سه شنبه ۹ ارديبهشت ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۰۳۶ - April . 29, 2003
ادب و هنر
Front Page

زيبايي شناسي و كيفيت يادگيري
011994.jpg
تخيل بهتر از دانش است.
اينشتين
يادگيري زيبايي شناسانه، به معناي پيوند زدن انديشه و احساس است. از طريق هنر، افكار و احساسات ابراز مي شوند. تصوير و يادماني كه مردمان هر شهر و دياري مي سازند، براي آن است كه احساساتشان را نسبت به زندگي نشان دهند. هنر حائز اهميت است، چون راه ژرف انديشي و فهم عميق را هموار مي سازد. همه كودكان نمي توانند هنرمندان بزرگي شوند، ولي مي توانند حس زيبايي شناسي را در خود پرورش دهند و ارزش هنر را بدانند.
معلمان به شيوه هاي گوناگون مي توانند در يادگيرندگان، حس زيبايي شناسي را بپرورانند. براي مثال، فعاليت هاي علمي، زمينه خوبي براي بيان هنري و زيبا هستند. براي آن كه، در فعاليت هاي علمي، دانش آموزان با موادي مثل سنگ، چوب، برگ درختان و گل ها و... كار مي كنند. دانش آموزان مي توانند گل ها را ببويند، بر سطح سنگ ها دست بكشند و آنها را لمس كنند و با تمام حواس خود به كشف ظرافت اشيا بكوشند.
كلبرت و تانتون(۱۹۹۲) به چند خصيصه دانش آموزان، از جنبه گرايش به هنر و زيبايي شناسي اشاره كرده اند:
۱- كودكان براي خلاقيت هنري، نياز به فرصت دارند.
۲- كودكان براي بحث و صحبت درباره هنر نياز به زمان دارند.
۳- كودكان نياز دارند از نقش هنر در زندگي خود آگاه شوند.
شلاير (۱۹۹۵) هم بر آنچه كلبرت و تانتون اشاره كرده اند، تأكيد ورزيده است. به نظر شلاير هم كودكان از بحث درباره هنر و توليد هنري لذت مي برند. پيشنهاد هاي ارائه شده در زير، مي تواند براي ايجاد زمينه به منظور بحث درباره زيبايي شناسي مؤثر باشد:
۱- عرضه يا معرفي كتاب هاي هنرمندان به دانش آموزان.
۲- خواندن داستان هاي مربوط به زندگي هنري هنرمندان بزرگ.
۳- ديدن كارهاي هنري.
۴- نصب آثار هنري در تابلو هاي مدرسه و در صورت امكان در كلاس درس.
۵- آوردن هنري قابل لمس، نظير انواع مجسمه، كريستال، چوب هاي خراطي شده و...
۶- ديدار از نمايشگاه ها و موزه هاي هنري.
راه كارهاي پيشنهادي و راه كارهايي كه هر معلم بنا به تناسب سن دانش آموزان به كار مي بندد، مي  تواند در كودكان آگاهي هنري يا زيبايي شناسانه پديد آورد.
آثار هنري تأثير چشمگيري بر كودكان دارند. دانش آموزان در بسياري از موارد پس از شنيدن يك داستان برانگيزنده، اغلب مي كوشند خود را به جاي شخصيت هاي داستان قرار داده و به ايفاي نقش آنها بپردازند. گاه، دانش آموزان برانگيخته مي شوند يك داستان را به صورت نقاشي بيان كنند و زماني، آنان ترغيب مي شوند بر اساس فضاي حاكم بر داستان اقدام به توليد ريتم كنند.
ايجاد و پرورش حساسيت زيبايي شناختي در كودكان آثار و مزاياي بسيار مطلوبي براي آنان دارد. به چند مزيت پرورش حس زيبايي شناسي در زير اشاره مي شود: 
۱- نسبت به مسائل حساس تر مي شوند، چون بينش خوبي به جهان كسب كرده اند.
۲- به خودآموزي و خود محوري در يادگيري روي مي آورند، زيرا به كمبود دانش خود نسبت به موقعيت ها آگاه ترند. به ديگر سخن، حساسيت هنري به پرورش مهارت فراشناختي مي انجامد.
۳- زندگي جاذبه زيادي براي دانش آموزان پيدا مي كند، چون آنان ظرفيت زيادي براي كشف ناشناخته ها مي يابند.
۴- بر آستانه تحمل دانش آموزان افزوده مي شود، زيرا آنان درمي يابند كه انجام كارها به طرق گوناگوني امكان پذير است.
۵- دانش آموزان مستقل پرورش مي يابند، زيرا نسبت به موقعيت ها آزاد انديشانه مي نگرند و آنها را به پرسش مي كشند.
۶- با پيچيدگي ها به صورت اثر گذار رفتار مي كنند، چون در صدد يافتن يك پاسخ كاملاً صحيح براي سؤالات خود نيستند.
به هر روي، تجربه زيبايي شناختي كودكان به طرق گوناگون شكل مي گيرد. زيبايي طبيعت، ريتم و تصوير ذهني كه موسيقي دارد، شعر سرايي و موارد زيادي از اين دست به پديد آيي درك هنري در كودكان كمك مي كند. شناخت كيفيت هنري خاص افراد مستعد براي درك هنري نيست؛ چنين شناختي به صورت طبيعي براي هر فردي قابل تجربه است. دخالت بزرگسالان، معلم، والدين، مربيان و... براي پرورش درك هنري و زيبايي شناختي در كودكان و نوجوانان مستلزم يك برنامه حساب شده است. كودكان در هر زماني آمادگي توجه به آثار هنري يا پديدآوري يك اثر هنري را ندارند. از اين رو، برنامه پرورش ادراك هنري بايد به گونه اي تنظيم شود كه در چارچوب برنامه تدوين شده، كودكان با لذت و كشش ويژه اي با دو چشم خود و با چشم عقل شان از ديدن آثار هنري بهره بگيرند و براي آفريدن اثر هنري برانگيخته شوند.
اصل مهم ديگر در برنامه ريزي پرورش درك هنري در كودكان، ايجاد تغيير نگرش و برداشت نسبت به درك و آفرينش هنري و زيبايي شناختي آنان است. طبيعي است كه كودكان پيكاسو، ون گوك، رون، موتزارت و... نيستند. تشخيص صداي فلوت در ميان صداي سازهاي اركستر، درك تباين و هماهنگي رنگ در يك تابلوي نقاشي، اثرپذيري از خطوط در يك طرح خطي و... شاخص هايي از درك هنري و زيبايي شناختي كودكان به شمار مي آيند.
ايجاد زمينه براي آفرينش اثر هنري هم به بسط انديشه كودك ياري مي رساند و هم بر درك زيبايي شناختي او اثر مي گذارد. براي داوري درباره كارهاي هنري كودكان نبايد از منطق بزرگسالي بهره گرفت. وجود چند خورشيد يا ماه در نقاشي يك كودك نشان از بدفهمي او از طبيعت نيست، بكله نشانه خلق چند و چندين خورشيد در فضاي ذهني و رواني اوست. اگر اين قاعده را بپذيريم كه هر كس از پساپشت تجربه و تخيلات خود به جهان مي نگرد و آن را تفسير مي كند نيازي به القاي منطق منحصر به فرد خود به ديگري نخواهيم داشت. با كودكان و درباره آثار و درك زيبايي شناختي كودكان بر مبناي منطق خودشان سخن بگوييد و به داوري بنشينيد.
دكتر محرم آقازاده

۱- Colbert,c.,&Taunton,M (1992).Developmentally appropriate practices for the visual arts education of young children. NEA Briefing paper. Reston,VA:National Art Education Association.
2- Mayesky,M.(1998). Creative active activities for young children,Boston: Delmar Publishers.
3-Schiller,M. (1995) An emergent art curriculum that fosters understanding. Young children, 50(3) 33-35.

شفافيت و صراحت در آبرنگ
012000.jpg
011991.jpg
اشاره: سياوش كسرايي متولد ۱۳۱۸ تهران از هنرمندان توانا و برجسته اين دوران، آثار نقاشي ارزشمند و قابل تأمل بسياري را خلق كرده و آبرنگ را دستمايه كارهاي خويش قرار داده است.
اين هنرمند حدود ۴۲ سال است به طور مداوم كار مي كند و ۲۰ سال مي شود كه آثارش را به شيوه آبرنگ ارائه مي دهد. كسرايي مي گويد: «چه چيز آبرنگ جذاب است؟ صراحتش، سادگي ، بي پيرايگي وبي واسط گي و سهولت اش، شفافيت و بي غشي آن، اينها همه ويژگي هاي آبرنگ اند. من جذب همه اينها شدم.»
گفته هاي تازه اش از نظرتان مي گذرد.
* از كارهاي اخيرتان بگوييد؟
- مدتي پيش، نمايشگاهي در شهر وين اتريش داشتم و سپس نمايشگاه بزرگي شامل مرور آثار در نگارخانه والي تهران برگزار شد. اكنون نيز مشغول كارهاي تازه اي هستم تا ان شاءالله آنها را در قالب نمايشگاه ديگري به نمايش بگذارم.
نمايشگاههاي آثار به طور كلي عنوان «چشم اندازهاي سياوش آباد» را دارد كه دربرگيرنده تمامي فعاليت هايم طي سالهاي گذشته است.
* حتماً فيلم مستند «چشم اندازهاي سياوش آباد» كه اخيراً درباره شما ساخته شده و جايزه جشنواره فيلم مستند كيش را نيز به خود اختصاص داد، ديده ايد؟
- بله.
* نظرتان در مورد فيلم چيست؟
- اين فيلم را اولين بار در خانه هنرمندان ديدم. آقايان بنكدار و علي محمدي كارگردانان فيلم، مدتي در آتليه من كار مي كردند.
در موقع ساخت فيلم شان من حضور داشتم و در مكان نمايش فيلم، احساس مي كردم كاملاً عريان هستم و خيلي تحت تأثير قرار گرفتم. فكر مي كنم آنها بسيار به حال و هواي من و آثارم نزديك شده بودند. در مدتي كه با يكديگر براي اين كار هنري كار مي كرديم، تقريباً با هم زندگي مي كرديم. به نظرم فيلم بسيار خوبي شده است.
* با توجه به اين كه آموزش نقاشي نيز جزو فعاليت هاي شماست، جنب وجوش و روند كار هنرجويان را چطور مي بينيد؟
- به اعتقاد من وجود نهضت نوپايي بخصوص در جوانان احساس مي شود. به طور كلي دانشجويان در اين زمينه،  بسيار فعال و بيدار عمل مي كنند و كارهاي جالب توجهي ارائه مي دهند. مثل اين است كه نوزادي تازه پا گرفته باشد. اگر اينها بتوانند پشتكار خوبي داشته باشند و استادان هم از دل و جان برايشان مايه بگذارند، مي توان به آينده اميدوار بود. من اميدوارم به اين كه ان شاءالله روزي صدايي از ميان اين جامعه به عنوان تولد يك هنرمند برخيزد و همه را متوجه خود كند.

درباره هنر سياهان
هنري كاملاً نژادي
بهره گيري از هنر و فرهنگ آفريقايي، عامل مهمي در پيشرفت سياسي، اجتماعي و حتي اقتصادي سياهپوستان، ايجاد خودباوري و نمايش آن به عنوان عامل تغييرات فردي بوده است
012003.jpg

گاهي اوقات، آنچه يك اثر هنري را پرطنين مي كند، تلاش و موادي كه در آن به كار رفته و يا اندازه آن نيست، بلكه مسائل فرهنگي و زيبايي شناسي كه آن اثر از زمان خلق خود ارائه مي دهد، اهميت دارد. اين نكته در مورد نقاشي پاستيلي كه روي كاغذ سنباده كوچكي كشيده شده صادق است. اين اثر در سال ۱۹۳۵ توسط «نورمن لوئيس» اجرا شده و امروزه با عنوان «ماسك آفريقايي» شناخته شده است. اين نقاشي پاستل در نمايشگاه «چالش مدرن: هنرمندان سياهپوست آمريكايي ۱۹۲۵-۱۹۴۵» در استوديو ميوزيوم هارلم به نمايش گذاشته شده است.
موضوع «ماسك آفريقايي» قصه اي است از چوب كه به سبك سنتي (مورد استفاده گروهي از مجسمه سازان آفريقايي براي نشان دادن چهره انسان) كنده شده و «لوئيس» پوشش كامل و غني از رنگهاي ارغواني، سبز مايل به آبي، سفيد و قرمز را به كار گرفته است كه نشان دهنده آگاهي او از فشردگي ته رنگهاي پوست انسان به ويژه پوست سياهپوستان آمريكايي است. همان طور كه اين پاستل اطلاعات دقيقي در مورد يك اثر هنري مي دهد، پرسش هايي را نيز در مورد جايگاه اين اثر در بين كارهاي لوئيس در آن زمان و همين طور در مورد ارتباط آن با موضوعات قابل توجهي چون زيبايي شناسي و مفاهيمي كه ذهن لوئيس را در آن زمان مشغول كرده بود، برمي انگيزد.
«آن گيبسون»، زندگينامه نويس «لوئيس» مي گويد: اين هنرمند اين طراحي و چندين اثر ديگر را بر پايه آثار نمايشگاه «هنر سياهپوستان آفريقايي» در موزه هنر مدرن در سال ۱۹۳۵، اجرا كرده است. اين اثر كه به شكل سر انسان است، شبيه يك بوبين (استوانه) حكاكي شده از ساحل عاج است كه در كاتالوگ نمايشگاه به تصوير كشيده شده بود. «گيبسون» مي نويسد كه «لوئيس» در آن زمان، مشغول مطالعه هنر آفريقايي بود و در واقع يكي از اعضاي گروه «هارلم» به شمار مي رفت. اين گروه شامل «ياكوب لورنس» و «رومار بيردن» است كه هنر آفريقايي را از «چارلز كريستوفر سيفرت» آموختند. «سيفرت» يك چهره افسانه اي براي هارلم بود و به استاد «سيفرت» معروف بود. «سيفرت» دستياران خود را از طريق نمايشگاه ۱۹۳۵ پيدا كرد. چرا اين هنرمندان جوان تا اين حد، به هنر آفريقايي علاقمند بودند؟ هنرمندان سياهپوست آمريكايي قبل از اين زمان همواره تشويق مي شدند كه ارتباط خود را با گذشته آفريقايي شان نشان ندهند بلكه با جامعه بزرگ آمريكا هماهنگ و همانند شوند. هنرمندان قرن نوزدهم همچون «رابرت دانكنسون»، «ادمونيا لوئيس» و «ادموند بنيستر» سعي مي كردند تا هرچه بيشتر مهارتشان را در نقاشي مناظر رمانتيك يا مجسمه سازي كلاسيك نشان دهند و به اين ترتيب ثابت كنند از ظرفيت هاي فكري و اخلاقي بالاتري نسبت به مردم خود برخوردارند. در دهه ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ وقتي آمريكايي ها هنر آفريقايي را كشف كردند و آن را در هنر مدرن و ريتمهاي موسيقي جاز و بلوز به كار گرفتند، افرادي چون ارشرشا و جفري استوارت اين پديده را «نگرو فيليا (عشق به سياهان)» ناميدند. «روزاليندكراش» نيز آن را «مد سياهان» خواند.
در همين زمان تعداد زيادي از هنرمندان سياهپوست آمريكايي كه تحت حمايت حاميان خصوصي يا مؤسساتي چون بنياد هارمون بودند، وارد تفكر آگاهي هنري شدند. هنرمندان سياهپوست آمريكايي تشويق شدند تا هنري «رها از تأثيرات بيگانگان» خلق كنند، چرا كه در غير اين صورت منتقدين سفيدپوست آنها را محكوم به كپي برداري مي كردند، حتي اگر منبع الهام اين آثار هنر آفريقايي بود.
011997.jpg

اما نمي توان گفت كه هنرمندان و متفكران سياهپوست آمريكايي با هنر آمريكايي مخالف بودند. لورنس و همسرش «گوند ولين نايت» مانند ديگر هنرمندان نسل خود، از طريق آثار پيكاسو، گريس و براك و همين طور از طريق مطالعه مستقيم با هنر آفريقايي آشنا شدند. «نايت» وقتي شاگرد جيمز پورتر در دانشگاه هوارد بود، هنر آفريقايي را شناخت.
پديده هنر آفريقايي در مقاله «ميراث هنرهاي اجدادي» نوشته آلن لاك در سال ۱۹۲۵ پيش بيني شده بود. نويسنده اين مقاله، هنرمندان سياهپوست آمريكايي را تشويق مي كند تا در جست وجوي هنري مرتبط با ميراث شان به هنر آفريقايي رد كنند و از آن الهام بگيرند. لاك به هنرمندان توصيه نمي كند تنها هنر آفريقايي را كپي كنند، بلكه توجه آنها را به اصول و مهارت هاي چشمگيري كه در خلق اين گونه آثار به كار رفته و همين طور ماهيت تزئيني و سمبليك آنها جلب مي كند. هنرمندان سياهپوست آمريكايي مي توانند از اين جنبه ها الگو بگيرند. يازده سال بعد، لاك در كتاب خود «هنر سياهان Negro Art: گذشته و حال» گامي فراتر از اين ايده ها برداشته و مي گويد هنرمندان سياهپوست آمريكايي مي توانند از طريق مدرنيسم كه تا حدي از طراحي انتزاعي و فرم سمبليك هنر آفريقايي ريشه گرفته است، ارتباط قابل مقايسه اي با هنر آفريقايي به دست آورند. «رايت» معتقد است كه رويكرد مدرن به فرم، ارتباطات معنوي هنرمندان سياهپوست را با گذشته فرهنگي شان احيا مي كند كه در نتيجه آن «شكاف روانشناختي» كه تهديدي براي هنري كاملاً نژادي است، از بين مي رود.
بنابر اين هنر آفريقايي به هنرمندان سياهپوست آمريكايي امكان بهره گيري از شرايط مدرن بودن را مي دهد. اين موضوع به ويژه براي نسلي از آمريكايي هاي سياهپوست كه در آرزوي پيوند دوباره با گذشته آفريقايي خود و همين طور گويش سياهان و فرهنگ عمومي شان بودند و آنهايي كه شهامت سخن گفتن جسورانه در مورد مسايل سياسي و اجتماعي بالاتر از حد طبقه متوسط سياهان را داشتند، بسيار اهميت دارد. اين كه جوانان سياهپوست آمريكايي طبقه متوسط اين امر را رد مي كنند (اين ارزش ها را نمي پذيرند و «جايگاه خو را حفظ مي كنند») نشان دهنده همان گرايشاتي است كه هنرمندان سياهپوست آمريكايي را ترغيب مي كرد تا سعي كنند پيشرو باشند.
گراميداشت آفريقا براي نسل قديمي كه مي خواست براي ورود به طبقه متوسط سفيدپوستان آمريكا هرگونه نشانه اي از گذشته «جنگلي» خود را به فراموشي بسپارد، بسيار دردآور است. تمام اين واقعيات افراطي و متهورانه بيانگر انتقادات اجتماعي و سياسي هستند.
«اي. فرانكلين فرازير» اين گرايش ها را گواه اين مسأله مي داند كه «متفكران و هنرمندان سياهپوست گرايش عيني تري به تجربياتشان در زندگي آمريكايي به دست آوردند و بر احساس حقارت خود غلبه كردند.» همانطور كه مي توان در استقلال مستعمرات و جنبش هاي حقوق شهروندان آمريكايي مشاهده كرد، بهره گيري از هنر و فرهنگ آفريقاي عامل مهمي در پيشرفت سياسي، اجتماعي و حتي اقتصادي سياهپوستان، ايجاد خودباوري و نمايش آن به عنوان عامل تغييرات فردي بوده است.
آرت نيوز
ترجمه: اكرم قيطاسي

|   اجتماعي    |    ادب و هنر    |    اقتصادي    |    آموزشي    |    انديشه    |    خارجي    |
|   سخنگاه آزاد    |    سياسي    |    شوراها    |    شهر    |    شهري    |    علمي فرهنگي    |
|   موسيقي    |    ورزش    |    ورزش جهان    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |