جمعه ۸ آبان ۱۳۸۳ - سال يازدهم - شماره ۳۵۴۰
index
تصوير روزهاي سپري شده يك قهرمان
007665.jpg
عكس:محمد رضا شاهرخي نژاد
خسرو نقيبي
روزگاري تيمي به نام بانك تجارت در فوتبال تهران حضور داشت در آن تيم آبي پوش، جوان بلند بالايي بازي مي كرد كه در خط حمله يك تمام كننده تمام عيار و همه فن حريف بود. كمي بعد تر وقتي او در همان تيم به يك چهره بدل شد، گفتند كه او برخلاف اكثر فوتباليست هاي آن مقطع، تحصيلكرده است و جز توان فني بالا،  روي هوش ذاتي اش مي تواند فراتر از يك فوروارد معمولي عمل كند. آن روزها نام علي دايي رفته رفته بيش از پيش شنيده شد؛ روزي رسيد كه او را در مقام يك گلزن حرفه اي مورد تحسين قرار دادند و حضورش روي نيمكت تيم ملي چندان طول نكشيد. او از نيمكت به تركيب اصلي منتقل شد و با غيرتي غيرقابل باور خود را در تركيب تيم بالا كشيد. بيشتر از دو سه سال طول نكشيد كه علي دايي تبديل به مهاجم اول تيم ملي فوتبال ايران و باشگاه پرسپوليس شد. انتقال به يكي از دو قطب فوتبال پايتخت ساده ترين راهي بود كه مي شد براي روياهاي بزرگ تر به آن فكر كرد و دايي گام در راهي گذاشت كه به سمت رويا حركت مي كرد.

سال ها از آن روزي كه آن جوان آبي پوش در تركيب تيم بانك تجارت بازي مي كرد، مي گذرد. او حالا سلطان فوتبال آسيا است اين لقبي است كه همين چندي پيش مجله AFC (فدراسيون فوتبال آسيا) به او داد. او حالا موافقان و مخالفان بسياري دارد كه حتي برخي در موافقت يا مخالفت شان بيش از حد ثابت قدمند و حالا مردي است كه قدرتي فراتر از يك فوتباليست پيدا كرده است. هنوز دو سه هفته از اعطاي مدال افتخار از سوي رئيس جمهور به او نمي گذرد؛ روزي كه او به رئيس جمهور قول داد ركوردش را به ۱۲۰ گل ملي برساند و اين براي آنهايي كه او را دوست ندارند يعني يك كابوس؛ ۲۰ گل يعني حداقل يكي دو سال ديگر حضور دايي در تيم ملي، اما مگر علي دايي بهترين گلزن تاريخ فوتبال جهان نيست؟ چرا بايد گروهي او را دوست نداشته باشند و اين حرف دايي تبديل به يك كابوس شود؟

داستان علي دايي مثل داستان زندگي هر آدم مطرح ديگري اوج و فرود دارد. درست مثل يك فيلم سينمايي، اين زندگي فيلمنامه اي دارد كه نقطه عطف اول و دوم پيدا مي كند، فصل مياني و كشمكش دارد و سرانجام به يك گره گشايي مي رسد. هنوز البته به فصل گره گشايي نرسيده ايم اما مي توان تا همين جا هم اين قصه را مرور كرد.
بگذاريد چند سالي به عقب بازگرديم. به روزهايي كه علي دايي در هرتابرلين آنقدر به چشم آمد كه به بايرن مونيخ دعوت شد. اين هم بخشي از پروژه حركت به سوي رويا بود. مهاجم بلند بالاي ايراني پرسپوليس روزهاي اوج را به مقصد آلماني ترك كرد كه هنوز رفتن به آن آنقدرها هم ساده نشده بود. دايي از نخستين لژيونرهاي ايراني بوندس ليگا شد و همين هم او را به مركز ديد برد. بايرن مونيخ تيم بزرگي بود و به تبع، دايي مجبور شد روي نيمكت ذخيره هاي اين تيم بنشيند.
بايرني ها البته به قدرت او شك نداشتند. هرچه بود،  دايي همان كسي بود كه در تركيب هرتابرلين سبب ساز پيروزي آنها بر چلسي شده بود و حتي در برابر ميلان هم موفق به گلزني شده بود. علي دايي در بايرن  ماند ولي روزهاي خوشي را سپري نكرد. از همان روزها هم نجواها درباره او شروع شد. منتقدانش مي گفتند او بازيكني است كه تكنيك ندارد، حتي نمي تواند يك دريبل ساده بزند يا يك پاس معمولي دهد و هرچه دارد از فرصت طلبي اش در بازي است. هرچند اين يك عيب نبود اما سبب مي شد دايي مهاجم كاملي نباشد. در آن روزها اما به هر حال او يك بايرن مونيخي بود و كمتر كسي است كه عكس العمل او را پس از پايان ديدار فينال جام باشگاه هاي اروپا و شكست بايرن مقابل منچستر در هنگام دريافت مدال فراموش كند. جايي كه او با عصبيت مدالش را گرفت و نشان داد كه به باشگاهي كه عضوش است تعصب دارد. پس از همان شبي كه دايي اين مدال يعني بزرگترين مدال همه اين سال هاي يك بازيكن ايراني را به گردن آويخت منقدان او بهانه هاي كافي براي انتقاد از او پيدا كرده بودند.

علي دايي در تيم ملي ايران هم چهره خبرسازي بود. در ديدارهاي مقدماتي جام جهاني ۹۸ روزي نبود كه حول حضور او در تيم جنجالي برپا نشود. در اين سال ها او از درآمدهاي فراوانش توليدي پوشاكي بازكرده بود كه گرمكن ها و لباس هاي تيم ملي را تامين مي كرد و همين سبب شده بود خيلي ها اين موضوع را به مسايل داخلي فوتبال هم مربوط بدانند. در رقابت هاي مقدماتي جام ۹۸ روزي نبود كه سرمربي هاي متفاوت تيم ملي متهم نشوند كه از دايي خط مي گيرند و او كسي است كه مي تواند درباره تركيب تيم داخل زمين اظهار نظر كند. رفتار با احترام و گاه حتي چاپلوسانه برخي بازيكنان جوان تر تيم ملي نسبت به او چيزي بود كه به اين شايعات و حرف و حديث ها دامن مي زد. اين روند ادامه پيدا كرد؛  تا همين امروز و در زماني كه باز هم علي دايي روزهاي آرامش پس از بازي با قطر را با حرف هايش به روزهايي جنجالي و پرحرف بدل كرده است.

«او بازيكن انتقادپذيري نيست» اين حرف يكي از مربيان سابق تيم ملي كليد حل بسياري از مشكلاتي است كه درباره علي دايي وجود دارد. اين نكته ديگر كاملاً ثابت شده است كه در تمام اين سال ها علي دايي هرگاه مورد حمايت قرار داشته چهره اي مهربان و خوش برخورد را از خود به نمايش گذاشته اما با اولين انتقاد حتي از سوي مهم ترين حاميانش شمشير را از رو بسته و به همه تاخته است. شايد در فرهنگ لغات علي دايي پس از كلمه «ببخشيد» كه تكيه كلام معروفش است،  كلمه «آقايان» بيشترين كاركرد را داشته است. لفظي كه او براي هر منتقد و مخالفي در هر جايگاهي به كار مي برد. فرقي ندارد كه طرف مقابل رئيس باشگاه باشد يا يك عكاس يا خبرنگار ساده؛ آقايان دوست ندارند موقعيت فعلي علي دايي را ببينند و گويا براي او اين مسئله اي است كه اهميت دارد.

موج مخالفت با علي دايي اما حدود يك سالي است كه بيش از گذشته جان گرفته و تبديل به يك تب شده؛ از روزي كه او در حضورهاي ملي  اش ديگر آن مهاجم زهردار هميشگي نبود و گاه حتي تيم را به مرز يك گروه ۱۰ نفري مي رساند. اين كم كاري كه رابطه مستقيم با سن و سال دايي داشت،  نشان مي داد كه او در مقاطعي بايد روي نيمكت ذخيره ها بنشيند يا حداقل تعويض شود و اين تازه آغاز مشكلات بود. تا پيش از اين كسي فكر نكرده بود كه چرا علي دايي تعويض نمي شود. او گلزن هميشگي تيم و كسي بود كه قدرت تيم به او بستگي داشت اما وقتي با نگرش تازه به گذشته نگاه شد مشخص شد او بازيكني تعويض ناپذير است. در تمام روزهايي كه علي دايي چهره اصلي مطبوعات براي انتقاد بوده اصلي ترين حرف اين بوده كه او چرا با هيچ كس جايگزين نمي شود و او هم هميشه در بزنگاه كاري كرده كه جوابي براي مخالفانش داشته باشد. او در اوج انتقادهاي جام ملت هاي آسيا سرانجام آماري در حدود ۵/۰ گل در هر مسابقه را از خود به جا گذاشته و در همين بازي اخير با اردن هم گل پيروزي بخش و نهايي تيم را زد تا نشان دهد هنوز هم مرد اول خط حمله تيم ملي است.

«مردم مرا دوست دارند و من به خاطر آنها و تا هر زماني كه به من لطف داشته باشند در تيم ملي مي مانم» اين ترجيح بند اكثر مصاحبه هاي اخير دايي است. او اعتقاد دارد مرد اول تيم ملي در خط حمله است و مردم هم دوستش دارند، درست است آنها وقتي عكس العمل هاي مهاجمشان در ديدار برابر قطر كه نمي تواند به دليل مصدوميت بازي كند اما دلش در ميان زمين است را مي بينند بايد هم دوستش داشته باشند. هرچه باشد علي دايي پرافتخارترين بازيكن همه تاريخ فوتبال ايران است اما اينها ربطي به اتفاق درون زمين ندارد. سؤال اصلي همچنان پابرجاست. چرا دايي روي نيمكت نمي نشيند يا دست كم چرا او هيچگاه حتي براي دو دقيقه در تيم ملي تعويض نشده است؟

علي دايي اين روزها در تركيب صبا باتري بازي مي كند. تصميمي ناگهاني كه او علت اصلي اش را دور شدن از حاشيه هاي تيم هاي بزرگ اعلام كرده و البته در روزهاي اخير هم مصدوم است. مصدوميتي كه اگر به تيم باشگاهي اش لطمه زده، در عوض در تيم ملي نشان داده كه وحيد هاشميان در بازگشت پرشكوهش به تيم ملي يك ستاره تمام عيار و يك مهاجم نوك فوق العاده است. در واقع هرچه اين روزها علي دايي بر حاشيه هايش مي افزايد و حتي درگيري با مطبوعات و روزنامه ها را هم به اين كارنامه افزوده، هاشميان نشان مي دهد كه بهترين جايگزين براي فوروارد ثابت اين دهه تيم ملي است.
يك نكته را هم ما نمي توانيم كتمان كنيم. دايي در خط حمله هنوز مهاجم زهرداري است. او كسي است كه مدافعان و مربيان حريف از او مي ترسند و براي مهارش هميشه يك بازيكن ثابتشان را از كار مي اندازند. از سوي ديگر علي دايي در برخي مواقع بحراني همين يكي دو سال اخير هم به داد اين تيم رسيده است و با استفاده از تجربه بالايش كه حاصل حضور در سطح اول فوتبال جهان است، گل هايي را زده كه بي شك مهاجمان جوان توان به ثمر رساندنشان را نداشته اند. با اين دو نگاه، چه نتيجه اي مي توان گرفت؟ و جايگاه علي دايي در تركيب كنوني تيم ملي كجاست؟

بياييد كمي واقع بين باشيم. هم مدافعان، هم منتقدان و هم خود علي دايي، همه اين حرف ها را از بر هستند. حرف هايي كه چندان هم تازه نيست. راه از ميان برداشتن علي دايي كتمان گذشته او نيست چنان كه راه دفاع از او هم تمجيد صرف و برنشمردن عيب هايش نيست. كنار هم گذاشتن اين دو چهره، تصويري جامع و تمام قد از يك قهرمان ارايه مي دهد كه دورانش در حال به سرآمدن است. اين اتفاقي است كه روزي روزگاري براي هر قهرماني رخ مي دهد و نمي شود از آن فرار كرد؛ حالا هم نوبت به دايي رسيده است. او قهرمان روزگاري سپري شده و مهاجم فعلي تيم صباباتري است. واقعيت اين است كه او هنوز هم مي تواند براي تيم ملي موثر باشد. اما نه در حد يك قهرمان كه يكي از دلايل اصلي پيروزي غرور انگيز ما بر كره جنوبي بود. اگر اين واقعيت را بپذيريم و او نيز بپذيرد، بسياري از اين سوءتفاهم هاي كنوني بر طرف خواهد شد. آن وقت نه نياز به مصاحبه هاي بلند بالا براي زير سئوال بردن «آقايان» هست و نه نياز به برخي جوسازي هاي مطبوعاتي ...
ديگر روزهاي تحسين بي چون و چراي علي دايي به سرآمده، چنان كه  هنوز زمان سرودن مرثيه نيز براي او فرا نرسيده است؛ اين نكته اي است كه نبايد آن را فراموش كرد.

لانگ شات
بازيگران طنز نقش هاي متفاوت
اين روزها آنتن  شبكه هاي مخاطب محور صدا و سيما را سريال هايي پر كرده كه لقب سريال هاي مناسبتي را برخود دارد. سريال هايي كه به مناسبت ماه مبارك رمضان روي آنتن رفته است. اگر تا چند سال پيش اين مجموعه ها سريال هايي با مايه مذهبي و داستان هايي عبرت آموز بودند، با نوآوري يكي دو سال قبل در مجموعه پشت كنكوري ها حال مجموعه هاي طنز جاي آن دست  كارها را گرفته؛ طنزهايي كه البته سعي مي كنند به نوعي همخوان با حال وهواي اين ماه هم باشند. براي همين يكي از چهره هاي موفق مجموعه هاي اخير مهران مديري يعني سيامك انصاري كاراكتر اصلي سريال «اگه بابام زنده بود» در شبكه اول سيما و دو بازيگر ساعت خوشي موفق در اين سال ها يعني حميد لولايي و رضا عطاران در شبكه سه با سريال «خانه به دوش» محبوب ترين چهره هاي اين روزها هستند.
007680.jpg

سيامك انصاري را هم در نقش هاي جدي به ياد مي آوريم و هم در نقش هاي طنز. او برخلاف ديگر بازيگران طنز ما ظاهري كاملاً جدي دارد كه مي تواند به راحتي در يك نقش غيركميك هم قابل باور باشد. به ياد بياوريد نقش هاي موفق او در دو مجموعه اخير مهران مديري يعني نقطه چين و پاورچين را و مقايسه كنيد اين دو چهره را با تصوير او در فيلمي عبوس چون كمكم كن كه حتي به جاآوردن اين چهره پشت آن سبيل در كارگاه جوشكاري قدري مشكل و غيرقابل باور است. انصاري با تكيه كلامش در نقطه چين كه البته به گفته خودش پس از يك مسئله شخصي به نقش اضافه شد، تبديل به يك چهره محبوب شد و حالا در سريال همايون اسعديان نشان مي دهد كه از توانايي بالايي براي پيش بردن چرخ يك سريال برخوردار است.
007671.jpg

حميد لولايي اما حكايت ديگري دارد. او بازي را از نقش هاي طنز و همراه گروه مديري آغاز كرد اما در كنار آن سعي كرد حضور در نقش هاي جدي و متفاوت را هم تجربه كند.در يك مقطع زماني دو سه ساله تقريباً در هر مجموعه اي مي شد لولايي را در نقشي كوتاه اما متفاوت ديد؛ اوج اين بازي ها هم حضور در قالب كاراكتر پزشك احمدي، دكتر مخوف دوران پهلوي اول در سريال محاكمه بود كه حالا ديگر نمي توان به راحتي لولايي را در آن نقش به جاي آورد. زير آسمان شهر اما همه چيز را عوض كرد. نقش خشايار مستوفي، حميد لولايي را تبديل به يك ستاره كرد و نوع فيزيك خاص او سبب شد تا حالات و رفتار آن كاراكتر روي لولايي بماند. چيزي كه در يكي دو كار بعدي و حتي در همين خانه به دوش هم ديده مي شود. برخوردهاي واقعي فيزيكي با بازيگران مقابل كه به دليل حضور در بطن نقش رخ مي دهد و صدايي كه تنش به جامانده از خشايار است، سبب مي شود كه در نقش تازه هم باز خشايار مستوفي را به ياد آوريم. ديالوگ معروف «مي زنم تو مخت ها» كه از يادتان نرفته است؟
007677.jpg

رضا عطاران هم از همان جايي مي آيد كه لولايي مي آمد. او اما تفاوت ديگري با بازيگران قبل دارد. عطاران طنز را در تفكرش دارد و براي همين به راحتي مي تواند در قالب هاي مختلف قرار بگيرد. اينگونه است كه او مي نويسد، كارگرداني مي كند و در كنار اين دو كار اگر فرصتي دست دهد جلوي دوربين هم قرار مي گيرد. در اين سال ها كارهاي بسياري بوده كه عطاران از پشت دوربين به جلوي دوربين نيامده و حاصل كارش نشان داده كه تا چه حد به ابزار و شيوه هاي اجراي كار مسلط است.عطاران هم البته تجربه بازيگران قبلي را انجام داده؛ او هم سعي فراواني كرده بازي در قالب هاي متفاوت و البته جدي را بيازمايد و براي همين كارنامه متنوعش در مقاطع مختلف پربارتر از خيلي بازيگران هم قطارش است. كارنامه اي كه البته كفه كارهاي اجرايي و پشت صحنه اش تا حدي سنگين تر از كفه ديگر يعني بازيگري است و در همين كار تازه يعني خانه به دوش هم جدا از نقشي كه ايفا مي كند، پشت دوربين هم ايستاده است.
007668.jpg

رويكرد چهره هاي آثار طنز به نقش هاي جدي البته در همين حد خلاصه نمي شود. همين حالا هم سروش صحت مسيري را مي پيمايد كه بازيگران ديگر آزموده بودند و البته اين بار براي او كه همزمان با اين مجموعه ها مجموعه «رسم عاشقي» را روي آنتن دارد كفه اين نقش ها سنگين تر از حضور در قالب نويسنده و بازيگر آثار طنز است. صحت در كارنامه كاري اش تجربه بازي در نقشي كاملاً جدي در فيلم بهروز افخمي يعني «گاو خوني» را دارد، با سيامك شايقي و ابوالحسن داوودي در مديوم سينما كار كرده و حالا هم تجربه بازي در يك نقش جاهلي با خصيصه هاي يك لمپن را در سريال سعيد سهيلي از سر مي گذراند. رويكرد بازيگران طنز به نقش هاي جدي اما در حالي صورت مي گيرد كه اقبال اين بازيگران در عرصه طنز با توجه به استقبال از مجموعه هايشان بيش از پيش شده است.

يادداشت
در دوردست
007674.jpg
انگار ديگر خيلي گذشته است اما تصوير مردي كه در پيشاني خط حمله تيم ملي ايران با غيرت و تعصبي مثال زدني مي جنگيد و گل مي زد از ياد نرفته است. آن روز كه تيم ما روزهاي خوشي را نمي گذراند، همان روز كه حتي ميان چند تيم باقيمانده براي راهيابي به جام جهاني ۹۴ براي يكي مانده به آخرشدن هم بايد تلاش مي كرديم، او در خط حمله ما چنان بازي مي كرد كه يادمان مي رفت اين تيم حال و روز خوبي ندارد. غرور ايراني ما وقتي جان مي گرفت كه تصوير مرد آذري تيم مان را پس از مصدوميت مي ديديم كه كنار زمين را تاب نمي آورد و با سر بانداژ شده به ميان ميدان بازمي گردد و باز با همان سر شكسته بلند مي شود بالاتر از همه مدافعان تيم هايي كه دوست داشتند تحقيرمان كنند و گل مي زند. آن روزها همه آن روزها براي او هورا كشيديم، در دل تحسين اش كرديم و حتي عكس هايش را به در و ديوار اتاق خودمان ـ يا اگر بزرگتر از اين حرف ها بوديم برادر كوچكمان و پسرمان ـ مي زديم و هربار آن عكس  همان غرور را به يادمان مي آورد.
خيلي هايمان شايد ديدارهاي هرتابرلين را به عنوان اولين بازي هاي باشگاهي خارجي كه دنبال كرديم به ياد بياوريم. آن روزها هم او غرور و فخر ما بود. وقتي سرمربي هرتا او را برروي نيمكت مي نشاند دوست داشتيم بدترين ناسزاهاي دنيا را به كسي بدهيم كه موجب نيمكت نشيني اش شده است. وقتي هم به زمين مسابقه مي آمد، همپا و همكلام با گزارشگري كه البته بايد كمتر از ما احساساتي مي شد اما نمي توانست با هر حركتش نامش را به زبان مي آورديم. يادتان هست ديدار با چلسي را وقتي توپ را در نيمه زمين تصاحب كرد و به سمت دروازه آبي پوشان انگليس پيش رفت. همان لحظه بود كه صداي قلبمان را شنيديم كه او را نه در قامت يك بازيكن باشگاهي آلماني كه در قامت يك ايراني تشويق مي كرد وقتي توپ به تور رسيد، فهميديم كه او باز هم بالاتر خواهد رفت.  آنقدر بالا كه بازي در يكي از بهترين تيم هاي باشگاهي جهان را تجربه كند. وقتي به ميلان اين روزها و آث ميلان آن زمان گل زد باز هم افتخار كرديم كه گل زدن به بهترين باشگاه هاي جهان را هم تجربه كرده ايم.
از اين دست روزها خيلي داشته ايم روزهايي كه او مايه افتخارمان شده است. روزي كه فهميديم با ركورد بهترين گلزن تاريخ فوتبال شدن فاصله اي ندارد، روزي كه فهميديم خيلي از خارجي ها ديگر نامش را از بر شده اند و خيلي روزهاي ديگر. حالا هم مي خواهيم اين روزها را نبينيم. روزهايي كه قهرمان بهانه جو شده و به هركسي و هرچيزي خرده مي گيرد. او را دوست داريم؛ به اعتبار همه گذشته... او را كه هميشه براي ما علي دايي بوده است يك گلزن تكرار نشدني.

چهره ها
آسمان
ايران
هفته
جهان
پنجره
داستان
پرونده
سينما
ديدار
حوادث
ورزش
هنر
|  آسمان  |  ايران  |  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  داستان  |  چهره ها  |  پرونده  |
|  سينما  |  ديدار  |  حوادث   |  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |