چهارشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۸۵
مديريت هنري در گفت وگو با بهمن فرمان آرا - بخش پاياني
يكپارچگي سياست فرهنگي
003579.jpg
سهيلا نياكان
در بخش نخست گفت وگو با بهمن فرمان آرا كه با محوريت مديريت هنري در عرصه سينما تقديم خوانندگان شد، اين تهيه كننده - كارگردان به بيان تجربيات خود و نارسايي هاي موجود در حوزه مديريت سينمايي پرداخت. اينك قسمت پاياني اين گفت وگو را پي مي گيريم.
* با توجه به تجربياتي كه شما در زمينه تهيه كنندگي در سينماي خارج از كشور داريد، اصولاً تفكر مديريت هنري در آنجا بر چه پايه اي است؟
- در آنجا ابتدا يك معادله اقتصادي وجود دارد كه براساس آن هر كاري بخواهد انجام شود، اول بازاريابي آن صورت مي گيرد. براي همين مي بينيد كمپاني بزرگي مثل پارامونت يك نوع فيلم فضايي دارد، يونيورسال هم يك نوع فيلم فضايي دارد و شركت بزرگ ديگري مثل فوكس قرن بيستم هم فيلم فضايي ديگري دارد. دليلش اين است كه اين كمپاني هاي عظيم به طور زيربنايي تحقيق كرده ا ند كه مثلاً الان بايد فيلم هاي فضايي به بازار بيايد، چون گرايش مخاطب به اين گونه فيلم هاست. پس براين اساس، برنامه ريزي مي كنند. سناريويي كه قرار است كار شود، برايش بودجه بندي صورت مي گيرد و تخمين مي زنند كه چگونه مي تواند بازگشت بودجه داشته باشد، چون هيچ كس نمي تواند بگويد مردم از اين فيلم استقبال مي كنند يا نه. همچنين از آنجا كه هر هفته ۲۸ فيلم اكران مي شود، اگر در مدت سه يا چهار روز اول نمايش فيلم، تكليف آن مشخص نشده باشد، بايد خيلي پشت آن فيلم محكم باشد كه در هفته بعدي از اكران برداشته نشود. پس قبل از شروع فيلمبرداري مي پرسند تاريخ تحويل چه موقع است. در آنجا شما كسي را نمي بينيد كه فيلم را بسازد و سپس خداحافظي كند. در ايران دستيار اول كارگردان به محض اينكه فيلمبرداري تمام مي شود، با كارگردان خداحافظي مي كند و كارگردان بايد خودش فيلمش را براي مونتاژ ببرد. به هر حال برنامه ريزي سينمايي در جايي مثل آمريكا و مديريت هنري در آنجا بر پايه اقتصادي است. حال، گاهي اوقات تخمين ها درست از آب درنمي آيد و فيلمي كه گمان مي كردند مي فروشد، پرفروش نمي شود. در حالي كه در كار اجرا، تحويل و برنامه ريزي پخش آن اشكالي وجود نداشته است. دليل اين امر، بد بودن آن فيلم است. در فيلم هاي قديمي سينماي آمريكا، نام كارگردان هميشه آخر تيتراژ مي آيد. در يك مقطعي اتحاديه كارگردانان اعلام كرد كه كارگردان مدير هنري است و نامش بايد اول بيايد. اين تصميم ثبت و اجرا شد. در قسمت دوم فيلم «جنگ هاي ستاره اي» جورج لوكاس به عنوان تهيه كننده به ايروين كريشنر كارگردان گفت كه مي خواهد متني را قبل از شروع فيلم بياورد و از كريشنر خواست قبول كند كه نام كارگردان به جاي ابتداي فيلم در انتهاي فيلم بيايد؛ كريشنر هم پذيرفت، ولي زماني كه فيلم اكران شد، اتحاديه كارگردانان، لوكاس را ۲۵۰ هزار دلار جريمه كرد و گفت به خاطر حقي كه ما براي همه كارگردان ها گرفتيم، اجازه نمي دهيم تهيه كننده آن را تغيير دهد. لوكاس هم از آن زمان از اتحاديه كارگردان ها استعفا داد. منظورم از بيان اين موارد، اين است كه بدانيم آنجا همه چيز ساختار دارد.
* شما به وضعيت كلي سينماي ايران و مديريت اين عرصه اشاره كرديد. راهكارهاي پيشنهادي شما در زمينه اشكالات موجود چيست؟
- اولين و مهمترين راهكار اين است كه وزارت ارشاد هيچ كاري را جز فراهم آوردن امكان ساخت سينما در سراسر كشور حداقل پنج برابر آن چيزي كه الان وجود دارد، در اولويت قرار ندهد. چون سينما خوراك مي خواهد و خودش استارت خودش را مي زند. گردش مالي شما به عنوان سرمايه گذار، به جاي آنكه سه سال طول بكشد، شايد يك سال و نيم طول بكشد. اگر بهره هايي را كه به طور عادي از بانك ها اخذ مي شود محاسبه كنيد و مثلاً ۱۰ ميليون تومان هزينه فيلم تان شده باشد و قرار باشد فيلم شما سه سال بعد نمايش داده شود، با بهره ۳۰درصدي كه متداول است سرمايه گذاري شما ديگر ۱۰ميليون تومان نبوده و در واقع ۱۹ميليون تومان هزينه فيلم تان شده است، ولي اگر فيلم شما را مدت يك سال و نيم بعد نمايش دهند، بهره اي كه به پولتان تعلق مي گيرد، خيلي كمتر خواهد بود، بنابراين گردش مالي مستقيماً به تعداد سينماها ارتباط دارد.
دومين اقدام مربوط به يكپارچه كردن سياست فرهنگي سينماست. به عبارتي اگر سياستي اعمال مي شود و فيلمي پروانه نمايش و ساخت مي گيرد، اجازه ندهند كسي اجازه نمايش به آن فيلم ندهد، يعني وزارت ارشاد آنقدر قدرت داشته باشد كه بگويد خودش مسئول اين كار است، چون اين مسأله باعث مي شود كه شما با نگراني سرمايه گذاري كنيد. راه ديگر اين است كه واقعاً يك تجديدنظر كلي در قوانين اتحاديه تهيه كنندگان، پخش و توليد صورت بگيرد تا از حالت كلوپ خصوصي خارج شود، چرا يك گروه خاص مي توانند فيلم و پخش آن را در كنترل خود داشته باشند. در واقع به يك نفر زمان مناسبي را براي پخش مي دهند و به ديگري وقت نامناسب را. اينها مسائلي هستندكه باعث شده سينما از نظر ساختاري تبديل به حيطه اي شود كه مختص گروهي خاص باشد. در نتيجه تمايل به سرمايه گذاري از بين مي رود.
مي دانم كه چاره اي نيست و دولت بايد جزيي از اين ماجرا باشد، ولي نه به اين صورتي كه الان هست. همان طور كه قبلا گفتم ما در حال حاضر نيازي به فارابي و بخش بين الملل آن نداريم. بنياد فارابي در مقطعي تأسيس شد كه آقايان انوار و بهشتي ديدند سرمايه گذاري خصوصي براي فيلم تقريباً از بين رفته و خواستند استارتي براي سينماي ايران زده شود كه اين استارت زده شد. به عنوان نمونه گفته مي شود سينماي معناگرا. من با اين سينما مخالفتي ندارم چون همه فيلم هايم را در اين بخش گذاشته اند. اما چرا اين حركت، دكاني مي شود براي گروهي كه متصدي سينماي معناگرا شوند. از طرفي، هر معاونت سينمايي كه تغيير مي كند شما بايد يك بار ديگر برويد زيارت ايشان تا ببينيد نظر لطفي به شما دارند يا نه. نه اينكه فقط ايشان تصميم گيرنده باشد ولي به هر حال همه چيز از نو شروع مي شود.
* با اين حال مديران هنري صاحب نظر در خارج از كشور تاثيرات خود را باقي مي گذارند و به تداوم ديدگاه خود در سياست هاي اجرايي مديران بعد از خود اهميت مي دهند.
- در آنجا اصلاً دولت به سينما كاري ندارد و سينما در چارچوب قوانين مملكت، براي خود يك بدنه مستقل است. اگر كسي فيلمش مي فروشد، بايد ماليات را بدهد؛  ولي نه كسي سناريو تصويب مي كند و نه در مسائل ديگر مداخله مي كند. مثلاً در انگلستان كه سانسور وجود دارد، به اين معناست كه فيلم را درجه بندي مي كنند تا به فرض افراد زير ۱۶سال اجازه ندارند فيلم هاي خشونت آميز تماشا كنند. اتحاديه تهيه كنندگان سينماي آمريكا نيز فيلم را سانسور نمي كند، بلكه درجه بندي مي كند. به اين ترتيب كه فيلمي پروانه ايكس مي گيرد و اتحاديه خود را موظف مي داند آن را براي مردم مشخص كند. چون وقتي فيلمي پروانه ايكس داشته باشد، روزنامه ها و تلويزيون هم تبليغات را قبول نمي كنند. پس تهيه كننده سعي مي كند فيلم ايكس نسازد يا قسمت هايي از فيلم را حذف مي كند تا فيلم از حالت ايكس خارج شود و مثلاً پروانه R بگيرد كه محدود است. در كانادا كمي سخت تر است. اگر فيلمي پروانه R گرفته باشد، من به عنوان پدر نمي توانم فرزند ۱۲ساله ام را براي ديدن فيلم ببرم.
اصلاً پس از ساعت هفت شب كودكان را به سينما راه نمي دهند. حال در آمريكا كمي بازتر عمل مي شود. به هر حال مديريتي كه تغيير مي كند، براي سينما و قوانين آن اتفاقي نمي افتد. مديران فقط مجريان قوانين هستند.
* تنظيم قوانين اجرايي و سياست هاي كلان در زمينه هنري به نظر شما شرح وظيفه چه نهادي است و آيا مديران ارشاد مي توانند يا اجازه دارند براي روش هاي شخصي و سليقه هايشان قانون تاريخ مصرف دار وضع كنند؟
- همانطور كه قبلاً گفتم هنوز سياست كلي فرهنگي دولت در همه زمينه ها اعم از نقاشي، كتاب، تئاتر، سينما و... روشن نشده است.
هنوز سياست هاي مختلفي نسبت به هر كدام از اين رشته ها وجود دارد، در حالي كه نبايد چنين باشد. سياست يكپارچه هم وجود ندارد بلكه سياست ملوك الطوايفي است. مثلاً اين قوانين در شهر مشهد با شهر اروميه فرق مي كند. متاسفانه اين اتفاق افتاده و ريشه دوانده است. در كشور ما فيلم ها و استعدادهاي بسيار خارق العاده اي نسبت به جمعيت وجود دارد. ولي با اينكه ۷۵درصد سينماها در دست دولت است، هنوز در سينمايي شاهد آن نبوده ايم كه مثلاً پس از نمايش يك فيلم بلند سينمايي، يك فيلم كوتاه و يا مستند نيز نمايش دهند. اين چه فايده اي دارد. كنترل همه چيز را در دست خود گرفته اند، اما عين سينماي قبل از انقلاب عمل مي كنند. فيلم ها هم دارند شبيه فيلم هاي آن دوره مي شوند. پس اين كنترل ها، بهبودي حاصل نكرده است. پيش از انقلاب، فيلمسازاني مثل سهراب شهيد ثالث، پرويز كيمياوي، عباس كيارستمي، داريوش مهرجوئي، آربي آوانسيان،مسعود كيميايي،علي حاتمي ،محمد رضا اصلاني ،خسرو هريتاش و خود من بدون هيچ گونه سوبسيدي فيلم هاي متفاوت مي ساختند. تعدادي از آنها هنوز هم عليرغم برخي مسائل مشغول كارند.
* شايد بهتر باشد تجربيات افرادي مثل شما در كنار اصول آكادميك مديريت هنري در جهان معاصر را به عنوان طرح درسي آموزشي در اختيار مديران ارشد كشور در عرصه هنر قرار دهيم. به طور كلي شما به تاثير مثبت آموزش در مديريت هنري معتقد هستيد؟
- من چند سالي در دانشكده سينما تئاتر دانشگاه هنر در مقطع كارشناسي ارشد تدريس مي كردم. الان مي بينم كه مثلاً يكي از دانشجويانم مسئول بخش عقيدتي سياسي يكي از شبكه ها است و ديگري همين عنوان را در شبكه ديگري دارد. آن موقع سر كلاس به شوخي به دانشجويان مي گفتم حالا كه در كلاس من نشسته ايد، بعداً نشنوم سناريوي ما را رد كرده ايد. منظور، طرز تفكر آزادمنشانه است كه متاسفانه فقط با آموزش اتفاق نمي افتد. همين بچه هاي فارغ التحصيل پس از آنكه مثلاً مسئول فلان فرهنگسرا مي شوند، به بنياد گلشيري وقت نمي دهند. پس چارچوبي كه واردش مي شوند آنقدر آلوده به سياست است كه ديگر نمي توانند آزادمنشانه تصميم بگيرند.
اگر فيلم شما موفق مي شود چرا من نبايد خوشحال شوم و نخواهم به موفقيت شما كمك كنم. چرا كه به هر حال اين فيلم و موفقيتش جزئي از بدنه سينماست و تافته جدا بافته نيست. صدا و سيما به عنوان يك سازمان دولتي كه بودجه اش را از مملكت مي گيرد، چرا بايد بين فيلمسازان فرق بگذارد. بنابراين، آموزش يكي از بخش هاي كار است، اما همه كار نيست.

گفت وگو با پرويز تناولي
لزوم آموزش نقد هنري
003576.jpg
پريس تنظيفي
پرويز تناولي مجسمه ساز معاصر و از نخستين پيشگامان مدرنيسم در هنر كشور است. اين هنرمند كه خود به عنوان به وجود آورنده جريان ها و رويدادهاي بارزي در تاريخ هنر معاصر كشور محسوب مي شود، با نگارش كتابي به عنوان «آتليه كبود» به ثبت خاطره اين رويدادها پرداخته است.
ثبت رويدادهاي هنري كشور در قالب چنين كتاب هايي از اهميت زيادي برخوردار است، زيرا كه گوشه هاي ناپيداي تاريخ هنر كشور را نمايان مي كند، اما نكته اينجاست كه در كشور ما اين گونه كتاب ها نوشته نمي شوند مگر به دست خود هنرمندان، در حالي كه در كشورهاي ديگر مخاطبان به راحتي به سيل نوشته هاي مختلف تاريخي و تحليلي در مورد هنرمندان دسترسي دارند.
همين امر انگيزه اي براي گفت وگو و تدقيق در علل اين كمبود در هنر كشور با اين هنرمند شد.

* شما يكي از پيشگامان مدرنيسم در مجسمه سازي ايران بوده ايد و بسياري بنيانگذاري اين شيوه را مديون تلاش هاي هنري شما مي دانند. سير رشد و توسعه مدرنيسم در هنرهاي تجسمي كشور در سال هاي گذشته، پيشينه اي پيوسته را به نمايش مي گذارد كه مي توان از آن به عنوان تاريخ هنرهاي تجسمي مدرن ايران ياد كرد و ادعا كرد مدرنيسم در شاخه هاي گرافيك، نقاشي و مجسمه سازي در كشور صاحب تاريخ مستقل خود است؛ اما در برابر آن جست وجو و تحقيق در زمينه «نقد هنرهاي تجسمي» به شكل گيري «تاريخ» منجر نشده است.
هنرهاي تجسمي بدون وجود جريان «نقد هنر» چگونه در كشور رشد كرده است؛ با توجه به اين كه منتقد با نوشته خود به هنرمند در يافتن راه هنري اش كمك مي كند.
- در سال هاي آغاز مدرنيسم در هنرهاي تجسمي كشور كه به سال هاي آغاز دهه ۱۳۳۰ خورشيدي بازمي گردد، گزارشگراني در عرصه نوشتار هنرهاي تجسمي فعاليت خود را آغاز كرده بودند و با درج ستون ها و صفحاتي در روزنامه ها و مجلات آن زمان به فعاليت اطلاع رساني در زمينه هنرهاي تجسمي مي پرداختند.
بسياري از مجلات و روزنامه هاي آن زمان با توجه به اهميت اطلاع رساني در عرصه هنر خود را ملزم به انعكاس اخبار و رويدادهاي هنري كشور مي دانستند و اين اخبار در دامنه وسيعي از جرايد كشور، از مجلات وزين و معتبري مانند «سخن» گرفته تا روزنامه هايي مانند كيهان و اطلاعات چاپ مي شد.
در روزنامه ها ستوني با عنوان «در شهر چه خبر است»، وجود داشت كه به انعكاس رويدادهاي هنرهاي تجسمي از جمله اعلام زمان و مكان برگزاري نمايشگاه هاي هنري در كنار ديگر رويدادهاي مهم فرهنگي مي پرداخت.
در اين ميان شايد بتوان «كريم امامي» را به عنوان يكي از نخستين فعالان عرصه نقد هنرهاي تجسمي كشور معرفي كرد. وي به شكل جدي و مستمر به بازديد و بررسي نمايشگاه هاي هنري مي پرداخت و نقدهاي خود را در نشريات مختلف آن زمان در اختيار علاقه مندان قرار مي داد. در واقع واژه هنري «مكتب سقاخانه» از ابداعات اين منتقد است كه به يادگار در تاريخ هنر اين كشور برجا مانده است.
به علاوه در همان زمان چند نفر از نقاشان كشور نيز به نوشتن نقد در كنار فعاليت هنري خود روي آوردند.
منصوره حسيني يكي از همين افراد است كه براي مدتي به عنوان منتقد هنري روزنامه كيهان در آن زمان فعاليت مي كرد و با توجه به دانش و آگاهي كه نسبت به هنر غرب داشت، به ريشه يابي جريان ها و رخدادهاي هنري كشور مي پرداخت.
* فعاليت هاي مستقل هنرمندان و هنرشناساني كه از آنها ياد مي كنيد با شكل گيري «جريان نقادي» در عرصه هنرهاي تجسمي كشور متفاوت است. اين فعاليت ها تلاش هاي جسته گريخته افرادي واجد حس مسئوليت است و به تجربه مي توان گفت هنگامي بارز مي شود كه عرصه فاقد يك جريان مشخص و سالم است.
- نمي توان كتمان كرد كه هنرهاي تجسمي كشور همواره از نظر وجود منتقد در مضيقه بوده است و علت آن هم در دستگاه آموزشي كشور نهفته است.
دستگاه آموزشي ما امكان تحصيل در رشته هاي عملي هنر همانند نقاشي، گرافيك و مجسمه سازي تا سطح كارشناسي ارشد را هموار كرده است، اما براي ايجاد فضاي آموزشي در رشته هاي تحقيقي و نظري همانند «تاريخ هنر» و «نقد هنر» هيچ تدبير بارزي چاره نكرده است.
براي رشد همه جانبه و صحيح هنرهاي تجسمي كشور بايد به اهميت تربيت منتقد و مورخ هنر پي ببريم و زمينه اي فراهم كنيم تا افرادي كه علاقه مند به نوشتن نقد هنرهاي تجسمي هستند، بتوانند در سطوح بالاي دانشگاهي كشور به فراگيري اين كار بپردازند.
با گذشت سال هاي متمادي از جريان هنرهاي تجسمي كشور، هنوز افرادي كه به شكل جدي در عرصه نوشتار هنرهاي تجسمي كشور فعاليت مي كنند از ميان خود نقاشان برمي خيزند.
در شرايط فعلي تنها خود هنرمندان به فعاليت هاي تحقيقي و علمي به شكل جدي در زمينه هنرهاي تجسمي مي پردازند. براي مثال نگارش دايره المعارف هنر در كشور توسط روئين پاكباز انجام مي شود كه خود يكي از هنرمندان عرصه نقاشي در دهه هاي گذشته بوده است.
از اين منظر در عرصه مطبوعات و نوشتار كشور دچار كمبود شديد وجود منتقدان حرفه اي است.
* با توجه به فقدان جريان نقد هنرهاي تجسمي در كشور اين عرصه دچار چه مشكل و كمبودهايي شده است؟
- فقدان جريان نقد هنري در كشور باعث شده است تا روند تشخيص هنرمند و چرخه فعاليت هنري معيوب شود. در واقع در شرايط كنوني مجالي براي ظهور و بلوغ «نقادان كاشف» وجود ندارد و به اين ترتيب هنرمند بايد منتظر بماند تا در سفر يكي از هنرشناسان اروپايي به كشور آثار خود را عرضه كند و پس از تاييد آثارش توسط اين هنرشناسان موقعيت خود را در سطح ملي تثبيت كند.
در وضعيت كنوني هنرمند بايد منتظر بماند تا هنرشناس اروپايي آثار هنري ما را ببيند و بر اهميت آن صحه گذارد و تا ما متوجه شويم يك هنرمند برجسته در سطح جهاني در كشور خود پرورش داده ايم.
نمونه اين آسيب در عرصه سينما با عباس كيارستمي به خوبي شناخته شده است. اين هنرمند را ابتدا هنرشناسان اروپايي كشف كردند و سپس هنرشناسان داخلي به تاييد وي پرداختند در حالي كه اين وظيفه منتقدان داخلي است كه هنرمنداني مانند كيارستمي را كشف كنند و به جهان معرفي كنند.
* با توجه به ضرورت ظهور جريان نقد كاشف در كشور، يك منتقد از اين نوع بايد واجد چه خصوصيات و ويژگي هايي باشد؟
- نقاد كاشف فردي است كه تسلط جامع و كاملي نسبت به مباني روز هنرهاي تجسمي جهاني داشته باشد و از حوادث و اتفاقات مهم هنري جهان به خوبي آگاه باشد. چنين فردي همچنين بايد نسبت به تاريخ هنر آگاهي كافي داشته باشد و سير وقايع و رويدادهاي هنري و نحله هاي فكري آن را به خوبي درك كرده باشد.
اما آنچه در اين ميان اهميت بسيار بالايي دارد اين است كه چنين فردي بايد نسبت به ساختار هنر كشور و گذشته آن نيز واقف باشد كه البته چنين افرادي در كشور ما نادرند.
در واقع با پرورش چنين افرادي در كشور مي توان اميدوار بود كه توانايي عرضه صحيح هنر كشور به جهانيان و همچنين هموطنان را به دست آورده ايم.
* ورود مدرنيسم در هنرهاي تجسمي كشور با آغاز تدريس دانشگاهي هنر همراه است. در چنين شرايطي چگونه تربيت منتقد هنري به فراموشي سپرده شد؟
- از همان سال هاي ابتدايي تاسيس دانشگاه ها و مدارس هنري در كشور مسأله كمبود افراد متخصص در مسائل نظري هنر منجر به بروز اين مشكل شد. در آن زمان براي تدريس مسائل عملي و تكنيكي مي توانستيم از ميان افرادي كه مشغول به فعاليت در زمينه خلق آثار هنري هستند عده اي را انتخاب كنيم و زمينه انتقال مهارت هاي آنان را فراهم كنيم، اما هنگامي كه قصد برنامه ريزي براي تدريس مبناهاي نظري هنر و يا تاريخ هنر را داشتيم، افرادي شاخص در اين زمينه ها وجود نداشتند كه بتوانند گره گشاي مسائل باشند. در واقع در آن زمان از وجود نويسندگاني كه آشنايي مختصري با مقوله هاي نظري و تاريخي هنرهاي تجسمي داشتند استفاده مي كرديم. براي مثال از وجود فردي مانند «پرويز مرزبان» كه به زبان هاي خارجي مسلط بود و در آن زمان آشنايي مختصري هم با مقوله هنرهاي تجسمي داشت براي تدريس استفاده شد. افراد ديگري همانند خانم آل احمد و سيمين دانشور نيز در اين زمينه در دانشگاه هاي ما به خدمت گرفته شدند. به اين ترتيب مشخص است كه در آن زمان با اين مشكل روبه رو شديم و اين روال همچنان ادامه يافت.
* به نظر مي رسد با بروز چنين مشكلي در هنگام پي ريزي مدرنيسم در كشور بايد تاكنون نسبت به رفع معضل اقدامات مهمي صورت مي گرفت، اما گذشت سال ها نشان مي دهد، در سطح دانشگاهي كوششي براي رفع مشكل تدريس مباني نظري صورت نگرفته است و مشكل به قوت خود باقي است.
- به نظر مي رسد كه مشكل برخاسته از بطن جامعه است و مردم يا به عبارتي فرهنگ ما جريان نقد هنري را جدي نگرفته است و اين كار را به شكل يك شغل به رسميت نشناخته است. در واقع به باوري گمان دارد كه منتقد حرفه اي در اين كشور از گرسنگي محكوم به مرگ است، زيرا در نهايت كه هنرمند با برپايي يك نمايشگاه اقدام به فروش آثارش مي كند، اما جامعه محصول كار منتقد را نمي شناسد و به آن باور ندارد.
در شرايط فعلي مشخص نيست كه منتقد در كجا بايد مطالب خود را ارائه كند و از كجا مي تواند مزد كار خود را دريافت كند. در واقع مطبوعات ما نيز از استحكام و چارچوب شناخته شده و معتبر جهاني تبعيت نمي كنند و براي نشر نقد احترام لازم را قائل نيستند.
مسأله نقد و مباني نظري هنر در گذشته در كشور مورد توجه قرار نگرفته، مهجور باقي گذاشته شده است و امروزه نيز تلاشي براي بهبود آن صورت نمي گيرد و به اين ترتيب هنرهاي تجسمي به شكل كلي از آسيب آن بي امان نمانده است.
توجه به نقد هنري در كشور گره گشاي برخي از مشكلات است و با گسترش عمومي هنر بر ضرورت آن افزوده مي شود.

سايه روشن هنر
انتشار متن هاي سينمايي اندي وارهول
اندي وارهول، هنرمند مشهوري است كه اين شهرت بعد از مرگش افزايش يافت تا جايي كه اكنون به تأثيرگذارترين هنرمند در جهان تبديل شده است.
با هنرمندي كه تصاويري نمادين خلق كرده و به طور كلي بيشتر كارگردان فيلم بوده است، مي توان در كتابي هيجان انگيز نوشته «كالي انجل» ، مسئول موزه هنر آمريكايي ويتني با نام «متن هاي سينمايي اندي وارهول» آشنا شد.
جان گيورنو، شاعر و دوست اندي وارهول در اين باره به روزنامه آبزرور گفت: اين موضوع داستان ساده اي است. سال ۱۹۶۳ بود؛ اوايل سال يوناس مكاس، پايه گذار سينماتك در نيويورك، سالن سينماي كوچكي را اجاره كرد. گيورنو با گروهي همراه با وارهول، در اين سالن به تماشاي فيلم مي رفتند.
گيورنو گفت: ما بارها و بارها به تماشاي يك فيلم مي نشستيم؛ اندي معتقد بود فيلم مملو از نيروهاي بالقوه است به اين ترتيب در ماه آوريل تصميم گرفت، فيلم بسازد.
جرالد مالانگا، يكي از مشاوران كليدي وارهول نيز در اين باره افزود: من با اندي به مغازه اي براي خريد يك دوربين رفتم. اين دوربين بولكس نام داشت كه با حلقه ۱۰۰ فوتي فيلمبرداري مي كرد. هفته بعد وارهول فيلمبرداري نخستين فيلم خود را آغاز كرد. او نام اين فيلم را كه گيورنو را در حال خواب نشان مي داد، «خواب» گذارد.
مالانگا گفت: اندي كليد آپارتمان جان را داشت. جان خواب بسيار سنگيني داشت. فيلمبرداري اين فيلم تنها يك هفته زمان برد. او شايد چهار شب در هفته به آپارتمان جان مي رفت و در اين چهار شب مرتب فيلمبرداري مي كرد. او به مدت شش ساعت فيلمبرداري كرد. وارهول پس از اين فيلم، فيلم «خوردن» را ساخت كه «رابرت اينديانا» - هنرمند- را در حال خوردن يك موز نشان مي داد. سپتامبر همان سال، مالانگا و تيلور ميد، يكي از اعضاي اين گروه به لس آنجلس رفتند تا در افتتاحيه دومين نمايشگاه وارول در گالري فروس اروينگ بلوم شركت كنند. ميد نيز اضافه كرد: هر چه به ساحل غربي نزديك تر مي شديم، گويي هنر پاپ به سوي ما مي آمد، اندي در اين مدت در حال كشف بود. او از علامت هاي ويژه تبليغات و نشانه هاي متل ها الهام مي گرفت. به اين ترتيب آنها تصميم گرفتند فيلم ديگري بسازند. آنها به مدت دو هفته در هتل «بورلي هيلز» براي ساخت فيلم «ديدار دوباره تارزان و جين» ماندند. اين روزنامه  در ادامه نتيجه گيري كرده است كه وارهول پيش از اين توانايي اش را در دنياي فيلمسازي نشان داده بود.
به گفته ميد، با اين وجود او هنوز به عنوان يك گرافيست كار مي كرد، او از اين دنيا نان خود را در مي آورد.
بخشي از صحنه هاي فيلم تارزان كه تيلور ميد در آن ايفاي نقش مي كرد و دنيس هوپر نيز نقش كوتاهي در آن داشت در اين هتل فيلمبرداري شد. وارهول يك فيلمساز بود.
در اين فيلم نام وي به عنوان كارگردان ثبت شد، اما در حقيقت اين، پروژه تيلور ميد بود. فيلم هاي بعدي وارهول كه محدود بودند در نيويورك فيلمبرداري شدند.
او اين فيلم ها را با دوربين «هندي كم» فيلمبرداري مي كرد. بيلي نيم، مشاور كليدي ديگر وارهول فيلمبرداري اين فيلم را به عهده داشت. كتاب «متون سينمايي اندي وارهول» شامل ۴۷۲ متن سينمايي است كه موضوع يكي از آنها «ساندار هاچمن» است.
هاچمن در اين باره توضيح داد: اندي به من گفت، مي خواستم از تو فيلمي بسازم فقط از لب هايت. مي خواهم لب هاي يك شاعر را ثبت كنم.

آثار زنان هنرمند ايراني در فراسوي مرزها
گروه نقاشان دنا پس از برگزاري دو نمايشگاه موفق اروپايي در شش ماهه اخير، فعاليت هاي نمايشگاهي خود را با بر پايي نمايشگاهي تازه در ابوظبي پي مي گيرد.
نمايشگاه گروه نقاشان دنا متشكل از شهرزاد اصولي، فرح اصولي، نسرين خسروي، آريا شكوهي اقبال، مريم شيرينلو، رعنا فرنود، ميترا كاويان، فريده لاشايي، معصومه مظفري و گيزلا وارگا سينايي با همراهي آثار هنرمندان مهمان شهرزاد غروي و آناهيتا انصاري پور با عنوان «زنان فراسوي مرزها» در بنياد فرهنگي ابوظبي از ۲۶ فروردين ماه به مدت دو هفته بر پا مي شود.
در اين نمايشگاه كه به دعوت دانشگاه ELI ابوظبي و با حضور فرح اصولي، رعنا فرنود، ميترا كاويان، فريده لاشايي، گيزلا وارگاسينايي و شهرزاد غروي داير مي گردد، بيش از ۶۰ اثر نقاشي و تاپستري به نمايش در مي آيد.
آثار هنرمندان گروه دنا پيش از اين در پاييز و زمستان سال ۸۴ در موزه لودويگ در شهر كوبلنز آلمان به نمايش در آمد.
اين نمايشگاه با حضور مسئولان فرهنگي، هنرمندان و علاقه مندان و با سخنراني مسئول فرهنگي شهر كوبلنز دتلوف كنوپ، رييس موزه لودويگ دكتر رايفنشايد، مسئول فرهنگي انستيتو گوته و مركز حافظ شناسي كلن آقاي دكتر كارستن هاين و فرح اصولي و شهرزاد  اصولي «كه به دعوت موزه لودويگ در مراسم حضور يافته بودند» گشايش يافت.
در طول برپايي نمايشگاه شبكه تلويزيوني ميتل راين در گزارشي، جذابيت اين نمايشگاه را شركت زنان هنرمند ايراني با طيف هاي مختلف كاري از نقاشي خط تا نقاشي آبستره بر شمرد.
روزنامه هاي راين و دي تاس از نشريات سراسري آلمان بودند كه با تيترهايي چون «زنان دنياي خودشان را مي سازند» به نقد و معرفي اين نمايشگاه پرداختند.
پس از اتمام نمايشگاه، اين آثار از تاريخ ۱۲ اسفند به مدت دو هفته در گالري هاي پرسيا و دو جهان در شهر كراكوف لهستان به نمايش در آمدند.
در طول بر پايي اين نمايشگاه، معصومه مظفري و رعنا فرنود به دعوت برگزار كنندگان لهستاني نمايشگاه، به ايراد سخنراني درباره هنر معاصر ايران، در مركز ايرانشناسي اين شهر پرداختند. همزمان با اين نمايشگاه فيلم هايي درباره هنرمندان زن ايراني به نمايش در آمد.

هنر
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |