يكشنبه ۱۲ آذر ۱۳۸۵
گفت وگو با دكتر عباس پژمان- مترجم
از خود گذشتگي بخاطر داستان نويسي!
007398.jpg
حسام الدين مطهري
هفته كتاب امسال، با رويكرد ويژه به ادبيات داستاني و در 9 روز برگزار شد. توجه دولت از سال هاي گذشته، به اين حوزه چشمگيرتر به نظر مي رسد. انتصاب معاونت فرهنگي وزير كنوني فرهنگ و ارشاد اسلامي و نيز وزارت يك مدعي داستان نويسي در اوايل كار دولت گذشته، خود به خود توجه دستگاه متولي كشور را به اين سمت كشانده است. از طرفي اتفاقات ديگري نيز، چون رشد كمي فعاليت جوايز و جشنواره هاي ادبي و انتشار شمار گان بيشتري كتاب در حوزه داستان كوتاه، نمود اين واقعيت است كه ادبيات ما رو به سوي رشد دارد.

* سرزمين هاي گوناگون، هر كدام به گونه اي عصري از شكوفايي ادبيات داستاني شان را تجربه كرده اند. شما فكر مي كنيد با توجه به توجه مردم، نگاه دولت و... روزهاي خوب ادبيات داستاني ما فرا رسيده است؟
- ببينيد همان طور كه گفتيد، معمولاً هر كشور يا زباني يك دوره  شكوفايي ادبيات داستاني داشته است. واقعيت اين است كه ما نداشته ايم. بنابر اين احتمال اين كه داشته باشيم خيلي زياد است. منتها بايد شرايطش فراهم شود. و اولين شرطش اين است كه وسيله چاپ آثار نويسندگان فراهم شده و به كار نويسنده اهميت داده بشود. خوشبختانه كارهايي شده و بايد بشود و اگر اين اتفاقات روي دهد احتمال اين كه در سال ها و دهه هاي آينده يك دوره شكوفايي در ادبيات داستاني داشته باشيم خيلي زياد است با توجه به تغيير و تحولاتي كه در يك سال گذشته رخ داد، داستان هاي زيادي چاپ نشد. اميدواريم كه اين دوره به سرعت سپري شده و زمينه اي فراهم شود كه آثار داستاني هم چاپ شده و هم وسيله توزيع آن فراهم بشود.
* فرموديد بايد شرايط بهتري براي توزيع و روند اخذ مجوز نشر پيش گرفت و معتقديد كه كندي اين روند به ادبيات داستاني و ترجمه ما لطمه مي زند. فكر مي كنيد چه راه كاري وجود دارد؟ دولت به عنوان متولي فرهنگي كشور و مردم و فرهيختگان چه نقشي دارند؟
مي شود توزيع را نيز تا حد زيادي درست كرد و كتاب را در شهرستان ها به دست خواننده رساند. در تهران اين اقدام شهرداري- كتابفروشي هاي زنجيره اي شهر كتاب- اقدام مهمي است. الان قسمت عمده اي از كتاب ها را همين كتاب فروشي ها مي فروشند. به هر حال بخشي از بودجه شهرداري صرف امور فرهنگي مي شود كه مثلاً قسمتي از اين بودجه در جهت تأسيس كتابفروشي هاي بيشتر(مثلاً الان به فرض 10 كتاب فروشي شهر كتاب داريم) مي توان اين را به 50 تا رساند. چه ايرادي دارد در گوشه و كنار تهران مثلاً از اين كتاب فروشي ها داير كرد؟ اين خود عامل خيلي مؤثري براي رسيدن كتاب به خواننده و تسهيل توزيع كتاب است.
به هر حال همين گسترش عرضه يك مقدار مخاطب را جذب مي كند. همين طور تبليغ كتاب. مثال شبكه 5 تلويزيون يك برنامه تخصصي در حوزه ادبيات دارد. ساعت 1 نيمه شب است. خب همه آن موقع خوا ب اند. مگر اين كه كسي علاقه داشته باشد يا بي خوابي به سرش زده باشد. خب مي شود برنامه هايي براي ادبيات داستاني در ساعات مناسب در تلويزيون گذاشت.
* شما فكر مي كنيد با توجه به رويكرد دولت، كه شايد هم اصلاً دستاوردي ويژه در پي نداشته است، اساساً توجه مردم نبوده كه دولت را هم وادار به توجه به ادبيات كرده است؟
- ببينيد بگذاريد من خيلي واضح بگويم چون مبهم حرف زدن هم خود مي تواند نوعي آسيب باشد. بگذاريد خيلي صريح نظرم را عرض كنم كه ما مردم كتابخواني به آن صورت نيستيم. در دهه هاي گذشته تيراژ كتاب بالا بود. در سال هاي قبل يا اوايل انقلاب. ولي عمدتاً كتاب هاي سياسي بودند يا كتاب هايي بودند كه به هر حال خواننده آن يك منظور سياسي داشت. حتي من به خاطر دارم قبل از انقلاب اگر نويسنده اي به نحوي سياست در كتابش نبود، يك نوع مبارزه در كتابش نبود، از سوي منتقدين و نويسندگان و خوانندگان طرد مي شد.. آن سال ها اگر ما مثال مي زنيم كه تيراژ كتاب بالا بود به علت عامل سياست بود. با كم رنگ شدن عامل سياست بعد از انقلاب يا مثلاً عوض شدن شكل اين مسائل، كتاب به عنوان وسيله سياسي به آن صورت مطرح نشد. يعني همين كه نويسندگان به جوهره هنر توجه كردند، به جوهره ادبيات توجه كردند، مخاطب به نحو محسوسي كاهش پيدا كرد. و علاوه بر اين خب بعضي رقيبان ديگر هم براي كتاب به وجود آمد. مثل افزايش كانال هاي تلويزيوني، ماهواره ، اينترنت، من آماري ديدم مثلاً در تاجيكستان (چون زبان شان فارسي است مثال مي زنم.) 17 برابر و شايد بيشتر تيراژ كتاب دارند، آنها ده ها برابر ما كتاب مي خوانند. اگر بر فرض يك ايراني 1 دقيقه وقت صرف خواندن كتاب مي كند، شايد يك فرد تاجيكي 1 ساعت وقت صرف كند. و خب بعضي كشورها هم هستند مثلاً در اروپا كه كتاب خواندن جزو برنامه زندگي شان است. مثل هلند كه يك كشور كوچكي است، هر كتابي كه در دنيا چاپ مي شود، زودتر از هر كشوري در آن جا ترجمه و خوانده مي شود. حقيقتاً الان ما فرد با سواد در كشور كم نداريم، خيلي زيادند ولي يك در هزار اينها هم كتاب نمي خوانند. يعني ما نمي توانيم واقعاً بگوييم خواندن كتاب در ايران يك ارزش محسوب مي شود.
* وارد حوزه تخصصي شما مي شويم، فكر مي كنيد ترجمه چقدر به رشد ادبيات داستاني ما كمك كرده است؟
- به نظر من خيلي كمك كرده. اصلاً ما ژانري به نام رمان و داستان كوتاه نداشتيم. يعني حداقل 100 سال قبل از اين نداشتيم. يعني اين را در واقع از طريق ترجمه شناختيم و شرع كرديم به نوشتن رمان و داستان كوتاه و يكي از عوامل محرك نويسندگان ما هم خود ترجمه ها بوده. يعني با خواندن ترجمه ها است كه بسياري از نويسندگان ما راه خود را پيدا كردند و دست به خلاقيت زده اند. ترجمه الان موقعيتي دارد در دنيا كه هيچ كشوري، ملتي و زباني بي نياز از آن نيست. چه در زمينه ادبيات باشد و چه در زمينه علوم و فلسفه و... فرهيختگان و نويسندگان و دانشمندان يك زبان، بي نياز از آثار نويسندگان زبان هاي ديگر نيستند.
* از اين طرف چطور؟ نويسندگان ما به ترجمه توجه داشته اند و كلاً آثار باارزشي داريم كه ارزش ترجمه شدن داشته باشد. منهاي آثار مشاهير كه بعد از فوت شان ترجمه شده، مثل آثار جلال آل احمد و...
به نظر من تصوري كه ما در اين مورد در ذهن مان شكل گرفته خيلي با واقعيت منطبق نيست. اولاً همان طور كه عرض كردم ما (از لحاظ كمي) خيلي ادبيات داستاني خلق نكرده ايم. ما در بهترين وضعيت در هر سال چند رمان ارزشمند مي نويسيم؟ الان در دنيا در هر سال، حدود هفتاد الي 110 هزار اثر ادبي اعم از شعر و نمايشنامه و رمان و مجموعه داستان و كتاب نقد خلق مي شود. قسمت عمده اين حجم واقعاً مزخرف است ولي تعداد آثار ارزشمند هم كم نيست.در اين شرايط اگر نويسنده اي بخواهد خود را در سطح جهاني مطرح كند واقعاً كار سختي است، به زبان ساده تر رقيب خيلي زياد است و علاوه بر اين نويسندگان بزرگ دهه هاي پيش، بسياري از قله ها را فتح كرده اند. براي اين كه كسي بخواهد در دنيا مطرح بشود بايد حداقل در سطح آنها قرار بگيرد. خب اين كار واقعاً سخت است حقيقتاً دنيا آن قدرها هم نسبت به ادبيات داستاني ما بي لطف نبوده است. به فرض يكي از كشورهايي كه ادبيات داستاني شان جهاني است، كلمبيا است. كلمبيا حدود 40 ميليون جمعيت دارد و آن جا تعداد نويسندگانش هم به نسبت بيشتر از ما است. يعني آن 40 ميليون جمعيت، فكر مي كنم در حال حاضر به اندازه ما نويسنده دارند. اگر من از شما و خوانندگان همشهري بپرسم غير از گابريل گارسيا ماركز كدام نويسنده كلمبيا را مي شناسند، من فكر نمي كنم كسي از نويسنده اي كلمبيايي نام ببرد و بگويد من اين را مي شناسم و آثارش را خوانده ام. يعني كلمبيا فقط با ماركز و يكي- دو نفر ديگر جهاني است. من ليستي ديدم از نويسندگان مكزيك، كه مثلاً اينها حدود 300 نويسنده مطرح اعم از درگذشته يا زنده دارند. شما فكر مي كنيد از اين تعداد آثار چند نفرشان به زبان هاي ديگر ترجمه شده؟ حدود۴۰ نفر و تازه از اين 40 نفر، مثلاً بسياري از آنها فقط با يك اثر در آن ليست۴۰ نفري قرار مي گيرند و يا با چند داستان كوتاه كه در يك مجموعه چاپ شده. مكزيك تقريباً موقعيتي مثل ما دارد؛ از لحاظ فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي. نويسندگان ما هم در اين حد ترجمه شده اند به زبان هاي ديگر. ولي خب با اين حجم كم ادبيات ما، به نظر من در آن حدي كه بايد در سطح جهاني مورد توجه قرار بگيريم، قرار گرفته ايم. يعني حداقل 20-30 نويسنده ما آثارشان به ديگر زبان ها ترجمه شده و بعضي از آنها هم در حد خودش مورد استقبال واقع شده ولي ما كمي توقع مان را بالا برده ايم.
* تصور مي كنيد نويسنده هاي ما كارشان نزديك به هم است و كسي را نداريم كه با فاصله زيادي از ديگران سر باشد؟
- آخر كار نكرده اند. نويسندگي الان در ايران نوعي از خودگذشتگي است. با نويسندگي نمي توان امرار معاش كرد. حتي نويسنده اي كه كارش خيلي مورد توجه قرار بگريد هم نمي تواند از اين طريق امرار معاش كند.
* نويسنده شأن اجتماعي ويژه اي هم ندارد.
- بله. مثلاً هيچ نويسنده اي نمي تواند برود يك اداره و در جواب اين كه شما چه كاره اي بگويد من نويسنده ام. نويسندگي اصلاً شغل محسوب نمي شود. نويسنده هر قدر هم كه در ايران موفق باشد، به آن صورت كسي نمي شناسدش. بنابراين انتظار زيادي نبايد از نويسنده داشت. با اين وضعيت، مخصوصاً اين كه خب به هر حال آسيب هاي ديگري هم هست، يك عده در سال هاي اخير پيدا شده اند كه در واقع گردانندگان حاشيه هاي ادبيات هستند، يا حتي خب به هر حال، اينها سعي مي كنند كه كسي به آن صورت مطرح نشود. اين سياست هم هست واقعاً. مثلاً در بعضي از جايزه ها اين قضيه خودش را به شكل آشكاري نشان مي دهد. خب تا وقتي اين وضعيت هست، ما نبايد خيلي انتظار داشته باشيم كه يك باره نويسنده اي پيدا بشود كه بگذارند به طرز محسوسي از ديگران متمايز باشد. .
* به جوايز ادبي اشاره فرموديد، تصور مي كنيد كه الان جوايز ما در چه سطحي قرار دارند آيا با نهايت دقت و صداقت به افراد جايزه اعطا مي شود يا اين كه بيشتر براساس مسائل حاشيه اي و سياسي به ماجرا نگاه مي كنند؟ كلاً جوايز به ادبيات ما كمك كرده اند يا صرفاً نوعي بازي بوده اند؟
- نه تا حالا كه به نظر من نمي شود گفت كمكي كرده اند. اگر واقعاً باقي نهادها توانسته اند به ادبيات كمك كنند، جوايز ادبي هم توانسته اند و چيزي فراتر از اين نبوده است. مضاف بر اين كه ديديم در اين 6-7 سال اخير وقتي تعدادشان افزوده شد، اينها هم بحث هاي زيادي به وجود آوردند و اعتراضات زيادي را برانگيختند كه به نظر من در اكثر موارد اين اعتراضات به حق هم بود. من اين را با اطمينان مي گويم كه مواردي هم بوده كه اصلاً داور كتاب را نمي خواند. چون مثلاً در ذهنش بود كه به فلان كتاب امتياز ندهد و به فلان كتاب حتماً امتياز بدهد. از اين مسائل خب زياد بود. تا وقتي كه اين جور مسائل هست، خب طبعاً جايزه نمي تواند موفق باشد و براي همين هم بود كه هيچ كدام آنها نتوانستند آن طور كه انتظار مي رفت اعتبار كسب كنند. بعضي كمابيش كسب كرده اند اما نه در حدي كه واقعاً بتواند تأثيرگذار باشد. جايزه به نظر من خيلي نمي تواند در امور كتاب تأثيرگذار باشد، به نظرم نقد ادبي بيشتر مي تواند اگر درست حركت كند.
* ولي خب ظاهراً نقد ادبي در ادبيات ما وضعيت بيماري دارد.
- همين. اصلاً يكي از مسائلي كه باعث مي شود آسيب هاي ديگري به وجود بيايند، جوايزي به وجود بيايند كه درست عمل نمي كنند، همين مسئله نقد ادبي است. داوري كه مي رود در جايزه اي داوري مي كند بايد واقعاً از منتقد بترسد. يعني بايد تعدادي منتقد داشته باشيم كه حرف اينها حجت باشد. وقتي جايزه اي درست عمل نكرد، چهار نفر از اين منتقدين وقتي عليه آن نوشتند، آن جايزه را بي اعتبار كنند. اما قبح مسئله از بين رفته و داور هم مي رود هر كاري دوست دارد انجام مي  دهد. حتي رسانه هايي نداريم كه منتقدش در حدي باشد كه با يك نقد بتواند يك جايزه را بي اعتبار كند يا يك جلسه ادبي را بي اعتبار كند.
* مجلات ادبي، چقدر براي تعالي ادبيات ما، فارغ از مسائل سليقه اي فعاليت كرده است؟
- نه همچين مجله اي نداريم. من اتفاقاً چند روز پيش سردبير و مسئول يكي از مجلات خوب و معتبر را ديدم و اين مسئله را به او گفتم. گفتم مقالات خيلي خوبي در چند شماره آخر بود، ولي در كنار اين ها تعدادي مقاله بود كه جز هدر دادن كاغذ چيزي نيست، چرا اين ها را چاپ مي كنيد؟
* ناشران ما چقدر به اين مسئله كمك كرده اند؟
- ناشران ما همه اش به خودشان كمك كرده اند. ناشر فقط به خودش كمك مي كند. ناشران در يك برهه اي در سال هاي گذشته كه كمك دولت زياد بود، اينها مسابقه گذاشته بودند چون هر كتابي كه چاپ مي كردند، مخصوصاً كتاب چاپ اول، يك مقدار كمك و سوبسيد بود. همين مسئله باعث شد هر كس هر چيزي مي نوشت چاپ شد. آن هم بدون رعايت كوچك ترين و بديهي ترين نكات فني و يك بازار آشفته اي ايجاد كرد. الان با قطع اين كمك ها و سوبسيدها، الان تعداد 8000 ناشر شايد تبديل شده به۵۰ ناشر.

سايه روشن
عابربانك و سهم مردم از ادبيات داستاني
كامران محمدي
حكايت
گفتم: هيچ كدام همراهم نيست، اما كارت شناسايي ديگري دارم. گفت: پس نمي شود و سرش را گرم كارش نشان داد. كارت عابر بانكم را مي خواستم.
بانك صادرات، ابتداي خيابان سبلان شمالي.
گفتم : خب، اگر رمز كارت را بدانم، يعني مال خودم است ديگر.
گفت: اگر رمزش را مي دانستي كه دستگاه، كارت را ضبط نمي كرد.
لبخندي زدم و گفتم: برادر من! بحث اين نيست؛ براي برداشتن كارت معطل كردم، دوباره برگشت داخل دستگاه.
دوباره خودش را مشغول نشان داد و گفت: به هر حال فقط شناسنامه يا گواهينامه بايد باشد؛ همين.
فكر كردم چقدر رؤساي شعبه هاي مختلف بانك هاي مختلف با هم فرق دارند. چنان بداخلاق بود كه... .
گفتم: شما كه گفتي اگر رمزش را بدانم، يعني كارت خودم است. پول همراهم نيست و... .
ادامه ماجرا
حكايتي نظير حكايت عابربانك و مسائلي كه در ادارات و خيابان ها و مدارس و تاكسي ها و... رخ مي دهد، حكايت مكرري است؛ حكايتي كه مردم كوچه و بازار كه دست كم 70درصد جمعيت كشور را تشكيل مي دهند، هر روز و هر ساعت با آن سر و كار دارند و دلشان لك زده براي گفتنش. اين مردم بيان داستان نويس را ندارند، اما آنچه از نويسندگانش انتظار دارند، بيش از بيان بن بست هاي فلسفي و حس هاي عجيب و غريب و ماليخوليايي، نوشتن از روزمرگي هاي دردآور لابه لاي بانك ها و مدارس است. اما ادبيات داستاني ايران، چنان درگير چگونه گفتن شده كه چه گفتن، به كلي در لابه لاي تكنيك و زبان و فرم، گم شده است.
داستان اجتماعي در ايران، تنها به داستاني كه به بيان آرمان هاي سياسي گروه ها و ديدگاه هاي مختلف مي پردازد، خلاصه شده است اما اجتماع ايراني، بيش از حزب، در صف هاي عابربانك و گرفت وگيرهاي كاغذبازي در ادارات و ازدحام ناروا بيمارستان ها و... معنا مي شود. با اين وصف، آيا پرسيدن اين پرسش كه چرا تيراژ آثار داستاني ما در بالاترين ميزان خود، يك به ده هزار است؟ بيهوده نيست؟ سهم مردم از تمامي ادبيات داستاني وزين و پر دبدبه و كبكبه و با تمام يال و كوپال رمان ها و داستان هاي كوچك و بزرگ نويسندگان كوچك و بزرگ، چقدر بوده است؟
ميزان توجه نويسندگان فرهيخته به حكايت هايي نظير عابربانك و آنچه هر روز برايشان گفته مي شود يا حتي خود مي بينند، يك به چند هزار است؟ كدام بدهكارند؟ مردم يا نويسندگان؟

هنر
اقتصاد
انديشه
سياست
شهرآرا
|  اقتصاد  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |