جمعه ۲ بهمن ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره ۳۶۱۹
index
نگاهي به وضعيت جنگ در جمهوري چچن
داستان ۱۰ ساله يك نزاع فراموش شده
اكنون به نظر مي رسد كه چچن از مباحث اصلي خبري جهان حذف شده است حتي اگر جامعه بين الملل هم نسبت به اوضاع اين جمهوري حساسيت از خود نشان بدهد ديگر خبرنگاري نيست كه حاضر باشد خطر زير پاگذاشتن محدوديت هاي دولتي و احتمال ربوده شدن را به جان بخرد
009957.jpg
ترجمه: نيره محمودي
گاهي اوقات توجه به برخي از رخدادهاي جاري در نقاط مختلف جهان باعث مي شود كه از ساير جنايت ها در نقطه اي ديگر غافل شويم. جمهوري چچن يكي از اين نقاط فراموش شده است كه اكنون در هياهوي جنگ عراق و فلسطين پس از مرگ عرفات گم شده است. نيروهاي روسيه براي عقيم گذاشتن مبارزات جدايي  خواهانه جمهوري چچن از شمال قفقاز ۱۰ سال پيش به اين جمهوري يورش بردند. مقاومت جنگجويان چچن در برابر اين يورش تا حدي غيرمنتظره بود كه اكنون پس از گذشت يك  دهه از آغاز اين جنگ، جدايي طلبان چچن به يكي از معضلات لاينحل در سياست خارجي و دغدغه هاي دفاعي روسيه تبديل شده اند. جنگجويان چچن به تلافي خشونت هايي كه از سوي روس ها در سرزمين مادريشان شاهد هستند، دامنه مقاومت را گسترش داده و خط مقدم جبهه خود عليه دولت روسيه را تا قلب اين كشور پيش برده اند. روس ها اكنون علاوه بر اين كه شاهد تلفات سنگين نيروهاي خود در جنگ هاي چريكي چچن هستند، هر روز را از هراس يك انفجار توسط يكي از بمبگذاران انتحاري چچني به فردا مي رسانند. اگر چه اين حملات به بهانه اي براي سركوب هرچه بيشتر جنگجويان در قفقاز شمالي تبديل شده است اما مسكو نمي تواند از آماج انتقاد و سرزنش گروه هاي حقوق بشر و جامعه جهاني عليه خشونت در چچن در امان باشد. اكنون به نظر مي رسد كه مبارزات جدايي طلبانه و آزاديخواهانه در اين سرزمين به مثابه استخواني در گلوي دولت پوتين است كه اين دولت نه قادر به بلعيدنش است و نه اين كه ياراي بيرون آوردن آن را دارد. آنچه در زير مي خوانيد گزارش «جيمز راجرز» يكي از خبرنگاران بي بي سي از اوضاع چچن است. او اين جمهوري را سرزميني توصيف مي كند كه از يادها فراموش شده است و خبرنگاران قادر نيستند به دليل محدوديت هايي كه روس ها در اين جمهوري ايجاد كرده اند جهانيان را از وضعيتي كه چچن ها با آن مواجه هستند، باخبر سازند.

عكاس آمريكايي گفت: «اوضاع اين جا از بيروت هم بدتر است.» او روي پاشنه در ايستاده و در حالي كه دوربين هاي عكاسي روي گردنش سنگيني مي كردند، به آسمان چشم دوخته بود. ما هر آن منتظر بوديم كه جت هاي روسي بمباران اين منطقه را آغاز كنند. اين اتفاق بالاخره افتاد. من و همكارم از بي بي سي براي يافتن سرپناهي از جا پريديم. صداي انفجار چنان بلند و نزديك بود كه دو روز بعد به زحمت مي توانستم چيزي بشنوم. چند جنگجوي چچني در فاصله اندك از ما مستقر شده بودند. دو تن از آنها اكنون ديگر زنده نيستند. آن روز يكي از روزهاي ژانويه سال ۱۹۹۵ بود و جنگ اول چچن تازه يك ماه بود كه آغاز شده بود. «پاول گراچف» وزيردفاع وقت روسيه گفته بود كه مي تواند طي چند ساعت گروزني مركز جمهوري چچن را با يك هنگ از نيروهاي روسي به تصرف درآورد. اكنون ۱۰ سال از آن زمان گذشته است و ماهيت اين جنگ دچار تغيير و تحول شده است. در حالي كه اين نزاع مي توانست از طرق گوناگون به پايان برسد، هنوز شاهد ادامه آن هستيم. كرملين و ژنرال هاي روسي بارها در اين مورد كه مرحله نظامي عمليات در چچن به پايان رسيده است ابراز اطمينان كرد ه اند، اما اين پايان هنوز خود را نمايان نكرده است.
هيچ كس نمي داند كه دقيقاً چند نفر طي اين ۱۰ سال كشته شده اند. گروزني كه زماني شهري سرزنده و در حال رشد بود اكنون به طور كل ويران شده و هيچ  كس نمي داند چه تعداد جنازه هنوز زيرآوار ساختمان ها مدفون باقي مانده اند. خبرنگاراني كه جنگ در چچن را پوشش داده و بيشتر در مناطق جنگي حضور داشته اند اغلب چچن را بدترين نقطه بر روي زمين توصيف كرده اند. اين جنگي است كه هرگز تهيه گزارش از آن آسان نبوده است. در جنگ اول چچن شما تقريباً مي  توانستيد هرجا كه مي خواستيد برويد اما از زماني كه جنگ دوم چچن در اوايل پاييز سال ۱۹۹۹ پس از سلسله بمبگذاري هايي در ساختمان هاي مسكو آغاز شد، جمهوري  چچن به بي قانون ترين مكان بر روي زمين كه آدم ربايي اصلي ترين تهديد در آن محسوب مي شود، تبديل شد. در حالي كه نزاع چچن ادامه دارد، حكومت فدرال روسيه هر روز محدوديت هاي سختگيرانه تري را عليه فعاليت گزارشگران وضع مي كند. اكنون به نظر مي رسد كه چچن از مباحث اصلي خبري جهان حذف شده است. حتي اگر جامعه بين الملل هم نسبت به اوضاع اين جمهوري حساسيت از خود نشان بدهد، ديگر خبرنگاري نيست كه حاضر باشد خطر زير پاگذاشتن اين محدوديت ها و احتمال ربوده شدن را به جان بخرد.
در سپتامبر سال ۲۰۰۰ انتفاضه دوم عليه رژيم اسرائيل در فلسطين آغاز شد. در سپتامبر ۲۰۰۱ هم حمله عليه واشنگتن و نيويورك، آمريكا را به آغاز جنگ عليه تروريسم ترغيب كرد. اين دو حادثه اكنون به اصلي ترين موضوع براي پوشش دادن به اخبار جهان تبديل شده است. در حالي كه به نظر مي رسد چچن در خارج از مرزهاي ويران شده اش به فراموشي سپرده شده است. اما نزاعي كه در درون چچن جريان داشت بالاخره توانسته بود خود را به خارج از مرزهاي اين جمهوري گسترش دهد. اين اتفاق سال ها پيش به وقوع پيوست و در تابستان سال ۱۹۹۵ با تسخير بيمارستان «باديونفسكي» توسط جنگجويان چچني براي اولين بار خود را بروز داد. اما بارديگر ساكنان مسكو از نزديك شاهد طنين فرياد جنگجويان فراموش شده چچن بودند. جنگجويان به يكي از سالن هاي تئاتر اين شهر يورش برده و تعدادي از افرادي را كه در آن جا بودند به گروگان گرفتند، اما اين  حادثه گروگانگيري پس از يورش نيروهاي روسي با مرگ جنگجويان و تعداد ۱۲۰ تن از گروگان ها خاتمه يافت. اما اين خاتمه همه چيز نبود. جنگ چچن بار ديگر در ماه سپتامبر گذشته با حمله جنگجويان به يك مدرسه در منطقه بسلان روسيه چهره خود را نماياند. اكنون اين سؤال مطرح است كه چرا كسي نمي تواند به اين جنگ خاتمه دهد؟
برخي از ناظران امور روسيه و چچن معتقدند كه نيروهاي فدرال قادر به انجام چنين كاري نيستند. برخي نيز بر اين عقيده اند كه منافع عده اي از بازيگران اقتضا مي كند كه اين نزاع ادامه داشته باشد. اما در ميان جنگجويان چچني نيز اوضاع تعريفي ندارد. در ميان آنان شكاف ايجاد شده و فقدان يك مسير مشخص مشهود است. هيچ كس نه پاول گراچف و نه آن عكاس آمريكايي كه گروزني را با بيروت مقايسه مي كرد، فكر نمي كردند كه ۱۰ سال بگذرد و هنوز بر سر چگونگي پايان دادن به نزاع چچن بحث و جدل باشد. شهروندان چچني و سربازان روسي نيز اميدوار بودند كه اين نزاع سال ها پيش به پايان برسد. اما اينطور نشد. اكنون دو سؤال اساسي كه روس ها هميشه در مورد بحران چچن مي كنند هنوز بر سر زبان  آنان بدون جواب باقي مانده است. يكي اين كه چه كسي بايد براي به وجود آمدن چنين وضعيتي ملامت شود؟ دوم اين كه چكار بايد انجام داد؟ سؤال دوم در حال حاضر بيش از هر زماني در گذشته برجسته تر شده است.

گزارشي از خط مقدم
جرمي بوئن خبرنگار بي بي سي
ترجمه: حسين بنانج
009960.jpg
عكس:ديويد ترنلي
ما در خشونت بارترين قرن تاريخ بشر به دنيا آمده ايم و سال هاي آغازين قرن حاضر نيز تاكنون با خشونت سپري شده است. ما از صلح حرف مي زنيم اما هربار به سراغ جنگ مي رويم. بشر به جنگ مبادرت مي ورزد، جنگ مخوف و هولناك، از آن لذت مي برد و حتي به آن عشق مي ورزد. جنگ زندگي ها را تباه مي كند، به آنها پايان مي دهد و لگدمالشان مي كند. جنگ حزن انگيز و مرگبار است. مي تواند شورآفرين باشد. جنگ بسيار هولناك است و خود را به هر شكلي بروز مي دهد. طي يك روز مي توان همه صورت هاي جنگ را مشاهده كرد. در سال ۱۹۸۹ اولين بار كه براي گزارش حوادث يك جنگ در السالوادور رفته بودم، اغوا شدم. من عصبي بودم زيرا قبلاً صحنه هايي را كه در آن جا به وقوع پيوسته بود، در تلويزيون ديده بودم. صحنه هايي كه پر از خشونت بودند. اما مي خواستم ثابت كنم كه قادر هستم در آن جا حضور داشته باشم.
روز اول وقتي به آن جا رسيدم تيراندازي شديدي درگرفته بود. من از ميان گلوله ها گذشتم ولي كشته نشدم. به هيجان آمده بودم و انگيزه گرفتم. انگار داروي مخدري قوي به بدنم وارد شده بود. «جان استيل» كه سال ها عكاس ITN بود، تجربه اي مشابه آنچه من داشتم، از سرگذرانده بود. او در اين مورد مي گويد: «من در حقيقت اين تجربه را دوست داشتم. اين حس مانند آن است كه گلوله اي از كنار سرتان عبور كند و خون در رگ هايتان به جوش بيايد من اين تجربه را دوست داشتم. تصور مي كردم كه به  آرامش رسيده ام. من زنده هستم من در جنگ هستم.»
از اثر اين تركيب ترس و هيجان با گذشت روزها كاسته مي شد، اما هرگز كاملاً از ميان نرفت. براي من كه ۱۲ جنگ را براي بي بي سي گزارش كرده ام، تنها دليل استقبال از خطر اين بود كه هميشه احساس مي كردم ارزشش را دارد.
«ما شاهد هولناك ترين وقايعي بوديم كه در سياره مان به وقوع پيوست و اين مهم بود كه مردم را از آنها باخبر كنيم.» «آلن لتيل» كه اكنون خبرنگار بي بي سي در پاريس است در جريان جنگ هاي بالكان در دهه ۹۰ مانند بسياري از ما كه در آن جا حضور داشتيم اين تجربه را با قوت حس كرد. او مي گويد: «تصور مي كنم بسياري از ما به ويژه آنهايي كه در بوسني بودند معتقد بوديم كه تاثير حضورمان در آن جا يك نتيجه مثبت به همراه خواهد داشت. نتيجه اي كه قادر بود اوضاع را تغيير دهد.» وي در ادامه مي گويد: «اما اين تجربه اي سرخورده بود كه بيش از سه سال يا سه سال و نيم به طول انجاميد، زيرا در حقيقت نتوانست هيچ تغييري را به وجود آورد.» در جريان جنگ بوسني من در سارايوو بيشتر احساس مي كردم كه در خانه خود هستم تا در لبنان. در آن جا همه چيز روال عادي خود را طي مي كرد و من مجبور نبودم كه در زمان تعطيلات وقايعي را كه برايم رخ داده است براي دوستانم بازگو كنم. اين بسيار سخت است كه در يك كشتارگاه به تجليل راهبرد بزرگ وكلان بپردازيد.
براي آن كه وقايع جنگ و حوادث پس از آن را بي كم و كاست گزارش كنيد، بايد با آنچه كه به سر مردم آمده است شروع كنيد. اما مناطق جنگي روال عادي زندگي را مخدوش و منحرف مي سازد. آن وقت است كه وقايع غيرعادي به موضوعاتي عادي و هميشگي تبديل مي شوند. بايد در آن جا مدتي طولاني را سپري كنيد تا به نقطه عطفي كه دنبالش هستيد برسيد. هنگامي كه «فرگال كين» براي پوشش قتل عام روآندا در سال ۱۹۹۴ در آفريقا به سر مي برد، به ناگاه متوجه شد كه يك چيزي غلط است. او مي گويد: «پس از قتل عام روآندا روياها و كابوس هاي وحشتناكي بر من مستولي شد. مي دانيد تصور مي كردم كه ساعت سه شب از خواب بيدار شده ام و اتاقم پر از جنازه هايي است كه به من چشم دوخته اند. مرده هايي كه پاي تختم نشسته اند.» او مي افزايد: «اين وضعيت در يك تابستان طولاني بدتر شد. تابستان پس از قتل عام و همان موقع بود كه براي اولين بار متوجه وضعيتي غيرعادي در ماموريتي كه داشتم شدم.» گزارش كردن از جنگ كاري تجاوزآميز است. شما درست در زماني كه مردم بدترين اوضاع را پشت سر مي گذارند با آنها برخورد مي كنيد. هميشه بهترين روز براي ما بدترين روز و يا آخرين روز براي آنان است. تنها توجيه براي ماندن در آن جا اين است كه گزارش كردن حقيقت ضروري و واجب است.

ميز گرد
آمريكاي لاتين وراي آرمانشهرها و تراژدي ها
مترجم: پيمان وفا
منبع: لوموند
با اين كه آمريكاي لاتين تحولات بسيار مهمي به خود ديده از چشم مطبوعات دور مانده است. روزنامه لوموند گفت و گويي ميان مسئولان و صاحبنظران اروپايي و آمريكاي لاتين ترتيب داده و اين بخش از قاره آمريكا را به بحث گذاشته است. شركت كنندگان در اين ميزگرد عبارتند از: دانته كاپوتو وزير روابط خارجي پيشين آرژانتين و مسئول گزارش «دموكراسي در آمريكاي لاتين» (براي برنامه توسعه سازمان ملل۲۰۰۴)، ماركو اورليو گارسيا، مشاور سياسي رئيس جمهور برزيل، فليپه گونزالس رئيس جمهور پيشين اسپانيا، پاسكال لامي كميسر اروپا در امور بازرگاني. ادواردو مانه نويسنده فرانسوي كوبايي و پرفيريو مونوز لدو نامزد سابق انتخابات رياست جمهوري در مكزيك و مسئول اصلاح حكومت.

آمريكاي لاتين درباره گرايش به يك جهان چند قطبي چه مي گويد؟
پرفيريو مونوز لدو: آمريكاي لاتين، واژه اي كه شما فرانسوي ها ابداع كرده ايد، يك حوزه تاريخي و فرهنگي با آينده اي غيرقابل تقسيم است. گرايش ها در آمريكاي لاتين همچون اروپا متفاوت است. مكزيك، كشورهاي حوزه درياي كارائيب و آمريكاي لاتين در برابر تهاجمات شمال ايستادگي كردند. ما كوشش هاي دوستان برزيلي و آرژانتيني مان را ارج مي نهيم ولي براي وحدت سياسي بايد تلاش كنيم. ما منبع صدور فرهنگي، انساني و حتي سياسي از آمريكاي لاتين به شمال نيز هستيم. ديگر نبايد تصور كرد كه آمريكاي لاتين در ريودو ژانيروي بزرگ تمام مي شود. آمريكاي لاتين در لس آنجلس، ميامي، شيكاگو و نيويورك است.
دانته كاپوتو: ما اكنون در يك نظام تصميم گيري يكجانبه و هزينه هاي سياسي چندجانبه زندگي مي كنيم. ملل متحد ديگر فاقد يك نظام امنيت جمعي است. تصميم گيري درباره عراق دليل اين مدعاست. در مورد هائيتي نيز اگرچه مداخله ضروري بود، قطعنامه نيمه شب به تصويب رسيد.
فليپه گونزالس: مسئله مهم يكجانبه گرايي يا چندجانبه گرايي است ولي من اگر بخواهم بديلي براي اداره اين جهان از هم گسيخته ارايه كنم بايد بگويم كه تنها مجموعه هاي منطقه اي قادرند سياست هاي يكجانبه گرايانه را جبران كنند. اروپا بايد توجه بيشتري به آمريكاي  لاتين كند كه در آن جنبش هاي فوق العاده اي براي آينده در برزيل، شيلي و همين طور آرژانتين وجود دارد.
آيا نبايد از خود بپرسيم كه چرا اروپا در برابر ايالات  متحده آمريكا ناتوان است؟
پاسكال لامي: اروپا دستي در بسياري از مسايل جهاني ندارد. گاهي تاثيرگذار است مثلاً زماني كه روسيه پيمان كيوتو را كه موضوعي مهم براي اروپاييان است امضا مي كند. وقتي با روساي جمهور آرژانتين و برزيل و شيلي صحبت مي كنم اغلب به من مي گويند: «شما اروپايي ها چرا دست روي دست گذاشته ايد و تكان نمي خوريد؟» به  خوبي مي دانيم كه سياست صندوق بين المللي پول درباره آرژانتين  از آن جا ناشي مي شود كه اروپايي ها موضع مشتركي در اين صندوق ندارند.
مارك اورليو گارسيا: ما آمريكاي لاتيني ها مسئول هستيم. مدت هاي متمادي فقير بوديم و انتظار داشتيم كه اروپايي ها كار  كنند. اكنون مي كوشيم سياستي فعالانه تر داشته باشيم و به نتايجي هم رسيده ايم. نه فقط برزيل، تمام آمريكاي لاتين. يك دگرگوني در مذاكرات سازمان جهاني تجارت رخ داده است.
پرفيريو مونوز لدو: ما چندان هم ناتوان نيستيم. اتحاديه اروپا بر سرفرآيند صلح در آمريكاي مركزي اتفاق  نظر كامل داشت. ما موافق بوديم كه اروپا روابط را در آمريكاي مركزي به حالت تعادل بازگرداند. اعلاميه مشترك فرانسه و مكزيك درباره السالوادور - ۱۹۸۱- آغازگر اين روند در منطقه بود. اگر اقدامات عملي مشترك در اروپا و آمريكاي لاتين صورت دهيم مي توانيم بسياري امور را پيش ببريم.
دانته كاپوتو، براساس گزارشي درباره دموكراسي در آمريكاي لاتين كه شما براي برنامه توسعه سازمان ملل متحد (UNDP) تدوين كرده ايد، ۳/۵۶ درصد مردم آمريكاي لاتين مي گويند وجود يك حكومت استبدادي را در صورتي كه مسائل اقتصادي شان را حل كند تحمل مي كنند.
دانته كاپوتو: هرگز اين همه كشور دموكراتيك در آمريكاي لاتين وجود نداشته است. شرايط از نظر دموكراسي عالي است: پينوشه و ويدلا - ديكتاتور آرژانتين- ديگر نيستند؛ آمريكاي مركزي در صلح و آرامش است. اين بخش از آمريكاي لاتين از نظر روند دموكراتيزاسيون نمونه است. اين تنها منطقه از جهان است كه دموكراسي بر آن حكمفرماست ولي در عين حال بسيار فقير است و بيشترين نابرابري در جهان در اين منطقه است. يك مثلث خاصي وجود دارد: آزادي - فقر - نابرابري. ثروتمند و آزاد بودن با فقير و آزاد بودن يكي نيست.
۱۸ كشوري كه مورد مطالعه برنامه توسعه سازمان ملل بوده تحول شگرفي از نظر دموكراسي انتخاباتي نشان مي دهند. با اين حال، توليد سرانه بيشتر نشده است؛ ۳۰۰ دلار افزايش طي ۲۰ سال چيزي نيست. فقر دو واحد كاهش پيدا كرده ولي تمركز درآمد افزايش يافته است؛ درآمد پايين تري دهك جامعه ۲۰ سال پيش ۲۴ بار كمتر از درآمد بالاترين دهك بود. امروز اين اختلاف ۴۰ برابر شده است. دموكراسي انتخاباتي به شهروندي مدني و شهروندي اجتماعي منجر نشده است. اين است كه دموكراسي بامشكل مواجه است ولي هنوز مشكلي با دموكراسي وجود ندارد.

گزارش
جذب سرمايه با نشان تجاري ماندلا
رئيس جمهور سابق آفريقاي جنوبي كه روز ۱۸ جولاي ۸۶ ساله شد، موضوع بسيار جذابي براي سرمايه گذاري و تبليغات شده است.
پس از كوكاكولا نام نلسون ماندلا تبديل به مشهورترين مارك تجاري دنيا خواهد شد. اولين رئيس جمهور سياه پوست آفريقاي جنوبي مي تواند در سن ۸۶ سالگي به خود ببالد كه در مسيري اعجاب آور گام برداشته است. رسيدن از يك پسر كوچك بدون كفش در ترانسكي به مقام رهبري ضد آپارتايد و دريافت جايزه صلح نوبل، از «ماديبا» (نام محلي ماندلا) افسانه اي واقعي در تمام طول قرن گذشته ساخته است. اين روزها از جا كليدي گرفته تا تخته شطرنج، پادري و حتي الماس نام و چهره ماندلا در ابعاد و اشكال مختلف به عنوان نشان و نام تجاري و تزييني به كار گرفته مي شود. چرا كه ماندلا براي خيلي ها مساوي است با ماجراهايي  دلنشين و هر ميراثي كه با نام او مزين شده باشد ميليون ها دلار ارزش دارد...
تيم شولتز، مديرمالي موسسه نلسون ماندلا مي گويد: «ما فقير هستيم! البته براي شما ثابت خواهم كرد كه ما اصلاً ثروتمند نيستيم.» شولتز با خنده اي كشدار مي گويد كه فقط كمي بيشتر از ۱۰۰ ميليون تا (چيزي حدود ۵/۱۲ ميليون يورو) در حساب آفريقاي جنوبي پول مانده است و شايد جايي ديگر و در حساب خارجي ۱۰ ميليون دلاري پول يافت شود. او افسوس مي خورد كه وضعيت اقتصادي آفريقاي جنوبي به موسسات خيريه صدمه زده است و توضيح مي دهد كه بايد جداً به يك استراتژي سرمايه گذاري كارآمد انديشيد به طوري كه سرمايه ها را جاوداني و هميشگي كند.
از وقتي ماديبا قول داده كه يك ميليارد به هموطنانش كمك كند به دست آوردن پول تبديل به كابوسي براي نزديكانش شده است. روز اول ژوئن ماه گذشته بود كه او با هيجان و در ميان ناباوري همگان اعلام كرد كه بازنشسته مي شود و به سازمان هاي خيريه قول داد كه با دقت سرمايه هايش را براي آنها جمع خواهد كرد.موسسه نلسون ماندلا كه در سال ۱۹۹۹ تاسيس شده است در ابتدا تنها به تامين   زندگي رئيس جمهور سابق و حمايت از منافع او اختصاص داشت. اين موسسه هم اكنون تمامي كساني را كه به طور افراطي از نام و تصوير ماندلا استفاده مي كنند تحت پيگرد قرار مي دهد. همچنين به دارايي هاي خصوصي او و زندگي اش نيز مي پردازد. ويلاي موزامبيكي او در ماپوتو، خانه مجللش در ژوهانسبورگ، خانه اش در كاپ و اقامتگاه بازنشستگي كاملاً مخفي اش در ترانسكي همه و همه تحت نظارت اين موسسه است. در نهايت اين كه موسسه نلسون ماندلا براي اهداف خيرخواهانه سرمايه جمع مي كند. دو موسسه ديگر يعني «موسسه كودكان نلسون ماندلا» كه در سال ۱۹۹۵ تاسيس شده و موسسه بسيار جديدي كه «ماندلا رودز» نام دارد و هدفش آموزش عالي است با اين موسسه اصلي همكاري مي كنند.اين سه موسسه طي ۱۰ سال چقدر سرمايه  جمع آوري كرده اند؟ واقعاً هيچ كس در اين باره چيزي نمي داند. بين «درهاي ورودي» و «درهاي خروجي» وضعيت پيچيده اي حاكم است. الين مك كي مدير برنامه هاي موسسه مي گويد: «بودجه ما براي مبارزه با ايدز سالانه پنج ميليون دلار است، اما شبكه اي مشاركتي در سراسر كشور ايجاد كرده ايم كه تكميل كننده ابتكارمان است.» اين مبلغ بسيار ناچيز است، به خصوص وقتي بدانيم كه موسسه بيل گيتس به تنهايي و در نهايت سخاوت طي سه سال ۱۰ ميليون دلار براي مبارزه با بلاياي طبيعي اختصاص داد. مائلينه انگلبرشت مدير روابط عمومي بين المللي موسسه با غرور اضافه مي كند: «طي ۱۰ سال ۱۴۰ مدرسه ساخته ايم.» براي هر مدرسه يك ميليون دلار سرمايه گذاري شده است. البته تيم شولتز توضيح مي دهد:  «اين سرمايه ها فقط از طريق موسسه تامين نشده است بلكه حاميان مالي اي هم هستند كه ساخت مدارس را به عهده گرفته اند.»
شولتز مي گويد: «ما به اين سادگي وارد عمل مي شويم. هربار كه به پول احتياج داريم به ديدن ماندلا مي رويم و مي گوييم: حالا وقت آن رسيده كه عازم شوي و كمي پول به دست آوري. او پاسخ مي دهد بسيار خب و ما همه چيز را سازماندهي مي كنيم. نكته جالب اين است كه ماندلا اصلاً  به دنبال فهميدن جزييات نيست. نه مي خواهد بداند، چقدر پول جمع كرده ايم و نه اين كه چقدر  پول باقي مانده است.» شولتز تصديق مي كند كه رئيس جمهور سابق آفريقاي جنوبي اعتماد كوركورانه اي به شوراي اداري اش دارد. وقتي او دست به كار مي شود، بايد اعتراف كرد كه فقط «جادوي ماندلا» باعث مي شود چك ها امضا شوند. براي گرفتن يك عكس يادگاري با نلسون ماندلا، در جريان ديدارهاي رسمي با يك سياستمدار اروپايي يا آمريكايي بايد دست به جيب شد و حداقل يك ميليون دلار پرداخت.از وقتي پيرمرد تصميم به بازنشستگي گرفت مسئولان موسسه هاي او خود را به آب و آتش مي زنند تا پول بيشتري جمع كنند. برنامه ريزي اي هم براي سفر ماندلا در ماه ژانويه و پس از انتخابات آمريكا در نظر گرفته شده است. به نظر مي رسد اين بار حداقل دهها ميليون دلار كمك جمع آوري شود.
به هرحال چه ماندلا خودش براي جمع آوري پول حاضر باشد و چه اين كه اشيايي كه نام او بر رويشان حك شده به حراج گذاشته شوند به شكلي باورنكردني پول روي پول انباشته مي شود و اين مسئله يكي از عجيب ترين هنرهاي ماديباست. نقاشي هاي آبرنگي كه كليشه هاي سال هاي تلخ زندان ماندلا را نشان مي دهند بسيار پرطرفدارند و برخي از آنها به بهايي بيش از ۱۰ هزار يورو فروخته شده اند. سال ۱۹۹۸ بود كه موسسه ماندلا مستقيماً ايده چنين طرح هايي را به رئيس جمهور ارايه كرد. در آن زمان رئيس دولت فقط و فقط به فكر فراهم كردن سرمايه براي كشورش بود. جوان هنرمندي به نام وارنكا پاشكه دوره هايي براي آموزش طراحي و پرسپكتيو به پدربزرگ ملت ترتيب داد و چهار سال بعد نتيجه حاصل شد.
اين كار تجاري است و در عين حال مفهوم فوق العاده اي دارد. توريست هايي كه به روبن آيلند (محل حبس ماندلا) سفر مي كنند يك كپي شماره گذاري و امضا شده توسط او را زير بغل دارند. شخصيت هاي مشهور دنيا همگي علاقه دارند كه دست كم تكه كوچكي از چيز ارزشمندي را مالك شوند و به همين دليل نقاشي هاي آبرنگ ماندلا از ژوليت بينوش و روبرت دنيرو گرفته تا ديويد بكام در خانه همه يافت مي شود.
بديهي است كه همه به ماندلا اطمينان دارند و برايشان افتخار است كه در امور خيريه با او همكاري كنند.

جهان
ايران
هفته
پنجره
داستان
پرونده
حوادث
ماشين
ورزش
هنر
|  ايران  |  هفته   |  جهان  |  پنجره  |  داستان  |  پرونده  |  حوادث   |  ماشين   |
|  ورزش  |  هنر  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |