يكشنبه ۲۰ ارديبهشت ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۳۷۳
يك شهروند
Front Page

سيطره بي چون و چراي قهرودي ها
كوك به كوك دوختيم، تا به اينجا رسيديم
شايد مردي كه تقريبا ۶۰ سال پيش در كوچه هاي تاريك و خاكي تهران قدم مي زد و با صداي بلند مردم را به تعمير يا فروش چرخ هاي خياطي شان ترغيب مي كرد، هنوز آواز دور روستايشان را در گوش دارد
جايي ميان رودخانه و كوه، محلي كه روزگاري مركز ديده باني هخامنشيان بود، روستايي پديد آمد به نام قهرود
ماني راد
006630.jpg
عطا ا...نويدي كاشاني اولين نفري است كه اتحاديه ماشين هاي دوخت و بافت را تاسيس كرد و باعث سيطره مطلق قهرودي ها در اين صنعت شد.

هيچ كس قدم هاي خسته مردي را نديد كه گام هايش رفته رفته از رقم مي افتاد و راه را به آخر مي رساند. هيچ كس نديد كه او چگونه از كنار مجسمه شير سنگي در زادگاهش گذشت و در حالي كه چشم به روستاي سرسبزش داشت، راهي سخت را در پيش گرفت. حتي سال هايي كه او در تهران بود هم حضورش چندان به نظر نمي رسيد، اما او به تهران آمده بود. از روستايي كه ميان كوه و رودخانه قرن ها آرميده بود. او اولين نفر از مردان روستا بود كه به پايتخت جديد ايران قدم مي گذاشت.
شايد درست در همان سال ها يا كمي بعدتر بود كه مردي ديگر از همان روستا توانسته بود در شهري ديگر براي خود اعتباري كسب كند. اما حكايت غلام باشي پرده هاي ناپيداي بسياري دارد. او از قهرود، آمده بود به تهران و در پايتخت تا مدت ها به سيم باني مشغول بود. شايد شغل موروثي اش، او را به اجدادش وصل مي كرد. او سال ها نگهبان سيم هاي خطوط تلگراف بود. شايد در همان روزهايي كه چشم ها را مي چرخاند تا در افق، تيرهاي چوبي تلگراف را ببيند، به ياد اجدادش مي افتاد كه در قهرود در دوران كهن به ديده باني مشغول بودند. اين كار مي توانست براي او جذاب باشد. هنگامي كه او اجدادش را در دوران هخامنشيان تصور مي كرد كه در دامنه هاي كوه سر به فلك كشيده قهرود در اطراف آتش باستاني گرد آمده اند و بر دشت هاي اصفهان و كاشان چشم مي گردانند تامبادا گرد و خاك سپاهي يا قافله اي در چشمشان بنشيند، او آمده بود به تهران و سيم بان شده بود. اما ديگر هم محلي اش نه. او در كاشان مانده بود و از رجال آن شهر محسوب مي شد. كمتر كسي بود كه در كاشان نام آقا حسن قهرودي را نشنيده باشد. صاحب بزرگترين كاروانسراي كاشان. آقا حسن قهرودي، مدت ها در كاشان ماند و از عايدات كاروانسرا توانست در شهر خدماتي به مردم عرضه كند. در روزهاي آخر زندگي اش آقا حسن، دروازه اي را در كاشان بنا مي كند كه هنوز هم پابرجاست؛ دروازه عطا. او اين دروازه را به نام نوه اش عطاءالله ناميد و شايد اين نخستين قدم بود براي روزهاي شكوهمند قهرود. اين دو از قهرود كوچ كردند و در شهرهاي ديگر توانستند براي خود اعتباري به دست آورند. شايد زماني كه قهرودي ها تصميم گرفتند از روستاي قديمي و ديرپاي خود جدا شوند و براي معاش دل در گرو ديار غربت ببندند، گام هاي رفته غلام باشي يا آقا حسن قهرودي را تنها نشان و اميد براي روزهاي بهتر دانستند. از آن روزها، بسيار گذشته و قهرودي ها در پايتخت چنان رشد كرده اند كه روزهاي رفته را حتي در رويا نمي توان تصور كرد. روزگار نه چندان خوشي كه آنها از سر گذرانده اند.
مالكان يك صنف 
بعد از غلام باشي كه اولين قهرودي بود كه به تهران آمد، عده بسياري از قهرودي ها راه پايتخت را در پيش گرفتند. آنها اگرچه دلبسته قهرود بودند و روستايشان همواره برايشان جذاب و دوست داشتني بود، اما نتوانستند وسوسه روزهاي بهتر را از سر به در كنند. آنان به تهران آمدند. در ابتدا به كارهاي متفاوت و مختلف روي آوردند، اما پس ازچندي در اطراف خيابان خيام گرد آمدند و حرفه اي را پي ريزي كردند كه تا امروزه بي شك در آن بي رقيبند. فروشنده و تعمير كار ماشين هاي خياطي. اگر آنها از اولين كساني نبودند كه به اين كار روي آوردند، اما مسلما از كساني بودند كه اين حرفه را رونق داده و توانستند در ايران اين كار را بسيار گسترش دهند. در اطراف خيابان خيام روزگاري مغازه هاي اندكي بود كه به تعمير و فروش ماشين هاي خياطي اختصاص داشت، اما پس از چندي آنها آمدند و خيابان خيام، مركزي شد براي قهرودي ها. آنها از دهه پنجاه در خيام به تاسيس مغازه هاي چرخ خياطي روي آوردند و در سال ۵۴ تعداد مغازه هاي قهرودي ها بالغ بر پنجاه باب شد. اولين چرخ هاي خياطي كه به نام هاي كهلر، سينگر، سيدلر و... بود، در مغازه هاي آن روز خودنمايي مي كرد و قهرودي ها رفته رفته به عنوان خانواده اي متحد به اين كار مشغول شدند. آنها در سال ۱۳۵۸ توانستند انجمن تعاوني صنف چرخ خياطي را تاسيس كنند و بالاخره در سال ۱۳۶۴ از اتحاديه صنف نفت و گاز و الكتريك جدا شده و اتحاديه صنف ماشين هاي دوخت و بافت را با تقريبا صد عضو كه عمدتا قهرودي بودند تاسيس كنند. رئيس اين اتحاديه هم اكنون مردي است به نام عطاءالله نويدي كاشاني. نوه آقا حسن قهرودي. او به همراه دو قهرودي ديگربه عنوان هيات مديره اتحاديه مشغول به كارند و تعاوني اين صنف نيز در دست قهرودي هاست. به واقع آنان مالكان حرفه ماشين هاي دوخت و بافتند. هم اكنون اين اتحاديه داراي چهارصد عضو داراي مجوز رسمي است و حدود صد عضو و داراي پروانه موقت اند. علاوه بر تسلط بي چون و چراي  آنان در صنف چرخ هاي خياطي خانگي و صنعتي، مشاغل ديگر نيز در اختيار آنان است. از جمله بخشي از صنعت لوازم خانگي و صنعت گلاب سازي و حتي در اموري همچون لوازم صوتي. آنان شبكه گسترده اي از آدم هاي پرتلاش و فعالند كه اغلب تنها پشتوانه و تكيه گاهشان، استقامت و شكيبايي فردي است. آنها قهرودي هستند و به اين نام مي بالند.
ماجرا از كجا شروع شد؟!
در روستايي ميان رودخانه و كوه، جايي كه صداي رودخانه اش، سكوت كوه را مي آشوبد، مردمي زندگي مي كنند كه سال هاست خود را مالكان اين قسمت از زمين مي دانند. شايد مردي كه تقريبا ۶۰ سال پيش در كوچه هاي تاريك و خاكي تهران قدم مي زد و با صداي بلند مردم را به تعمير يا فروش چرخ هاي خياطي شان ترغيب مي كرد، هنوز آواز دور روستايشان را در گوش دارد. مردي كه با هر بار فرياد، به دست هاي پيرمردها و پيرزنان روستايي مي انديشد كه چاري در دست، صبورانه و باوقار پنبه ها را به نخ تبديل مي كردند. او اگرچه در تهران است و ديار غريب، اما تاب دادن ها و چرخاندن هاي چاري، قدم هايش را استوارتر كرده. حتي روزهايي كه او در كارگاه كوچكش، چرخ هاي فرسوده و كهنه آولرو تومان كهلر و ... را به قصد تعمير مي آورد، طنين گام هاي مردم روستا در حالي كه گيوه در پا دارند و به قصد كوه يا جلگه به كوچه زده اند، در گوشش دارد. او پيكره هاي سفت و زمخت اين چرخ ها را سمباده مي زند و مي تراشد و با ظهور رنگ هاي سياه و كبود و سفيد. دوباره سيماي چرخ، نو مي شود به همت دست هاي اين مرد. جايي كه فرسنگ ها دور از ديار دوباره به همت دستانش، نخ هايي براي دوخت و دوز به اين ماشين متصل مي شوند و چرخ هايي كه از كار افتاده بودند، دوباره به كار مي افتند. تا سال ها اين مرد به همراه عده اي از همشهريانش به اين كار ادامه مي دهند. آنها در ابتدا به عنوان شاگرد پا به اين عرصه مي گذارند، اما خيلي زود رموز استاد را مي آموزند و خود مي شوند استادي تمام عيار. تازه آن وقت است كه قهرودي ها را مي شود در اين كار ديد. آنها يكي پس از ديگري به اين حرفه روي مي آورند و به كار مشغول مي شوند. اگر چه روزگاري دست هاي آنان تا سال ها به سختي گدازه و آهن و رنگ آغشته بوده، اما تلاش و پشتكار نيز در آنان شوق بي پايان برانگيخته بود. آنان سال هاي زيادي را در ذهن داشتند. از روزهاي گذشته نشاني داشتند. روزهايي كه در روستاي كوچكشان چند خياط ماهر بود و اين خياط ها با چنان ذوق و سليقه اي به دوخت و دوز لباس مردم مي پرداختند كه بي نظير بود. آنها روزهايي را به ياد مي آوردند كه پدربزرگ ها و مادربزرگ ها در حالي كه چاري در دست دارند، در اطراف رودخانه يا كنج خانه هايشان نشسته اند و مي گردانند چاري را تا با هر دور، پنبه بيشتري به نخ تبديل شود. آنها اكنون در شهر تهران دوره مي چرخند، در روزهايي از دهه سي و در پي شغلي نو، تن به سختي داده اند. آنها قهرودي اند. جماعتي از اهالي كوه و رودخانه.
006690.jpg

از چاري تا كارخانه 
اولين قهرودي كه به اين كار مشغول شد، نژادي قهرودي است. او به همراه منزوي قهرودي براي اولين بار به اين كار روي آوردند. از همان سال هايي كه ناصرالدين شاه به فرنگ رفته بود و مثل هميشه با كارواني از سوغات و هدايا از ديار اجانب به تهران آمده بود، از همان روزهايي كه شيئي عجيب و غريب در دربار شاه قاجار، ناصرالدين شاه، سر و صدايي برانگيخته، از همان روزها، اين وسيله حرف هاي بسياري پيرامون خود به راه انداخته بود. چرخ خياطي كه هديه اي از طرف ناصرالدين به نمي دانيم كدام يك از شاهزادگان بود، وسيله اي براي تسهيل در كار شناخته شد و خيلي زود در ميان اشراف و پس از چندي مردم عادي جا باز كرد. پس از آن بود كه عده اي آموخته، ناآموخته در صدد تعمير و رفع عيب اين وسيله، پس از خراب شدن آن برآمدند و مسلما در اين گذار برخي آموختند و استاد شدند و كار كشته. نژادي و منزوي، در زيردستان يكي از همين استادان فن به شاگردي پرداختند. در حالي كه برخي ديگر از همشهريانشان به كار ديگري مشغول شدند. آنها روزها و هفته ها چرخ هاي فرسوده را از مردم مي گرفتند و تعمير مي كردند و رنگ گذشته را با سمباده مي كندند و از نو آنها را رنگ زده و با چهره اي تازه دوباره به مردم عرضه مي كردند. آنها وسايل چرخ ها را از خارج تهيه مي كردند و تا سال ها شاگرد محضر استاد بوده و كسب تجربه مي كردند. اما ديري نگذشت كه آنان خود استاد فن شده و راه تازه اي در پيش گرفتند. شايد از آن پس بود كه عطاءالله نويدي به آنان پيوست و با تدبير، به آن اعتباررسمي و قانوني بخشيد و اسباب رونق آن را فراهم كرد. پس از آن عده بسياري از قهرودي ها در اطراف خيابان خيام گرد آمدند و مغازه ها خريدند و تاسيس كردند و به اين كار روي آوردند. در سال۵۴   بود كه منزوي و نويدي دست به واردات چرخ هاي خياطي جديد زدند. آنها به همراه عده اي ديگر ماشين هاي خياطي جديد را از كشورهايي نظير آلمان، ژاپن و ديگر كشورهايي كه در اين زمينه داراي فن آوري بودند وارد كردند. تا سال ها آنان به اين كار پرداختند، پس از چندي به همت عطاءالله نويدي و منزوي و نژادي، تعاوني تشكيل شد و پس از آن هم اتحاديه اي شكل گرفت. وقتي كه با آنان به سخن مي نشينيم، دليل روي آوردن آنان به اين كار را شايد توجه قهرودي ها از ديرباز به دوخت و دوز مي دانند. آنها هنوز خاطره هاي بسياري از روستايشان دارند. از چاري هايي كه هنوز هم در دستان مردم مي گردد و پنبه ها را به نخ تبديل مي كند. گيرم كه كارخانه اي در قهرود باشد به نام شركت پوشاك قهرود، اما هنوز هم دستان پيرمردان و زنان چاري ها را مي گردانند و تاب مي دهند. در كنار همان كارخانه اي كه لوح هاي تقدير و تشكر نام هاي بسياري از ايران و خارج گرفته، شايد اين كارخانه مي داند كه به دستان خسته و پرچين و چروك مردان و زنان قهرودي مديون است. شايد اين كارخانه حاصل تجارب سينه به سينه منتقل شده اي است كه امروزه به اين هيات درآمده است. در قهرود، كارخانه ايست كه روزگاري در روياي مردان و زنان قهرود حتي بارقه هايي از آن ديده نمي شد. اما همت دستان آنان،  اين روزها را درپي داشت. شركت پوشاك قهرود كه به «>RGCP معروف است، امروزه در نمايشگاه هاي بسياري چه در داخل وچه در خارج داراي اهميت و ارزش است. به قول يكي از قهرودي ها كه مي گفت: «دوستي به آلمان رفته بود و در آنجا پيراهني مي خرد. وقتي كه خوب به آن دقت مي كند، متوجه نام قهرود مي شود. بعداً كاشف به عمل مي آيد كه اين پيراهن از توليدات كارخانه قهرود است.» در كنار اين كارخانه، كارخانه هاي ديگري هم هست. ازجمله كارخانه ريسندگي، كارخانه توربافي و قالي بافي و رنگرزي و حتي كارخانه توليد مودم كه در مراحل پاياني ساخت به سر مي برد. چه كسي فكر مي كرد انديشه ها و تصورات زني كه چاري در دست دارد و درحالي كه به چنارهاي اطراف روستا خيره شده و در كنار خانه كوچكش نشسته، روزي برآورده شود. اين كارخانه ها شايد از آن روز درسر تمام مردان و زنان قهرودي بوده كه اينگونه امروز شاهد ظهور آنيم.
روستايي به نام قهرود
در فاصله ۴۳ كيلومتري جنوب كاشان و در نزديكي قمصر روستايي قرار دارد كه قهرود ناميده مي شود. اين روستا در نزديكي مزرعه اي به نام گلستانه قرار دارد كه به تعبيري زادگاه سهراب سپهري است. اين روستا در دامنه كوه سرسياه به صورت پلكاني بنا شده است. خانه هاي روستا بر روي هم قرار گرفته اند و پشت بام هر خانه، ايوان و حياط خانه بعدي است. شايد به لحاظ معماري اين روستا شبيه ماسوله شهر زيباي گيلان باشد. اين روستا داراي آب و هواي ييلاقي است و به دليل قرارگرفتن در ارتفاع بالا، همواره از هوايي خوب و پاك بهره مند است. قهرود در طول تاريخ همواره مورد اهميت بوده. از آنجا كه تمدن سيك در نزديكي اين روستا قرار دارد، بسياري تاريخ شكل گيري آنرا به تقريباً بيش از ۳ هزار سال مي دانند. قهرود در زمان هخامنشيان به عنوان مركز ديده باني موردتوجه بوده است. از آنجا كه ارتفاع آن نسبت به دشت هاي اطراف تقريباً زياد است،  در دروه هخامنشيان از اين محل به عنوان يكي از پايگاه هاي ديده باني استفاده مي كردند. شايد به دليل هواي خوب و نزديكي اين محل به رودخانه اي كه از مجاورت آن مي گذرد ساكنان بسياري به اين منطقه مهاجرت كرده و در آنجا ساكن شده اند. روستاي قهرود داراي يك آتشكده باستاني و قلعه اي قديمي و يك مجسمه شير سنگي بوده كه الان بقاياي آن به صورت ويرانه هنوز هم موجود است. آنگونه كه از اسناد تاريخي برمي آيد، تاريخ شكل گيري قهرود را بين سال هاي ۵۰۰ تا ۵۵۰ ميلادي و در زمان حكومت خسرو انوشيروان و مصادف با تولد حضرت محمد (ص) است. اين روستا از آنجا كه به دليل اهداف استراتژيكي به وجودآمده، كمتر مورد تهاجم و يورش قرار گرفته است. قهرود آنگونه كه اسناد تاريخي اشاره دارند، از روستاهايي بود كه پس از ورود اسلام به ايران به اين دين گرويدند. مسجدي كه در قهرود قرار دارد و به نام مسجد كله ناميده مي شود، قدمتي بسيار كهن دارد. بنابر كتيبه اي كه در اين مسجد قرار دارد تاريخ بناي آن را در سال ۸۰ هجري مي دانند .اين مسجد داراي اهميت خاصي است و داستاني زيبا دارد. از آنجا كه اين روستا در مسير راه شمال به جنوب ايران قرار داشته، از تمدن و فرهنگ بهره هاي بسياري برده است. دليل نام گذاري اين روستا به قهرود را متعدد مي دانند، اما اولين و مهمترين احتمال نامگذاري اين روستا را قرارگرفتن آن ميان كوه سرسياه و رودخانه اي در اطراف آن مي دانند كه تا مدت ها به آن «كوه رود» مي گفتند اما به دليل كثرت استفاده، نام اين روستا تغيير كرده و به قهرود تبديل شد. ساكنان اين روستا داراي زبان بسيار زيبايي اند كه ريشه در زبان پهلوي دارد. آنگونه كه عطاءالله نويدي كاشاني مي گويد، زبان قهرودي مثل اين است كه در يك ظرف مقداري سنگ بريزند و آنرا به صدا درآورند. او درحالي كه مي خندد از زبان قهرودي اينگونه مي گويد. او شعري را مي خواند كه از انديشه ايرانيان باستان سرچشمه گرفته است. شعري كه شايد برآمده از آئين زردشت باشد. او اينگونه از زبان قهرودي ها مي گويد.
006687.jpg

هيچ كس نمي توانست تصور كند كه روزگاري عده اي از قهرود به تهران بيايند و كسب و كاري راه بيندازند و خود مالكان واقعي آن شوند. از ماشين هاي خياطي توليد داخل گرفته تا واردات كليه ماشين ها از كشورهاي ديگر، همه و همه در دست آنان است.
قهرودي ها در خيام 
زماني كه شهيد عباسعلي ناطق نوري در خيابان خيام، صاحب مغازه صداقت بود و در حرفه تعمير و فروش چرخ هاي خياطي مشغول به كار بود، در سال ۵۴، حاج عطاءالله نويدي كاشاني هم به همراه حاج علي اكبر منزوي مغازه اي در همان حوالي داشتند. آنها چرخ هاي خياطي قديمي را كه معروف به ماكو فشنگي بود به مردم عرضه مي كردند. در خيابان خيام، عده بسياري از قهرودي ها به اين صنف پيوستند. آنها عباسعلي ناطق نوري را از خودشان مي دانند. در صدر پوستر شهداي قهرود چهره عباسعلي ناطق نوري ديده مي شود. عطاءالله نويدي از روزهاي خيابان خيام مي گويد. از روزگاري كه مغازه اي در همسايگي مغازه شهيد ناطق داشتند. او از برادران نژادي مي گويد كه براي اولين بار به اين شغل آمدند. او در خيابان خيام به همراه حاج علي اكبر منزوي مغازه اي داير كرد و به واردات چرخ هاي خياطي پرداخت. او كه سال ها در تهران زندگي مي كرد، پس از تعويض چند شغل بالاخره به اين وادي كشيده شد. از روزهايي كه او به عنوان سرباز وارد تهران شد و سربازي اش را در آنجا گذراند. نويدي مي گويد كه بعد از پايان سربازي به قهرود برنگشت، در تهران ماند و به كار پرداخت. در ابتدا به مغازه خواربار روي آورد و در سال ۱۳۴۰ با همسري قهرودي ازدواج كرد. تا سال ها در اطراف ميدان منيريه زندگي كرد و در سال ۵۴ به اين شغل پيوست. او از تلاش هاي بي پايانش مي گويد كه چگونه منجر به تشكيل اتحاديه شد. اولين صنفي كه قهرودي ها در آن سيطره كامل دارند، صنعت چرخ خياطي است. بعد از آن در امر صادرات فرش نيز آنان داراي قدرت اند و آخرين شغلي كه قهرودي ها در سيطره خود گرفته اند، اينترنت است. آنان همان گونه كه در چرخ هاي خياطي يدطولائي دارند، در اينترنت نيز داراي قدرت و اهميت اند. از قهرودي ها كه مي پرسم، مي خندد. به تعبير حاج عطاءالله قهرودي ها بسيار نسبت به هم متعصبند. اكثر ازدواج هاي آنان فاميلي است. نويدي مي گويد اگر چه در حال حاضر آنها بخش عمده اي از صنايع توليد و فروش و تعمير چرخ هاي خياطي را در دست دارند، اما مسلما به اين شغل انحصاري نمي نگرند. او مجوز آموزشگاهي را نشانمان مي دهد و مي گويد كه من و تمام قهرودي ها آمادگي داريم تا هر كس را اعم از قهرودي و غير از آن باشد را آموزش دهيم. او مي گويد كه قهرودي  ها از صفر شروع كردند و روزهايي را به خاطر مي آورد كه در آن اوضاع مالي اش چندان مساعد نبود. اما حالا او رئيس اتحاديه است و عضو تعاوني انجمن. او مي گويد كه در ابتدا بسيار دوست داشته كه به تهران مي آمده، اما پدرش مخالفت مي كرده. نويدي تا دوره پنجم ابتدايي را در قهرود درس خواند و براي تحصيل كلاس ششم به كاشان رفت. شايد اولين جرقه ها براي آينده روشن، در آن روزها در ذهن اش به بار نشست.
در قهرود هم اكنون سه هزار نفر ساكن اند. جمعيت آنجا به دليل سيماي ييلاقي شهر، بسيار كم است اما بعد از آنكه شركت پوشاك قهرود به همت قهرودي ها در آنجا پايه ريزي شد، دوباره اين شهر جاني تازه گرفت. حاج عطاءالله نويدي به همراه مرحوم حسن دوست و برادران منزوي و نژادي از بانيان تاسيس اين كارخانه بودند. او معتقد است كه باني اصلي اين كارخانه مرحوم حسن دوست است. از زحمات مرحوم حسن دوست مي گويد و از تلاش هاي او براي رونق اقتصادي قهرود. حسن دوست شريك شهيد عباسعلي ناطق نوري بوده. آنان شهيد ناطق را قهرودي مي دانند. عطاءالله نويدي۶۵، سال دارد و داراي پنج فرزند است. او مي خندد. بسيار شوخ طبع است و مي گويد قهرودي ها پشتيبان هم اند. در قهرود سيگاري بسيار كم است و معتاد اصلا پيدانمي شود. او مي گويد كه آنها طلاق را بسيار بد مي دانند. او شاعر است، شعري هم براي قهرود سروده. عطاءالله نويدي، پيرمردي كه بشاش و شاد است، كمتر نشاني از پيري بر چهره دارد. او يك قهرودي است و هر سال بيش از چند ماه را درقهرود مي گذراند، تمام عشق وعلاقه اش قهرود است. او عمده رونق صنعت چرخ خياطي را نتيجه تلاش هاي قهرودي ها مي داند.
اگر سري به خيابان جمهوري بزنيد، اگر بخواهيد در حوالي خيابان خيام چرخي بزنيد، مغازه هاي بسياري مي بينيد و نام هاي زيادي مي شنويد، ژانومه، كاچيران، فاف و... اگر وارد يكي از اين مغازه   شويد, حتما مردي كه لبخند مي زند و احيانا شما را دعوت به خريدن يكي از چرخ هاي خياطي مي كند، قهرودي است. در گوشه اي از خيابان جمهوري به سراغ كسي از خانواده منزوي مي رويم. مردي خوش برخورد و بسيار شوخ. وقتي كه از او مي پرسم قهرود كجا است, در حالي كه مي خندد، مي گويد كه «در ايتاليا جزيره اي است به نام سيسيل كه مافيا در آنجا پرورش يافته، در ايران هم روستايي است به نام قهرود كه دست كمي از سيسيل ندارد.» و خنده هايي كه از پس اين حرف ها شنيده مي شود. او مهدي منزوي است پسر ارشد يكي از برادران منزوي كه از اولين  هاي اين صنعت بودند. او در كاچيران سهامدار عمده اي است. او دست از شوخي بر نمي دارد. «اين اواخر هر كسي كه در قهرود به دنيا مي آيد وقتي كه نامش را مي برند مي  گويند برو تهران و چرخ خياطي بفروش.» او تنها نمايندگي رسمي يكي از چرخ هاي خياطي را در ايران در دست دارد. وقتي كه از چگونگي اين كار پرسيديم مي گويد: «زماني كه در ايران واردات در قبال صادرات به رسميت شناخته شد، آنها با وارد كردن چرخ خياطي فرش را به كشورهاي ديگر صادر مي كنند.» آنها نه تنها در كار واردات چرخ خياطي اند، بلكه در امر صادرات فرش به بسياري از كشورهاي آسيايي و اروپايي نيز فعالند. او ۲۸۰ مركز فروش و خدمات در سراسر كشور را تامين مي كند. او با بزرگترين توليد كننده چرخ هاي خياطي در جهان طرف قرارداد است. شركتي كه در روز ۷هزار دستگاه چرخ خياطي توليد مي كند. بالغ بر ۴۰ درصد سهام شركت كاچيران در دست قهرودي هاست. آنها يك مجتمع بزرگ آموزشي و فرهنگي در قهرود ساخته اند كه ۲۰۰ ميليون در آن هزينه كرده اند منزوي فوق ديپلم اقتصاد است و ۱۲ سال ساكن ژاپن بوده. پدرش، همه كاره اين نمايندگي است. او مي  خندد و شوخي مي كند. مردي جوان با روياهاي پيش رو.

شركت پوشاك روستاي قهرودRGCP
شركت پوشاك قهرود در سال ۷۰ تاسيس شد. در اين شركت، قهرودي ها داراي سهامند. آنها حتي به روستايياني كه چندان بضاعت مالي ندارند، به طور افتخاري سهام داده اند. اين كار بدان دليل است تا روستاييان از آنجا مهاجرت نكرده و در آنجا بمانند.
بيش از ۳۰۰ نفر از قهرودي ها سهام دار اين شركت اند. عمده توليدات اين شركت به كشورهاي آلمان، روسيه، كشورهاي حوزه خاورميانه و بسياري از كشورهاي آفريقايي صادر مي شود.
اين شركت دفتر فعال در خارج از كشور دارد و در سطح جهاني از اعتبار بسياري برخوردار است. در سال ۷۶ اين شركت، صادركننده برتر سال شناخته شده است.
وقتي كه وارد دفتر مركزي اين شركت مي شويد، انبوهي از تقديرنامه ها و تشكرنامه ها و... را به زبان فارسي و انگليسي بر ديوارها مي بينيد.
اين شركت به وسيله مرحوم حسن دوست پي ريزي شد و هم اكنون حاج احمد صادقي مديرعامل آن است. با اين همه وقتي كه قهرودي ها به روستايشان مي روند، همان گيوه هاي سنتي و شلوارهاي قهرودي را كه حاصل دستان مردان و زنان قهرودي است به تن مي كنند.
منوچهر نظري معاون صادرات شركت كه خود قهرودي است مي گويد: «منظره جالبي است. وقتي كه در قهرود، بسياري از اين قهرودي هايي را كه صاحب اسم و رسمي اند را مي بينيد. آنها با لباس محلي در قهرود تردد مي كنند و در قهرود انگار هيچ كس از ديگري برتر نيست. همان مي شوند كه بودند، يك بازگشت واقعي به اصل.»

حسينيه قهرودي ها
هيات قهرودي هاي مقيم تهران در سال ۳۲ شروع به كار كرد. تا مدت ها اين هيات در خانه قهرودي ها تشكيل مي شد.
پس از آن و بعد از انقلاب، چند سالي اين هيات در مسجد خاتم اوصيا در گذر لوطي صالح بازار تشكيل شد تا اينكه قهرودي ها به فكر احداث حسينيه اي براي خود افتادند. آنها زميني در حوالي ميدان منيريه خريدند. اين زمين از جمله دارايي هاي حاج قاسم همدانيان بود. حاج قاسم كه يكي از خيرين بزرگ بوده، كمك هاي بسياري به شكل گيري حرم هاي امام حسين(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) به شكل امروزي انجام داد. او ضريح اين حرم ها را در ايران ساخت و تا مدت ها در اين زمين قرار داد و پس از مدتي آن را به كربلا منتقل كرد. اين زمين پس از فوت حاج قاسم براي تاسيس حسينيه اختصاص يافت كه قهرودي ها آن را خريدند و در سال ۷۰ بناي حسينيه را آغاز كردند. حسينيه قهرودي ها بالغ بر ۴ هزار متر زيربنا دارد و شامل طبقه همكف، طبقه فوقاني و طبقه زيرين است. همچنين كلاس هاي متعدد فرهنگي و ورزشي در طبقه زير حياط حسينيه پيش بيني شده است.
يكي از هيات مديره حسينيه از افتتاح اين حسينيه توسط آيت الله امامي كاشاني مي گويد و از برنامه هاي عزاداري و حتي فرهنگي در آن خبر مي دهد. در اين حسينيه علاوه بر امور مذهبي، برگزاري تعزيه و تئاتر نيز صورت مي گيرد. آنها در صدد تاسيس صندوق قرض الحسنه قهرودي ها هستند و قهرودي ها مثل يك خانواده بزرگ اند. آنها افتخارشان قهرودي است.  آنها بزرگ ترين پشتوانه شان را قهرودي بودن شان مي دانند.
منزوي قهرود را سيسيل ايران مي داند. او سهامدار كارخانه كاچيران است.
ازاينجا بود كه قهرودي ها راه افتادند به سمت تهران براي چرخاندن چرخ هاي خياطي

اغذيه قهرود
غذاهاي قهرود منحصر به خودش است. لااقل در مورد اسامي. قهرودي ها اسامي جالبي بر غذاهايشان گذاشته اند و تمام مواد خام تغذيه شان را از همان روستا تهيه مي كنند. كال جوش؛ از كشك ساييده شده و نعنا داغ و پياز و گردو تشكيل مي شود. اين غذا را از روستا به تهران آوردند و به نام كشك علي جوش به توسط تهراني ها صرف مي شود. كال جوش را غذاي كارواني هم مي گفتند.
مواد خام اين تغذيه كم حجم است به همين خاطر كاروان ها، بين راه كال جوش مي خوردند. روش طبخ آش رشته و قورمه قهرودي، شبيه خيلي از نقاط ديگر است ولي شيروجي همان اشكنه است. قليه كدو از كدو، چغندر، هويج، عدس و پياز تهيه مي شود. گندم بوداده به همراه برنج پخته غذايي قهرودي است به نام پلو بودجه.

عزاداري در قهرود
وقتي كسي فوت مي كرد، اهالي روستا در قرون گذشته به اندازه قدش، رويش نان مي گذاشتند و يك بار گندم بر دوش الاغ گذاشته، جلوي مرده حركت مي دادند. چند دهه اي است كه نان را ديگر روي مرده نمي گذارند، آن را هم بار الاغ مي كنند، باري كه حيوان تا قبرستان به دوش مي كشد بين فقرا تقسيم مي شود. از شب اول دفن تا سه شب پياپي، شخصي كه صدايي رسا داشت، فوت وي را اعلام مي كرده و مردم برايش فاتحه مي خواندند.
از زمان دفن مرده همسايگان متوفي تا ۷ شب غذاي خانواده  اش را مي دادند و با آش و حلوا از ميهمانان پذيرايي مي كردند. جالب تر از همه، نواختن سنج در روز سوم توسط يك زن بر سر در خانه متوفي بوده است. بدين ترتيب اهالي محل را براي شركت در مراسم روز سوم گرد هم مي آوردند.

هفت روز عروسي
در قهرود مراسم جشن عروسي هفت شبانه روز به طول مي انجاميد. شب اول كه عروس با چار پا راهي منزل داماد مي شود. زوج جوان روز دوم را با صبحانه مادر عروس آغاز مي كنند. مادر زن آش رشته درست مي كند و هنگام عصر همه فاميل گرد هم مي آيند و ضمن صرف آش رشته پايكوبي مي كنند. مراسم روز سوم را جا خالي مي گويند منظورشان جاي خالي عروس است و اقوام عروس در خانواده داماد رفته و هديه هاي اين روز كه بيشتر خوراكي هاي رنگارنگ است را تقديم مي كنند. روز چهارم، مراسم مادرزن سلام اجرا مي شود جهيزيه عروس را در اين روز به خانه داماد مي برند. در پنجمين روز اقوام ونزديكان به خانه داماد مي روند تا جهيزيه را ببينند. تازه از اينجا زندگي مشترك زوج جوان شروع مي شده .روز ششم توسط بزرگترها پاگشا مي شدند و از آغاز روز هفتم، عروس خانم به مدت هفت سال اجازه شركت درعروسي و عزا را ندارد.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |   زيبـاشـهر  |
|  سفر و طبيعت  |   يك شهروند  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |