يكشنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۸۲ - شماره ۳۰۴۶- May, 11, 2003
غريبه هاي ايراني
مقاله اي از محمدعلي زم درباره تفاوت سارا و دارا و باربي
باربي دست كودك شما را گرفته و با خود به جايي برده است كه سارا هم اگر رويش مي شد لباسش را عوض مي كرد و به دنبالشان مي تاخت
010690.jpg

گروه اجتماعي: چندين نسل متوالي است كه كودكان سرزمين من از اوان نونهالي با عروسك هاي موطلايي و چشم سبز يا چشم آبي آشنا شده و به آن ها انس مي گيرند. عمده پدران و مادران، بي آن كه به الگوپذيري و قهرمان طلبي فرزندان خود بينديشند هر آن چه را كه خود دوست مي دارند ويا به دست مي آورند در دسترس فرزندانشان قرار مي دهند و با اين كار خود الگوهاي ذهني آينده اين خردسالان را با صبغه سبز و آبي براي چشم و طلايي براي مو رنگ آميزي مي كنند. اين عجيب نيست كه بسياري از دختران نوجوان و جوان ما با عدسي هاي رنگي چشمان سياه و زيباي خود را كه ده ها قرن الهام بخش شاعران ايراني در توصيف زيبايي زنانه بوده است به رنگ هاي آبي و خاكستري و عسلي و سبز در مي آورند و موهاي مشكي و مطهر خود را كه صدها سال چون قناره قلب عاشقان را بر خم طره خود مي آويخته پسرانه كوتاه كرده و به رنگ هاي طلايي و آفتابي و نقره اي جلوه مي دهند چون بسياري از پسران و مردان آينده ما هم در انتخاب همسر خود لعبتكان دوران كودكي را به عنوان الگو پيش رو قرار داده و به دنبال عروس هايي به زيبايي عروسك مي گردند. اين گونه است كه مصرف رنگ موهاي بور و طلايي در كشور ما بيش از بسياري از ديگر نقاط دنياست و با اين كه نوعاً در همه جاي دنيا زنان مسن براي پوشاندن موي سپيد خود به رنگ مو روي مي آورند اين پديده «عروسك آفرين» اين همه مورد استقبال نوجوانان و جوانان ايراني است. از همان اوايل فعاليت در حوزه هنري مراقب زندگي و عملكرد عليا مخدره اي به نام «باربي» بودم. از دوستاني كه با آن سوي مرزها مي رفتند و مي آمدند خواهش مي كردم حكايت هاي باربي را برايم جمع آوري و تعريف كنند. اگر هر چند سال يك بار سفري دست مي داد بخش جدي و مهمي از وقتم را به مداقه در فروشگاه هايي كه كالاهاي فرهنگي و اسباب بازي مي فروختند اختصاص مي دادم.
به اين ترتيب زماني كه باربي حدود بيست سال پيش - با آقا پسري زلف آويخته و چهارشانه و قد بلند به نام «كن» دوست شد نگران رفتار و روابط شان بودم و چند سال بعد كه با هم ازدواج كردند و صاحب دو فرزند - يكي دختر و ديگري پسر - شدند نفس راحتي كشيدم!
بحث طراحي و ارائه عروسك هاي ملي را براي اولين بار در ابتداي دهه شصت در حوزه هنري مطرح كردم. به خاطر دارم كه در يكي از همان اولين جلسات گفتم كه داشتن يك عروسك ملي براي ملتي كه تصميم گرفته استقلال و اقتدار فرهنگي داشته باشد ضرورتي اجتناب ناپذير است. ليكن دشواري كار به سبب فقدان مغزافزار لازم به حدي بود كه بحث ها به بررسي نرم افزارهاي لازم هم كشيده نمي شد چه رسد به سخت افزار و شكل و شمايل خود عروسك. معتقد بودم پيش از دستيابي به توليد و عرضه بايد ابتدا مغزافزار لازم تعريف شده سپس براساس آن نرم افزار مناسب طراحي شود و در نهايت به وجوه تكنيكي و هنري كه موجب خلق سخت افزار مي شد بپردازيم. يك مثال ساده مقصود مرا از اين سه اصطلاح روشن مي سازد. فرض كنيد در خودرويي نشسته و در حال حركتيم. مغزافزار پاسخ اين سئوال است كه: به كجا مي رويم و براي چه مي رويم؟ نرم افزار قوانين راهنمايي و رانندگي و دستور العمل هاي رانندگي و شيوه هاي استفاده از گاز و كلاژ و ترمز است به گونه اي كه اين خودرو به نرمي و در كمال امنيت راه را بپيمايد و سخت افزار قطعات خودرو هستند كه در يك تركيب سيستماتيك به هم متصل شده و چرخ ها را به حركت در آورده و بر سطح آسفالت به پيش مي برند ماه ها در اين تلاش بودم كه به كمك همفكران و دوستانم تبيين كنيم براي چه عروسك ملي مي خواهيم و كاربردهاي عروسك ملي چيست؟ پس از آن مي بايست ماجراها و قصه هاي متعدد زندگي آن عروسك را بر اساس پاسخ هايي را كه براي چيستي و چرايي اش به دست آورده بوديم به صورت رماني با ورسيون ها و در سطوح سني مختلف تنظيم مي كرديم و بالاخره نوبت به قد و قواره و شكل و شمايلي كه با آن سناريوها مي خواند مي رسيد.
010815.jpg

براي اين منظور شركتي مستقل به نام شركت اسباب بازي نشاط آفرين تأسيس كردم اما به دليل ناشناخته بودن بازار اقتصادي اين «كالا پديده» ضرورت موضوع براي بانك ها و سرمايه داران هرگز متقن نشد و تنها چالش هاي ما در پس پرده بازار حرفه اي و اقتصادي با گردآوري اطلاعات و گفتگو پيرامون صنعت و اقتصاد و بازار اسباب بازي و عروسك ادامه يافت.
با عزميت برخي هنرمندان حوزه به كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان انديشه دستيابي به عروسك ملي به منصه ظهور رسيد و توليد عروسك هاي دارا و سارا - ولو با تاخير طولاني - آغاز شد. اما علي رغم سرمايه و تلاش هنگفتي كه پشتوانه تولد اين دو عروسك بود چنان كه انتظار مي رفت مورد استقبال خانواده ها و بچه هاي ايراني واقع نشد. چندي پيش يكي از دوستان قديم كه استاد نشانه شناسي فرهنگي (Semiology) بود و در آمريكاي شمالي به سر مي برد ضمن تبريك نوروز، تلفني از من خواست تا چنانچه وقت دارم مقاله اي تطبيقي در مورد باربي و سارا بنويسم و برايش بفرستم و اطمينان داد كه از نظرات من تنها در حوزه هاي آكادميك استفاده خواهد شد و بدون موافقت من در نشريه يا روزنامه اي چاپ نخواهد شد. از او عذرخواهي كردم و توضيح دادم ذهنم پرمشغله تر از اين است كه بتوانم در اين موضوع مداقه و غور كنم. تلفن را كه قطع كردم ديدم دلمشغولي قديم دوباره به سراغم آمده و رهايم نمي كند. در يكي از روزهاي تعطيل نوروز خستگي را بهانه كردم چند ساعتي انديشه ام را از صدها دغدغه فرهنگي كه اين اواخر هر روز به تعدادشان در ذهنم افزوده مي شود فارغ كردم. در كتابخانه ام را بستم و حاصل، چند ورقي شد كه پيش رو داريد.
مناسب ديدم همزمان با ارسالشان براي آن دوست گرامي، هموطنان فهيم و سنجش گرم را نيز از نقطه نظراتم آگاهي دهم تا با نقد و نكته يابي آنان زمينه تبيين و تعديل اشتباهاتم را فراهم آورم. پيش از آغاز متن دست منتقدان خيرخواه را به گرمي مي فشارم و از شنيدن هر انديشه و سخن نويي استقبال مي كنم. تفاوت هاي سارا و باربي و دلايل كم توفيقي آن و موفقيت اين را به سه بخش اساسي تقسيم مي كنم، يكي بخش سخت افزاري، دومي بخش نرم افزاري و بالاخره بخش مغزافزاري.
الف ـ بخش سخت افزاري:
نكته يكم: يك عروسك خوب، عروسكي است كه بتوان با آن به راحتي بازي كرد و به اصطلاح به سيري دل با آن ور رفت. باربي را مي توان برهنه و بي لباس خريد. تنوع لباس هاي باربي به حدي است كه مي توان از او از يك كارگر ساختماني يا باغبان گرفته تا يك ملكه يا هنرپيشه ساخت و اين ها همه تنها به مدد لباس هاي متعدد ساده و گوناگوني است كه متناسب با حالات باربي و اتفاقات زندگي روزمره اش طراحي و عرضه شده است لباس هاي خوب فاخر و غير قابل انعطاف دارا و سارا مانع از وررفتن بچه ها با آن هاست. دارا و سارا در شكل كنوني خود بيشتر عروسك هاي زينتي هستند كه بايد سراغشان را در ويترين و سر طاقچه خانه ها گرفت. البته اگر در طاقچه هاي زندگي امروزي جايي براي آن ها مانده باشد.
نكته دوم: آناتومي و ساختمان بدني باربي ساده و در عين حال متحرك است. اما سارا و دارا توان حركتي پيچيده باربي را كه در تمامي مفاصل (به جزء انگشتان پا) از الگوي انساني تبعيت مي كنند ندارند. تا آنجا كه من مي دانم حركت انگشتان دست باربي از ابتداي دهه هشتاد ميلادي شروع شد و اين به دنبال فراگير شدن رقص هايي بود كه به تحرك سريع و پيچيده اعضاي بدن نياز داشت. اين رقص ها كه با «رقص رعد» (Flash dance) در سال ۱۹۸۲ ميلادي شروع شد بلافاصله به دسته بندي جديدتري به نام «رقص شكسته»(dance break) تبديل شد و در نهايت به مدد حركات محيرالعقول سياه پوستي به نام مايكل جكسون و رقصي كه به نام خود او معروف شد به اوج خود رسيد. به هر تقدير باربي همراه با محبوبيت اين گونه رقص ها ساختمان بدني خود را كامل كرد تا بتواند بازي كودكان با خود را «به روز» نگاه دارد. اگر يكي از كاركردهاي عروسك و اسباب بازي را وسيله كمك آموزشي و يا ابزار توان بخشي براي كودكان بدانيم بايد اين وسيله در آناتومي، شكل ظاهري و حركات خلاق از چنان كيفيتي برخوردار باشد كه بتواند در صاحبان خردسال خود حس همذات پنداري ايجاد كند و اين به دست نمي آيد مگر به مدد انعطاف فوق العاده بدني و حركات فيزيكي عروسك.
نمونه ديگر اين استفاده روانشناسانه از انعطافات بدني را مي توان در نسل نو كارتون هاي كودكان كه با شيوه هاي بيش از بيست و چهار عكس در ثانيه توليد مي شود جستجو كرد. در اين كارتون ها - كه اتفاقاً كارتون باربي و سيندرلا از جمله آن ها است - تلاش شده است تا با نمايش انعطاف بيشتر در حركات شخصيت هاي كارتون جذابيت فيلم و حس همذات پنداري در بينندگان افزايش داده شود. به هر تقدير اگر براي انعطاف حركات بدني امتيازي در نظر بگيريم و مثلاً نمره باربي را در اين زمينه پانزده از بيست بدانيم متأسفانه بايد به سارا و دارا گفت كه بروند و شهريور برگردند.
010825.jpg

نكته سوم: در كنار تمام محاسن باربي، يكي از ايرادهاي سخت افزاري و تكنيكي كه به او وارد است اين است كه باربي اصلي يك چهره بيشتر ندارد. يعني باربي به عنوان نماد دختر يا زن آمريكايي تنها نشان دهنده درصد كوچكي از نژادهاي گوناگوني است كه در آمريكا زندگي مي كنند. البته او دوستاني با چهره هاي سياه پوست، خاور دوري، سرخ پوست و حتي آسيايي دارد ليكن خودش داراي فنوتيپ ثابت و تغيير ناپذيري است كه بيش از چهل سال است حتي مويش سفيد نشده است. همواره اميدوار بودم اين نقيصه كه نشان از سلطه جويي فرهنگي اقليت كوچكي در آمريكا دارد در مورد عروسك ملي ايران تكرار نخواهد شد ليكن در كمال تأسف با آن كه ايران سرشار از اقوام گوناگون است و حس چهره شناسي بعضاً در ميان ايرانيان به قدري كاراست كه بسيار پيش مي آيد كه از قيافه فردي مي فهمند كجايي است و از چه فرهنگ و رفتاري آمده است اما سارا و دارا داراي چهره هاي ثابت هستند تنها از روي لباسشان مي توان به تفاوت هاي قومي - نژادي آنان پي برد. كدام كودك بالاي هفت هشت ساله در ايران نمي تواند چهره هاي شمالي، تركمن، ترك، كرد و بلوچ را از يكديگر تشخيص دهد؟ اگر سارا و دارا نماد كودك ايراني بدون در نظر گرفتن تفاوت هاي قومي هستند چرا لباس هايشان قومي طراحي شده است و اگر هر يك نماد قومي از اقوام ايران هستند و با هدف ايجاد اتحاد در ذهن و قلب كودكان ايران طراحي شده اند به جز كودكان تهراني كه در محيطي كاملاً مختلط زندگي مي كنند كدام بچه سيه چرده و آفتاب سوخته بلوچ يا كودك چشم كشيده و زرد پوست تركمن آن را صرفاً به سبب لباسشان« خودي» خواهد انگاشت.
در مورد باربي اين مشكل با دوستان رنگ و وارنگ و ريز و درشت باربي و كن تا حدي حل شده است و همبازي باربي چنانچه داراي تفاوت ظاهري فاحش با عروسكش باشد، به جاي هم ذات پنداري با باربي خود را دوست باربي خواهد انگاشت.
طفلك دارا و سارا كه در كشوري با اين همه گوناگوني فرهنگ و قوم از داشتن دوست بي بهره اند و اميدوارند در هر منطقه بومي «خودي» انگاشته شوند.
ب ـ بخش نرم افزاري:
نكته يكم: عروسك و اسباب بازي حلقه هاي يك زنجيره كامل (آن هم در يك مدل سيستماتيك) هستند.
واقعيت اين است كه ناتواني ما در عرصه عروسك سازي به ضعف ما در شناخت زنجيره فرهنگ ملي باز مي گردد. ما در زنجيره فرهنگ همواره از دو نقيصه عمده آسيب ديده ايم اول اين كه تبيين نمي كنيم چه محتواي فرهنگي را بايد براي كدام سن (از نونهالي تا كهنسالي) تدارك ببينيم. اگر هم به باور اين ضرورت رسيده و عزم و اراده بر انجام اين كار داشته باشيم نمي دانم كدام نهاد يا سازمان بايد مسئوليت پشتيباني مطالعاتي، پژوهشي و فكري اين كار را بر عهده بگيرند.
دوم اين كه نمي دانم چه ابزارها و كدام وسايل براي انتقال ديدگاه هاي فرهنگي خود استفاده كنيم. باز چنان چه اين ابزارها را بشناسيم، برنامه ها و نرم افزارهاي استفاده از آن ها برايمان ناشناخته است. ما چون فاقد سيستم ارزشيابي، رده بندي و درجه بندي امور محتوايي- به خصوص در عرصه هاي فرهنگي - هستيم طبيعتاً فاقد شناخت چگونگي عرضه آن ها و نسبتشان با ابزارها و وسايل عرضه و انتقال مي باشيم. در جهان امروز براي تربيت و بهره گيري از استعداد بي همتاي انسان نرم افزارهاي فراوان و متنوعي تدارك ديده شده است كه نسل من و نسل هاي پيش و پس از من از آن ها محروم مانده است.
نكته دوم: باربي و كن هر دو به روز هستند و نگاه به آينده دارند. اين نگاه به آينده از لوازم جانبي مورد استفاده آنان از تلفن همراه و كامپيوتر گرفته تا مدل ماشيني كه سوار آن مي شوند كاملاً هوايد است. بسياري از وسايلي كه آنان در زندگي روزمره خود از آن استفاده مي كنند نياز به مهارت هاي تكنيكي و دانش تئوريك دارد.
به تازگي باربي هايي به بازار آمده كه به زباني علاوه بر انگليسي نيز تكلم مي كند. در كنار خيل عظيم لوازم جانبي و لواحق مدرن زندگي آنان برنامه ها و فيلم ها و سريال هاي تلويزيوني و سينمايي و بازي هاي كامپيوتري كه در مورد آنان ساخته شده و مي شود هر روز منظره و بعد جديدي از زندگي آنان را به نمايش در آورده و در دسترس كودكان قرار مي دهد. به اين ترتيب باربي و كن تنها بخشي از سمفوني عظيمي هستند كه به مدد هزاران قطعه مينياتوري لوازم زندگي و ده ها فيلم و سريال و صدها كتاب قصه و جزوه در ذهن كودكان جا افتاده و الگو مي شوند. تا آن جا كه من در بازار سارا و دارا گشت و گذار كرده ام اين دو بلا ديده از ابتدايي ترين وسايل زندگي بي بهره اند و هر كجا پيش بيايد مي خوابند و بر هر خودرويي كه دم دست باشد سوار مي شوند. نگاه نرم افزاري دارا و سارا رو به گذشته دارد. اين دو سعي در حفظ سنت ها دارند و مي خواهند ارزش هاي به ميراث رسيده را حفظ كنند اما تكليف كودك را در رويارويي با مدرنيسم روشن نمي كنند و در سكوت و با چشم هاي مهربان و خيس از اشك در مقابل تلفن همراه يا كامپيوتر جيبي يا دي وي دي و امثال آن مبهوت و منفعل مي مانند.
نكته سوم: اگر دختري داشته باشيد و او روزي با عزم راسخ به شما اعلام كند كه تصميم گرفته مثل سارا زندگي كند شما چگونه او را در اين تصميم خود ياري خواهيد رساند؟ سارا چه مي كند؟ چه وسايلي در اختيار دارد؟ از وسايلش چگونه استفاده مي كند؟ اگر ناچاريد از ذهن خود كمك بگيريد و براي دختركتان قصه هاي زندگي سارا را تعريف كنيد پس فرق قصه با عروسك چيست؟ چرا اجازه نمي دهيد سارا هم مثل ننه نقلي يا خاله سوسكه يا عمو زنجيرباف در ذهن پاك كودكتان ساخته و پرداخته شود. باربي مشكل شما را حل كرده! از مسواك و خمير دندان و كيف مدرسه و دفترچه مشق گرفته تا ميز و كمد و تخت خواب و لباس و ملحفه همه را برايتان در سايز واقعي فراهم كرده است. حتي تلفن همراه و لوازم آشپزخانه واقعي باربي هم در دسترس و قابل خريد هستند. شيريني هايش راكه ديگر هر كودكي در آمريكا بارها به دست خودش پخته و خورده است. اين سخت افزار در خدمت نرم افزاري است كه به يك سئوال ساده پاسخ مي دهد: چگونه آمريكايي زندگي كنيم؟ سئوال من اين است كه آيا در پشت طراحي سخت افزاري عروسكي به نام سارا پاسخ اين سئوال مشخص شده و در جايي ثبت و ضبط شده است كه؛ چگونه ايراني زندگي كنيم؟ به نظر مي رسد سارا بيشتر بايد بتواند پاسخ دهد. چگونه تركمن زندگي كنيم؟ يا مثلاً چگونه بلوچ زندگي كنيم؟اما آن چنان كه از توان ذهني سارا بر مي آيد تا او پاسخ اين سئوال ها را آماده كند باربي دست كودك شما را گرفته و با خود به جايي برده است كه سارا هم اگر رويش مي شد لباسش را عوض مي كرد و به دنبالشان مي تاخت.
پنج نكته اقتصادي
پيش از آن كه به بخش مغزافزاري بپردازم تبيين پنج نكته اقتصادي را ضروري مي دانم:
نكته يكم: تنظيم و بهبود سخت افزارهاي اقتصادي خود از موجبات بهره وري، توسعه و راهبردي كردن مغزافزارها و نرم افزارهاي فرهنگي است. واقع مطلب اين است كه در طول ۸۰ ـ ۶۰ سال اخير اتفاق چندان مثبتي در رابطه با صنايع و توسعه تكنولوژي فرهنگي در كشور ما نيفتاده است. طرح ها و كارهاي فرهنگي نظير پروژه «دارا و سارا» از اين بابت تولد سوخته اي خواهند داشت كه در گردونه صنعت و تكنولوژي تكليفشان روشن نشده و به اصطلاح داراي خط توليد مشخصي نيستند لذا بدون وجود رقيب قدري چون باربي و كن به خودي خود محكوم به شكست و فنا هستند.

نگاه اول
استخاره اي براي مرگ
سعيده اسلاميه
هنوز هيچ كس فراموش نكرده است. اين ها را نمي شود از ياد برد. زمان كوتاه و حوادث عميق و تكان دهنده است. فقط در چند سال گذشته بارها مطبوعات پرده از جناياتي برداشت كه هركدام براي يك قرن هر كشوري كافي است. قتل هاي زنجيره اي، خفاش شب، قتل زنان مشهدي، ترور حجاريان و اين آخري قتل هاي محفلي كرمان، كه جز ترور حجاريان عنصر مشترك همه آنها مرگ بود و اين غير از اخبار تكان دهنده جنايت و سرقتي است كه زير آسمان اين كشور روي مي دهد و منتشر مي شود. در مواردي كه ذكر شد غير از خفاش شب انگيزه هاي سياسي با ته مايه هايي مذهبي خودنمايي مي كند. كه گاه اين يكي بر آن ديگري پيشي مي گيرد. انگيزه هايي كه از ديد عموم مردم و شرع و اسلام همخواني ندارد اما هرچند مدت يك بار كسي تيزي برمي دارد و دست به جنايتي مي زند كه به خيال خود به تكليفي عمل كرده باشد. قتل هاي محفلي كرمان كه فعلاً آخرين آن است انگيزه اي جز پاك كردن زمين از فساد نداشته است. درست همان انگيزه اي كه سعيد حنايي را بر آن داشت كه با روسري به جان زناني بيفتد كه برخي شان براي سير كردن شكم بچه هايشان كارگري مي كرده اند. آن سعيد ديگري كه ماشه بر سر حجاريان كشيد هم فقط قصد تنبيه او را داشت و نه ديگر هيچ و از ديگر سعيد نيز هيچ نمي گوييم كه زياد گفته اند. اما آنچه مهم است آن است كه عده اي اين اجازه را به خود مي دهند با بهانه هايي اين چنيني دست به بدترين فجايع بزنند. در مواردي كه ذكر شد تنها سعيد حنايي پاي چوبه اعدام رفت. كسي كه هنوز بسياري بر اين باورند كه او خود فقط يك قرباني است. متهمان ديگر پرونده ها يا تبرئه شدند و يا به حبس هايي محكوم شدند. اين جناياتي كه هركسي به خود اجازه و حق ارتكابش را مي دهد شايد از آن ناحيه ناشي مي شود كه به قانوني كه حتي به دست خود نوشته ايم عمل نمي كنيم. تمام متهمان پرونده هاي ذكر شده از شركت در محافل و مجالسي سخن مي گويند كه كسان ديگر آمر بوده اند و اينان فقط مجرياني معصوم! مورد آخر كه مجريان قتل ها در نهاد انتظامي كه بايد خود مجري قانون باشد فعاليت داشتند راه را به اشتباه رفتند. مقتولان آخرين پرونده فقط با استخاره به وسيله تسبيح محكوم به مرگ شدند. اين بار دانه هاي تسبيح حكم امضاي پاي نامه احكام را داشته است. فقط با يك مرور ساده مي توان دريافت كه بهانه ها كوچك و جان انسان ها بي اهميت تر از گردش دانه هاي تسبيح شده اند. داستان مرگ آيا پايان مي پذيرد درحالي كه اين متهمان نيز مفسد في الارض شناخته نشدند! و هنوز ريشه اي محكم دارند.

قضاوت آمريكايي ـ ۶۳
زندانيان جوان
ـ عقيده به اينكه يك اجماع در حال ظهور درباره اينكه چگونه با بزهكاري جوانان برخورد شود وجود دارد.
در واقع اختلاف نظرهاي بزرگي بر سر اينكه چگونه با بزهكاران برخورد شود وجود دارد. آيا ما بايد آنها را تنبيه كنيم ـ همان گونه كه بسياري از آمريكاييان خواهان آن هستند ـ يا با آنها رفتار خوبي داشته و آنها را به آغوش جامعه بازگردانيم در قرن گذشته، از زمان پيدايش نخستين دادگاه اطفال در شيكاگو در سال ،۱۹۹۸ هدف عمده سيستم دادگاه اطفال، حمايت و بازپروري مجرمين جوان بوده است. سياست عمومي اكنون تغيير آن ايده آل است، به گونه اي كه ما به دنبال اين هستيم كه بيشتر جوانان را در دادگاه هاي بزرگسالان گذاشته و آنها را در زندان هاي بزرگسالان زنداني كنيم. فوكس باترفيلد متخصص دادگاه اطفال مدعي است اين سياست در حال ظهور، مخالف با تحقيقاتي است كه نشان مي دهند كه چه زماني برخي از كودكان داراي خشونت فراوان جواني، تقريباً غيرقابل اصلاح هستند و چه زماني به شماري از آنان مي توان كمك كرد. برطبق گفته باترفيلد هزينه دخالت هاي اوليه ممكن است كمتر از هزينه هايي باشد كه با زنداني شدن به هم آميخته مي شود. علاج واقعه قبل از وقوع كردن و برنامه هاي ملاقات با پرستاران كارآزموده يا مددكاران اجتماعي در پرورشگاه، خانواده درماني، كارآموزي والدين و آموزش مهارت هايي براي تمام عمر (كه مديريت استرس و حل مشكل و خود كنترلي را مي آموزد) توانايي كاهش بزهكاري را دارند و هزينه كمتري از ساختن زندان هاي زياد اطفال و بزرگسالان دارد.
بحث هاي وسيع تر درباره دادگاه جزايي
010820.jpg

آيا دادگاه هاي اطفال بايد لغو شوند و جوانان خلافكار همانند بزرگسالان محاكمه شوند؟
از زماني كه دادگاه اطفال، در يكصد سال پيش آغاز به كار كرد يك فرض اساسي و مهم دادگاه اطفال اين بود كه جوانان مجرم نبايد در دادگاه هاي جزايي بزرگسالان محاكمه شوند. دادگاه اطفال براي رسيدگي به خلافكاري هاي جوانان بر اساس جواني آنها ايجاد شد نه براساس جرمشان، هدف دادگاه اطفال، مداوا و راهنمايي به جاي مجازات است. در فاصله دهه ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ عموم مردم خواهان برخورد خشن با جوانان و محاكمه آنها در دادگاه هاي بزرگسالان بودند. بسياري از ايالت ها قوانيني را تصويب كردند كه محاكمه بعضي از خلافكاران جوان را به عنوان محاكمه بزرگسالان تسهيل كند. بعضي از ايالت ها نيز پيشنهاد حذف دادگاه هاي اطفال را دادند.
دادگاه اطفال بايد لغو شود
حاميان لغو دادگاه اطفال، مباحثشان را بر روي نياز به تنبيه جوانان خلافكار و نگراني براي حقوق جوانان متمركز مي كنند:
۱ ـ دادگاه اطفال بر فرضيه اي نادرست بنا شده است. زيرا هدفش حفاظت از جوانان از نتايج اقداماتشان است.
۲ ـ دادگاه اطفال در جلوگيري از خشونت جوانان ناموفق بوده است.
۳ ـ مشكل رايج جرم جوانان ايجاب مي كند كه ما مجرمين جوان را تنبيه كنيم تا مانع نسل بعدي جوانان از يغماگر شدن بشويم.
۴ ـ عدالت اقتضا مي كند كه دادگاه هاي اطفال لغو شوند. اگر جوانان در دادگاه هاي بزرگسال محاكمه شوند، حقوق كامل قانوني شان براي آنها فراهم خواهد شد.
دادگاه هاي اطفال نبايد لغو شوند
بسياري از متخصصين بر اين باورند كه لغو دادگاه اطفال فقط مسائل را بدتر خواهد كرد.
۱ ـ فرضيه دادگاه اطفال درست و منطقي است. از آن جايي كه بچه ها كاملاً بالغ نشده اند آنها نبايد به همان اندازه مسئوليت بزرگسالان بازخواست شوند.
۲ ـ هدف دادگاه اطفال مداوا است نه بازداشت.
۳ ـ تغيير محيط اجتماعي كه جوانان در آن زندگي مي كنند راه موثرتري براي كاهش خشونت جوانان است تا تنبيه مجرمين در محاكم بزرگسالان.
۴ ـ از آنجايي كه انكار حقوق كامل قانوني جوانان گاهي اوقات يك مشكل است مأموريت دادگاه اطفال، بخشودگي براي برآوردن بهترين منافع بچه ها است.
ارزيابي مورد لغو دادگاه هاي اطفال
مطرح شده است كه بحث كامل در اين مورد كه آيا دادگاه اطفال را لغو كنند يا خير، توجه را از مهم ترين سوالاتي كه سيستم دادگاه اطفال با آن مواجه شده است منحرف مي كند. چگونه بزهكاري جوانان مي تواند كاهش داده شود زماني كه نه دادگاه هاي كنوني اطفال و نه دادگاه هاي جزايي بزرگسالان براي حمله به عوامل محيطي كه از جمله دلايل خشونت جوانان هستند طرحي نمي دهند؟
علل اوليه جرم زياد جوانان قبل از هر چيز در تجربه هاي آموخته شده در خانواده يافت شده است. آن علل عبارتند از: رابطه خانوادگي ضعيف و نظارت غيرمستمر، بدرفتاري با كودك و غفلت كردن از وي، انضباط سخت و بي ثبات.
به علاوه، اظهاراتي وجود دارد كه جوامع بسيار فقير شهري جوانان را در خطر شديدتري براي گرفتار شدن در خشونت مي اندازد. برخي محله ها نيز فرصت هاي خاصي براي يادگيري يا شركت در خشونت ايجاد مي كنند. حضور باندها و بازار غيرقانوني مواد مخدر، ارائه خشونت، مدل هاي نقش منفي و امكان پاداش براي جواناني كه درگير فعاليت هاي تبهكارانه خشن هستند موجب در معرض خشونت قرار گرفتن مي شود.

حاشيه زندگي
•شيوع وبا در بصره
سازمان بهداشت جهاني مي گويد كه به دليل وضعيت نامناسب بهداشتي شهر بصره در جنوب عراق، بيم همه گير شدن بيماري وبا در اين شهر مي رود. از روز سه شنبه گذشته تاكنون بيش از ۱۶ مورد وبا در دو بيمارستان اين شهر ثبت شده است. بروز وبا مقام هاي بهداشتي در شهر را چنان نگران كرده است كه خواستار برگزاري جلسه اي براي بحث درباره راه هاي پيشگيري از شيوع گسترده آن شده اند. هر چند وبا همواره و به ويژه در ماه هاي گرم در اين شهر وجود داشته است، شمار موارد گزارش شده طي ۲۴ ساعت زنگ خطر را به صدا در آورده است. پزشكان در دو بيمارستان شهر مي گويند كه ۱۶ مورد وبا مشاهده كرده اند. وبا يك بيماري باكتريايي است كه در اثر آب آلوده پديدار مي شود و گفته مي شود بروز آن در اين مورد احتمالاً ناشي از اختلال و خسارت وارده به شبكه آبرساني است. بسياري از لوله هاي آب در جريان غارت پس از جنگ شكسته شد. به علت فقدان امنيت در خيابان ها، تعمير لوله هاي آب به كندي صورت گرفته است. سازمان بهداشت جهاني مي گويد انتظار دارد وبا در شهر بصره شيوع يافته و احتمالاً صدها نفر را مبتلا كند.

• خودكشي يا قتل
دولت تركيه هم كم كم دنباله رو استراليا شده است. عليرعم هشدارهاي قبلي و اعتراضات انجام شده در ارتباط با بي توجهي دستگاه دولتي تركيه و كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل متحد در قبال پناهجويان ايراني ساكن در اين كشور و در ادامه اين سركوب هاي دولتي يك بار ديگر خبر دردناكي منتشر شد. خبرها حاكي است علي سليماني زاده پناهجوي ۳۵ ساله ايراني كه به اتفاق همسر و فرزند ۶ ساله اش، مدت بيش از چهار سال را در اين كشور به عنوان پناهجو به سر برده بود بنا به اطلاع پليس تركيه به همسر وي، او در بازداشتگاه پليس در آنكارا ظاهراً اقدام به خودكشي كرده و جان خود را از دست داده است. همسر علي سليماني زاده گفته است آخرين تقاضاي آنان براي پناهندگي رد شده و آنان مجبور بودند ظرف دو هفته خاك تركيه را ترك گويند. علي سليماني زاده براي اعتراض به اين حكم به قصد آنكارا از خانواده اش جدا مي شود و ضمن مراجعه به نمايندگي كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل متحد در آنكارا نسبت به حكم صادره اعتراض مي كند كه با عكس العمل شديد روبه رو مي شود و به دنبال آن به پليس تركيه تحويل داده مي شود كه پليس دولتي تركيه ضمن ضرب و شتم شديد وي، او را به بازداشتگاه پليس در آنكارا منتقل مي كند و سپس خبر خودكشي و مرگش توسط پليس شهر آفيون اعلام مي شود. اين خبر خودكشي در حالي از سوي پليس تركيه اعلام شد كه همگان مي دانند، كليه افراد بازداشتي قبل از ورود به بازداشتگاه مورد بازرسي كامل قرار مي گيرند و هرگونه شيئي كه به نحوي مي تواند در جهت اقدام به خودكشي مورد استفاده قرار گيرد حتي بند كفش از فرد بازداشتي گرفته مي شود.

زندگي
ادبيات
اقتصاد
ايران
جهان
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  ايران  |  جهان  |  زندگي  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |