دوشنبه ۶مرداد ۱۳۸۲- سا ل يازدهم - شماره ۳۱۲۰ - July . 28, 2003
دين و سياست
006310.jpg
اشاره :
ارتباط مذهب و سياست همواره از دغدغه هاي فيلسوفان قديمي و فلاسفه سياسي عصر تجدد محسوب گرديده اما اين موضوع هيچ گاه به اهميت روزگار ما نبوده است، زيرا امروزه بيش از هر زمان ديگر موضوع جدايي نهاد دين از نهاد حكومت و امر قدسي از امر دنيوي، مورد چالش واقع شده است و برخي از اين چالش ها نيز بحران ساز بوده اند. در اين مقاله با تحليلي از وضع دين در عرصه سياسي جهان با اين چالشها بيشتر آشنا خواهيم شد.
عليرضا شيخ عطار
ترس از تأثير دين در كاستن از آزاديهاي بشري، نخستين بار سه قرن پيش توسط فلاسفه سياسي نظير جان لاك مطرح شد. دو قرن بعد، راه زايل كردن نگراني حاصل از آن، با حركتهاي بديع فكري بنيان گذاران جامعه شناسي همچون آگوست كنت و سن سيمون، تحت عنوان بت زدايي و مقابله با دگماتيزم، توتم و تابو پيشنهاد گرديد.
در اواخر سده نوزدهم ميلادي، اين نظر در مركز توليد فكر جهان، يعني مغرب زمين و خصوصاً اروپا انسجام يافت، كه اكنون كه بشر موفق به كشف برخي از گوشه هاي مبهم از رازهاي هستي، كه زماني تا ابد سر به مهر انگاشته مي شدند، شده است، ديگر آنقدر باليده و رشد كرده كه مي تواند عالم قدس را فراموش كند و دست از دامان رهنمودهاي آسماني،  حداقل در شئون حكومتي و اجتماعي بكشد. انسان اگر هم به دلايل شخصي نخواهد ارتباط خود را با عالم قدس قطع كند، حداكثر مي تواند دين را صرفاً به عنوان يك عامل غيرعقلاني براي تشفي جراحات روحي فردي موردبهره برداري قرار دهد.
اما با بررسي صحنه سياسي در قرن بيستم، به سادگي درمي يابيم كه وقايعي بسيار در اين سده رخ داد كه روايي و اعتبار نظريه پيش گفته را به چالش كشيد. در قرن بيستم تحولات ديني و اجتماعي حيرت انگيزي در ميان مسيحيان و يهوديان و مسلمانان شكل گرفت. به طوري كه اين ادعا كه دين تهديدي براي توسعه سياسي جوامع بشري است،  برخلاف گذشته مشتريان زيادي را جلب نمي كند. لطمه خوردن فاشيزم و كمونيزم در نيمه اول قرن بيستم در اروپا، به دليل دين گرايي سياسي،  نمونه اي از اين وقايع است. هرچند كه حكومت هاي قدرتمند ليبرال و سكولار غربي از اين گرايش استفاده ابزاري نمودند.
به عنوان نمونه هاي ديگر اين اتفاقات، مي توان از رشد مسيحيت رهايي بخش انقلابي، به ويژه در آمريكاي لاتين و ايرلند شمالي، ايجاد جنجالي كشور اسرائيل با غصب سرزمين مسلمين و به انگيزه رسيدن به حكومت و جامعه موعود تورات و سرانجام تولد جمهوري اسلامي در ايران كه يكي از غرب زده ترين حكومتها را داشت، ياد كرد. اگر اين وقايع را در كنار پديده هاي شگفت انگيز ديگري چون نهضت هاي پرشمار ديني در اقصي نقاط جهان اسلام و فروپاشي شوروي و به مانع برخوردن ليبراليزم در فرآيند فتح جهاني و حركتهاي رجعت به ارزشهاي ديني- اخلاقي در جهان غرب بررسي كنيم، متوجه مي شويم كه وعده آغازين سده گذشته،  سرابي بيش نبوده است. جالب اينكه حتي حكومتهاي غربي كه خود مبلغ لائيزم و سكولاريزم هستند و در نظام ارزشي ايشان به حاشيه راندن دين از عرصه سياست نهادينه شده است تا به امروز نيز در هنگام هجوم و بسط نفوذ، از ابزار دين بهره مي گيرند تا مردم خود را تهييج كنند. امروزه شاهديم كه به طور فزاينده، كوششهاي وسيعي براي گستراندن نفوذ حركتهاي فكري و سياسي اصول گرايانه مذهبي،  توسط اين حكومتها به عمل مي آيد،  همان گونه كه بوش در اعلام جنگ عليه تروريسم از مفهوم جنگ صليبي بهره برد.
بيش از هزار سال پيش، پاپ اوربان دوم رهبر كاتوليك ها، در سال ۱۰۹۵م. طي نطق تحريك آميزي در اجتماع بزرگي از داوطلبان جنگ در حالي كه از خطر اسارت مسيحيان و ويراني كليساهاي اورشليم به دست مسلمانها سخن مي گفت، از آنان خواست تا سلاح بردارند و اختلافات خود را كنار نهند و با مهاجرت به بيت المقدس و حمله به مسلمان از كيان مسيحيت دفاع كنند.
در سال ۲۰۰۱،  نيز علي رغم آن كه غرب سه قرن شعار سكولاريزم و جدايي دين از سياست و زندگي اجتماعي را داده است، رئيس جمهور آمريكا جرج بوش دوم،  در خطابه تحريك آميز خود كه پس از ويران شدن برجهاي دوقلوي تجارت جهاني در نيويورك ايراد نمود، همانند پاپ اوربان دوم سخن از جنگ صليبي دوم، به ميان مي آورد. او به عنوان نماينده تمام عيار آمريكا،  نه تنها ضرورتي در ادامه يك رفتار سكولار و غيرديني نمي بيند،  بلكه علاوه بر سخنان حماسي مذهبي، كابينه اي تشكيل مي دهد، كه اعضاي كليدي آن از چهره هاي كليسا رو و مقدس مآب مسيحي هستند. او در دوران مبارزات انتخاباتي، با شعارهايي مانند مبارزه با سقط جنين و مقابله با فساد اخلاقي دولتمردان، از آن نوع كه كلينتون به آن دچار شده بود،  بالاخره توانست رأي مسيحيان ديندار آمريكا را براي پيروزي به دست آورد.
بوش در سخنراني كنگره در ابتداي سال ۲۰۰۲، همانند بنيادگرايان مسيحي و پاپهاي دوران صليبي از شهدا تجليل مي كند و بر ستيز با شيطان تأكيد مي نمايد. گرچه او نشاني از روشنفكري ندارد،  اما روشنفكران حامي دولت او،  در بيانيه شصت نفره همانند مجموعه سخنان بوش، در دوره پس از حملات تروريستي ۱۱ سپتامبر،  در كنار تأكيد به عظمت ملت به اهميت اخلاق آمريكايي، كه ريشه در بنيادگرايي مهاجران اوليه پيورتين آمريكا دارد و ضرورت جهان گير شدن آن پافشاري مي كنند.
سكولارهاي مسيحي آمريكا گرچه از جدايي دين از دولت سخن مي گويند،  اما خاطره مذهب،  را فراموش نكرده اند و همانند پدران خود،  از ادبيات مذهبي و مطرح كردن شيطان براي تحليل هاي اجتماعي و سياسي بهره مي گيرند.
در جهان معاصر به جز در معدودي از كشورها، قانون اساسي اكثريت قريب به اتفاق ممالك روي زمين اشاره صريحي به سكولار يا لائيك بودن جامعه و كشور ندارند و برعكس در بيشتر آنها،  به خصوص در اروپا، به ارتباط با نهادهاي ديني و دين اشارات صريحي شده است.
در طول تاريخ بشر،  حتي در دو قرن اخير و علي رغم ادعاي پر سر و صداي سكولارها، تفكيك حوزه ديني از حوزه غيرديني هيچ گاه به صورت مطلق در جوامع انساني ميسر نشده است. حوزه مذهب، همواره حوزه ارتباطات پيچيده انسان با نيروهاي مافوق طبيعت بوده است و مذهب به عنوان يك شعور جمعي و ملازم با عمل و فعاليت جمعي،  بر زندگي انسانها حاكم بوده است. در طول تاريخ،  انسانها در غالب موارد، به طبيعت به عنوان همه حقيقت ننگريسته اند بلكه طبيعت را بخش نازل هستي و هستي بخش را فائق بر طبيعت تصور كرده اند. لذا همه ابعاد زندگي طبيعي و مادي، در احاطه وجود مافوق مادي يا به تعبير قرآني غيب است و انسانها در مناسبات و رفتار طبيعي خود،  از باطن امور كه نقش تعيين كننده نسبت به ظاهر دارند غافل نمي مانند و كردار فردي و اجتماعي خود را بر آن اساس تنظيم مي كنند.
كساني كه به هستي آن گونه كه در سطور قبل گفتيم مي نگرند، حاكميت واقعي را متعلق به هستي بخش مي دانند و حاكميت اين جهاني را در پرتو حاكميت الهي سازمان مي دهند و مشروعيت حاكمان در پناه ارتباط آنان با غيب است. آنان معتقدند كه بي ترديد دين بايد در همه لايه هاي جامعه مؤثر و معنادار و با نفوذ باشد و به صورت سامانمندي مقبوليت داشته باشد، در اين صورت جنبش ديني منبعي الهام بخش براي علايق مشترك عمومي است و كاركردهاي اجتماعي آن چشمگير است.
مهمترين آثار قدرت اجتماعي دين، در شكل توانايي هاي سياسي دين تجلي مي كند. بررسي هاي تاريخي نشان مي دهد كه سياست و دين، همواره تأثير و تأثر متقابل بر يكديگر داشته اند.
استكهاوس جامعه شناس و فيلسوف دين، مقاله جالبي در مورد دين و سياست در دايرة المعارف دين دارد و در بخشي از آن به زيبايي اظهارنظر مي كند كه: در كار و بار سياست،  بايد دين را نيز به حساب آورد. آنچه يا آنكه را كه دين تاج سروري بر سرش بنهد، سياست مي تواند از اريكه قدرت به زيرش كشد و آنچه يا آنكه را كه اين بتواند مشروعيتش بخشد، آن مي تواند از مشروعيت خلع كند. امري را كه دين به تنازع بكشد،  سياست نمي تواند به آساني به آشتي وادارد و آنچه را دين متحد كرده باشد،  سياست به سادگي نمي تواند از هم بگسلد. منازعات و درگيريهاي نيمه دوم قرن بيستم- در لبنان،  قبرس، آسام،  ميندانائو و ايرلند شمالي- را نمي توان بدون حمل كردن آنها بر دين فهميد. تحولات ايران بدون توجه به اسلام شيعي، همچنان كه تحولات اسرائيل بدون اعتناي به يهوديت صهيوني، قابل درك نيست، به همين نحو، التهابات امريكاي لاتين و فيليپين را نيز بدون ترسيم تاريخ مذهب كاتوليك ايبريايي رومي در اين مناطق و شناخت تأثير انقلاب بنياديني كه تحت نفوذ الهيات آزادي بخش در جريان تلاش براي متحول كردن الگوهاي كهن مشروعيت و شكل دادن به جوامع جديد همبستگي و مآلاً بازسازي قالب هاي حكومتي، در دينداري مردم در حال رخ دادن است، نمي توان فهميد. معماي آفريقا نيز بدون درك اسلام سني در شمال، تأثير و تأثر اديان قبيله اي و مسيحيت در نواحي مركزي و دين مدني آفريقايي هاي اروپايي نژاد يا آفريكانرها در جنوب، همچنان ناگشوده خواهد ماند. پرداختن به سياست هندي بدون اعتنا به آئين هندو بي معناست، همچنان كه سخن گفتن از سياست در سريلانكا،  برمه يا تايلند، بدون توجه به آئين بودايي تراوادا كاملاً ساده لوحانه است. در كره و تايوان،  هنگ كنگ و سنگاپور و حتي جمهوري خلق چين نيز نشانه هاي نفوذ آئين كنفوسيوسي، آئين بودايي ماهايانا و باورهاي ديني عاميانه و تائوئيستي، در آميزه اي به نام «دين چيني»- كه ناسازگاريهاي اصولي با روايت «پس از مائويي» اين دين دنيوي نيرومند و نوظهور، يعني كمونيزم و نيز صورت بسيار متأخرتر مسيحيت بومي شده پروتستاني انجيلي دارد- همچنان مشهود است».(۱)
دين مي تواند با تأييد وضع سياسي موجود، به آن مشروعيت و مقبوليت بدهد و نيز مي تواند با اعتراض به وضع سياسي موجود،  سبب مشروعيت اقداماتي كه منجر به تغيير انقلابي يا تدريجي وضع موجود سياسي مي شوند، بشود. دين منشأ و اساس عقايد انساني و توجيه كننده هستي و حيات انسان در عالم هستي است و همواره جزيي از فرهنگ و تمدن انساني بوده است. در طول تاريخ زندگي بشر، آداب و آئين و سازمان و تشكيلات جهت اعمال قدرت ديني و بخش مهمي از جوامع بشر به حساب مي آمده است و درك اوضاع اجتماعات انساني و تاريخ تحول آنها،  بدون مطالعه دين،  امكان پذير نمي باشد. البته تجزيه و تحليل اديان را نيز نمي توان از تحول و تكامل اجتماعي جدا ساخت.ژان پل ويلم در بخشي از كتاب جامعه شناسي اديان به نمونه هاي خوبي از تأثير دين بر تقسيم بندي ها و رفتارهاي سياسي در جهان معاصر كه سعي زيادي در گسترش سكولاريزم و لائيزم به منظور كنار گذاردن دين از مسائل اجتماعي داشته است، اشاره دارد:
«واحد سياسي و واحد ديني اغلب در هم آميخته شده اند. اين اصل كه سلاطين ديني،  مردمان قلمرو خويش را براساس دين خود تعيين كنند، نقشه ديني اروپا را ترسيم كرده است و مرزهاي سرزمين هاي گوناگوني در سرتاسر دنيا را برپايه معيارهاي ديني متكي مي باشند (مثلاً توجه كنيد به وضع كشور اسلامي پاكستان).
از لحاظ تمايلات و گرايشهاي سياسي،  آن گونه كه مي شود آنها را از طريق رفتار مردم در انتخابات درك كرد، جامعه شناسان مشاهده كرده اند كه متغير اعتقاد ديني همواره مهم بوده است. گي ميشلا و ميشل سيمون در كتاب خود به نام طبقه، دين و رفتار سياسي، چاپ ۱۹۷۷م.، نشان داده اند كه عامل متغيري كه رفتار سياسي فرانسويان را بيش از عوامل ديگر روشن مي سازد،  ميزان جذب آنها به مذهب كاتوليك است. البته اين مانع توسعه نسبي نوعي كثرت گرايي (پلوراليزم) سياسي در ميان مردم كاتوليك نمي شود. در آلمان به رغم اين كه پيروان اديان مختلف در هر حزبي پيدا مي شوند،  باز هم مشاهده مي شود كه در سالهاي دهه هشتاد،  پيوند خاصي بين آراي حزب دموكرات مسيحي و مذهب كاتوليك و آراي حزب سوسيال دموكرات و مذهب پروتستان وجود داشته است. در آمريكاي لاتين، جنبش هاي الهيات آزادي بخش همان گونه كه بيان شد،  نمايشگر گرايشي ديني هستند كه براساس طرفداري كه از فقرا مي كند،  ساختارهاي اجتماعي- سياسي موجود آن جوامع را مورد انتقاد قرار مي دهد. در ايالات متحده آمريكا نيز جمعيت طرفدار ارزشهاي اخلاقي به انتخاب رونالد ريگان به رياست جمهوري آمريكا كمك كرد. اسلام گرايي راديكال نيز،  در كشورهاي گوناگون حامل يك اعتراض اجتماعي- سياسي عليه رژيمهاي حاكم است. در هند، حزب بهاراتيا جاناتا طرفدار يك ملت هندو است و از غيرديني (لائيك) بودن نظام حكومتي هند كه متضمن كثرت گرايي (پلوراليزم) ديني است، انتقاد مي كند.
عامل ديني در جريان ادغام ممالك اروپايي نيز دخالت مي كند. امروزه،  هم در سطح اتحاديه اروپا و هم در سطح شوراي اروپا،  بسياري از افراد بر اهميت ميراثهاي ديني در هويت تمدن اروپا تأكيد مي كنند. هرچند شيوه اظهار اين هويت،  بحثهاي زيادي را در دنياي ديني و لائيك برانگيخته است... مسئله اصلي (در جوامع ارتدوكس) قبول كردن يك جامعه كثرت گرا (پلوراليست) و لائيك بودن مؤسسات و نهادهاي عمومي است. قبول كردن اين مطلب،  به ويژه براي كشورهايي كه سنت مسيحي ارتودوكسي دارند،  دشوار مي باشد... كليساهاي ارتودوكس عادت به الگوي كليساهاي ملي دارند، بدين ترتيب كه با دولتهاي متبوعه خويش، روابطي نزديك دارند و پيوندهاي بين دين و سياست نيز در كشورهاي مربوط به آنها از صورتي متنوع و پيچيده برخوردار مي باشد.
براي تركيه مسلمان نيز مسئله اصلي مربوط به حفظ هويت لائيك حكومت، علي رغم فشار اكثريت اسلامگراي آن كشور مي باشد... راجع به دين يهود هم ملاحظه كنيد كه زعماي اين دين چقدر بر تشكيل يك حكومت قومي به منظور مستحكم ساختن پايه هاي هويت خويش تأكيد كرده اند... قوم يهود هويت خويش را همان قدر از طريق زنده نگه داشتن خاطره قتل عام يهوديان در آلمان حفظ مي كند كه از طريق احياي مجدد ديني».
«كشور آمريكا به خاطر اين كه همواره سهم بالايي از تعهد و التزام ديني را نگه مي دارد (تقريباً ۴۰% جمعيت آمريكا به وظايف ديني خود عمل مي كنند) نقش قابل ملاحظه  جنبشهاي اصول گرايانه را مي توان مشاهده كرد. در ژاپن هم بدين لحاظ كه جامعه اي است كه در آن صنعتي شدن در چارچوب يك نظام حاكميت ديني انجام شده و هنوز هم در آنجا جنبش هاي سياسي- ديني همواره صحنه سياسي اجتماع را در اشغال خود دارند. راجرفينك، ضمن صحبت از يك آمريكايي غير سكولار، اين نتيجه صريح و آشكار را مي گيرد كه: پيش بيني زوال و افول دين، بر يك مدل و الگوي سكولار شدن جامعه، مطلبي است كه تحولات تاريخي ايالات متحده آن را مورد تصديق قرارنمي دهد. نوسازي جامعه، با روند سكولار شدن آن كه از ديرباز پيش بيني شده بود، همراه نبوده است. همين امر كه در ژاپن نوين، آيين نيايش اجداد و نياكان ادامه دارد(در سطح خانواده در برابر محراب خانگي و يا در معابد شينتويي براي انجام مراسم بزرگ). و نيز اين كه آمار ديني نشان مي دهند كه همه ساله در حدود هشتاد ميليون ژاپني، به هنگام تحويل سال نو(هاتسوموده)، براي شركت در مراسم جشن هاي ديني مربوط به معابد بزرگ مي روند، تا سلامتي و تندرستي براي خود كسب كنند و طلسم و تعويذات محافظت كننده خريداري نمايند، اينها مي توانند نشان دهند كه در ژاپن هنوز با يك جامعه غيرسكولار روبه رو هستيم.»(۲) ادامه دارد
پانوشت:
۱- فرهنگ و دين ويراسته ميرچاالياده، هيات مترجمان زير نظر بها ءالدين خرمشاهي، انتشارات طرح نو صفحه ۵۵۶
۲- جامعه شناسي اديان، ژان پل ويلم ترجمه عبدالرحيم گواهي انتشارات تبيان صفحه ۱۷۶.

انديشه
اجتماعي
اقتصادي
خارجي
سياسي
شهري
علمي فرهنگي
محيط زيست
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
همشهري ضميمه
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   انديشه   |   خارجي   |   سياسي   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |   محيط زيست   |  
|  ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |