پنجشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۸۳ - شماره ۳۴۱۰
با اهالي انديشه
دل در گرو نجف
008901.jpg
دكتر سيد جعفر شهيدي بعد از نوشتن حدود ۱۵ كتاب و تأليف حدود ۱۲۰ مقاله سترگ، در سن ۸۳ سالگي هر چند خسته است، اما هنوز از كارهاي بر زمين مانده اش مي گويد.
شهيدي هنوز دلش در نجف جا مانده است: «آنجا سايه اميرالمؤمنين(ع) بود، حالا هم درست است دستمان كوتاه است، ولي متوسليم.»
سال ۱۳۲۰ هـ.ش براي تحصيل علوم ديني و فقه و اصول راهي نجف مي شود، اما بعد از هشت سال، بيماري ناگزير، او را به ايران باز مي گرداند. هر هفته بايد خود را به پزشك نشان مي داده، در نتيجه از رفتن به حوزه باز مي ماند. براي گذران زندگي و به منظور ترجمه متون عربي، نزد دكتر سنجابي- وزير فرهنگ وقت- مي رود، اما به او اشتغال به تدريس پيشنهاد مي شود. با ماهي ۱۵۰ تومان در دبيرستان ابومسلم مشغول مي شود و بعد كه به او مي گويند با مدرك ليسانس حقوقش به ۳۰۰ تومان خواهد رسيد، بدون شركت در كلاس ها، ليسانس الهياتش را با بهترين نمره ها مي گيرد.
سپس علامه دهخدا از سيد جعفر شهيدي دعوت به همكاري مي كند و در نامه اي به دكتر آذر وزير فرهنگ وقت- مي نويسد: «او اگرنه در نوع خود بي نظير، ولي كم نظير است.» دهخدا در اين نامه مي خواهد كه به جاي ۲۲ ساعت، به او شش ساعت تدريس اختصاص دهند؛ تا بقيه وقتش را در لغت نامه  دهخدا بگذراند. مدتي اين گونه مي گذرد، تا سال ۱۳۴۰ كه با مدرك دكتري به دانشگاه منتقل مي شود. تدريس در دانشگاه تا سال هاي ۴۵ ، ۴۶ ادامه پيدا مي كند، اما بعد با ناامني دانشگاه، دانشجويان خود را به لغت نامه مي برد؛ كه حالا پس از سال ها، هنوز هم دانشجويانش چهارشنبه ها به لغت نامه مي روند تا در محضر استاد كسب فيض كنند.
شهيدي اولين كتابش را در نجف در رد احمد كسروي مي نويسد، هر چند بر خوب بودن كارهاي تاريخي او- تاريخ آذربايجان، تاريخچه چپق و قليان، مشعشيان و... تأكيد مي كند. ديگر كتابش سه جلد «جنايات تاريخ» توسط ساواك توقيف مي شود، اما بعدها با گذشت دوره زماني، بعضي مطالب انتقادي را چندان ضروري نمي بيند و آنها را از چاپ بعدي حذف مي كند.
شهيدي هر چند كتابهايي چون شرح مثنوي، عرشيان، قيام حسين(ع)، زندگاني فاطمه زهرا(س)، زندگاني علي بن الحسين(ع)، شيرزن كربلا، امام حسين(ع) ، ابوذر غفاري، گزينه اي از سخنان امير المؤمنين علي(ع)، زندگاني امام صادق(ع)، از ديروز تا امروز(مجموعه مقاله ها و سفرنامه ها) و ترجمه هايي چون براهين العجم، تاريخ الاسلام التحليلي، علي بلسان علي، شوره الحسين(ع)، حيات فاطمه(س)، حياه الامام الصادق جعفربن محمد(ع) و حيات السيده فاطمه الزهرا(س) را در كارنامه خود دارد، هنوز اما با شوري خاص دلبسته نهج البلاغه است و بر فصاحت و بلاغت آن، يعني كلمات رسا و همه كس فهمش و مطابقت آن با فهم شنونده ها، تأكيد دارد.
او مي گويد: «بزرگان ادب عرب كه شيعه هم نبوده اند و حتي ميانه خوبي هم با امام(ع) نداشته اند، بلاغت خطبه ها، نامه ها و كلمات قصار نهج البلاغه را ستوده اند.»
استاد به اين موضوع اشاره مي كند كه اين كتاب در خارج از ايران از سده سه و چهار معروف بوده، اما به دليل محافظه كاري ايرانيان و راه باز نكردن تشيع در اينجا، از قرن هشتم مورد توجه قرار گرفته است.
سيد جعفر شهيدي مي گويد: «اگر كسي بخواهد از يك زندگي درست و حسابي و خداپسند برخوردار شود، بايد اين كتاب و دستوراتش را بخواند، چون هم مصلحت فردي در آن رعايت شده و هم مصلحت اجتماعي.»
او اوايل انقلاب پافشاري مي كند تا به جاي متون عربي كتاب هاي درسي بخش هايي از نهج البلاغه و اخلاقيات و اجتماعيات آن در كتاب ها قرار بگيرد، مي گويد: «زمان ما در مكتب خانه نه ملاي مكتب چيزي از نهج البلاغه مي فهميد، نه دانش آموزان و فقط قرآن مي خوانديم. اما از سال ۱۳۱۳ آيات منتخبي از قرآن و بخش هايي از نهج البلاغه در دانشگاه ها ارائه شد و كساني چون مهندس معين فر، دكتر طاهري و آيت ا.. طالقاني كه با نهج البلاغه آشنايي داشتند، در اين زمينه فعاليت هايي كردند؛ منتها ما انتظارمان اين بود كه بعد از انقلاب مردم و به خصوص تحصيل كرده ها بيشتربا نهج البلاغه آشنا شوند، كه البته اين كار حكومت هم نيست.»
شهيدي كه همواره به تاريخ اسلام و زندگي ائمه اطهار(ع) توجه خاصي داشته است، درباره وضعيت پرداختن به تاريخ، به ويژه تاريخ اسلام در ايران مي گويد: «متأسفانه آن چيزي كه كمتر به آن اهميت داده اند، تاريخ است و علت اين است كه از ابتدا تاريخ را براي وقت گذراني مي خوانده اند.»
وي تأكيد مي كند: «وقتي در اروپا مي خواهند تاريخ بنويسند، چند نفر به تاريخ يك قرن مشغول مي شوند، ولي شرقي ها اين گونه نيستند و تاريخ ما بيشتر شفاهي و نقلي است.»
دكتر شهيدي با تأكيد بر اين كه تحليل  تاريخي هنوز در كشور ما جا نيفتاده است، خاطرنشان مي كند: «اوايل انقلاب خواهش كردم گروهي براي تاريخ تشكيل شود كه به نتيجه نرسيد. حالا هم مورخان خوبي داريم، اما به تاريخ اسلام كمتر توجه مي شود.»
سيد جعفر شهيدي درباره وضعيت فلسفه نيز معتقد است: «فلسفه ما تا ابن رشد خوب پيش رفته، اما از قرن پنج در جا زده است.»
او مي گويد: «بزرگترين فيلسوف ما مي خواهد با چند كتاب در اتاقش تكليف دنيا را روشن كند، اين طور كه نمي شود.»
به اعتقاد شهيدي «آنچه براي مردم و كشور ما اهميت دارد، اين است كه دانشجويان ما در هر رشته اي كه هستند در زمينه علم، امروزشان بهتر از ديروزشان باشد» او مي گويد:
«دانشجويان ما از لحاظ هوش و استعداد چيزي كم ندارند، اما نمي دانم چطور است كه از ۱۴۰۰ سال پيش كه من اطلاع دارم، به سمت كارهاي عملي و تجربي نرفته ايم و بر خلاف پژوهش علمي از لحاظ پژوهش تجربي عقبيم.»
وي با بيان اين مثال كه ما هميشه در ورزش كشتي جلو هستيم، اما در فوتبال نه، مي گويد: «كار دسته جمعي نيازمند گذشت و آزادي عمل است كه ما هنوز عادت نكرده ايم دسته جمعي جلو برويم.»
به نظر شهيدي «ما عادت به پژوهش نداريم، آنچنان كه عادت به دموكراسي نداريم و اين چاله و كمبود را دانشجويان بايد پر كنند.»
استاد سيد جعفر شهيدي صبح خود را در لغت نامه  دهخدا مي گذراند و در كاري گروهي مشغول تنظيم فرهنگي است كه از لحاظ واژه ها بسيار مفصل تر از لغت نامه است. بقيه روز را در منزل خود مي گذراند، خانه اي سرشار از كتاب و قفسه هايي شامل فرهنگ ها، تفسيرها، لغت نامه ها، مثنوي  و كتاب هاي مربوط به آن، نهج البلاغه، كتاب هاي مذهبي، كتاب هاي فقه و حديث، كتاب هايي در اصطلاحات عرفاني و فلسفي و ديوان هاي شعر و...
پيرمرد آرام و صبور به تمام پرسش ها گوش مي سپارد و خونسرد پاسخ مي دهد. هر از گاهي هم با گفتن اين كه مهم نيست، اين مسائل اهميتي ندارد، ميهمان نوازي مي كند.
مي گويد: «سعي كنيد امروزتان بهتر از ديروز باشد. از كاري كه براي اجتماع مي كنيد انتظار پاداش نداشته باشيد و تكيه تان بيشتر بر معنويات باشد.»
منبع :ايسنا

گزارش انديشه
بررسي كتاب «روضه المنجمين»
008892.jpg
دوازدهمين نشست متن پژوهي نشر ميراث مكتوب با حضور رحيم رضا زاده ملك، دكتر پرويز اذكايي و هاشمي پور پيرامون نقد و بررسي كتاب روضه المنجمين تصحيح دكتر اخوان زنجاني تشكيل شد.
روضه المنجمين- كه روضه النجوم و روضه المنجمن نيز خوانده شده است- كتابي است درباره علم احكام نجوم كه در سال ۴۶۶ هجري قمري توسط شهمردان بن ابي الخير رازي به زبان فارسي تأليف شده است. نويسنده، كتاب را به خواهش حكيم علي بن ابراهيم كرماني نوشته و پس از به اتمام رسيدن آن به استادش ابوالحسن احمد بن نسوي عرضه داشته و مورد تأييد قرار گرفته است.
اطلاعات زيادي از مؤلف در اختيار نيست جز اينكه ظاهراً او و پدرش تازه مسلمان شده بودند و نام پدرش كه ابوالخير است بايد لقب او باشد. زيرا شهمردان زردشتي بودن خود را فراموش نكرده و در نزهت نامه از زردشت با عليه السلام ياد مي كند. گويا روضه را پيش از ديگر اثر مهمش نزهت نامه تأليف كرده و در اين راه از منابع كهن متعددي بهره  برده كه شماري از آنها در اختيار نيست. افزون بر آن اينكه به ترجمه ها اطمينان نداشته است.
روضه المنجمين ويژگي هاي نثر ميانه سده پنجم را داراست كه اينك براي نخستين بار براساس ۱۱ نسخه موجود در كتابخانه هاي داخل و خارج تصحيح و با همكاري كتابخانه مجلس شوراي اسلامي و مركز نشر ميراث مكتوب منتشر شده است. در اين نشست حجت الاسلام ابهري- رئيس كتابخانه مجلس شوراي اسلامي- به اجمال درباره كاستي هايي كه در حوزه فرهنگ از پس از پيروزي انقلاب وجود داشته و نيز ضرورت همكاري مؤسسات فرهنگي و تشكيل بانك اطلاعاتي سخن گفت. سخنران اول خانم هاشمي پور درباره ضرورت تصحيح و انتشار آثار نجومي به ايراد سخن پرداخت و در پي پاسخگويي به اين سؤال برآمد كه علي رغم آنكه مباني علمي همچون نجوم دچار تحول شده و بسياري از نظريات نجومي ابطال شده و رهيافت هاي جديدي ارائه شده چه نيازي به تصحيح آثار نجومي پيشينيان و طرح انديشه هاي آنان است؟
وي در پاسخ طي مقدمه اي اشاره داشت كه در جهان اسلام در قرن چهارم هجري علم شناخت ستارگان را علم نجوم مي خواندند كه اين علم شامل اخترشناسي رياضي (تركيب افلاك، ساختن و استخراج تقويم ها) و اخترگويي (يا علم احكام نجوم) هر دو مي شد. ابن سينا اين دو شاخه را از يكديگر متمايز ساخت. او احكام نجومي را از فروعات علم طبيعي به شمار مي آورد و اخترشناسي را جزو علم رياضي؛ در حالي كه بيشتر اصحاب نجوم به پيروي از بطلميوس اخترگويي را از فروعات اخترشناسي با علم هيئت به شمار مي آوردند. پس از اين مقدمه در دو بخش به ضرورت پرداختن به متون نجومي چنين اشاره كرد.
۱- در مورد ضرورت پرداختن به علم احكام نجوم كه شايد بيشتر ترديدها در اين حوزه باشد، بايد گفت: در كل اگر ما به اين حيطه از دستاوردهاي بشري به عنوان دانشي نگاه كنيم كه ريشه در مشاهدات تجربي داشته، در اين صورت چنين رهيافتي، علم احكام را از آن صورت پنهاني و مرموز تبديل به فني مي كند كه اعتبار عقلي خود را بر مبناي واقعيات رصدي دقيق و يك روش شناسي دقيق بنياد كرده است. در ضمن احكام نجوم فايده ديگري هم براي تمدن بشري داشته و آن اينكه چون مورد توجه سلاطين بوده، حمايت هاي مالي صاحبان قدرت را هم در پي داشته و به دليل ارتباط تنگاتنگي كه با اخترشناسي رياضي داشته، سبب پيشرفت اين علم نيز شده است.
۲- اما در مورد علم نجوم بايد يادآور شد كه مطالعه اين بخش از ميراث فرهنگي اسلامي ما دچار وقفه هاي طولاني شد. زيرا از زماني كه ما ديگر انديشه و نظر اصيل و نوين در اين زمينه نداشتيم اين علم را به فراموشي سپرديم؛ با آنكه گروهي از محققان غربي با غور در منابع و دست نوشته هاي ما پي به ارزش و اهميت اين سنت علمي بردند، تحقيقاتي كه به ويژه در طي پنجاه سال اخير در زمينه اخترشناسي صورت گرفت اهميت اين بخش از ميراث فرهنگي ما و سطح بالاي مفاهيم علمي را كه دانشمندان ما در اين زمينه به كار گرفته اند نشان مي دهد. اين تحقيقات به اثبات مي رساند كه از قرن سوم هجري به بعد دانشمندان اسلامي هدف هاي مهمي را دنبال كرده اند كه عبارتند از: انجام رصدهاي جديد، كشف اشتباهات نجومي يوناني- اسكندراني، ارائه روش شناسي جديد و نهايتاً ارائه راه حل هاي جديد براي علم اخترشناسي. سخنران بعدي دكتر پرويز اذكايي بود. او به طور مفصل به معرفي نسخه هاي موجود از اين اثر، امتيازها و كاستي هاي هر يك پرداخته و اطلاعات حائز اهميتي درباره نسخه ها، تاريخ تأليف روضه المنجمين و تاريخ تولد و وفات مؤلف و منابع مهمي كه در اين زمينه وجود داردارائه داد. آثاري كه مؤلف از آنها بهره برده و مهمترين منابع علم احكام نجوم را در اختيار حضار قرار داد. سخنران بعدي دكتر رحيم رضازاده ملك به سه موضوع پرداخت:
وي با استناد به مباحث خود كتاب و نيز اطلاعاتي كه در كتاب هاي ديگر همچون نزهت نامه وجود دارددرباره مؤلف روضه المنجمين، نام كتاب و زمان تأليف سخن گفت و سپس در ادامه به اهميت صناعت نجوم و ارزش كتاب روضه المنجمين پرداخته و تصريح داشت كه بسياري نسخه خطي در حوزه نجوم و تنجيم وجود دارد، از اين رو بايد نخست به سراغ منابع دست اول رفته و به احيا و انتشار آنها پرداخت. وي در پايان ضمن اشاره به اين مطلب كه برخلاف آنچه برخي معتقدند اخترگويي نزد اخترشناسان و دانشمندان ايران بسيار حائز اهميت بوده است، به شيوه هاي رايج تصحيح متون كه مبتني بر ارائه نسخه بدل ها و تفاوت نسخه ها است، انتقاد كرده و آن را غيرعلمي شمردند.

ديدگاه
راهگشاي آزاد انديشي
008895.jpg
شريعتي راهگشاي آزادانديشي و گريز از خرافه ها بود.
محمود حكيمي - پژوهشگر - با بيان مطلب بالا به خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) گفت: شريعتي در دهه ۵۰ به عنوان يك روشنفكر مذهبي آگاهي دهنده در ايران مطرح شد. او خود را به عنوان يك رهبر سياسي مطرح نكرد، بلكه تلاش كرد جوهر اصلي مذهب تشيع علوي را آنچنان كه خود مي انديشيد براي جوانان و نوجوانان باز گويد و آنان را از سرگرداني ايدئولوژيك رهايي بخشد. وي يادآور شد: شريعتي به خوبي نشان داد كه مكتب اهل بيت (ع) يعني مكتب تشيع علوي همان اسلام راستين است و اين مكتب، مكتب انسان دوستي، عشق و محبت است و از همين رو نمي تواند با استعمار، استبداد و استحمار همراه و همسو باشد. شريعتي نشان داد كه عشق به خداوند كه جوهر اصلي تعاليم اسلام است،  عشق به انسان را هم به دنبال دارد.
حكيمي دعوت به تشيع را دعوت به آزادي و عدالت اجتماعي از ديدگاه شريعتي دانست و عنوان كرد: شريعتي در آثار متعدد نشان داد كه نمي توان شيعه علوي بود و چشم خود را بر بي عدالتي اجتماعي بست.وي انديشه هاي شريعتي را از تعاليم راستين، يعني امامان شيعه برخوردار دانست و متذكر شد: اين انديشه در دهه ۵۰ توجه نسل جوان را كه در جست وجوي حقيقت بود جلب كرد. او نشان داد كه ابوذر غفاري از سرچشمه جوشان تعاليم مبتني بر عدالتخواهي امام علي(ع) سيراب شده بود كه در مقابل بي عدالتي و ثروت اندوزي حاكمان ساكت نماند.نگارنده كتاب هاي متعدد ديني براي كودكان و نوجوانان و «تاريخ تمدن جهان» ادامه داد: شريعتي اسلام را پرچم آگاهي و آزادي مي دانست و در انديشه تربيت انسان كامل بود و تربيت انسان كامل را تنها در بستر يك ايدئولوژي مبتني بر توحيد امكان پذير مي دانست. وي معتقد است: انديشه هاي شريعتي در دهه ۵۰ تحولي عظيم در جامعه ايران پديد آورد. رژيم شاهنشاهي كه مبتني بر استبداد و خودكامگي بود، خيلي دير متوجه انديشه هاي رهايي بخش شريعتي شد و تلاش آنها براي خاموش ساختن مشعلي كه شريعتي روشن ساخته بود بدون نتيجه ماند. جوانان شهرها و روستاهاي ايران پس از مطالعه آثار جذاب دكتر شريعتي متوجه شدند كه تعاليم پيامبران توحيدي و حضرت رسول (ص) و امامان شيعه (ع) از ديناميسم شگفتي براي رهايي انسان از عقايد خرافي و غيرتوحيدي برخوردار است.
اين پژوهشگر يادآوري كرد: شريعتي احتمال مي داد كه برخي از انديشه هاي خرافي در طول زمان به درون برخي از آثار منسوب به شيعه راه يافته است كه بايد توسط انديشمندان در جهان كنوني تعديل شود. آنگاه خواهيم ديد كه تعاليم خالص تشيع علوي به راستي سازنده انسان كامل است.وي انديشه هاي شريعتي را برانگيزنده خودكامگان دولت دانست و افزود: به غير از اين عده انديشه هاي شريعتي با مخالفت چندين گروه غير حكومتي نيز روبرو شد. قشر اندكي كه مذهب را ابزاري ساخته بودند براي تخدير عوام و ثروت اندوزي و آنان كه اصولاً مذهب را مانع تعالي انديشه انسان مي دانستند، به مخالفت با شريعتي برخاستند، اما همه  آن مخالفت ها بي نتيجه ماند و بوي عطرآگين درس هاي شريعتي كه پيام آور آزادي، عدالت و انسان دوستي بود، فضاي ايران را پر كرد. حكيمي در ادامه گفت وگو با خبرنگار ايسنا درباره افكار شريعتي و كاربرد آن در دوره معاصر خاطرنشان ساخت: اكنون پس از سه دهه زماني كه نسل جوان در سراسر جهان بار ديگر در ميان حيرت بسياري از جامعه شناسان به مذهب روي آورده، بار ديگر انديشه هاي شريعتي مطرح شده است و اين رويكرد، انديشمندان جهان را به تعجب افكنده است.
وي بزرگترين تأثير افكار شريعتي را تبديل يك انسان بي تفاوت و خونسرد به سرنوشت ديگران به يك انسان فرزانه و درد آگاه دانست و ادامه داد: اين امر موجب شده است كه امروزه فرياد شريعتي كه در واقع همان فرياد يكتاپرستي پيامبران ابراهيمي است، چون رعد در آسمان جهان بپيچد.
حكيمي درباره افراط و تفريط در مورد افكار شريعتي گفت: آنچه كه براي آن بايد فكري كرد اين است كه هرگز نبايد انديشه هاي آن احياگر بزرگ ديني را خالي از هر گونه خطا و اشتباه دانست. شريعتي نيز خود اين عقيده را نداشت و دوستداران شريعتي هرگز نبايد از نقد و بررسي آثار او بهراسند. او هرگز ادعا نمي كرد آنچه را كه در آثار خويش نوشته يا گفته، كاملاً صحيح و بدون غلط و اشتباه است. او عقيده داشت كه حتي در بررسي اديان غير وحياني نظير هندوئيسم و بوديسم نيز نبايد به تعصب دچار شويم. او اسلام را بستري براي تربيت انسان كامل مي دانست و انديشه اي كه كم كم انديشمندان جهان به آن مي رسند.

نگاه امروز
انديشه و درد
فاطمه رجبي
شريعتي در دهه ۵۰ تحولاتي را در جامعه روشنفكري به وجود آورد.
دكتر شريعتي را به عنوان پديده اي كه نمي توان ناديده  گرفت، بايد مورد نقد و بررسي قرار داد. دهه ۵۰ شاهد تحولاتي است كه با رويدادي به نام ظهور شريعتي و نظاير آن مواجه بود و بازتاب هاي بسياري به خصوص در قشر جوان و تحصيلكرده داشت.
نگاه شريعتي نگاهي نو است، اگر چه با گذر به گذشته ايران مي توان نگاه شريعتي را چندان هم نو نديد، زيرا ديگراني هم بوده اند كه با نگاه خاصي اسلام را مطرح كردند، ولي تعريف اسلامي كه شريعتي با نگاه جامعه شناسانه مطرح كرد با تعريف اسلامي كه از حوزه هاي علميه آن زمان صادر مي شد متفاوت بود.
با توجه به هجوم انديشه ماركسيسم و ماترياليسم كه در آن زمان قشر جوان و دانشگاهي را در بر گرفته بود، نگاه شريعتي فراخواني براي جواناني بود كه فطرتاً گرايش مذهبي داشتند، اما ديدگاههاي رايج را نيز ارضاكننده نمي دانستند.
لازم به ذكر است پيامد مثبت تفكر شريعتي در دهه ۵۰ مستلزم بررسي هاي بيشتري است زيرا هر چند در عين اينكه جوانان بيشماري اعم از زن و مرد گرايشهاي شديدي به نگاه شريعتي پيدا كردند، ولي مي توان گفت كه در مجموع پيامد يكدست و مثبتي را در دست نداشته است.
  در اين باره بايد گذري داشته باشيم به افراط و تفريط هايي كه در نگاه خود دكتر شريعتي وجود داشت.وي در عين اينكه اسلام را مطرح مي كند، ولي افراط كاري هايي را هم به عنوان نگاه اسلامي مطرح مي كند كه ما شاهد اين افراط كاري ها در قشر روشنفكري به طور كلي اعم از مذهبي و غيرمذهبي هستيم و اين افراط كاري عبارتست از اينكه نگاه نقادانه يا نگاه نوي خود را به يك مطلب اعم از مذهبي يا غيرمذهبي، نگاه مطلق مي دانند و اجازه هيچ عرض اندامي را به نگاه ديگر در كنار نگاه خود نمي دهند.
اين افراط كاري باعث ايجاد رويارويي   فراواني شد، اين رويارويي براي دكتر شريعتي بيشتر بود؛ زيرا او در ميدان مذهب وارد شد. از اين رو ديدگاه هايي به انتقاد از شريعتي مي پردازند كه در برخي از اين ديدگاه ها عكس العمل يا واكنشي نسبت به نگاه شريعتي است. يعني شريعتي با طرح مسائل مورد نظر خود براي اينكه هيچ نگاه در تعارض يا در عرض خود را نمي پذيرفت، به مصاف آنها رفته و يك واكنش طبيعي هم از سوي مقابل مشاهده مي كند.
واردشدن در ميدان مذهب و برداشت هاي مذهبي در هر انديشه به خصوص اسلام به ويژه تشيع ايراني كه مرجعيت و روحانيت و تشيع همواره پاسدار و حافظ انديشه شيعي گري بوده اند، نمي تواند بدون بازتاب باشد.
دكتر شريعتي در عين اينكه نيات خيرخواهانه داشت و مي توانست به خصوص با بيان ويژه خود كه ادبيات كاربردي بود قشر بسياري را جذب كند؛ اما به دليل عدم احاطه كامل بر روي مسائل مذهبي به خصوص در نگاه جامعه شناسانه كه يك نگاه كامل براي كالبد شكافي مسائل مذهبي نبود، وارد ميدان شده و تعارضاتي را به وجود آورد.
اگر دكتر شريعتي با تعامل بيشتر و سعه صدر بيشتر با ناقدان و انتقادكنندگان مواجه مي شد نه افراط و تفريط در مخالفت ها ديده مي شد و نه افراط و تفريطي كه در انديشه هاي خود شريعتي هست و نه در برداشت هايي كه به گونه طبيعي از انديشه شريعتي شده است. بعد از انقلاب ما مواجه با حركات تروريستي بوديم كه گاهي به بهانه نزديكي با انديشه شريعتي بود و امروز هم بعضي ها به گونه اي طبيعي يا غيرطبيعي مسائلي را مطرح مي كنند كه ديگر دورانش گذشته؛ ولي استمرار تفكر و ديدگاه روشن شريعتي است.
با اين همه شريعتي در دهه ۵۰ توانست تحولاتي را در جامعه روشنفكري به وجود آورد و قشر غربزده و روشنفكر را كه در تقابل و تعارض با مذهب به سر مي برد، با فراخواني كه اگر چه خود روشنفكران را نتوانست جذب كند، اما لبيك گويان روشنفكران و جوانان تحصيل كرده را به نگاه خود دعوت كرد كه دعوت جذابي بود و لبيك گويان بسياري را هم به راه انداخت.

گفت و گو با دكتر تقي آزاد ارمكي پيرامون شخصيت و انديشه دكتر علي شريعتي
بازگشت به امروز
ياسر هدايتي
008877.jpg

اشاره: دكتر علي شريعتي از چهره هاي مناقشه برانگيز تاريخ روشنفكري معاصر به حساب مي آيد. شريعتي با رويكردي جامعه شناسانه به دين تفسيري ايدئولوژيك از دين به دست داد و با نگاهي مدرن (گو كه رومانتيك )و نقاد به سنت ديني،حلقه اي نو بر زنجيره جريان روشنفكري ديني در اين سرزمين افزود. دكتر شريعتي با ادبيات زيبا و شورانگيزي كه محملي براي بيان تفكرات نقادانه اش بود توانست تاثير قابل توجهي در نسل جوان دهه چهل و پنجاه بگذارد.بيست و نهم خرداد ماه، بيست و هفتمين سالگرد درگذشت اين انديشمند متعهد است. به همين مناسبت به خدمت دكتر تقي آزاد ارمكي، جامعه شناس، استاد دانشگاه و رئيس دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران رسيديم تا درباره وجوه و ابعاد گوناگون انديشه دكتر علي شريعتي به گفت و گو بنشينيم.
با هم مي خوانيم.
* باتوجه به انديشه هاي دكتر شريعتي و تاثير و تاثرهايي كه بر افكار و انديشه هاي روشنفكري ديني امروز داشته است لطفا درباره تشخص فكري و آبشخورهاي فكري و از تاثير بسياري از دانشمندان جامعه شناسي مانند وبر، دوركيم، گورويچ، ماركس و يا محقق شرق شناسي مثل ماسينيون بر نگاه و انديشه ايشان صحبت كنيد و به عبارت بهتر جايگاه انديشگي مرحوم شريعتي در قبال برخورد با نظام معرفتي اين افراد چگونه بوده است؟
- در باب اينكه جايگاه نظري و فكري شريعتي در مجموعه نظام فكري دنياي معاصر چگونه بوده است، بحث ها و مناقشاتي را در ايران و جهان در پي داشته ايم كه مرور آن مي تواند در پاسخي مناسب به اين سئوال مفيد به نظر برسد.
آنهايي كه شريعتي را قبول ندارند، شريعتي را به عنوان منتقد حوزه دين قلمداد كرده اند و انديشه هاي او را به معناي انديشه اي ماركسيستي مي دانستند و تاثيرپذيري از ماركس را براي او بسيار عمده مي ديده اند. اين ديدگاه مي خواهد شريعتي را در حاشيه حوزه هاي فكري ديگران براند كه در اينجا دو تعبير براي او اصطلاح كردند، يكي شريعتي را به عنوان يك ماركسيست تلقي مي كرد و ديگري او را ماركسيست اسلامي مي دانست.
عده اي ديگر شريعتي را به عنوان كسي تلقي مي كردند كه تنها عمل او توليد ايدئولوژي بوده و او مولد نگاه ايدئولوژيك از دين و فرهنگ و سياست است.
من فكر مي كنم اين تلقي ها بيشتر نقد شريعتي است تا فهم شريعتي و يك كار جدي با انديشه شريعتي نيست. پيش فرض اين نظريه ها اين است كه شريعتي يك دوره تاريخي دارد و در حال حاضر تمام شده است،يعني او تنها در يك دوره خاص تاريخي كه آن بحثها را اقتضاء مي كرده آمده و حالا افكار و انديشه هاي او تمام شده است.
من اعتقاد دارم اين دو داوري، داوري همه جانبه اي نيست، زيرا او اگرچه از ماركس حرفهايي نقل مي كند و در جايي هم مشخصاً در پي ساختمند كردن نظامي ايدئولوژيكي از دين است اما در كليت مجموعه آثار شريعتي حضور آدمهايي متفاوت را مي بينيد كه شريعتي به عنوان كسي كه بر آنها اتكا مي كند و از آنها كد مي آورد از انديشه هايشان تاثير پذيرفته است.
از منظر جامعه شناسي شاخص ترين اين متفكران، وبر و ماركس و دوركيم هستند كه جامعه شناساني كلاسيك به حساب مي آيند و يك جامعه شناس ايدئولوژيك و نيوماركسيست كه گورويچ است.
از طرفي ديگر شريعتي دو منبع فكري ديگر دارد يكي مذهب تشيع و اسلام است و ديگر اسلام شناسان شرقي مانند سيد جمال الدين اسدآبادي و اقبال لاهوري. پس ما نمي توانيم شريعتي را به يك يا دو آبشخور فكري محدود كنيم و همه اينها را بايد در طرحي جامع و كلان در نظر داشت.
چيزي كه مجموعه آدمهاي متفاوت را براي او قابل دسترس و قابل جمع مي كند، نگاه انتقادي او نسبت به جامعه و فرهنگ مدرن و فرهنگ و جامعه سنتي اسلامي است و در عين حال اين هدفي است براي ساختن وضعيت بهتر . پس مسئله اساسي اين است كه شريعتي يك متفكر منتقد و معترض است كه البته به معنايي يك اصلاح گر هم است .
شريعتي كه منتقد است بايد از منابع متفاوت و مختلفي استفاده كند چون در اصل با مسائل و وضعيتهاي متفاوتي روبروست .زيرا ما تنها نظام سرمايه داري را در برابر شريعتي نداريم ، بلكه چيزي مثل تفكر سوسياليستي ، كشوري به نام ايران ، تاريخ شيعه ، اسلام ، تاريخ شرق و خيلي چيزهاي ديگري را در برابر او داريم . پس چون اينها وجود دارد و شريعتي هم به آنها نگاه انتقادي دارد ،منابع مورد استفاده او هم مختلف مي شود . اما به نظر من شريعتي بيشتر از همه از ماركس ، وبر و بعد دوركيم متاثر است . دوركيم آخرين سطحي است كه شريعتي به عنوان يك فرهنگ شناس ، منتقد و كسي كه بحث از طراحي جهان مدرن مي كند ، از او متاثر است . به اين ترتيب شريعتي يك متفكر منتقد است كه در عين حال يك نگاه كل گرا نيز دارد. براي او كليت نظام اجتماعي و همبستگي آن مهم است و همچنين سعي دارد دو عنصر موجود در جامعه يعني همان حوزه ذهن و عين يا اقتصاد و فرهنگ را به صورت تعاملي ببيند مانند آن شعاري كه مي گويد : به ماركسيستها بگوييد اقتصاد اصل نيست و به غير ماركسيستها بگوييد اقتصاد مهم است و يا آنجا كه درباره افت و خيز فرهنگ و اقتصاد مي گويد كه در صورت تاكيد بر هر جنبه آن جنبه اي فربه شده و قسمت ديگر ضعيف مي شود.
* همانجايي كه در بومي كردن و تاريخي كردن مسئله دو شخصيت اسلامي بوعلي سينا و ابوذر را مثال مي زند .
- بله همينطور است. نهايتاً اينكه او در عين حالي كه منتقد سرمايه داري است ، منتقد نتايج ناخواسته سرمايه داري نيز هست . وقتي كه طرفدار سنت است پيرايش سنت را هم ممكن مي داند و...
* آقاي دكتر چگونه مي شود كه شخصي بتواند كساني مثل ماركس ، وبر ، و دوركيم را كنار هم قرار بدهد زيرا اينها هر كدام خود در حوزه جامعه شناسي و علوم اجتماعي بنيان گذار يك سنت فكري هستند. ماركس ديدگاهي تضادي دارد، دوركيم ديدگاه پوزيتيويستي و كاركرد گرايانه دارد، وبر هم ديدگاه خاص خودش را دارد. جمع بستن اينها چگونه ممكن است، از طرفي ديگر جمع بستن اين ديدگاه ها با سنت ديني خودش چگونه مي شود؟
آن چيزي كه شريعتي را در اين امر توانا مي كند علاوه بر عنصر اصلي انتقاد، شرايط دنياي معاصر است. ايشان در بسياري از آثارشان مي كوشند كه سيماي نسبتا روشني از دنياي معاصر را ارائه دهد، شريعتي ابتدا مي خواهد چيستي دنياي معاصر را نشان دهد و دنياي معاصر مفهوم جديدي است كه از ميان متفكران معاصر اسلامي مرحوم شريعتي بر آن كار كرده است.
ماقبل از شريعتي هنگام بحث صرفا از جهان سنتي بحث مي كرديم و اين امكان انتقال مفاهيم و معاني اصيل خودمان را به دنياي معاصر از ما گرفته بود و متاسفانه اين نكته در فهم شريعتي مغفول مانده است.
اينكه او توانسته است جهان امروز را با جهان ديروز آشتي دهد و فهم ما را فهمي كند كه بتوانيم بين دنياي مدرن و دنياي سنتي تردد داشته باشيم، شريعتي دنياي مدرن را براي ما مسئله قرارداد و حس مدرن روشنفكري دادن به روشنفكران ايراني از تلاشهاي اوست.
* عطف به حرفهاي شما ما مي توانيم با توجه به وجه مصالحتي كه مرحوم شريعتي بين سنت و مدرنيته در نظر داشت، از مسائل محوري فكري مرحوم شريعتي آشتي بين علم و دين بدانيم با اين تكلمه كه ايشان دين را به آموزه هاي ايدئولوژيك برمي گرداند و علم را - برخلاف مرحوم بازرگان كه تعريفي پوزيتيويستي از آن داشت - شامل كل علوم انساني مي دانست. من سئوالم را با سئوال ديگري انضماماً اين گونه بازخواني مي كنم كه؛ مسئله محوري آشتي بين علم و دين در مصالحت بين سنت و مدرنيته در نظر مرحوم شريعتي چگونه اتفاق مي افتد؟ مضاف بر اينكه روش شناسي ايشان در اين نگاه و عمل چگونه بود؟
- به نظر بنده اين نكته اي كه اشاره كرديد خيلي قابل اعتنا و جالب است. مقدماتي را كه شريعتي فراهم مي كند و امكان اينكه ما بتوانيم بين جهان سنتي و مدرن تردد داشته باشيم. وضعيت تناقض آميز دو جهان مدرن و سنتي را مورد مناقشه قرار مي دهد. او در آغاز بگونه اي وارد مسئله مي شود كه آن مناقشه يك مناقشه سنتي تلقي مي شود و تنها با نحوه انتقاد به اين مسئله وارد نمي شود كه نهايتا به اين نتيجه برسد كه ما دچار يك بحران بنيادي در دوره گذار شده ايم. شريعتي اين دو جهان را روي هم قرار مي دهد يعني در عين حال كسي كه در يك جهان سنتي است باز مي تواند در همان جامعه سنتي بحث از ارزشهاي مدرن كند و مدعي نظام پارلماني و نحوه دموكراسي بشود.
* در اينجا به نظر شما منافات ندارد اينكه ما گزاره هاي ارزشي جامعه سنتي را در يك بستر مدرن وارد كنيم؟
008880.jpg

به نظر مي رسد اين بيشتر ادبياتي است كه ما در علوم انساني و اجتماعي توليد كرديم و براي دريافت و فهم تحليلي از وضعيت هاست. اينكه ما فرض دو جهان را داشته باشيم يكي جهان مدرني كه خرد محور و فن مدار است ديگر جهان سنتي كه ارزش مدار و ارزش گراست. آنچه در عمل اجتماعي دارد اتفاق مي افتد تلفيقي از اين دو است.
شريعتي قصد دارد دو جهان را منطبق كند البته باطراحي متفاوتي از اينكه اين جهان تلفيق شده به كجا مي رود. در پاسخ به سئوال شما پيرامون روش شناسي شريعتي بايد گفت دستمايه هاي او مناقشاتي است كه در حوزه هاي معرفتي و پارادايم هاي فكري معاصر ايجاد مي كند. مثل حمله قدرتمندانه اي كه به پوزيتيويسم مي كند و گزاره هاي آنرا مثل تحصيل گرايي، تجربه گرايي، علم گرايي، عقلانيت ابزاري، حاكميت سازمان ها و نهادهاي اجتماعي را هر كدام مورد نقد قرار مي دهد. مانند نقد دانشگاه وقتي به گزاره هايي مثل علم براي علم، هنر براي هنر و دانش در كلاس را مورد نقد قرار مي دهد شريعتي در اين نقد نشان مي دهد كه محل توليد ايدئولوژي پوزيتيويستي دانشگاه است.
روش او در اينجا نقد حوزه هاي رسمي كه در جهت توليد انديشه هاي پوزيتيويستي فعاليت مي كنند، است.
او با مناقشاتي كه در اين زمينه ها مي كند امكان طرح و دفاع از مفاهيم خودش را نيز دارد، مثل دفاعي كه از فرهنگ، علوم انساني و علوم رهايي بخش دارد. به عنوان مثال شريعتي تفكيك جالبي بين دو مفهوم دانستن و شناختن قائل مي شود و به اين صورت تفكيك مي كند كساني را كه صاحب فن هستند از كساني كه صاحب فرهنگند. شريعتي در اينجا با ارزش قائل شدن براي فهم، فهمي كه دردمند است، تعهد دارد، و ... آن را تقديس مي كند.
* آقاي دكتر با اين مقدمه كه ذكر شد آيا ما حمله ايشان را به پوزيتيويسم مي توانيم در كنار انگاره اي مثل ايدئولوژيك كردن دين قرار بدهيم يا اين حمله مدخلي است براي رسيدن به آن انگاره؟ يعني ما اين دو را در عرض هم قرار بدهيم يا در طول هم؟
- به نظرم بايد در طول هم قرار داد يعني با حمله به پوزيتيويسم به دنبال اين هست كه به ايدئولوژيك كردن دين برسد.
* شريعتي از اين انديشه صرفا تاثير گرفته يا به بازخواني آنها هم مي پردازد؟
- شريعتي نه فرصت اين را دارد كه بازخواني كند و نه وظيفه و تعهدش اين است.
زيرا شريعتي سر كلاس دانشگاه نيامده كه انديشه اينان را درس بدهد او در بين جامعه است در ميان كنشگران اصلي تغييرات اجتماعي كه بسياري از آنها هم انقلابيون فردا هستند. بخاطر همين هم است كه او بسيار عجله دارد و به دنبال موقعيت هاست. او نمي خواهد به بازخواني انديشه هاي متفكران قبل از خود بپردازد نهايتا نقشي مانند (گيدنز) در جهان غرب پيدا كند.
* در صحبت هاي خود از آبشخورهاي فكري شريعتي به اقبال لاهوري اشاره كرديد. يكي از آثار شريعتي هم به نام اقبال است و نشان از توجه ويژه ايشان به اين متفكر عالم اسلام دارد. اقبال لاهوري نيز بعنوان يك اصلاحگر مسلمان به اين اعتقاد دارد كه قرآن - كه يكي از منابع اصلي مورد ارجاع اوست - بيشتر از آنكه به ذهن توجه كند به عمل توصيه مي كند و بطور كلي يك نگاه پراگماتيستي براي قرآن قائل است ولي مرحوم شريعتي اگر يك نگاه پراگماتيسمي هم دارد اما بيشتر در حال و هواي تئوري و نظر است. راجع به اين مسئله صحبت كنيد؟
- اقبال در يك موقعيت تاريخي قرار گرفته كه بازگشت به خويش را بازگشت به متن،يعني قرآن مي داند. شريعتي در يك بحث بازتري با مفهوم عمده تري به نام فرهنگ روبروست. شريعتي وقت كمي دارد و اين توانايي را هم ندارد كه بتواند به يك فهم عميق تري از قرآن دست يابد. فرصت هم ندارد چون بحث او بحث فرهنگ است. اما اقبال آسيب  شناسي اجتماعي را ندارد بلكه محور بحث او قرآن است و بازگشت به قرآن مد نظر اوست.
شريعتي به عنوان يك معمار جامعه شناس است و اين را هم در نظر بگيريد كه او بعد از اقبال است و موقعيتش با موقعيت اقبال متفاوت است. شايد شريعتي بيشتر به آن موانعي مي پردازد كه مانع فهم عميق  قرآن مي شود.
* شريعتي خيلي قبل از (هايك) به اين نتيجه رسيد كه ما براي جلورفتن بايد ريشه اي عميق در سنتهايمان داشته باشيم. شريعتي در نگاه به سنت اسلامي، تنها قول و فعل پيامبر را سنت نمي داند،بلكه تمامي مواضع استراتژيك پيامبر در موقعيتهاي خاص ايشان را نيز جزء اين سنت به حساب مي آورد و معرفي مي كند. به نظر شما طرز تلقي از سنت براي احياي يك روشنفكري جديد در نگاه شريعتي چگونه بود؟
- آن چيزي كه شريعتي با آن سر و كار دارد خيلي عام تر از حوزه هاي تخصصي قرآن شناسي و سنت شناسي است. درباره بازگشت داوري هاي مختلفي وجود دارد. يك عده بازگشت به تاريخ كهن را مطرح مي كنند. عده اي بازگشت به فرهنگ باستاني و زرتشتي را پيشنهاد مي كنند و ... اصولا فهم هاي متعددي درباره بازگشت وجود دارد. شريعتي در عين حال كه اينها را نقل مي كند به دنبال فهم عام تري از بازگشت به سنت است كه نكات قوت متعددي در آن وجود دارد.
شريعتي نگاه بنيادي تري به سنت دارد همچنين او فرهنگ اسلامي را در موقعيت ها هم نگاه مي كند و در اينجاست كه فهم جامعه شناسي كمكش مي كند. و با اين فهم جامعه شناسي آن نگاه خاصش به سنت امكان پذير است.
او با اين نگاه پيامبر خدا را در زمان حال هم مي بيند و با اين تفكر ديگر احياگري بازگشت به گذشته نيست، بلكه بازگشت به امروز است. پس از احياگري شريعتي بنيادگرايي ارتودكسي بر نمي آيد بلكه مراد او از احياگري بازگشت به موقعيتهاي فعلي است و مدرن كردن فهم ما از وضعيت حال. البته در اينجا بحث تطبيق و انطباق هم پيش نمي آيد چرا كه او دارد در اصل بنيان هاي جديدي را مطرح مي كند.
008898.jpg

مانند داوري كه درباره انسان دارد، نگاه ارزش مدار و تعهد مدار و...
* با توجه به تعريف زيبا و قابل توجه شما از احياگري مرحوم شريعتي كه از آن به بازگشت به امروز ياد كرديد، شما نقش كاربردي انديشه هاي دكتر شريعتي را در دو وهله؛ يك ايران معاصر و دو، جهان امروز چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- تجربه تحولات اجتماعي دو سه دهه اخير در جهان، زيست متفاوتي از زيست ما رقم زده است.
در بحث بيروني اين موقعيت ما در يك فضايي هستيم كه مناقشات نسبت به جهان اسلام و ايران خيلي تغيير پيدا نكرده، چنانكه در گذشته هم نسب به جهان اسلامي و ايران همچنان اين سئوال وجود داشت كه آيا در اين جهان مي تواند تغييري روي دهد؟ آيا بين اين جهان ها و جهان سرمايه داري و مدرن تناسباتي برقرار مي شود يا نه و ...
به همين دليل است كه نظريه اي، مثل نظريه سيستم هاي (والرشتاين) را نظريه اي قدرتمند مي يابيد يا در نگاه هانتينگتون اين جهان اسلامي و ايراني، جهاني خشونت زا و مناقشه انگيز تلقي مي شود.
روشنفكران مسلمان بيرون از اين حوزه ها، عموما روشنفكراني منتقد به وضعيت جامعه اسلامي و ايراني بودند و باز از منظر غرب به جهان اسلامي و ايران نگاه كردند و در نزد آنها هم پارادايم مسلط روشنفكري نسبت به جامعه اسلامي و ايراني پارادايم توسعه نيافتگي و عقب ماندگي است.با اين فضا به نظر من تجربه شريعتي يك تجربه قابل اعتناست و امروز در جهان غرب از شريعتي ياد مي كنند و به انديشه او ارجاع مي دهند. چون شريعتي انديشه اي است كه تفسيري ديگر و غير از آن تفسيري كه روشنفكران ديگر در آن فضاي مسموم از جامعه اسلامي و ايراني مي دادند، مي دهد.
* پس به زعم شما نگاه آسيب شناسانه مرحوم شريعتي هنوز هم در جهان آن كاركرد لازم را دارد؟
- بله، اما در ايران كاركرد اين انديشه متفاوت است.
زيرا كه ما تجربه تمام عيار و بزرگي مانند انقلاب اسلامي و پيامدها و نتايج آن را داشتيم، در بسياري از اين موارد اين تجربه ها با شريعتي بوده است و نه جدا از شريعتي.
شريعتي در بطن اين رويكرد تنيده شده چه حالا ما از او و انديشه اش ياد كنيم و چه نكنيم. چرا كه اصولا اين ياد كرد نه براي شريعتي مهم است و نه براي تاريخ اهميت دارد.
پس شريعتي بخشي از اين تجربه بزرگ است و به نظر من اين كه كاركرد او اكنون در چيست و انديشه او در كجاي اين جامعه است، سئوال درستي نمي تواند باشد. هيچ كس در اين كشور حق ندارد بيرون از اين جامعه، تنها سهم ناظر را داشته باشد. ما اگر هستيم بايد در داخل اين نظام كنشي در حوزه فرهنگ و اجتماع باشيم و حالا ما اگر دنبال رد فكر شريعتي باشيم مي توانيم تكه هاي مختلفي از تفكر او را در جاهاي مختلفي ببينيم، مثلاً در نقدي كه از غرب و ماركسيسم دارد.وقتي مسئله نقد نظام سرمايه داري مي شود يا در آسيب شناسي ديني و فرهنگي يكي از منابع عمده كتب شريعتي است.
در اينكه ما چه جايگاهي داريم و بايد داشته باشيم و همچنين اهميت به شيعه، امامان شيعه، راه تشيع مي بينيم كه ردپاي شريعتي را در انديشه امروز مي شود پيدا كرد.
* آقاي دكتر شما به عنوان يك مدرس وپژوهشگري كه بيشترين دلمشغولي حوزه هاي تدريس و تاليف هايتان، تاريخ انديشه و سير تطور انديشه  انديشمندان بوده درباره سير كلي تفكر شريعتي و احيانا تقسيماتي كه صورت مي گيرد و مقسم اين تقسيمات صبحت كنيد.
- اگر بخواهيم درباره مراحل افت و خيزي كه مرحوم شريعتي در مجموعه حوزه انديشه خود داشته بحث كنيم بايد بگوييم شريعتي در دوره  انديشه اش با خودش حضور پيدا مي كند و در سطحي از نيروهاي اجتماعي مطرح مي شود در اين مقطع بيشتر مخاطبين او دانشجويان و روشنفكران هستند و اين دوره با مرگ او پايان مي پذيرد. دوره اي ديگر دوره بعد از شريعتي است كه از انديشه او سه استفاده مي شود يكي نقد ماركسيسم ايراني است. در اينجا ما انديشه شريعتي را ايراني داريم كه روشنفكر چپ ايراني را نقد مي كند. يك مشخصه ديگر آن نقد سنت و فرهنگ سنتي است. در اينجا ديگر خيلي فراگيرتر است، اسلام اموي و تشيع صفوي نقد مي شود و از فرهنگ ناب ائمه كه همان فرهنگ ناب اسلامي مي داند دفاع مي كند.
در اينجاست كه طرح نظريه بازگشت به خويش و ديني شدن انديشه را مطرح مي كند. در اين قسمت دانش مخاطبين شريعتي تبلور پيدا كرده است. ويژگي سوم ديگر هم كه درباره انديشه شريعتي در بعد از او جريان يافته است دفاع شريعتي از شكل دادن يك نيروي متعهد اجتماعي در حال تغيير است. اين مسئله از بخشهاي مختلف حرفهاي شريعتي به نظر مي رسد. در تجليلي كه از افراد مختلف مثل ابوذر دارد و تشريحي كه از انقلابيون مي كند و عنايتي كه به تاريخ شيعه دارد همه نشانگر اين نگاه نيز مي تواند باشد.
به نظر من نيروي توليدشده از اين نگره بعدها جزء همين انقلابيون بودند.بعد از انقلاب ما شريعتي را در حاشيه ديديم و اين بيشتر به خاطر اين بود كه ديگر نه نقد ماركسيستي مي تواند باشد و نه نقد وضعيت موجود ،چرا كه ديگر ماركسيستي نيست و ... اما اكنون ما در دوره بازبيني شريعتي هستيم ، يعني بعد از گذر از دوران نقد شريعتي ، حالا بعد از جريان اصلاحات و رقابت جويي بين جريانهاي فكري نيروهايي به وجود آمده اند كه در جهت بازخواني و بازشناسي انديشه هاي او هستند . در اينجاست كه ما مي توانيم روش شناسي تاريخي شريعتي ، فلسفه تاريخ شريعتي ،  جامعه شناسي شريعتي و ... را تفكيك و مورد مداقه قرار بدهيم.
* مرحوم شريعتي به نوعي به دنبال مخاطبين خاصي براي خود بود و گاهي هدفش توليد اين مخاطبين مي شد. راجع به ارتباط شريعتي و نسلهاي ديروز و امروز صحبت كنيد؟
- يكي از ويژگيهايي كه انديشه شريعتي داشت جستجو براي توليد نسل بود او بيشتر از حفظ مخاطبين خود به توليد مخاطبين جديد توجه داشت.
به عبارتي شريعتي نسل ساز است. او به عنوان يك متفكر كنشگر نسلي را توليد مي كند و حساسيتهاي خود را به آنان منتقل مي كند. براي همين هميشه در جستجوي نسلي جديد است و حتي وقتي از دانشگاه هم او را بيرون مي كنند، برنمي گردد به موقعيت هاي پيشين تا اعتراض كند، بلكه به جستجوي خود ادامه مي دهد اما اين بار در جاي ديگر.
او سعي مي كند به اين نسل يك حس نسلي بدهد بعد به او پيشنهاد مي كند فهمي از موقعيت خود پيدا كند و با ايجاد اين فهم است كه اين نسل مي تواند بدون شريعتي هم عمل كند.
* به عنوان آخرين سئوال اگر مختصري راجع به نقش شريعتي در روشنفكري ديني صحبت كنيد متشكر مي شوم. اينكه تعريف شريعتي از روشنفكري ديني چيست؟
- نقش شريعتي در روشنفكري ديني، نقش برجسته اي است. او ادبياتي را كه درباره روشنفكري هست، بازشناسي مي كند و بعد آن را پالايش مي كند تا از آن بتواند روشنفكري ديني را به درآورد. بعد سعي در تاريخي كردن اين روشنفكري مي كند مانند جلال  آل احمد در غرب زدگي - اين سعي در ارائه فهم تاريخي با معرفي كساني مثل ابوذر و بلال و حجر و اقبال و سيد جمال الدين رنگ مي گيرد. شريعتي روشنفكري ديني را نيروي اجتماعي مي داند كه در جهت بازشناسي هويت ديني تلاش مي كند و بعد هم دردمند و متعهد است و نگاه به جلو دارد.احياگري روشنفكري ديني از منظر شريعتي، احياگري در زمان و معاصر است. او روشنفكر ديني را به يك معنا بنيادگرا و به معنايي ديگر آزادي بخش و دنباله رو جهان مدرن مي داند.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
ايران
زندگي
سياست
ورزش
هنر
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  انديشه  |  ايران  |  زندگي  |  سياست  |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |