سه شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۳ - سال دوازدهم - شماره - ۳۴۶۲
حوادث
Front Page

مجرمان كوچك در دادسراي اطفال
آزارديدگان خشن
پدرش وقتي ديد كه رامين كوچولو دست خالي آمده باز هم با شلاق به جانش افتاد 
پسرك شلاق خورده اي كه روزي به پدرش التماس كرد كه خواهرش را به عقد يك خلافكار درنياورد با يكي دو تا از همان بچه هاي كانون كه حرفه اي تر بودند با شيوه هاي جديد سرقت آشنا شد و با همان ها دست به سرقت و زورگيري زد
012879.jpg
حميده عبداللهي
پسرك بيچاره تنها ۸ سال داشت كه پدرش او را مجبور كرد تا براي خريد مواد مخدر مصرفي اش پيش «تورج خان» برود و از همان روز بود كه ديگر «تورج خان» با آن سبيل هاي بلندش هيچ وقت از ذهن پسرك نرفت. خودش مي گويد كه آن كار را به خاطر مادر و خواهرش انجام داده است.
داستان پسرك از همان روزي آغاز شد كه ضربات شلاق ناشي از خماري پدر، او را مجبور كرد كه پيش آن مرد «سبيلو» برود و چون پدرش پولي براي خريد مواد نداشت كه به او بدهد، پس «تورج خان» هم پسرك را تحقير كرد و دست خالي به خانه بازگرداند.
پدرش وقتي فهميد كه «رامين» كوچولو دست خالي آمده است باز هم با شلاق به جانش افتاد و تمام عصبانيت ناشي از خماري خود را بر سر كودك بي گناه خالي كرد. حالا كه التماس هاي «رامين» هم از عصبانيت پدر كم نمي كرد پس «زهرا» دختر خانواده ابزار خوبي براي دستيابي به موادمخدر در ذهن پدر معتاد بود. آن روز پدر «رامين» دست خواهرش را محكم كشيد و با خود برد. آخه آن قاچاق فروش ، زهرا رابراي خودش خواستگاري كرده بود و به پدرش گفته بود كه پس از ازدواج با زهرا مي تواند موادمخدر رايگاني در اختيارش قرار دهد.
پسرك از «تورج خان» مي ترسيد و به همين خاطر نمي خواست كه «زهرا» به عقد يك آدم خلافكار درآيد به همين خاطر به پدرش التماس كرد كه زهرا را نبرد. مادر بدبختش هم خيلي التماس كرد ولي فايده نداشت و پدر از خر شيطان پياده نشد كه نشد. دو سال بعد «رامين» كوچولو كه حالا ديگر ۱۰ ساله شده بود به دليل همان رفت و آمد ها با «تورج خان» به جرم حمل مواد مخدر دستگير شد. آن موقع شانس با او يار بود و به دليل نداشتن سوءسابقه آزاد شد ولي كمتر از يك ماه بعد پسرك اين بار به جرم سرقت چند تخته فرش دستگير شد تا طعم يك سال حبس در كانون اصلاح و تربيت را بچشد.
رامين كوچولوي ۱۰ ساله حالا ديگر با مكاني آشنا شده بود كه همسن و سال هايش جرم هاي عجيب و غريب تري نسبت به او مرتكب شده بودند. يك سال گذشت و اين بار پسرك شلاق خورده اي كه روزي به پدرش التماس كرد كه خواهرش را به عقد يك خلافكار درنياورد با يكي دو تا از همان بچه هاي كانون كه حرفه اي تر بودند با شيوه هاي جديد سرقت آشنا شد و با همان ها دست به سرقت و زورگيري زد. يك ماه اين طوري زندگي كرد و دوباره به خاطر زورگيري با استفاده از چاقو به كانون اصلاح و تربيت رفت.۸ ماهي گذشت و حالا او كه نسبت به قبل حرفه اي تر شده بود، آزاد شد ولي ديگر بيشتر مراقب بود. رامين البته اين بار پرخاشگرتر از قبل شده بود تا جايي كه حتي اگر پدرش با صداي بلند با او صحبت مي كرد و اگر جنگ لفظي نتيجه نمي داد، پدرش را با كتك ساكت مي كرد. ولي تنها نگاه معصومانه مادرش بود كه او را از رفتارش شرمسار مي كرد البته اين احساس تا هنگامي بود كه مادرش در كنارش مي نشست و او را نوازش مي كرد ولي همين كه مادر از او دور مي شد احساس مي كرد تمام دنيا با او دشمن شده اند. پس بايد با تمام آدم ها بجنگد تا سهمش را از زندگي بگيرد. به همين خاطر هم بود كه به فكر آتش زدن حجره «تورج خان» افتاد. كليد حجره را از چند روز پيش سرقت كرده بود، گالن نفت را برداشت و شبانه به حجره رفت، نفت را روي فرشها ريخت. كبريت را كشيد و فرار كرد. تا وقتي كه چند ماه بعد از آن ماجرا به جرم چندين فقره سرقت از منزل و خريد و فروش لوازم مسروقه دو سال ديگر به حبس در كانون اصلاح و تربيت محكوم نشده بود هيچكس نمي دانست كه آتش سوزي حجره «تورج خان» كار او بوده است.
رامين كوچولوي خلافكار اگرچه از زندگي در كانون اصلاح و تربيت بيزار شده بود ولي به خاطر چند سال زندگي در كانون به آنجا عادت كرده بود. از زندگي اش با هيچكس صحبت نمي كرد و حتي چندباري هم كه مددكاران مجموعه سعي در پي بردن به سكوتش داشتند فريادهاي عجيبي سرداد و حتي به زد و خورد با آنها پرداخت. البته او به خاطر اين كارش تنبيه شد. حالا «رامين خلافكار» كه سابقه شرارت هاي پي درپي، دزدي، زورگيري و آتش زدن حجره «تورج خان» را هم پشت سر دارد، با دست و پاي زنجيرشده به دادسراي اطفال آمده است تا به خاطر ضرب و شتم مددكاران بيچاره كانون اصلاح و تربيت هم محاكمه و احتمالا چند ماهي بر مجازاتش افزوده شود.
كمي آنطرف تر مهدي ۱۷ ساله نشسته كه از ترحم بيزار است و هنوز از اينكه پدر و مادرش او را مجبور به تكدي كرده بودند عصباني. از ۹ سالگي به كارهاي خلاف پرداخت و با سرقت هاي مختلف آشنا شد. يكي از دوستان خلافكارش رانندگي را به او آموخت و از همان زمان با خودروهايي كه مي توانست سرقت كند به مسافركشي مي پرداخت. چند ماهي مشغول مي شد و بعدش هم اتومبيل را يك جايي رها مي كرد و مي رفت. سه مرتبه به دليل سرقت خودرو دستگير شده و هربار به زندگي در كانون اصلاح و تربيت محكوم شد. يك بار وقتي از كانون آزاد شد و به خانه برگشت پدرش او را راه نداد. پس از روي ناچاري به كارگري در نمايشگاه اتومبيل مشغول شد. يك روز كه همسر صاحبكارش از او خواست تا اتومبيل را بشويد به دليل احساس حقارت خودرو را سرقت كرد و به شهرستان ورامين رفت. يك ماهي آنجا بود و بلافاصله دستگير شد. حالا بايد بازهم دو سال به زندگي در كانون محكوم شود.
از پله هاي دادسراي اطفال كه بالا مي روي صداي خش، خش زنجير بر دست و پاي مجرمان شرور كوچك گوش هايت را مي خراشد. در نگاه سرد آنها به سختي مي تواني چيزي ببيني، انگار كه نگاهشان يخ زده است. وارد دادسرا كه مي شوي او هم مي آيد؛ ۱۷ ساله با يك زخم چاقو در گوشه چهره اش. وارد كه مي شود بازپرس كه ديگر از مراجعه هاي مكرر اين نوجوان مجرم خسته شده است مي گويد: «بازهم تو؟»
فربد فدايي روانپزشكي است كه معتقد به ويژگي هاي سرشتي افراد مستعد به بزهكاري است. وي مي گويد: «تاكنون روشي براي بازآموزي مستعدان به بزهكاري ايجاد نشده است و ممكن است كه اين گروه از بزهكاران نياز به درمان هاي ويژه اي داشته باشند چون نمي توانند پند بگيرند و تنبيه و پاداش درمورد آنها بي فايده است.»
فدايي معتقد است: «در اكثر موارد تنبيه و زندان، نوجوانان بزهكار را كينه توزتر مي كند كه نتيجه آن بدبيني به جامعه و انسان هاي دوروبرش است.»
او مي گويد: «همواره اين موضوع از سوي جرم شناسان مطرح شده است كه زندان هاي كنوني، آموزشگاه هايي براي برخي زندانيان است. نه تنها اصلاح نمي شوند بلكه مهارت هاي مجرمانه بدتر و پيچيده تري مي آموزند و در اين صورت است كه آزادي اين افراد به مفهوم فارغ التحصيلي از دانشگاه جرم آموزي است.»
دكتر كمالي يك جرم شناس است كه درخصوص آموزش هاي منفي در زندان ها از سوي برخي مجرمان مي گويد: «بايد ديد محيط زندان تا چه حد بر مجرمان تاثيرگذار خواهد بود. اگر بتوان اين محيط ها را كوچك تر كرد تا شبيه به محيط خانواده شود، نقش آموزش هاي منفي پايين مي آيد.

نگاهي به خشونت هاي كثيف
لالايي مرگ
همين كه زهرا دراز كشيد، پدر عروسكش را با شدت از دستش كشيد. انگار ديگر مي دانست پدر سنگدل مي خواهد برايش لالايي مرگ سر دهد. چشمانش را بست و براي هميشه روياهاي كودكانه خود را به گور برد
مهديه مصطفايي 
دخترك در حال بازي كردن با برادر كوچكترش بود. زهرا ۹ سال بيشتر نداشت و دختري آرام به نظر مي رسيد. هميشه وقتي پدر به خانه مي آمد به رغم برخوردي كه با زهرا كوچولو داشت، او به طرفش مي دويد و مي گفت: سلام باباجون، خسته نباشيد. اما همين كه مي خواست برايش حرف بزند پدر با بي اعتنايي مي گفت برو دختر جان خسته ام مي خواهم كمي استراحت كنم. باز مثل هميشه زهراي ۹ ساله در حالي كه بغض تكراري گلويش را مي فشرد داخل اتاقش مي رفت و سكوتي غريب تمام وجودش را فرامي گرفت.
اما يك بار كه عروسك هايش را دور و برش ريخت و برايشان نقش مادر كوچولويي را بازي كرد، ناگهان صداي فريادهاي مادر و پدرش بلند شد. مي دانست آنها با هم دعوا مي كنند. اما خودش را با عروسك هايش سرگرم مي كرد. پس از چند دقيقه فرياد پدرش يكبار ديگر تنش را لرزاند. زهرا بيا شام بخور. دخترك با رنگي پريده بر سر سفره رفت. شامش را خورد و با دستور پدر براي خواب به اتاقش بازگشت. زهرا عروسكش را بغل كرد و خوابيد. خوابيد تا شايد در روياهاي كودكانه اش خواب رنگيني را ببيند. اما همين كه چشم هاي زيباش به خواب گرم شده بود ناگهان صداي پدرش را شنيد. اين بار خواب كودكانه اش زودتر پايان يافته بود. زهراي ۹ ساله تصور كرد صبح شده است. اما وقتي چشمانش را باز كرد چهره پدرش با هميشه فرق مي كرد. از چشمانش ترسيد و با صداي لرزان گفت: سلام. پدر بدون دادن جواب، دست زهرا كوچولو را محكم گرفت و او را از جايش بلند كرد. زهرا بدون هيچ عكس العملي در حالي كه هنوز خواب و بيدار بود، از جايش كنده شد و با پدرش رفت. وقتي داخل حياط آمدند سرماي نيمه شب صورتش را تكيد، از پدرش پرسيد: «بابا كجا مي ريم؟» پدر هيچ چيز نگفت. از ترس نگاه پدرش دست او را محكمتر گرفت. نمي دانست چه سرنوشتي در انتظار اوست، فقط مي دانست كه بايد برود.
زهرا و پدرش وارد زيرزمين خانه شدند. پدر او را به طرفي پرتاب كرد و خود به انتهاي زيرزمين رفت. وقتي برگشت از زهرا خواست تا روي زمين بخوابد. همين كه زهرا دراز كشيد، پدر عروسكش را با شدت از دستش كشيد. انگار ديگر مي دانست پدر سنگدل مي خواهد برايش لالايي مرگ سر دهد. چشمانش را بست و براي هميشه روياهاي كودكانه خود را به گور برد. شامگاه ۳۰ فروردين ماه امسال زماني كه ماموران كلانتري در حال گشت زدن در حوزه استحفاظي خود در منطقه شهر زيبا بودند ناگهان زن سرگرداني را داخل يك كوچه ديدند. وقتي موضوع را جويا شدند وي مدعي شد كه «همسرش دختر ۹ ساله خود را داخل زيرزمين خانه سربريده است.» بلافاصله پس از اعلام گزارش و صحت ادعاي زن جوان، موضوع به بازپرس ويژه قتل اطلاع داده شد و بعد از حضور ماموران انتظامي در صحنه حادثه «محمد» جنايتكار دستگير شد و گزارش ديگري از وقوع يك قتل خانوادگي در ايران به ثبت رسيد.
از ابتداي سال ۸۳ روزنامه هاي ايران به قتل هاي فجيعي در خانواده ها پرداختند و گزارش دادند كه تنها طي ايام تعطيل عيد نوروز ۱۵ فقره قتل اتفاق افتاده است كه از اين تعداد حدود ۳۰ درصد آن را قتل در خانواده تشكيل مي دهد. در اولين قتل مادر ۶۶ ساله اي توسط پسرش خفه شد، اما بي شك قتل زهرا زارع (۹ ساله) كه در ۳۰ فروردين ماه توسط پدرش به وقوع پيوست، در قتل هاي خانوادگي تصويري از يك كابوس بود.
اگرچه از سال ۷۹ تاكنون آمار رسمي از سوي مراجع قضائي و انتظامي از وقوع قتل ها در كشور منتشر نشده است، ولي انتشار قتل هاي خانوادگي در روزنامه هاي كثيرالانتشار مقامات انتظامي و قضائي كشور را به موضع گيري هاي خاص واداشته است.
اينكه در چند سال اخير قتل هاي خانوادگي رو به افزايش بوده است، خود جاي تامل و بررسي جدي دارد.
وقوع قتل هاي خانوادگي تنها مختص ايران نيست ودر همه جا اتفاق مي افتد. گزارش منتشر شده در مورد خشونت هاي خانوادگي دركشورهاي جهان سوم حاكي از تكان دهنده بودن اين وضعيت است. به عنوان مثال بي.بي. سي از مطالعه اي در پرو گزارش داد: «۹۰ درصد مادران جوان در سن ۱۲ تا۱۶ سالگي قرباني تجاوز جنسي بوده اند كه اين عمل اغلب توسط يك عضو خانواده صورت گرفته است.» باتوجه به اينكه كشورهاي صنعتي جهان با در اختيار داشتن پيشرفت هاي نوين تلاش بسياري را براي مهار خشونت اجتماعي و حمايت اززنان و كودكان در پيش گرفته اند اما در ارديبهشت ماه امسال سازمان عفو بين الملل گزارش مفصلي را ازخشونت مردان عليه زنان درجامعه سوئد منتشر كرد.
دكتر عباس محمدي اصل يك جامعه شناس ايراني، قتل هاي خانوادگي را نتيجه خشونت هاي خانوادگي مي داند. او معتقداست:«افزايش اينگونه قتل ها نتيجه  گذار از جامعه سنتي به مدرنيته است. خشونت خانوادگي، اعمال نيروي جسماني به زن يا شوهر يا فرزندان است كه مي توان بازتاب واكنشي اينگونه خشونت ها را در طرف مقابل مشاهده كرد.»
وي مي گويد:«تنها عاملي كه ما مي توانيم به عنوان عامل توضيح دهنده از آن استفاده كنيم بحث نابرابري قدرت بين زن و مرد است كه در دوره جديد به واسطه گذار از جامعه سنتي به مدرنيته و تعقيب جايگاه زنان خود را نشان مي دهد. اين درحالي است كه در جامعه سنتي مردان نقش فعال مايشاء را بر عهده داشتند، تصميمات سياسي، توزيع اقتصادي و تامين ارزش ها بر عهده آنان بود و زنان و فرزندان از آنها تبعيت مي كردند. جامعه ما انتقال قدرت را تجربه مي كند و آن را از نظام شخصيتي مردانه به زنان و كودكان انتقال مي دهد. از آنجايي كه اين تجربه نوپا است واكنش هاي شديد و خنثي را به دنبال دارد كه در واقع نظام اجتماعي هم به نوعي از آن حمايت مي كند.»
روانشناسان نيز درصد قابل توجهي از خشونت را اكتسابي مي دانند و معتقدند كه عوامل متعددي در خانواده باعث ايجاد خشونت مي شود و محروميت، طرد شدن و فقر در خانواده تنها نمونه اي از اين عوامل است.
تحقيقات نشان مي دهد كودكاني كه مورد آزار بدني، جنسي يا عاطفي قرار گرفته اند و يا شاهد اعمال خشونت آميز بوده اند به احتمال زياد به مرتكبان خشونت نيز تبديل مي شوند.
دكتر هاشميان روانشناسي است كه معتقد است: «بخش عمده خشونت، ناشي از ضعف در بنياد جامعه و ازبين رفتن اعتماد است. خشونت هايي كه در خانواده ها اتفاق مي افتد و طي آن خواهري برادر خود را مي كشد يا بالعكس و يا عروس ۱۹ ساله اي مادرشوهرش را مي كشد، از وجود خرده فرهنگ هاي ايجادشده در خانواده هايي حكايت دارد كه تاثير منفي به بار آورده است.» او مي گويد: «ارتباطات عاطفي به حالت بسيار پاييني رسيده و تعاون و همكاري در خانواده ها كاهش يافته است.»
در همين رابطه، يك روانپزشك و كارشناس سازمان پزشكي قانوني ايران نيز با تاكيد بر افزايش قتل هاي خانوادگي گفت: «اگرچه آمار دقيقي از تعداد قتل ها در دسترس نيست، ولي به نظر مي رسد كه رسانه ها، آمار بيشتري نسبت به گذشته مطرح مي كنند.»
دكتر محمدرضا شمس انصاري اينگونه ادامه مي دهد: «اكثر قتل هاي اتفاق افتاده در حريم خانواده به دليل بيماري هاي رواني رافع مسووليت كيفري همچون جنون نبوده است بلكه به دنبال ناراحتي ها و كج خلقي هاي عصبي و رواني خفيف كه در آنها فرد مسوول اعمال خود است، اتفاق افتاده است.»
وي مي افزايد: «عدم رشد امكانات رفاهي و افزايش هزينه هاي رفاهي براي قشر متوسط بر پيدايش خشونت و بعضا قتل در خانواده ها تاثير دارد. بيكاري و مصرف مواد مخدر نيز از علل ديگر پديده خشونت در خانواده ها است.»
به دليل وجود برخي محدوديت هاي حقوقي، نهادهاي حمايتي نيز نتوانسته اند از خشونت هاي خانوادگي جلوگيري كنند. در حال حاضرNGO هاي نفي خشونت و حتي دستگاه هاي دولتي با رويكرد پيشگيرانه درصدد تدوين برنامه هاي پيشگيري از خشونت پيش از فراگيري الگوهاي رفتاري تهاجمي هستند، چون بر اين عقيده اند كه پيشگيري از خشونت سهل تر از مهار اين پديده منفي اجتماعي است. فعالان نفي خشونت اجتماعي - خانوادگي همچنين معتقدند كه بايد به جوان و نوجوان مهارت هاي اجتماعي را آموزش داد و به آنها در حل مشكلاتي كه پيش رويشان است، كمك كرد.

اينجا
سارق ۱۵ ساله 
سارق ۱۵ ساله پس از دستگيري به ۱۰ فقره سرقت از خانه ها و سرقت خودرو اعتراف كرد. «محمد» كه به علت نداشتن گواهينامه دستگير شده بود به سرقت خودرو پيكان اعتراف كرد. ماموران نيم كيلوگرم ترياك از خودرو مسروقه كشف كردند.
متهم براي بازجويي هاي قضائي تحويل بازپرس شعبه اول دادسراي اطفال شد. وي در اعتراضات خود به بازپرس پرونده گفت: از هشت سالگي معاش خود را از طريق خلاف به دست مي آوردم. بعد به سراغ خريد و فروش اموال مسروقه رفتم. وقتي در اين كار حرفه اي شدم دست به سرقت خودرو زدم. با ۱۱۰ هزار تومان، نيم كيلو ترياك خريدم تا به كار خريد و فروش مواد مخدر وارد شوم كه توسط ماموران دستگير شدم.
متهم با كيفرخواست و قرار مجرميت براي صدور راي به دادگاه اطفال فرستاده شد.
قرباني سرقت 
پرونده قتل جواني كه قرباني سرقت خودرواش شده بود، در دادسراي اطفال رسيدگي مي شود.با شكايت مردي مبني بر مفقودشدن چهار روزه پسرش، ماموران اداره آگاهي به دستور بازپرس ويژه قتل، تحقيقات خود را براي شناسايي و دستگيري عامل يا عاملان قتل آغاز كردند.
ماموران پليس ۱۱۰ با شناسايي خودروي جوان مفقود شده در ميدان آزادي، راننده را دستگير و به بازجويي از او پرداختند.متهم كه در ابتدا منكر قتل شده بود، در بازجويي هاي فني - پليسي كارآگاهان به قتل اعتراف كرد. وي انگيزه خود از قتل را سرقت خودروي جوان عنوان كرد. ماموران اداره آگاهي پس از اعترافات متهم، موفق به كشف جسد جوان در بيابان هاي اطراف ورامين شدند.متهم با قرار وثيقه تا اقدام بعدي در بازداشت به سرمي برد.
۲۰۰ حلقه لاستيك 
دو نوجواني كه اقدام به سرقت ۲۰۰ حلقه لاستيك از انباري در اطراف خيابان اميركبير كرده بودند، شناسايي و دستگير شدند.با شكايت مردي مبني بر سرقت ۲۰۰ حلقه لاستيك از انبارش، ماموران پايگاه ششم اداره آگاهي، تحقيقات خود را آغاز كردند.ماموران اداره آگاهي در تحقيقات خود موفق به شناسايي فروشنده حلقه هاي لاستيك با قيمت نازل در خيابان جمهوري شدند.«رضا» ۱۷ ساله پس از دستگيري، در بازجويي ها به سرقت اعتراف و همدست خود را معرفي كرد.
«محمد» ۱۵ ساله همدست «رضا» شناسايي و توسط ماموران دستگير شد. وي كه در ابتدا منكر سرقت شده بود در بازجويي هاي فني - پليسي ماموران به سرقت اعتراف كرد.پرونده اين سرقت توسط بازپرس شعبه دوم دادسراي اطفال رسيدگي و با قرار مجرميت و كيفرخواست براي صدور راي به دادگاه فرستاده شد.

آنجا
قاچاقچي ابله 
آرزوي هر قاچاقچي اي دوستي با يك افسر پليس مبارزه با مواد مخدر است. زيرا يك مامور متخلف مي تواند او را در انجام كارهايش آن هم بي سروصدا كمك كند و البته آرزوي هر افسر پليس وظيفه شناس در حيطه مواد مخدر هم دوستي با يك قاچاقچي است. زيرا در اين صورت مي تواند با افراد بالاتر يك باند آشنا شود و با دستگيري قاچاقچيان مواد مخدر به مبارزه با اين پديده كمك كند. ويليام مك كراري يكي از اين قاچاقچيان است. او كه مردي ۳۰ ساله است با افسري به نام برايان تبكين عضو نيروي پليس شهر ماونت استرلينگ آشنا مي شود. اين افسر مواد مخدر با زيركي طوري نقش بازي مي كند كه ويليام فكر كند او قبل از پيوستن به نيروي پليس مصرف كننده ماري جوانا بوده است. ويليام نيز كه گول حقه برايان را مي خورد روزي براي فروش مواد به او مراجعه مي كند. برايان كه در لباس فرم افسران پليس بود پس از خريدن مواد مخدر، ويليام را دستگير مي كند. مك كراري به جرم معاونت و فروش مواد مخدر محكوم مي شود و اكنون روزهاي خود را در زندان سپري مي كند.
بستني به جاي جريمه 
جذبه يكي از صفات شغلي افراد پليس است، اما گاهي اين جذبه به خشونت مي گرايد. يكي از خشن ترين پليس هاي دنيا كه مردم از مواجهه با آن هراس دارند، نيروهاي پليس ايالات متحده است. در دو هفته اخير فرمانده پليس شهر كانزاس براي تشويق رانندگان مطيع قانون و نيز برقراري رابطه دوستانه بين پليس و مردم دستوري عجيب صادر كرده است. براساس اين فرمان افسران پليس در صورت مشاهده رفتار مناسب در هنگام رانندگي پس از متوقف كردن خودرو به راننده آن يك ژتون رايگان بستني هديه مي دهند. بيل كارورت يكي از رانندگاني است كه به خاطر رعايت سرعت مجاز و استفاده از راهنما مشمول اين طرح شد. او كه در عالم خود در حال رانندگي بود پس از رويت فرمان ايست توسط پليس بسيار شوكه شد زيرا فكر مي كرد با برخوردي سخت مواجه مي شود اما در كمال ناباوري از مامور پليس به جاي برگه جريمه، ژتون بستني دريافت كرد. خب اگر در اين روزهاي گرم هوس بستني كرده ايد مي توانيد تنها با رعايت قوانين رانندگي صاحب يك بستني قيفي شكلاتي شويد!!
الماس از خاكستر مرده 
از دست دادن عزيزان داغي سنگين است كه هيچگاه از ياد انسان نمي رود. بخصوص هنگامي كه جنازه يكي از نزديكان را در قبر مي گذاريم. البته در برخي كشورها اجساد مردگان سوزانده شده و خاكستر آن نزد اطرافيان نگهداري مي شود. به تازگي شركتي در شيكاگو جنازه مردگان را به الماس تبديل مي كند. اين موسسه پس از خالص كردن خاكستر جسد در ۵۴۰۰ درجه فارنهايت، كربن به جا مانده را تحت فشاري بيش از آنچه در طبيعت براي ساخته شدن الماس لازم است قرار مي دهد. پس از چهارماه الماس آماده است. ساخت الماس مصنوعي از سال ۱۹۵۰ آغاز شد اما اين اولين بار است كه از كربن بدن انسان براي توليد الماس استفاده مي شود. به عقيده اين شركت، الماسي از خاكسترهاي يك مادر بهترين هديه عروسي براي دخترش است كه به او همچون يك فرشته عشق مي ورزيده.

|  ايرانشهر  |   تهرانشهر  |   حوادث  |   خبرسازان   |   در شهر  |   زيبـاشـهر  |
|  سفر و طبيعت  |   طهرانشهر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |