دوشنبه ۲ آذر ۱۳۸۳
سنت تجدد و عقلانيت
منظور از عقلانيت ،رويكردي است كه هدف آن تفسير و تنظيم موضوعات عالم بر مبناي اصول عقلي است. سنت عقلاني اسلام، مسيري دگرگونه دارد؛« عقول اسلامي با همه تنوعشان در يك خصيصه كه تسليم در برابر وحي است اشتراك دارند.»
006510.jpg
علي آقاجاني
بشر همواره پديده هاي عالم را با معيار عقلانيت داوري كرده است؛ با اين تفاوت كه اين عقلانيت در هر دوره نمودي داشته و معنايي مختلف يافته است.
پس از «رنسانس» و شروع تجدد در غرب، عقلانيت غربي به شدت بر عقلانيت دوره هاي پيشين تاختن گرفته؛ تا آنجا كه دوره ها را عاري از خصلت عقلاني دانست. در اين دوره، تجدد به معناي نفي و ويراني سنت، دين، مذهب، متافيزيك و هر آنچه مرتبط با اين مفاهيم است انگاشته شده و عقل خود بنياد انساني و بريده از مبدأ و منشأ، به نحوي مطلق در مقام داور نهايي همه چيز نشست؛ همان معنايي كه امروز با اعتراض متجددين نوين (پست مدرنيست ها) روبه رو گشته و به چالش كشانده شده است. اما در نسبت ميان دين و عقلانيت، «ماكس وبر» را بايد نخستين انديشمند جامعه شناس غربي به شمار آورد كه به بسط و تشريح اين موضوع پرداخت و رابطه ميان گونه اي از مسيحيت- موسوم به «پروتستانتيسم _ كالوينيسم» - با عقلانيت و نقش آن در تكوين تمدن كنوني غرب را تبيين نمود.
آنچه اينك براي ما- به عنوان مسلماناني كه در عصر جديدي زيست مي  كنيم كه روزبه روز بر خصلت نوشوندگي و بنيادزايي آن افزوده مي گردد و عقلانيت به عنوان مهمترين خصيصه آن معرفي گشته است- اهميت دارد اين است كه بدانيم: «ميان سنت اسلامي و سنت عقلاني در دنياي متجدد چه نسبتي برقرار است؟» ، «تعامل اينان چگونه است؟»،«آيا اسلام اين عقلانيت را مي پذيرد يا به آن پشت مي كند؟»،« آيا سنت عقلاني اسلام با سنت عقلاني دنياي متجدد يكي است؟»و« آيا سنت عقلاني اسلام، توان تمدن سازي را دارد يا _ آن گونه كه وبر مي گويد- اين تنها «پيوريتن ها» بوده اند كه اين ويژگي را داشتند؟»
براي پاسخ به اين پرسش ها لازم است كه ابتدا مفاهيم بنيادي بحث تعريف گردند؛ مفاهيمي چون« سنت »،« دين »،
« اسلام »،« تجدد »و« عقلانيت ».
الف) سنت: براي اين واژه تعاريف و معاني گوناگوني به كار برده اند؛ گرچه جوهره  همه آنها يكي است. در تعريفي از سنت آمده است كه:«۱- سنت به معناي دقيق، اصطلاح بي طرفي است كه به طور معمول براي اشاره به انتقال شفاهي به كار برده مي شود و منظور اين است كه وجوه فعاليت يا سليقه يا اعتقاد از يك نسل به نسل بعدي مي رسند و به اين ترتيب به صورت دايمي در مي آيِند.۲- اصطلاح سنت در مورد برخي يا همه عناصر سنت كه به اين ترتيب منتقل مي شوند نيز صادق است. عنصرهايي كه دست چين شده، مقام سنت ها به آنها اعطا مي گردد و معمولاً  ارزشمند به شمار مي روند و ارزش خاصي براي پذيرفته شدن دارند. بدين سان سنت وجهي از رفتار يا معياري است كه از طريق گروهي مجزا از فرد پديد مي آيد و در جهت تشديد آگاهي و همبستگي گروهي عمل مي كند.»(۱)
در تعريف ديگري سنت ها شامل مجموعه آداب، اعتقادات، ارزش ها و تمامي تجربيات يك مردم اند و راه هاي آزموده حيات اجتماعي به حساب مي آيند. سنن، مظهر هويت يك قوم، يك ملت يا يك گروه اند. افراد جمع، شناسنامه جمعي خود را با اين سنن مي يابند. از اين جهت موجبات وحدت قومي و تداوم استمرار آن را فراهم مي سازند و موجب پيوند نسل ها در طول اعصار و قرون مي شوند و انباشت پذير و تراكم يابنده اند(۲) و در معناي مذهبي گفته ها و رفتار اولياي خدا را مي رساند.(۳)
اما در مفهومي از«كانت» سنت در معناي فوق حسي و ماوراءتجربي به كار رفته است. از اين منظر سنت با خردگرايي (در تعريف كانتي) اولين تصادم را دارد. گروهي ديگر، از سنت، تعبيري فلسفي به دست مي دهند و منظور از سنت را اصل گرايي و خدامحوري دانسته اند.(۴)
ب)دين: به تعبيري استعاره از شريعت است. برخي آن را طريقت و شريعت يعني راه و قانون دانسته اند، گفته اند كه آن قراردادهاي الهي است كه صاحبان خرد را به پذيرش احكامي مي خواند كه به پيامبر ابلاغ شده است. اين قراردادها همانا مجموعه قوانين الهي و آسماني است كه خردمندان را به اراده و اختيار آنان به انجام دادن كارهاي نيك برمي انگيزاند و صلاح مال و جان آنان يعني سعادت اين جهاني و رستگاري آن جهاني آنان را فراهم مي آورد.(۵) اين واژه  گاه در معناي اصول و گاه در معناي فروع به كار مي رود.(۶)
ج) اسلام: اين كلمه را به معناي اخلاص در عبادت خدا و تسليم و اعتقاد به شريعت محمدي و انقياد و خضوع و تسليم در برابر اوامر و نواهي و احكام دين تعريف كرده اند و آن را مترادف با تسليم و صلح و سلم دانسته اند.(۷)
ت) تجدد: در تعريف اصطلاحي اين واژه _ و مترادف آن، مدرنيته- نيز نظرات متفاوتي ابراز شده است. برخي آن را بيانگر تازگي، بداعت، نو بودن و بيان حال به عنوان گسست يا انقطاع از گذشته و ورود به آينده در حال ظهور و در عين حال نامطمئن و ناپايدار گفته اند و از اين رو آن را در مقابل سنت ديده اند.(۸)
برخي ديگر مدرنيته را پديده اي گذرا، سيال، فرار، مشروط و غيرثابت به شمار آورده اند كه در اصل مقوله اي زيبايي شناختي بوده است.(۹) مدرنيته از اين منظر يك مفهوم جامعه شناختي است كه ابتدائاً  با مفاهيمي چون صنعتي شدن، دنياگرايي يا غيرديني شدن همراه است.(۱۰)
« اميل دوركيم »آن را حركت از همبستگي مكانيكي يا ماشين واره به همبستگي ارگانيك يا اندام واره دانسته است.(۱۱)
ماكس وبر- در تعريف اين لغت- نسبتي مستقيم با عقلانيت برقرار كرده، آن را فرايند تعميم يافته و همگاني عقلاني شدن، افسون زدايي و رهايي از توهمات مي داند.(۱۲)
« گئورگ زيمل»مي گويد كه تجدد، شكل عينيت يافته فرهنگ مدرن است كه در پول تجسم پيدا مي كند.(۱۳)
و بالاخره«ماركس» آن را نتيجه پويايي هاي انباشت سرمايه دانسته است.(۱۴)
از مجموع آنچه آمد مشخص شد كه نظريه پردازان غربي، تجدد را در بستر تاريخ اجتماعي غرب معنا كرده اند و از اين رو تجدد مي تواند در بستري ديگر، محتوايي ديگرگون داشته باشد. ديگر آنكه تجدد در مفهوم غربي، عموماً  با بنيادهاي سنتي در تضاد است.
د) عقلانيت: منظور از اين واژه، اشاره به رويكردي است كه هدف آن تفسير و تنظيم موضوعات عالم بر مبناي اصول عقلي است.(۱۵)
البته همانگونه كه ذكر شد، عقل در دوره هاي مختلف، معاني و مصاديق گوناگوني يافته است: در نظريه«افلاطون»عقلانيت را توانايي درك نظام عقلاني كائنات و انطباق با آن مي دانسته اند.
«دكارت» و«هابز»، بشر را داراي توانايي اتخاذ تصميم هاي عقلاني دانستند و تمنيات و سوداهاي او را محور عقلانيت قرار دادند. علاوه بر آن، كانت، عقل محض خودآيين را عقلانيت صحيح ناميد. سرانجام اين كه امروز- و در عصر پست مدرنيسم- عقلانيت انتقادي«پوپر» سر برآورده است.بديهي است كه تمامي آنچه گذشت مربوط به سنت عقلاني غرب است. سنت عقلاني اسلام، مسيري دگرگونه دارد؛« عقول اسلامي با همه تنوعشان در يك خصيصه كه تسليم در برابر وحي است اشتراك دارند. »
۱- رابطه  اسلام و سنت: همانگونه كه دانسته شد «سنت» به مجموعه آداب، اعتقادات، ارزش ها و تجربيات _ كه هويت دهنده يك ملت است _ اطلاق مي گردد. از اين رو، سنت در رابطه با ملل مختلف مي تواند ديني يا غيرديني باشد. سنت ديني نيز به نوبه خود گونه هاي گوناگوني چون زرتشتي، كنفوسيوسي، يهودي، مسيحي و اسلامي را دربرمي گيرد. از اين جهت، سنت مفهومي  عام تر از اسلام به عنوان ديني خاص است. از سوي ديگر، اسلام به سبب دارا بودن تمام ويژگي هاي يك سنت منسجم و هماهنگ، هويتي نيرومند و ممتاز به شمار مي آيد.
۲- تجدد و سنت: تجدد را عموماً در معنايي مغاير و متضاد با سنت به كار برده اند. در واقع، تجدد را عبور از سنت معنا كرده اند؛ هر چند كه حتي «تجدد غرب» نيز اينطور نبوده است كه هيچ مايه اي از «سنت مسيحي» نگرفته باشد (اين امر، چه در علم جديد و چه در عقل نوين به اثبات رسيده است.) اما آغاز تجدد با نفي سنت و طرد پشتوانه هاي ديني كليسا آغاز شد؛ لذا هر جا سخن از تجدد به ميان آمده معنايي در تقابل با سنت منظور شده است، اگر چه الزاماً چنين نيست.
۳- تجدد و عقلانيت: عقلانيت _ به معنايي كه ريشه در «اومانيسم» و تمايلات بشري داشته باشد _ لازمه و جوهره تجدد غربي است و مكتب اصالت عقل (راسيوناليسم) با اومانيسم و تجدد پيوند ناگسستني پيدا مي كند. اين عقلانيت، اساسي ترين و ضروري ترين مواد تشكيل دهنده تجدد محسوب مي شود، همچنان كه «وبر» مي گويد: «تجدد فرايند تعميم يافته و همگاني عقلاني شدن است.»
ذكر اين نكته در اينجا شايسته است كه عقلانيت نوين _ كه همان تجدد باشد _ به يكباره پديدار نگشته و گستردگي پيدا ننموده، بلكه آن گونه كه اشاره شد از مفهومي زيبايي شناختي در هنر و ادبيات نشأت گرفته و سپس به حوزه هاي ديگر حيات بشري نفوذ و سرايت كرده و فرايندهاي مختلفي در ساحت هايي چون فلسفه، سياست، اجتماع و فرهنگ پيدا نمود.
عقلانيت در دوره تجدد در دو گونه مسلك عقلي فيلسوفاني نظير«دكارت»و«پاسكال»و«اسپينوزا»و تجربه گرايي«بيكن» ،«لاك» و «بركلي» نمود يافت. در دوره موسوم به «پساتجدد» نيز عقل گرايي انتقادي «كارل پوپر» ظهور كرد و انحصارطلبي و دعوي حقانيت «عقلانيت مدرنيته» را به چالش خواند(۱۶)، هر چند كه اين هم سر بر آستان حقيقت نساييد و آن را دست نيافتني پنداشت. اين از اين رو است كه بنياد عقلانيت جديد را نوعي شكاكيت تشكيل مي دهد(۱۷) كه در جميع گونه هاي آن جاري است و آدمي را از رسيدن به ساحل پر آرامش يقين باز مي دارد.
ادامه دارد

رويدادهاي انديشه
نشست هاي هفتگي نگرش فلسفي در دانش هاي گوناگون معاصر
سلسله نشست هاي هفتگي نگرش فلسفي در دانشهاي گوناگون معاصر، چهارشنبه هر هفته و با همكاري دانشگاه تهران و موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران برگزار مي شود. به گزارش خبرگزاري مهر، اين نشست هاي هفتگي با همكاري جامعه فرهنگي دانشجويي دانشگاه تهران، دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، موسسه پژوهشي حكمت و فلسفه ايران و انجمن اسلامي دانشكده ادبيات دانشگاه تهران برگزار مي شود.
دكتر قاسمپور در اولين جلسه اين نشست هاي هفتگي در زمينه فلسفه و هنر سخنراني كرد. در دومين جلسه از سلسله نشست هاي هفتگي نگرش فلسفي در دانشهاي گوناگون معاصر، مهدي نسرين پژوهشگر مركز تحقيقات فيزيك نظري و رياضيات در زمينه فلسفه ذهن سخناني را ايراد مي كند.
وضعيت ايرانشناسي
006513.jpg
پروفسور فراگنر ايران شناس و رئيس موسسه انستيتوي ايران شناسي فرهنگستان علوم اتريش كه به عنوان چهره ماندگار در جمهوري اسلامي ايران معرفي شد، در ديدار با مهدي سنايي معاون پژوهشي و آموزشي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي وضعيت ايران شناسي در دانشگاه  هاي دنيا را مطلوب ندانست، اما نسبت به آينده آن ابراز اميدواري كرد.
به گزارش ايلنا، به نقل از روابط عمومي سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي  وي افزود  : كمرنگ شدن مطالعات ايران شناسي و زبان فارسي در دانشگاه  هاي اروپا به دليل عدم احياء كرسي  هاي استادي اين رشته و اولويت ندادن به آن در مقايسه با ساير رشته  هاست. پروفسور فراگنرگفت: اين امر خود ناشي از سياست  هاي دانشگاه  هاي اروپايي مبني بر صرفه جويي در هزينه  هاي آموزشي است، براساس اين سياست دانشگاه  ها مايلند در رشته  هايي سرمايه  گذاري نمايند كه از نظر اقتصادي بازده بيشتري براي موسسات آموزش عالي درپي داشته باشد. اين ايرانشناس اظهار داشت: علاوه بر اين، نگرش جديدي در ميان دانشگاهيان به وجود آمده كه براساس آن رشته  هاي خاورشناسي اهميت چنداني ندارند، علي رغم اين وضعيت من نسبت به آينده مطالعات ايران  شناسي و زبان فارسي در آلمان بسيار خوشبين هستم. وي افزود: امروزه شرايط براي تربيت ايران شناسان برجسته  اي همچون ريچارد نلسون فراي، آشيكاگاو... فراهم نيست، زيرا موضوعات پژوهشي خاورشناسي بسيار محدود شده  است. اما خوشبختانه با وجود اين شرايط وضعيت ايران شناسي در كشور اتريش بسيار درخشان و اميدوار كننده است. وي گفت: هفتمين كنگره ايران  شناسي اروپايي سه سال ديگر، در سال ۲۰۰۷ در وين برگزار خواهد شد.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |