين مناسبت بر حسب فرهنگ هاي مختلف اقشار متعدد جامعه ما، نوع تنبيه، تاديب مجموعه اعمال خشونتي است كه از طرف بزرگ ترها به نام برقراري انضباط و ادب كردن و كيفر دادن بعضي از اعمال سوء صورت مي گيرد و همه اين ها مي تواند در قالب كودك آزاري باشد.
• به نظر شما اين رفتار بزرگ ترها با كودكان چه هدفي را دنبال مي كند؟
به تعبير بزرگ ترها اين يك شيوه تربيتي براي برقراري نظم و پرهيز از تكرار اعمال و هنجارهاي خلاف تلقي مي شود. اما در برخي از خانواده ها هدف فقط اقتدار است. چون اصولا انسان اقتدارگرا است و بزرگ ترها لذت مي برند كه فرمان دهند و فرمانشان اطاعت شود. اين مسئله هم در حوزه خصوصي يعني خانواده و هم در حوزه عمومي يعني جامعه مطرح است.
• آقاي دكتر آيا اين هدف كه اشاره داشتيد، هدف آشكار اين پديده است و يا هدف پنهان آن؟
در واقع اين هدف خيلي هم آشكار نيست. در اصل آشكار پنهان است چون مستمسكي در آن هست كه چون نيك بنگري به خاطر سلسله مراتب بودن جامعه و اقتدار از بالا به پايين، به ويژه عدم تمرين دموكراسي و عدم قبول حيثيت فردي موجب مي شود كه در درجه اول در خانواده و بعد در حوزه آموزش يعني معلمان نسبت به كودكان خشونت به كار رود. ولي در اصل بزرگ ترها بدون آنكه بدانند، در حال ارضاي خودشان هستند. ارضاي فرماندهي، ارضاي تخليه خشونت و ارضاي حس هويت كه «من بزرگ ترم» در اين قالب مي گنجد.
• پس با اين حساب مي بايست در فرهنگ هاي پدرسالار ريشه دارتر باشد.
بله. . . كاملا درست است. كودك آزاري يكي از بازمانده هاي حوزه پدرسالاري است كه متاسفانه بخشي از فرهنگ سنتي ماست. خشونت مقوله اي است كه در فرهنگ ما ريشه دوانده و در مورد تربيت كودكان مورد استفاده قرار مي گيرد. در حالي كه اگر به زندگي حيوانات دقت كنيد چنين مسئله اي را كمتر مي بينيد. مثلا سگ ها و گربه ها بچه ها را به طور خارق العاده اي دوست دارند و به ندرت بچه شان را به قصد كشت مي زنند و حتي مي توان گفت تقريبا نمي زنند و حتي در مورد شيران كه جزو وحشي ترين حيوان ها محسوب مي شوند، ديده شده كه با بچه هايشان مهربان هستند. اما در مورد انسان اين حالت كمتر ديده شده است.
004870.jpg

• آقاي دكتر! بعضي از پدر و مادرها معتقدند كه اگر ما بچه ها را تنبيه نكنيم مسئله انضباط در خانواده دچار مشكل مي شود. مثلا بعضي وقت ها كه بحث حقوق كودكان پيش مي آيد اين والدين معترض مي شوند كه اگر در ايران مثل اروپا بچه ها آن قدر قدرت داشته باشند كه در برابر تهاجمات والدين به پليس تلفن بزنند و به قول معروف حرفشان به كرسي بنشيند ما چگونه ساختارهاي نظم را در خانواده استحكام بخشيم. آيا شما فكر مي كنيد اين مسئله به اين شكل قابل توجيه است؟
خير قابل توجيه نيست. اصولا ما نظام زورورزي داريم. نظام زورورزي از نظام حاكميت شروع مي شود و تا نهاد كوچكي به نام خانواده ادامه پيدا مي كند. اين يعني همان پدرسالاري متكي به زور بازو كه چون مبتني بر ترس است خيلي زود نتيجه مي دهد و خيلي هم به شگردهاي خاص تربيتي و استعداد نياز ندارد. در ضمن خانواده ها هم از مقوله هاي روانشناسي و شگردهاي تازه تربيتي بي اطلاعند. از طرف ديگر در جامعه ما نهادهاي دفاع از حقوق كودكان وجود ندارد، كه اگر ما تشخيص داديم پدر و مادر براي تربيت ناصالحند بچه را از آن ها بگيريم و به موسسات مورد نظر بسپاريم. متاسفانه در ايران چند موسسه اي كه در اين راستا قدم برداشتند ناصالحي خود را در عمل نشان دادند. حتي گاهي ديده شده بچه ها از اين موسسه ها فرار كردند كه چون هم از خانه و هم از اين موسسه ها فراري شدند جزو بچه هاي خياباني درآمدند. در جامعه ما هم خلا قانوني، هم خلا سازماني و نيروي انساني داريم. به همين مناسبت در خيلي موارد بچه ها به تله مي افتند. اگر بچه اي اعلام دارد مادر و پدرش از حدود تاديب فراتر رفته اند و حتي سوءنظرهاي ديگري داشته اند، عرف جامعه در بيشتر مواقع بچه ها را به دروغ گويي متهم مي كند و هر كجا هم كه بروند، اول حرف بزرگ ترها را مي شنوند و حق را به آن ها مي دهند.
• من بحث را از زاويه ديگري مطرح مي نمايم. آيا شما فكر نمي كنيد شكل گيري و گسترش پديده كودك آزاري ريشه در نابساماني هاي نظام آموزشي ما دارد؟
بحث ريشه هاي اين پديده بسيار مفصل و گسترده است. اما من فكر مي كنم قبل از ايرادات نظام آموزشي كودك آزاري در زودرس بودن شهرنشيني ما ريشه دارد. چون در اجتماعات ايلي، قبيله اي فشار روي افراد به صورت امروزي نبوده است. هميشه در خانه بزرگتري بود كه به عنوان ريش سفيد در اختلافات ميانجي گري مي كرده و مانع از صدمات شده. ولي ما خيلي سريع از خانواده گسترده حمايتگر گذشتيم و به رغم تاخير به نسبت خيلي از كشورها به سرعت با تجدد آشنا شديم. نتيجه اين تحول فرهنگي اين شده كه خانواده هسته اي شكل گرفته كه خيلي تنها است و هيچ حمايت گري در خانه وجود ندارد. در چنين فضايي پدرها نقش خيلي قاطعي در خانواده ايفا مي كنند. و در نبود پدرها، مادرها اين وظيفه را دنبال مي كنند و كمتر ناظر ديگري از بزرگ ترها بر اعمال خانواده كنترل دارند. دومين مسئله اي كه مطرح است خود آپارتمان نشيني است كه مسائلي را ايجاد مي كند كه فضاي تحركي براي بچه ها وجود ندارد. وقتي بچه اي در فضاي محدود خانه مي دود و مادر مي خواهد آشپزي كند، با همديگر دچار مشكل مي شوند. در كنار اين مسائل، خود رسانه ها يك توقع بر مي گزينند كه بچه ها مي خواهند پدر و مادرشان عين پدر و مادرهاي تلويزيوني باشند. چرا كه آن ها خيلي شيك پوش ترند، به گردش مي روند، اتومبيل شخصي دارند و. . . بچه ها اين ها را مي بينند و زندگي خود را با آن ها مقايسه مي كنند. بنابراين يك مقداري هم خشونت را تلويزيون به خانه ها صادر مي كند. قبل از آنكه بچه ها به مدرسه بروند (توي مخت مي زنم) اصطلاحاتي نظاير اين را از تلويزيون ياد مي گيرند. اخيرا من شاهد عربده هاي خاصي در تلويزيون بودم كه بچه ها خيلي سريع اين ها را ياد گرفتند و تقليد كردند. پس به طور كلي مي توان گفت فقر مالي، فرهنگي و فضايي مهر خانواده را تبديل به قهر خانواده مي كند. بچه اي كه در قهر خانواده بزرگ شود وقتي به مدرسه اي مي رود فقر و فحاشي و عقده هاي روانيش را به مدرسه منتقل مي كند و فقط كافي است كه در يك دعوا در برابر همكلاسي ها قرار گيرد، تمام نابساماني هاي رفتاريش را نشان مي دهد. از طرف ديگر معلم ها شكايت مي كنند اين بچه ها شلوغند در حالي كه اين معلم درك نمي كند كه اين بچه از خانواده شلوغ آمده. بنابراين با او برخورد مي كنند. به اين ترتيب اعمال ارعاب بين مدرسه و خانه مبادله مي شود و در نتيجه يكسري آدم هاي ترسو، مرعوب، سر به زير و منفعل بار مي آيند. در ارتباط با مدارس ما هم بحث محدوديت فضا وجود دارد. در حدود ۳۰ درصد مدارس كشور مدرسه نيستند، خانه هاي مردمند كه به مدارس اجاره داده شده است. بنابراين در فضاي كم و غيراستاندارد براي بچه كلاس تشكيل مي دهند. هر انساني يك فضاي زيستي خاص را مي طلبد كه اگر از آن حد كمتر شود احساس فشار و استرس خواهد كرد. به همين جهت شما اگر بچه ها را ببينيد به محض اين كه تعطيل مي شوند و از مدرسه بيرون مي آيند فرياد مي كشند، مثل اين است كه دري را باز كردند و عده اي از حدود انقياد به حدود اختيار وارد شدند.
• به نكات جالبي اشاره كرديد! آقاي دكتر صحبت هاي شما اين سوال را در ذهن من ايجاد كرد آيا مقوله كودك آزاري مربوط به طبقات پايين جامعه است و در طبقات بالا به چشم نمي خورد؟
به نظر من در طبقات بالا كمتر ديده مي شود و يا بهتر است بگويم فقر و خستگي عوامل اساسي محسوب نمي شوند. خانواده هاي فقير در فضاي محدود گير افتادند در صورتي كه در خانواده هاي مرفه به واسطه وجود خانه بزرگ در بحبوحه برخوردها پدر به اتاق خود مي رود و يا بچه از يك اتاق به اتاق ديگر مي رود. به همين دليل اختلافات خيلي طولاني و گسترده نمي شود.
• اما در طبقات بالا ديده شده كه مادر و پدرها تفريحات و شب زنده داري هاي خاص خود را دارند كه به نوعي بچه را مزاحم آسايش خود تلقي مي كنند.
اين درست است. اما امكانات مالي اين طبقه، جذابيت ها و سرگرمي هاي خاصي را براي بچه فراهم مي كند كه سطح درگيري ها را پايين مي آورد. در خانواده هاي مرفه اتاق مستقل داشتن، حوزه فردي را رسميت مي بخشد و امكان گريز و دور از هم بودن را راحت تر فراهم مي كند. اما در خانواده هاي فقير گريز به اندازه يك اتاق است. به همين منظور من اخيرا پيشنهاد دادم در مناطق محروم آموزش از بام تا شام اتخاذ گردد.
• آقاي دكتر به نظر شما در اين مورد چه سياست ها و رويه هايي را مي توان اتخاذ كرد كه حداقل در كوتاه مدت ما شاهد كودك آزاري توسط بزرگ ترها نباشيم؟
به نظر من در درجه اول مي بايست يك هماهنگي در رفتار با كودك در حوزه خانواده، مدرسه و جامعه صورت گيرد. چرا كه اگر خشونت در خانواده باشد و در مدرسه نباشد و يا بالعكس عملا بچه ها هرز مي شوند و خيلي ساده بي بند و باري در رفتارشان نهادينه مي شود.
دوم آنكه رسانه ها مي توانند نقش مفيدي در اين زمينه بازي كنند. هم اكنون خشونت و غم افزايي در رسانه هاي ما زياد است كه اين رويه استرس را در بچه ها زياد مي كند. پس لازم است برنامه سازان در اين باره به ساخت برنامه هايي روي آورند كه موفقيت ها و شادي ها را بيشتر نشان دهد. به نظر من مدرسه، خانواده، نيروي انتظامي، مسجد، رسانه ها با اتخاذ سياست هاي مشترك براي اعتلاي روحي اصول اخلاق انساني را به بچه بياموزند و ضمنا به مردم بگويند بچه ها امانت خدايي در دستان آن ها هستند و در نهايت اين كه موسساتي فراهم آورند كه پدران و مادراني كه صلاحيت ندارند بچه ها را سرپرستي كنند، از آن ها گرفته مورد حمايت هاي لازم قرار دهند.

قضاوت آمريكايي ـ ۵۹
وكلاي مدافع

منتقدين انجمن وكلا، آن را متهم مي كنند كه وقتي يك متهم، مجرم است، وكلا براي جلوگيري از كشف حقيقت، با قدرت خود دست به انجام هر كاري مي زنند:
۱ ـ سيستم رسيدگي رقابتي دادگاه وكلاي مدافع را تشويق به قلب واقعيت براي پيروز شدن مي كند نه براي حقيقت. اين هدف غايي در يك دعوي جزايي است. اين پيروزي به هر قيمتي، اين تصور را در مورد بخشي از وكلا به وجود مي آورد كه در حقيقت كار حقوقدان ها، رهبري جلوگيري از كشف حقيقت است.
۲ ـ وكلاي مدافع در اعمال غيراخلاقي درگير مي شوند كه واقعيت را تحريف مي كند. آنها با هدف ايجاد ترديد در صحت و قابل اعتماد بودن يا اعتبار شهود مخالف و طرف دعوي كه وكلا مي دانند آن شهود دارند واقعيت را مي گويند. شهود را استنطاق متقابل مي كنند و شهود را در موقعيتي قرار مي دهند كه به آنها بقبولانند كه مرتكب شهادت دروغ مي شوند.

بيشتر وكلاي مدافع قلب واقعيت نمي كنند
طبق حكم ماده اصلاحي ششم، كار وكلا، دفاع از موكلين شان است. اين دفاع، اطمينان مي دهد كه از حقوق افراد بي گناه حمايت مي شود و اينكه حكومت بايد به اثبات جرم قانوني با دليلي فراتر از يك شك منطقي بپردازد.
۱ ـ سيستم رقابتي [جدلي] دادگاه، يك دفاع مستقل و قوي را تشويق مي كند كه براي درستكار نگهداشتن [قابل اعتماد ماندن] بقيه سيستم دادگاه جزايي ضروري است. يك وكيل مدافع خوب مي تواند كار سرسري آزمايشگاهي پليس، افسران نژادپرست پليس و سوءرفتارهاي دادستاني را افشا كند. با نظارت و رسيدگي دقيق به روش قضايي به كار رفته عليه متهم در پرونده كيفري، وكيل مدافع، سيستم را معتبرتر و بيشتر شايسته احترام مي سازد.
۲ ـ بيشتر وكلاي مدافع دروغ نمي گويند. توده مردم از چنين رفتارهاي كجروانه اي توسط قوانين اداره حرفه اي وكلا، حفاظت مي شوند كه مانع وكيل براي «درخواست تاخير»، «اقامه دليل ناروا كردن يا ادله دروغ» و «افزايش بحث هاي بي اساس و نادرست» مي شود. كانون وكلا اين قوانين را اجرا و متخلفين را تنبيه مي كند.

ارزيابي اين قضيه كه بيشتر وكلاي مدافع قلب واقعيت مي كنند
درصورتي كه اين حقيقت داشته باشد كه وكلاي مدافع گاهي قلب واقعيت مي كنند، اين نيز حقيقت دارد كه دادستان ها [مدعي العموم] هم به همان اندازه خلاف مي كنند و گاهي براي پيروزي در يك پرونده قلب واقعيت مي كنند. بيشتر سوءرفتارهاي دادستاني و وكيل، پيامد تأسف انگيز پروسه رقابتي [جدلي] است. اين فرايند رقابتي، جزء اصلي سيستم دادگاه جزايي در ايالات متحده است. چنين فرايندي بر اين فرض عمل مي كند كه حقيقت از تضاد و كشمكش ميان دادستان [مدعي العموم] و وكيل آشكار و غالب خواهد شد. در فرايند سيستم رقابتي، متهم مستحق اين است كه حقوق قانوني اش تامين شود كه مهمترين جنبه سيستم رقابتي، حق داشتن وكيل است زيرا از طريق حق وكيل داشتن است كه متهم مي تواند به بهترين نحوي از ساير حقوق خويش دفاع كند. اين حقوق ديگر عبارتند از حق مواجهه با شهود كه عليه متهم هستند، حق دفاع، حق فرايند اجبار دادگاه به اينكه متهم بتواند شهودي و مدارك لازم را تهيه كند، حق ساكت ماندن [حق پاسخ ندادن به سؤالات در بازجويي ها] و حق عمومي رعايت عدالت در تعقيب پرونده متهم، [اين حقوق در ماده اصلاحي ششم قانون اساسي آمده اند].
حقوق زندان و زنداني
اعضاي «انجمن دوستان» اولين زندان را در پايان قرن ۱۸ در آمريكا بنا كردند. انگيزه آنها، نوع دوستي بود. آنان در جست وجوي روش هاي انساني جايگزين براي تنبيه بدني و مجازات مرگ بودند. تمايل اصلي اين فرقه، بازپروري زندانيان از طريق كار سخت، مطالعه انجيل و توبه كردن بود. امروز با گذشت بيش از ۲۰۰ سال، آرمان بازپروري [احياي مجدد فرد مجرم] كه توسط اين فرقه دنبال مي شد به وسيله چيزي كه برخي سياست سازان، اهداف واقع گرايانه تر مي نامند ـ تئوري هاي بازدارندگي، جزا دادن، از توان انداختن مجرم يا دور كردن او از جامعه ـ تحت الشعاع قرار گرفته است.

زندان ها
با تقريبا دو ميليون جمعيت ساكنان زندان ها و بازداشتگاه ها Jail و Prison در آمريكا و ميليون ها دلار پول ماليات دهندگان كه همه ساله روي زندان ها طرح مي شود، «سازمان هاي اقدامات تأميني و تربيتي» باعث رشد اشتغال شده اند. رهبران حكومتي به خاطر اشتياق به پاسخگويي به بيم عمومي درباره جرم، خط سيري را با نمودار نشان داده اند كه به تخمين متخصصين، منجر به زنداني شدن بيش از ۳ ميليون نفر تا سال ۲۰۱۰ خواهد شد. قوانين محكوميت هاي شديد و تخصيص بودجه و امكانات زياد براي ساخت زندان ها، ايالت ها و محلات را مجبور كرده است كه تعاملي را ميان زندان و آموزش و پرورش يا خدمات ديگر ايجاد كنند. مدافعان زندان بر اين عقيده اند كه زندان عهده دار كاهش نرخ هاي جرم است.

انواع زندان
در ايالات متحده، زندان ها از جهت سطح حفاظت به طور سنتي متفاوت هستند.
۱ ـ زندان هاي فوق امنيتي كه آنهايي را كه بيشترين خطرات حمله و تهديد به ضرب ديگران و يا فرار كردن را دارند محبوس مي كند.
۲ ـ زندان هاي حداكثر امنيتي كه با دژهاي نظامي محصور مي شوند تا خطرناك ترين زندانيان را در خود نگهدارند.

بازتاب
خودكشي نبود


در تاريخ بيستم بهمن ماه در ستون حاشيه زندگي خبري با عنوان «اقدام به خودكشي براي سي دي» چاپ شده بود كه روابط عمومي سازمان آموزش و پرورش شهر تهران توضيحاتي را به دفتر روزنامه ارسال كرده اند كه مي خوانيد: بر اساس بررسي هاي به عمل آمده از سوي اين سازمان و آموزش و پرورش منطقه ۲ مشخص گرديد كه:
۱ ـ حادثه صبح روز چهارشنبه ۹/۱۱/۸۱ اتفاق افتاده (نه سه شنبه) و بنا به گفته پدر دانش آموز، فرزندشان به خاطر نرسيدن به سرويس با عجله به سوي مدرسه مي رود كه به دليل لغزندگي سطح يخ زده پله هاي پل عابر پياده نزديك منزلشان از پشت سر سقوط مي كند و متأسفانه به دليل برخورد با پله ها از ناحيه يك پا و كمر مصدوم مي شود كه توسط اورژانس و گشت پليس به بيمارستان منتقل گرديده و در حال حاضر وضعيت جسمي ايشان رو به بهبود است و بنا به اظهار پزشك معالجشان پس از يك استراحت كامل به زودي در مدرسه حاضر خواهد شد.
۲ ـ روز چهارشنبه از سوي مسئولين مدرسه پس از جمع آوري اسامي غايبين، با منزل دانش آموز مذكور تماس گرفته مي شود كه بعد از چند بار تماس مادر دانش آموز از بستري شدن فرزند خود در بيمارستان خبر مي دهد.
۳ ـ دانش آموز مذكور از دانش آموزان ساعي و مستعد مدرسه مي باشد كه در خانواده اي مذهبي و فرهنگي رشد يافته و در سال دوم راهنمايي به تحصيل مشغول مي باشد، نه سوم.

حاشيه زندگي
• پارازيت ناشناس

منبعي ناشناس با ايجاد پارازيت بر شبكه هاي تلويزيوني ماهواره اي، ضمن اين كه دسترسي مردم به اين شبكه ها را در نقاطي از تهران با مشكل روبه رو كرده، در شبكه هاي مخابراتي نيز اختلال هايي به وجود آورده است. احمد معتمدي، وزير پست، تلگراف و تلفن، گفته است منبع ايجاد پارازيت هاي ماهواره اي كاملا معلوم نيست و با وجود چندين بار بروز آن، تاكنون نتوانسته ايم منبع اين پارازيت ها را رديابي كنيم. مشكل به اطلاع شوراي امنيت نيز رسيده چرا كه بر روي شبكه هاي مخابراتي اختلالاتي به وجود آورده است. چندي قبل نيز برخي سايت هاي خبري اينترنتي كه در داخل ايران فعاليت مي كنند، از خريد دستگاه هاي توليد پارازيت جهت مختل كردن دسترسي مردم به شبكه هاي تلويزيوني ماهواره اي، خبر داده بودند.

توضيح و پوزش

روز سه شنبه بيستم اسفندماه در صفحه زندگي گفت وگويي با عنوان هزار مشكل پژوهش چاپ شد كه به دليل اشتباه فني ليد مطلب حذف شد. ضمن ابراز تاسف از اين اشتباه و عذرخواهي از خوانندگان عزيز به اطلاع مي رسانيم اين گفت وگو با دكتر سيدرضا نقيب السادات پژوهشگر و استاد دانشگاه انجام گرفته است. او در اين گفت وگو به آسيب هاي پژوهش در دو سطح خرد و كلان پرداخته است.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   زندگي  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |