عكس ها: ساتيار
فرهاد فرجاد-زمان: شنبه، دوازدهم ارديبهشت هشتاد و سه، ساعت ۳۰:۸ صبح
مكان: ميدان آرژانتين، خيابان زاگرس، موسسه گل آقا
آدم ها دسته دسته حركت از جنوب به شمال را آغاز كردند تا مقابل پلاك هفت خيابان زاگرس رسيدند. يك نفر اعلاميه گل آقا را بالا گرفته بود و به ماشينهاي در حال گذر نشان مي داد. عكاس ها و فيلمبردارها به دنبال يافتن زواياي مختلف دايم از اين طرف به آن طرف مي رفتند، كم كم سر و كله نامي ها پيدا مي شد. محمود دعايي - سرقفلي دار «دو كلمه حرف حساب »- و به دنبالش موسوي لاري، حسن حبيبي ،مسجد جامعي، شريعتمداري و بالاخره خود صابري، سوار بر الگانس. او را سريع از درب بزرگ موسسه به داخل بردند. يك ربع بعد بر فراز دستان لرزان، به موازات ده، بيست دوربين بيرونش آوردند. محسن رضايي، پورنجاتي، لاريجاني، عطريانفر هم رسيدند. پيام رهبر را حداد عادل قرائت كرد، بعد پيكر دوباره بالاي دست ها رفت و فرياد لااله الاالله بدرقه راهش.
جمعيت همراه صابري، زاگرس را بالا آمد، دور زد و به سمت آرژانتين سرازير شد. محسن رضايي اصرار داشت تا لحظه آخر زير برانكارد را بگيرد. پوپك، دختر صابري را گريستن وقفه اي نداشت. در ميانه راه، بهزاد نبوي و رضا خاتمي و بورقاني وعبدا... نوري هم رسيدند... لااله الاالله. دسته گل تقديمي رئيس جمهور را ابطحي با خودش آورد و پيشرو جمعيت جا داد. حالا ديگر جمع داغداران مطبوعاتي، هنري، سياسي و خويشاوندان صابري بيش از سيصد نفر را شامل مي شد.
از خيابان احمد قصير سرازير شدند. كمي جلوتر، صابري سوار الگانس شد تا به همراهانش در قطعه هنرمندان بهشت زهرا ملحق شود. تا ده دقيقه پس از رفتنش، نامي ها گپي با هم مي زدند و سري تكان مي دادند. بعد يكي يكي عزم رفتن كردند:
-بهزاد نمي آي؟
-الياس كجا مي ري؟
-چرا از چمن رد نمي شي؟
-اي بابا، ما كه مشروعيت نداريم.
و رفتند. گل آقا سوار بر الگانس رو به جنوب، بعضي از آقايان پياده تا خيابان زاگرس رو به شمال. ميدان آرژانتين خلوت شد. همه چيز تمام شد.