چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۸۳
نظريه پرداز ساختارشكن
نيويورك تايمز
ترجمه: نيلوفر قديري
004482.jpg
دريدا در سالهاي اوليه شهرتش از سوي چپ هاي اروپا به اتهام نداشتن تعهد سياسي و ارائه فلسفه اي كه به همه مفاهيم ثابت و قطعيات سياسي حمله مي كرد مورد انتقاد قرار گرفت. اما در دهه ۱۹۸۰ او از نظر سياسي هم فعال شد و با مخالفت با آپارتايد دفاع از مخالفان چك و حمايت از حقوق مهاجران آفريقاي شمالي در فرانسه، نشان داد كه آرمان سياسي هم دارد
ژاك دريدا؛ فيلسوف، نظريه پرداز و منتقد سياسي _ اجتماعي فرانسوي در پانزدهم جولاي ۱۹۳۰ در الجزاير زاده شد. او در سال ۱۹۴۹ الجزاير را به قصد فرانسه براي تكميل تحصيلات ترك گفت و در سال ۱۹۵۲ وارد اكول نرمال سوپريور پاريس شد و در آنجا زير نظر افرادي چون: ميشل فوكو و لويي آلتوسر و ديگران به تحصيل پرداخت. دريدا از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۴ در دانشگاه سوربن به تدريس فلسفه پرداخت. آنچه كه بعدها سبب شهرت دريدا شد، سخنراني وي در دانشگاه جان هاپكينز با عنوان «ساختار، نشانه و بازي در گفتمان علوم انساني» به سال ۱۹۶۶ بود. در اين سخنراني بود كه وي مهر پايان بر ساختارگرايي زد و براي نخستين بار از اصطلاح ساختارشكني (Deconstruction) به عنوان روش يا ترفندي براي گذار از ساختارها و بنيانهاي متافيزيكي متن، بهره جست. پس از اين سخنراني كه رهاورد توأمان محبوبيت و مغضوبيت براي دريدا بود، آراي وي در جهان انگليسي زبان، بويژه آمريكا از رواج بسزايي برخوردار گرديد؛ به طوري كه از چندين دانشگاه آمريكا و انگليس، دكتراي افتخاري دريافت كرد. آثار نخستين دريدا بر روي انديشه هاي ادموند هوسرل متمركز بود؛ به طوري كه به غير از نگارش كتابي درباره اين فيلسوف آلماني، مقدمه اي مشروح بر اثر هوسرل، يعني «بنيانهاي هندسه» ، با عنوان «منشأ هندسه» نگاشت. از ديگر آثار وي مي توان به: درباره نوشتارشناسي، نوشتار و دگرساني، گفتار و پديدار، مواضع، كردارهاي دين، عطيه مرگ، تب آرشيو، انتشار و حاشيه هاي فلسفه و... نام برد.
اما ترفند يا روش ساختارشكني كه دريدا آن را از انديشه هايدگر در كتاب «هستي و زمان» بر مي گيرد، روشي است توأماً سلبي و ايجابي براي فراگذشتن از _ به تعبير دريدا _ حضور و ورود به عرصه غياب. به نظر دريدا، تاريخ فلسفه غرب از افلاطون تا عصر حاضر، عرصه به حضور طلبيدن معنا بوده، حال آن كه بايد به معناهاي پنهان در حاشيه اين تاريخ توجه كرد . از اين سبب، با كاربست اين روش، سكوت در برابر گفتار، غياب در برابر حضور، نوشتار در برابر گفتار از اهميت بيشتري برخوردار مي شود.
به انگيزه درگذشت اين فيلسوف بزرگ، مطلبي تهيه شده كه در پي مي خوانيد:
ژاك دريدا متفكر الجزايري الاصل فرانسوي و يكي از بحث انگيز ترين و محبوب ترين فيلسوفان اواخر قرن بيستم روز جمعه در بيمارستاني در پاريس از دنيا رفت. علت مرگ او سرطان لوزالمعده اعلام شده است. دريدا را پدر «ساختارشكني» مي شناسند، يعني شيوه اي از تحقيق كه مي گويد همه نوشته ها سرشار از سردرگمي و تناقض است و نيت نويسنده نمي تواند بر تناقضات نهفته در خود زبان غلبه كند.او به همين دليل صداقت و معناي حقيقي و دائمي را از متن مي گيرد. اين مفهوم به همه انواع هنر و علوم اجتماعي همچون زبانشناسي، انسان شناسي، علوم سياسي و حتي معماري جريان يافته است.
دريدا پيروان فراواني داشت كه البته تعداد آنها در آمريكا بسيار بيشتر از اروپا بود، اما به همان اندازه كه تحسين مي شد، مورد انتقاد و خشم هم قرار مي  گرفت. براي بسياري از آمريكايي ها او نمادي از يك مكتب فكري فرانسوي بود كه به اعتقاد آنها بسياري معيارهاي سنتي آموزش كلاسيك را در هم مي شكست و البته نامش آميخته با آرمان هاي سياسي است.
در نقد ادبي، متون به قطعات و عبارت هاي جداگانه تقسيم مي شوند تا معناهاي نهفته در آن تبيين شود. حاميان فمينيسم و آرمان هاي جهان سومي، از اين شيوه استقبال كرده و آن را ابزاري براي فاش كردن تعصبات افلاطون، ارسطو، شكسپير، فرويد و ديگر نمادهاي «سفيد پوست مرده» فرهنگ غرب مي دانند. معماران و هنرمندان طراحي مي توانند از رويكرد «ساختارشكنانه» در ساختمان ها استفاده كنند، يعني از طرح هاي سنتي پرهيز كرده و به جاي آن از فضاهاي شكسته و گاه «ناآرام» استفاده كنند. وودي آلن فيلم ساز عنوان يكي از فيلم هايش را «هري ساختار شكن» نام گذاشت تا نشان دهد قهرمان داستانش با درهم شكستن همه چيز بهتر درك مي شود و در فيلم تناقض ها و تضادهاي عصبي اين قهرمان را تحليل كرد.
004479.jpg
يك كلمه رمز براي كلام
تا پايان قرن بيستم، ساختارشكني به كلمه رمزي براي كلام متفكرانه تبديل شد، همان طور كه پيش از اين اگزيستانسياليسم و ساختار گرايي (Structuralism) دو فلسفه باب شده ديگر كه آنها هم بعد از جنگ جهاني دوم از فرانسه ظهور كرد ند ،به كلمات يك رمزي تبديل شده بودند. دريدا و پيروان او نمي خواستند و بعضي مي گويند نمي توانستند ساختارشكني را به طور دقيق تعريف كنند، لذا اين مفهوم درك نشده باقي ماند يا اينكه به شيوه هاي متعدد و كاملاً متضادي تعبير و تفسير شد.
نمونه  توضيحات نامشخص دريدا درباره فلسفه اش، مقاله اي است كه در سال ۱۹۹۳ در دانشكده حقوق بنجامين كاردوزو در نيويورك ارائه كرد. مقاله اين طور شروع شد: «نيازي به گفتن نيست كه يك بار ديگر بگوييم، ساختارشكني، اگر چنين چيزي وجود داشته باشد، تجربه اي غيرممكن است.» دريدا نويسنده پركاري بود، اما بيش از ۴۰كتابي كه درباره جنبه هاي گوناگون ساختارشكني نوشته است، ديگر در دست همه ديده نمي شود، حتي بعضي ازكتابهايش همچون «درباره نوشتار شناسي» و «كارت پستالي از سقراط به فرويد و ديگران» براي آنها كه دانش چنداني درباره اين موضوع ندارند، ناخوشايند و آزاردهنده است.
«ميشل استفاتر» استاد روزنامه نگاري دردانشگاه نيويورك در سال ۱۹۹۴ در مقاله اي در مجله نيويورك تايمز نوشت: «بسياري از آنها كه مفهوم ساختارشكني را درك نمي كنند براي اينكه از شر تلاش براي فهميدن آن رهايي يابند، آرزوي نابودي ساختارشكني را دارند.»
رسوايي سال ۱۹۸۷ مربوط به «پل دمن» استاد دانشگاه ييل كه يكي از مفسران ساختارشكني در آمريكا بود، به اعتبار دريدا لطمه وارد كرد. چهار سال بعداز مرگ «دمن» ، معلوم شد كه او مقالات ضد يهودي و طرفدار نازي بسياري در روزنامه اي در زادگاهش بلژيك هنگام اشغال آلمان ها در جنگ جهاني دوم نوشته است. دريدا كه يك يهودي بود در دفاع از همكار درگذشته اش طوري حرف زد كه بعضي فكر كردند او ضد يهودي  بودن «دمن» را ناديده گرفته است.
با اين حال در جريان دهه ۱۹۷۰ و ،۱۹۸۰ نوشته ها و سخنراني هاي دريدا محبوبيت زيادي براي او در دانشگاههاي مهم آمريكا ايجاد كرد و رفته رفته نفوذ او در آمريكا از فرانسه بيشتر شد. آموزه هاي او براي استادان جوان و جوياي نام در دانشكده هايي كه در تسخير فلسفه هاي قديمي تر بود، مايه مباهات شد. ساختارشكني براي بسياري از دانشجويان اجازه ورود به دنياي پرآشوب روشنفكري بود.
ژاك دريدا در ۱۵جولاي سال۱۹۳۰در الجزاير به دنيا آمد. پدر او يك مغازه دار بود. او در سن ۱۲سالگي از مدرسه اخراج شد چرا كه مديران مدرسه طبق قانون دستور داشتند دانش آموزان يهودي را بيرون كنند. دريدا در نوجواني كتاب هاي زيادي خواند و در همين سن كم با فيلسوفاني چون ژان ژاك روسو و فدريك نايتشه، آلبركامو و پل والري شاعر آشنا شد. اما او دانشجوي بي تفاوتي نسبت به درس و تحصيلش بود. براي ورود به دانشگاه در بار اول موفق نشد و بعد از دوبار مردودي در امتحان ورودي كه مهد روشنفكران فرانسوي بود، در سال۱۹۵۲ در اين كالج پذيرفته شد. بعد از فارغ التحصيلي از اين مركز در سال،۱۹۵۶ براي مدتي كوتاه دردانشگاه هاروارد تحصيل كرد. ۳۰ سال بعد را بيشتر به تدريس فلسفه و منطق در دانشگاه پاريس مشغول بود. او تا سال ۱۹۸۰ از رساله دكترايش دفاع نكرد و در سن ۵۰ سالگي موفق به اين كار شد. در اوائل دهه ،۱۹۶۰ دريدا با چاپ مقالاتي درباره زبان و فلسفه در نشريات مطرح دانشگاهي به عنوان يك متفكر جوان روبه رشد در پاريس مطرح شد. او بيشتر تحت تأثير فيلسوفان آلماني همچون ادموند هوسرل و مارتين هايدگر بود. هر دوي آنها منتقدان سرسخت متافيزيك سنتي بودند، رشته اي از فلسفه كه اساس و مفهوم واقعيت را مورد كاوش قرار مي دهد. دريدا در مقام يك سخنران، جذابيت و نفوذ كلام خاصي داشت. او سالها اجازه نمي داد عكسش را بگيرند يا چاپ كنند. دريدا با ظاهري آراسته پشت ميز سخنراني قرار مي گرفت، با موهايي سفيد وكت و شلواري اتوكشيده و خوش دوخت. او براي چاشني سخنراني هايش از جناس، شعر و عبارات قافيه داري چون اين عبارت استفاده مي كرد كه: «فكر كردن يعني دانستن اينكه هنوز شروع نكرده ايم» ، يا «اي دوستان من، دوستي وجود ندارد...» بسياري از خوانندگان كتاب هاي او، نثرش را پرطمطراق و گيج كننده مي دانند، اگرچه دوستدارانش آن را روشنگرانه توصيف مي كنند. در نوشته او يك جمله ممكن است به درازاي سه صفحه باشد و يك پاورقي حتي طولاني تر از اين. گاهي كتاب هايش با سبكي «ساختارشكن» نوشته شده اند. مثلاً در كتاب «Glas» (۱۹۷۴)، مطالبي درباره گئورگ ويلهلم فردريك هگل فيلسوف آلماني و ژان ژنه رمان نويس فرانسوي در دو ستون موازي در صفحات كتاب نوشته شده است. بين اين دو ستون يك ستون سوم قرار دارد كه به اظهار نظراتي درباره انديشه هاي اين دو نفر اختصاص دارد.
در سال،۱۹۹۲ وقتي دانشگاه كمبريج بعد از بحث هاي بسيار موافقان و مخالفان به اين فيلسوف دكتراي افتخاري اهدا كرد، نشريه اكونوميست در سر مقاله خود نوشت: «مشكل خواندن مطالب دريدا اين است كه براي درك مطلبي اندك، تلاشي زياد لازم است.»
فلسفه ساختارشكني دريدا در نقاط ديگر اروپا با مقبوليت بيشتري روبه رو شد. دريدا در سال ۱۹۶۶ و در كنفرانسي درباره جنبش فكري فرانسه به نام ساختارگرايي در دانشگاه جان هاپكينز، در صحنه روشنفكري آمريكا ظاهر شد. در اين كنفرانس كلودلوي- اشتراوس،  انسان شناس فرانسوي كه جوامع را از طريق ساختار زباني آنها مطالعه مي كرد، محور بحث بود.
دريدا در آن كنفرانس با اعلام اينكه ساختارگرايي در فرانسه ديگر گذشته است و افكار لوي اشتراوس بسيار سلبي است، مخالفان آمريكايي خود را حيرت زده كرد. او در آن جلسه، ساختارشكني را به عنوان فلسفه اي جديد مطرح كرد. سخنان او، استادان جواني را كه به دنبال جنبش روشنفكري جديدي بودند، به وجد آورد. يك استاد روزنامه نگاري در سال ۱۹۹۱ در مقاله اي در مجله لس آنجلس تايمز نوشت: «دريدا به استادان ادبيات هديه ويژه اي داد:  فرصتي براي رويارويي با يكديگر و مطرح شدن، نه به عنوان استادان درجه۲ و تفسيركنندگان صرف رمان ها و رمان نويسان، بلكه به عنوان مكاشفه كنندگان حقيقي».
اگر اين استادان با دقت رمان ها را مي خواندند و به استعاره ها دقت مي كردند، از پشت ميز و صندلي استادي شان مي توانستند فرضيه ها و مفاهيم در پس بسياري از نوشته ها را تغيير دهند.
منتقدان از اين كه دانشگاهيان اينچنين در پي تعصبات فرهنگي و زبان معني دار در شاهكارهاي ادبي باشند، ناخشنود بودند.
ملكوم برادبري، رمان نويس و استاد انگليسي در سال ۱۹۹۱ در مقاله اي نوشت: «ساختار شكنان ثابت كرده اند كه ادبيات توسط افرادي نادرست و به دلايل نادرست نوشته شده است.»
نفوذ دريدا در دانشكده ادبيات دانشگاه «ييل» بسيار زياد بود. يكي از نزديكترين دوستان او يعني همان پل دمن به عنوان حامي پيشروي ساختار شكني در تحليل ادبي در اين دانشكده حضور داشت.در اواخر دهه ۱۹۸۰ ستاره روشنفكري دريدا هم در اروپا و هم در آمريكا روبه افول گذاشت. اما او همچنان به رفت و آمد ميان فرانسه و آمريكا ادامه داد و براي سخنراني هايش طي چند هفته در سال در دانشگاههاي آمريكا، حق الزحمه چشمگيري دريافت مي كرد.
دريدا در سالهاي اوليه شهرتش، از سوي چپ هاي اروپا براي نداشتن تعهد سياسي و ارائه فلسفه اي كه به همه مفاهيم ثابت و قطعيات سياسي حمله مي كرد مورد انتقاد قرار گرفت. اما در دهه ۱۹۸۰ او از نظر سياسي هم فعال شد و با مخالفت با آپارتايد، دفاع از مخالفان چك و حمايت از حقوق مهاجران آفريقاي شمالي در فرانسه، نشان داد كه آرمان سياسي هم دارد.
دريدا بعدها در رسانه ها هميشه در دسترس بود. در مصاحبه هاي طولاني و گزارش هاي مفصل اجازه مي داد كه شخصيت مرموز گذشته اش آشكارا تشريح شود.
«آمي زيرينگ كاف من» يكي از دانشجويان سابق دانشگاه ييل در سال ۲۰۰۲ در فيلم مستندي، به نام «دريدا» به زندگي و افكار او پرداخت كه بسيار مورد توجه قرار گرفت. در يكي از مقالاتي كه درباره او نوشته شده آمده است: دريدا با آن موهاي سفيد بي نظمش و چهره شاهين گونه اش، حضوري تأثيرگذار دارد، حتي وقتي با حرف هايش مدام پرسش ايجاد مي كند. وقتي احتياط مي كند، به خاطر خودش نيست بلكه مواضع فيلسوفانه اش او را مجبور به در پيش گرفتن چنين شيوه اي مي كند. دريدا به جاي نشستن در كافه هايي كه مخصوص روشنفكران فرانسوي است، منطقه اي آرام در حاشيه جنوب پاريس را ترجيح مي داد و در همانجا در خانه اي كوچك با همسرش «مارگاريت آكوتورير» ، كه يك روانكاو است زندگي مي كرد. اين زوج دو پسر دارند، پير و ژان. او از همسر اولش كه يك استاد فلسفه است، يك پسر ديگر دارد. او كه سيلويان اما چينسكي نام دارد، بعد از دريدا با ليونل ژوسپن نخست وزير پيشين فرانسه ازدواج كرد.
دريدا زماني اعتراف كرد كه در جواني آرزو داشت يك بازيكن حرفه اي فوتبال بشود. او همچنين اعتراف كرده است كه بيننده دائمي برنامه هاي تلويزيوني از همه نوع آن بوده است، از اخبار گرفته تا سريال هاي شبانه.
همين اواخر از دريدا پرسيده شد، ساختار شكني چيست؟ او در پاسخ گفت: «چرا از يك فيزيكدان يا يك رياضيدان نمي پرسيد، دشواري يعني چه؟ (درك) ساختارشكني به كار نياز دارد. اگر ساختارشكني اين قدر مبهم است، چرا مخاطبان سخنراني هاي من به هزاران نفر مي رسند؟

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
سينما
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |