دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۵
در حاشيه نخستين جشنواره فرهنگي- هنري معلولان (باور)
معلولان را باور كنيم
002055.jpg
گروه اجتماعي- چندي پيش جشنواره فرهنگي - هنري معلولان باور در تهران برگزار شد و ماه ها تلاش و كوشش گروهي از معلولان توانمند اين سرزمين به ثمر نشست.
مطبوعات و ساير رسانه هاي جمعي هر يك به نوبه خود در پوشش خبري اين رويداد كوشيدند، اما اكنون كه پرونده اين جشنواره بسته شد بجاست كه به عنوان يك بيننده منصف به مرور آنچه گذشت بپردازيم و به نقد آن بنشينيم. بارها شاهد بوديم كه سازمان ها و ارگان هاي متولي امور معلولين همچون سازمان بهزيستي به بهانه هاي مختلف به نوعي از هنرمندان معلول قدرداني كرده و تا حدي سعي در شناساندن آنها به جامعه داشته است كه ارزيابي اين عمل در جاي خود قابل بحث و بررسي است ولي اين نخستين باري بود كه يك تشكل غيردولتي (NGO) دست به چنين كاري مي زد، به همين دليل نقد اين عمل بايد از ويژگي هاي خاصي برخوردار باشد، يعني اولاً امكانات يك تشكل غيردولتي در ابعاد مختلف بررسي شود و ثانياً به اين پرسش پاسخ گفته شود كه دولت به عنوان حامي اين گونه تشكل ها چگونه وارد عمل شد و تا چه اندازه به حمايت از اين حركت فرهنگي پرداخت؟
اما براي پاسخ دادن صحيح به اين پرسش ها، نخست لازم است اين پيش زمينه را در ذهن داشته باشيم كه عملكرد گروه باور در درجه اول يك اقدام فرهنگي و در درجه دوم يك نوآوري است كه از اين دو گزينه مي توان يك تركيب زيبا ساخت به نام نوآوري فرهنگي.
حالا با توجه به اين نكته كه اولاً از نظر منطقي گاه نوآوري ها با يك موفقيت نسبي روبه رو مي شوند و ثانياً فرهنگ سازي همواره پروسه اي است كه بعد از گذشت يك زمان قابل توجه تاثير خود را بر جامعه مي گذارد، مي توان منصفانه تر به عملكرد اين انجمن نگريست كه در اين ميان بررسي ويژگي هاي كلي عمل ضروري است.
به نظر مي رسد نخستين ويژگي برپايي اين جشنواره كه در ديدگاه كلي تر ويژگي بارز انجمن باور نيز هست خودجوش بودن حركت است، يعني اين بار سازماني در كار نبوده كه براساس وظايف و مسئوليت هاي محوله دست به چنين اقدامي بزند. نكته مهم در كالبد اين حركت خودجوش آن است كه گروهي غيرمعلول نيز در اين ميان سهم بسزايي داشته اند كه اين مي تواند به عنوان يك پيروزي مهم در عرصه فرهنگ سازي براي معلولان قلمداد شود، چون هدف اصلي فرهنگ سازي در زمينه معلولان آن است كه افراد غيرمعلول با معلوليت آشنا شوند و راه را براي احقاق شهروندي معلولان هموار سازند.
ويژگي ديگر برپايي اين جشنواره، همگاني بودن بخش كاريكاتور آن با موضوع معلولين در شهر بود. به اين معني كه در فراخوان جشنواره از همگان (معلول و غير معلول) خواسته شده بود مشكلات زندگي شهري براي معلولان را به تصوير بكشند (آن هم به زبان كاريكاتور). هنر كاريكاتور هنري است با درون مايه طنز، اما بيان شيوايي است براي ابراز دردها و مشكلات اجتماعي و سياسي.
بخش كاريكاتور جشنواره دو هدف اصلي داشت، يكي آن كه خود معلول را بر آن دارد تا مشكلات روزانه خود كه در سطح شهر با آن دست به گريبان است را با زباني ساده اما گويا بازگو كند، چون هنر كاريكاتور هنري است كه مي تواند بيشترين پيام را در كمترين زمان به مخاطب برساند. هدف دوم ايجاد اين پرسش در ذهن افراد غيرمعلول بود كه به نظر شما يك معلول در سطح شهر با چه مشكلاتي روبه رو است؟
كه اين نيز مي تواند مقدمه اي باشد براي چاره انديشي افراد غيرمعلول براي حل مشكلات شهري معلولان.
اما مي رسيم به بررسي عملكرد طرف مقابل داستان، يعني دولت، رسانه ها و به طور كلي همه آنهايي كه مي توانستند در برگزاري اين جشنواره نقش موثرتري ايفا كنند و نكردند.
در ابتدا اين سؤال مطرح مي شود كه در طول زمان برگزاري جشنواره يعني از ابتداي فراخوان تا مراسم اختتاميه، افراد عادي تا چه حد از طريق رسانه ها مانند صدا و سيما از برپايي آن مطلع شدند؟
بايد پذيرفت رسانه ملي در اين زمينه آن طور كه بايد و شايد عمل نكرد. در اين مدت حتي يك زيرنويس درباره برگزاري جشنواره در تلويزيون مشاهده نشد و جاي خالي پارچه نوشت هاي جشنواره در سطح شهر كاملاً مشهود بود.
اينگونه بي مهري ها از ياد نخواهد رفت، سخن از بي مهري به يك تشكل غيردولتي چند صد نفره نيست. بپذيريم كه مسئوليت رسانه ملي در قبال اين حركت عظيم بسيار فراتر از اعلام در بخش خبري و اعزام چند خبرنگار به جشنواره است. صدا و سيمايي كه در آگاه كردن مردم از محل و زمان برگزاري بسياري مراسم سنگ تمام مي گذارد، چرا نبايد در اين زمينه به يك آگاهي رساني جدي دست مي زد.
جشنواره به پايان رسيد، اما باز هم با چند سؤال جدي روبه رو هستيم، اول اينكه در حركت هاي مشابه بعدي تا چه حد مي توانيم روي كمك مسئولان حساب كنيم، دوم اينكه آيا فرهنگ سازي در بعد وسيع بدون حمايت مسئولين نتيجه لازم را خواهد داد؟

صداي معلولان در گوش شهر
002058.jpg
به تماشا سوگند
و به آغاز كلام
سهراب سپهري
سيدمحسن حسيني طاها - براي كسي كه مي نويسد نشستن پشت يك ميز و انديشيدن براي طرح يك موضوع بر صفحات كاغذ تجربه آشنايي است. گاه شيرين و لذت بخش و زماني طاقت فرسا و زجرآور.
شيريني و لذت بخشي از اين بابت كه كوششي است براي رساندن يك پيام به مخاطب و به انجام رساندن عالي ترين رسالت قلم؛ قلمي كه لايق سوگند خداوند است و طاقت فرسا و زجرآور از اين رو كه گاه در راه رساندن اين پيام موانع به حدي است كه يا ارتباط را غيرممكن مي سازد و يا اگر هم پيامي به مخاطب برسد رنگ و بويي از منظور اصلي را با خود ندارد تا جايي كه خود گوينده از گفته پشيمان مي شود. آري اين همان فريادي است كه به جايي نمي رسد و منصفانه بايد گفت كه در اين مصيبت ناليدن و شنيدن هر دو دچار مشكل است. با اين همه باز هم بايد به قلم پناه برد و از او خواست تا مددكار بي زباني ها و بي حمايتي ها باشد؛ بي زباني ها و بي حمايتي هاي قشري از جامعه كه به واسطه محدوديت هايش معلول خوانده شده و به خاطر معلوليت هايش گاه از حقوق انساني خود محروم مي ماند.
من نيز به قلم و به خداوند متوسل مي شوم و توفيق مي خواهم تا دردهاي قشري را بر صفحه متجلي سازد كه خود نماينده اي از آنانم. اين نمايندگي را هيچ مرجع حقوقي به من اعطا نكرده و تنها درد آشنايي و احساس مسئوليت چنين وكالت گرانبهايي را به من ارزاني داشته است.
درد آشنايي به اين خاطر كه خود يك معلولم و معلوليت و كمبودهاي يك جامعه توسعه نيافته شيريني را از سال هاي كودكي و نوجواني ام گرفته است و احساس مسئوليت از اين بابت كه با همه بي بهرگي ها از يك خانواده آگاه بهره مند بوده ام و به يمن همت بلندشان تحصيل كرده ام و حال كه به قول سهراب سپهري از سر سوزن ذوقي نيز برخوردارم هر چه مي انديشم ننوشتن از دردهاي همنوعان خود را چيزي جز يك گناه نابخشودني نمي دانم و اين در شرايطي است كه نوشتن از مسائل معلولان و سخن گفتن درباره آنها در جامعه ما به حدي اندك است كه هرگاه مي خواهم همراهانم را در اين وادي بشمارم انگشتان دستم را زياد مي آورم و اين ستودن خويش نيست سخن اين است كه به دليل كمي مجال براي دلسوزان و دردمندان از اين عرصه گاه حتي از وجود يكديگر هم بي خبرند و يا امكان هم نشيني و هم انديشي را ندارند. انعكاس مشكلات و دردهاي معلولان در مطبوعات به حدي است كه بسياري از آنها تنها روز جهاني معلول يا روز بهزيستي را به اين امر اختصاص مي دهند آن هم از اين رو كه به همگان بفهمانند از تقويم روميزي بي بهره نيستند و مناسبت هاي سال را مي دانند. متأسفانه صدا و سيماي ما نيز معلولان را از ياد برده و سخن گفتن از آشپزي و نگهداري كودك گرفته تا سياست و اقتصاد و تكنولوژي را روا ولي پرداختن به مشكلات معلولان را امري ناروا و بيهوده مي داند. آري معلولان در جامعه ما هيچ سخنگاهي ندارند تا پيام خود را به گوش همشهريان خود برسانند و آنها را در شناخت معلول و معلوليت ياري دهند.
هر چند تلاش هاي معلولان در رساندن پيام خود غيرقابل انكار است، اما به دليل مشكلات ذكر شده، بالاترين موفقيت در اين راه، آن است كه معلولان صداي يكديگر را مي شنوند. ولي بايد پذيرفت كه اين كافي نيست و سخن معلول بايد به گوش جامعه اي برسد كه او را نمي شناسد و به دليل همين عدم شناخت رفتار صحيحي با او ندارد. اما تمام اين مشكلات و كمبودها نمي تواند و نبايد عرصه را بر دلسوزان و فرهنگ سازان تنگ نمايد.
يك بار ديگر بايد از نو شروع كرد و قدم در راهي نو گذاشت و نوتر به مسائل و مشكلات نگريست و از هر امكاني ولو اندك در جهت شناساندن معلولان به جامعه بهره گرفت. ما نيز به ياري دوست و ياراي دوستان، گامي نو برداشتيم تا مشكلات و مسائل معلولان را از اين طريق به جامعه انعكاس دهيم، اگر ياري دوستان، صاحب نظران و دردآشنايان نباشد تنهاييم و اگر باشد مفتخر و سرافراز.

نگاه
پيروزي در رقابت سخت
چندي پيش نشست معرفي معلولان موفق در مجتمع آموزشي نيكوكاري رعدالغدير برگزار شد:
- فريده حلمي،فوق ليسانس زمين شناسي (داراي معلوليت ضايعه نخاعي)
- بهاره هنر پرور، دانشجوي دكتراي شيمي (داراي معلوليت CP)
- فرزانه پارسايي، مشاور و روانشناس (داراي معلوليت ضايعه نخاعي) از جمله ميهمانان نشست بودند.
وارد سالن كه شدم با نگاه متعجب چهره هاي جديد را مشاهده مي كردم. جمعيت زياد بود و پيدا كردن جاي ثابت قدري مشكل، روي يك صندلي كنار بچه ها نشستم. برنامه شروع شد.
ابتدا فريده حلمي به معرفي خود پرداخت:
فوق ليسانس رشته زمين شناسي هستم. در ارديبهشت ۶۴ بر اثر تصادف و آسيب مهره هاي ۵ و ۶ گردن دچار ضايعه نخاعي شدم. پزشكان معتقد بودند از اين به بعد زندگي من فقط محدود به كمك سايرين خواهد بود.
كسي كه تا ديروز به كلاس درس مي رفت و تدريس مي كرد و در سازمان زمين شناسي مشغول فعاليت بود حالا بدون هيچ حركتي روي تخت بيمارستان روزها را سپري مي كرد.
مهمترين مسئله پذيرش اين وضعيت بود. معلمي كه تا ديروز در كلاس درس هميشه حرفش مبارزه با مشكلات و تلاش براي رسيدن به پيروزي بود حالا روي تخت بيمارستان با ديدن دانش آموزان بايد به خودش ثابت مي كرد كه مي تواند و بايد پيروز شود.
در اين مرحله پيشگيري از ناراحتي مضاعف افراد خانواده و همچنين حضور شاگردانم كه مي بايست پاسخگوي آنها باشم عامل مهمي بود كه تصميم بگيرم بدون توجه به گفته پزشكان خودم را از تخت جدا كنم.
حالا يك فريده جديد متولد شده بود، با توانايي هاي جديد. فريده حلمي ادامه داد: من معتقدم كه اگر خدا نعمتي را از بنده اش مي گيرد، يقينا توانايي ها و نعمت هاي ديگري به او مي بخشد و خداوند در اين مرحله صبر و تحمل مرا دو چندان كرد. ديگر نمي توانستم به راحتي صحبت كنم و به دليل مشكل تنفسي حتي ساده ترين كارهاي روزمره ام را انجام دهم.
انگيزه ديگري كه نقطه عطف زندگيم بود و باعث پيشرفت چشمگير من شد آشنايي با خانم دكتر فتانه ميرفتاح موسس انجمن ضايعه نخاعي تهران بود. با تمرين هاي مداوم توانستم از صندلي چرخدار استفاده كنم و تا حد زيادي توانايي هايم را بازيابي كنم.
با تلاش و پشتكار و تشويق اطرافيان پاپان نامه ام را نوشتم و موفق به نوشتن مقالات و كتاب هايي در زمينه زمين شناسي شدم. در آن لحظه بود كه حضور و ظهور خدا را در آن جمع احساس كردم.
اين جلسات به منظور ايجاد انگيزه در وجود همه كساني كه براي ادامه زندگي نياز به يك محرك و انگيزه قوي دارند هر پانزده روز يك بار روزهاي پنج شنبه در مجتمع رعدالغدير برگزار مي شود.
حوريه علينژاد

جدول اعداد (سودوكو)
اعداد ۱ تا ۹ را در هر يك از سطرها و ستون ها و مربع هاي كوچك ۳ در ۳ طوري قرار دهيد كه فقط يك بار تكرار شود .پاسخ جدول را فردا در روزنامه ملاحظه خواهيد كرد.
حل جد ول شماره ۱۲۸
002094.jpg

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |