بود بايد بيدخش بندار آري
نمايش سالنهاي
ذهن ساختهي
بود بايد بيدخش بندار آري
نمايش يادداشت
در و.ميكند خدمت شاهجهان بهجم كه است دانشمندي بيدخش بندار
اختيار در با جم.ميآموزد او به را انواعدانشها اعتماد ، كمال
همواره شاهان كه آنجا از اما.ميراند حكم جهان بر دانشها اين داشتن
ميسازند نردبان دانشمندان جمله از همهكس از قدرت ، قله به صعود براي
و ميكند كور را آنها دل و چشم شده ، كاذب غروري باعث قدرت همچنين و
ميكنند ، قلمداد دشمن و سپرده فراموشي به را دوستان برخورد اولين با
در را دانشها اين دانشمند ، بندار روزي مبادا اينكه بيم از نيز جم
و دست ساخته كه (روئين دژ) زندان به را او دهد ، قرار دشمن اختيار
خود گذشته به زندان گوشه در بندار.ميافكند است بندار خود دانش
هنگام و بود خوشبين شاه به نسبت آنقدر چرا كه ميخورد افسوس و مينگرد
تعبيه هم خود مباداي روز براي پنهان راهي كم دست روئين ، دژ ساختن
.كند فرار تا نكرد
بيدبخش بندار كارنامهي صحنهاياز در هاشمي مهدي و پورحسيني پرويز
پارسانژاد اميد:عكس
به را اتمي بمب اوپنهايمرپدر داستان بيدرنگ بيدخش بندار سرگذشت
قرار زورمداران دست ملعبه دانشمند و دانش چگونه كه ميكند متبادر ذهن
.ميگيرد
!شد آزمايش وناكازاكي ژاپنهيروشيما شهر دو روي اوپنهايمر دانش
جنگ ، اواخر در زيرا بود نشده ساخته اينمنظور به بمبها آن ظاهرا
و است اتمي بمب ساختن مشغول آلمان كه ميكردند تصور متفقينچنين
شود ، ساخته جنگ پايان از پيش آلمان اتمي بمب اگر كه ميدانستند يقين
اتمي بمب هم متفقين اگر.كرد نخواهد ترديد آن بردن كار به در هيتلر
فرمان به جهت همين به.شود تامل به وادار هيتلر بود ممكن ميداشتند
شد گذاشته اجرا به درلوسآلاموس اتمي بمب ساخت فوري برنامه روزولت
دستور وقتيترومن.بود برنامه اين اجراي مسئول اوپنهايمر دكتر و
همكارانش و اوپنهايمر بيندازند هيروشيما روي را اتمي بمب نخستين داد
را قدرتي نگهداري ظرفيت بشر كه ديدند.شدند متوحش خود كار نتيجه از
.ندارد گرفته قرار اختيارش در كه
كه ميبرد پي گوشهزندان در خوشبختانه بيدخش مابندار دانشمند اما
قرار اختيارش در او كه را قدرتي و نگهداريدانش ظرفيت زورمدار جم
جام اگرشده ميگيرد تصميم شده پشيمان خود كرده از.دادهندارد
.ندهد قرار جم اختيار ديگردر برد گور به آورده خود با كه را دانشي
و بندار كشتن قصد به تعصب و غرور باده سرمستاز جم كه لحظهاي در
خويش كارنامه نوشتن ضمن بندار ميآيد ، زندان به دانش جام بدستآوردن
.نرسد بدان شاه دست تا ميشكند فروكوبيده سنگ به را دانش جام سنگ بر
.ميشود كشته شاه بدست سپس
سازنده از جامدانشهاست كهخالق بيضائي كار و نوشته بيدخش بندار
.است نمونهوارتر و ايثارگرتر مثبتتر ، اتمياوپنهايمرآگاهتر ، بمب
دست به دانش سلاح تا ميشكند سنگ به يكجا كرده جام در خويش جان او
مضمون چنين.نيافتد ندارد را آن از درست استفاده ظرفيت كه ناكسي
اما.مشكل كاريست روايتي شكل به آنهم نمايش يك قالب در زيبائي
نمايش اشكال و شيوهها از او.است كرده آسان را مشكل اين بيضائي
را تماشاچي و ميجويد سود صحنه وسايل و ابزار و خودمان نقالي و ژاپني
.واميدارد تخيل و فكر به
بازيگر دواست بيبهره دراماتيكرايج تعليقهاي و كششها از نمايش
تا كنند بيان را خود حال و گذشته هم ، كنار اما جداگانه بطور بايد
در با البته اين و گردد مجسم صحنه در دانشمند زندگيبندار تراژدي
گفت بايد ابتدامشكل كاريست نمايشي بضاعت و ابزار چنين داشتن دست
صعوبت به ديرآشنا و غريب زباني با طرفگي و زيبائي بدين مضموني بيان
مشكلتر نمايش از را مخاطب دريافت اولي طريق به و ميافزايد كار
.ميسازد
تابع نقلها استاما نقالي به نزديك و روايتي كار شيوه اينكه دوم
را بازيگران دست آن جزء به رعايتجزء و متن حصار.است متن بلافصل
انجام نقال كه گونهاي به) تماشاچي با ارتباط جهت به بداهه بازي براي
طناب روي را ظريف بينهايت كاري بازيگران گوئي.است بسته (ميدهد
با چه پورحسيني پرويز و هاشمي مهدي البته صد و ميدهند انجام بندبازي
باور و زندگي اينكه از بيش اماميدهند انجام را وظايف اين ظرافت
با قهوهخانه نقال كه گونه آن) كند تراوش آنها گفتار ميان از حوادث
.مينمايد رخ آنها كار در فنآوري و تكنيك (ميدهد انجام مهارت
خودنمائي نمايش از مستقل قدري بر ، در فاخري لباس با نمايش زبان
در زبان.فردوسي شعر از ثقيلتر گاه و فهم سخت است نثري زيراميكند
اين در اما مخاطب با ارتباط براي است وسيلهاي نيز نمايش حيطه
نمود براي گفت بتوان تسامح به شايد.است ديگري كار براي نمايشگوئي
و سليقه و ذوق به بسته نيز آن دريافت البته و.است كلام در فنآوري
نه شده زده رقم آشنا كساني براي نمايش گويا.است مخاطب ادبي بنيه
انديشه است مهم آنچه همه اين با اما.ديار هر از مخاطبان گسترده طيف
دانشمند به دل و ميكنيم پيدا نفرت جم از كه آنگاه.است اثر
بر را خود تثبيت مهر كه است اثر نيرومند فكري محتواي اين ميسوزانيم ،
نوع هر و اجرا نحوه و شكل و ميزند مخاطب انديشه بر و نمايش پيكر
.ميدهد قرار سايه در را ديگر فنآوري
بر نمايشنامهنويسي ميدان در ديگر اثري ايجاد در بيضائي تلاش باري
اين در هنوز او.است ستودني تلاشي ايراني ادب و فرهنگ مفاخر بنياد
.بيهمتاست و يكهتاز عرصه
آزاد هژير
نمايش سالنهاي
و بودند فعال شهر تئاتر سالنهاي نوروز ايام در:هنر و ادب سرويس
تا فروردين پنجم از نمايشها اين.است رفته صحنه روي به نمايشهايمهمي
:ميشوند اجرا ثانوي اطلاع
بيدخش بندار كارنامه
در بيضايي بهرام كار و نوشته بيدخش بندار كارنامه نمايش اجراي
جام شدن ساخته درباره نمايش داستانيافت ادامه نيز فروردين77
پرويز نمايش اين در.است جمشيد براي بيدخش توسطبندار نما جهان
روز از بيدخش بيدار كارنامه.دارند بازي هاشمي ومهدي پورحسيني
تالار در ظهر از بعد ساعت 30/6 شنبهها جز به روز هر فروردين 77 پنجم
.ميشود اجرا شهر تئاتر سو چهار
كشون عاشق
كارگردانيسياوشتهمورث به چرمشير نوشتهمحمد كشون نمايشعاشق
نمايشعاشق داستان.است رفته صحنه روي به شهر تئاتر اصلي سالن در
اداره را آن سبيل ناممحمود به مردي كه است قهوهخانهاي درباره كشون
.بگيرد پس را قهوهخانه ميگيرد تصميم قهوهخانه اصلي صاحب.ميكند
دارند بساط قهوهخانه كنار كه شهرفرنگي وحبيب پردهخوان ارسلان
در...اما شوند ، قهوهخانه رفتن دست از مانع تا ميشوند جمع دورهم
و افكاري پرديس حاتمي ، محمد شيري ، محمد شيرازي ، حسنپور كشون عاشق
ساعت جزشنبهها به روز هر كشون نمايشعاشق.دارند بازي تهمورث سياوش
.ميشود اجرا ظهر بعداز 6
محبت با دوستان
از رضاژيان كارگرداني به جبلي نوشتهحميد محبت با دوستان نمايش
رفته صحنه روي به شهر تئاتر بزرگ تالار در پنجمفروردين 77
از پدرش كه محبت مينا:است قرار اين از نمايش اين داستان.است
آن احوال و پدر كاري دوران به بردن پي براي بود قديمي نمايشگران
در و پير حاضر حال در كه او همكاران از تن دو با كشور ، تئاتر زمان
اكبر نمايش اين در...ملاقات اين و ميكند ملاقات ميبرند بسر انزوا
و عبدي اصغر رشيدي ، ليلي قوانلو ، هوشنگ ژيان ، رضا جبلي ، حميد عبدي ،
از بعد ساعت 15/8 بجزشنبهها روز هر نمايش ايندارند بازي ژيان محمد
.ميشود اجرا شهر تئاتر بزرگ تالار در ظهر
نو از روز
در محامدي كارمنيژه و ترجمه نوشتهداريوفو نو از نمايشروز
دو از تلفيقي نمايش اين.ميشود اجرا شهر تئاتر (شماره 2) كوچك تالار
را او زندگي ناملايمات كه است زني آن محور و است داريوفو كوتاه نمايش
بعداز ساعت 7 شنبهها جز به هرروز كه نو از نمايشروز در.ميآزارد
نوبل جايزه داريوفو.دارد بازي سلطاني شهره ميشود ، اجرا ظهر
.است كرده دريافت را ادبيسال 97
آئويي بانو
بيضايي بهكارگردانيبهرام نوشتهميشيمايوكيو آئويي نمايشبانو
آئويي نمايشبانو.ميرود صحنه روي شهربه تئاتر قشقايي تالار در
آئوييدختر بانو ازدواج به سالي نو در گنجي ، شاهزاده:كه است چنين
زندگي پدري خانه در مدتها بودند ، سال كم دو هر چون كه درآمد وزير
شد روكوجو خانم عاشق زماني چند شاهزادهگنجي فاصله اين در.ميكردند
.كرد آغاز زندگي آئويي با او ترك از پس و بزرگتربود او از كه
خانم حسادت ميگويد ، افسانه كه آنطور و شد بيمار آئويي اماخانم
آمي سه متن درآزارميداد را او و ميشد ظاهر شبحي چون روكوجو ،
نميشد ظاهر صحنه بر هرگز اوست نام به نمايش كه آئويي خانم موتوكيو ،
نمايش تمامي و ;ميشد داده نشان صحنه كف بر گسترده كيمونويي با فقط و
خانم شبح آزارهاي چنگ از آئويي نجات براي سالكان و راهبان كوشش
رستگاري و پشيماني و شبح گريز به سرانجام كه بازميگفت ، را روكوجو
و مخبري مهشاد مژدهشمسايي ، نمايش اين در.ميانجاميد او احتمالي
شنبهها جز به روز هر آئويي نمايشبانو.ميكنند بازي پيروزفر پارسا
.ميشود اجرا شهر تئاتر قشقايي تالار در ظهر بعداز و 30/7 ساعت 6
ذهن ساختهي
در نيست علم در تقابل اين:بيضايي بهرام بيضايي بهرام با گفتوگو
ميرسد فاجعهآميزي نتايج به گاه كه است قدرت
ساختار نماي اولين بيدخش نمايشبندار آهنگين و استوار سنگين ، متن
نمايش و مخاطب بين ارتباط ايجاد در آن متن بودن ثقيل آيا.است آن
نميكند؟ ايجاد مشكلي
متن هم عمد طور به.است نمايشسنگين متن كه ندارم را باور اين من -
فارسي نمايشنامه دراين موجود كلمات تمام !نكردهام راسنگين آن
در و آموزش در است مشكلي نميشناسند را خود زبان مردم اينكه و است
و بيگانه كلمات از استفاده به كردهايم عادت.ما معاصر فرهنگ
!ندارد وجود بيگانهاي كلمه هيچ متن اين در متاسفانه
براي كردهايد اشاره ديگر درجايي كه آنطور بيدخش بندار نمايشنامه
با نمايش اين اجراي آيا.است شده نوشته (نقالي) برخواني قديمي هنر
است؟ متفاوت نقالي
اجرا قهوهخانهها يا و درميدانها بيشتر نقالي.متفاوت بسيار بله ، -
را رهگذران نظر بايد كننده اجرا است درميدان وقتي.وميشود ميشده
از كه آدمهايي نظر است قهوهخانه در كه آنگاه و كند جلب خود به هم
.هم را دارند حضور آنجا در مختلف اصناف
در آمده ، نمايش ديدن تماشاگربراي و است تئاتر سالن اينجا اما
بيشتر تمركزي با و عميقتر را مضمون تا داريم را فرصتآن نتيجه
.كنيم بررسي
تجربه يك به و شده تدوين درهم كه است نقالي دو نمايش اين همچنين
كدام هر و نمايشهستند ساختار جزو نقالها اينجا.رسيدهاست جديد
نقل سوم نفر كه ميشود معلوم پايان در و تعريفميكنند را داستان يك
.است ماجرا كننده
.نقالي استبه مدرن نگاه يك و نو ساختار يك اين
اين ساختار از جزيي وبداههگويي سازي بداهه يانقالي دربرخواني
اين با سازي بداهه اجرايبنداربيدخش در آيا.است فرمنمايش
خير؟ يا دارد وجود مفهوم
پيشبيني قابل تماشاگر كه آنسبب به -نقالي در سازي بداهه كاربرد -
براي عدهاي امااينجا.است بيننده تمركز و نظر جلب براي-نيست
كه معنا بهآن هستيم ، صحنه نور زير در ما و نمايشآمدهاند يك ديدن
تا داريم احتياج تمركزي به تنها ما.است گرفته صورت تمركز اين
.بشكافيم را موقعيت مفاهيم و را موقعيت تحليليتر ، و عميقتر بتوانيم
است؟ شده اقتباس شده اسطورههايشناخته از نمايشنامه داستان آيا
در اشاره چند از بيش است مطرح نمايش اين در كه جم جام اسطوره از -
ايران پادشاه كهجمشيد حد اين در تنها و ندارد وجود چيزي ما دست
سرانجام و انجام اينكه و ميديد را جهان حقايق آن در كه داشت جامي
.است نشده اشارهاي جا هيچ در بوده چه اينجام
روشن به و يافت عرفاني تعبيري اسلام از بعد و بعدها اسطوره اين
انديشه در را جهان حقايق و بوده روشنبين جمشيد كه.گرفت معنا انديشي
.است ميديده خود
كه آنچه اما.دارد تعبيراشاره اين با جام اين بسياربه هم حافظ
ماجرا اين تمامي و بيدخش نامبندار بگويم بايد نظرشماست مورد
.است من ذهن ساخته
ميبينيد؟ روزمرهچگونه زندگي در را اسطورهها نقش
با برخي.ميدهند شكل تنهاتغيير و هستند نشدني تمام اسطورهها -
و معنيميدهند تغيير زمان با و مييابند جديد زمانشكل تحول
چه هر بگويم بايد جم جام درباره.موجبميشوند را ديگري برداشتهاي
آنها نگاه زير در وما ميشوند همهگير تصويري و صوتي رسانههاي
جميادآور جامميشود معاصرتر و معاصر ايناسطوره مضمون ميرويم
سينما به مربوط تفكر قديميترين و است جهان در موجود امروز رسانههاي
خود اسطورههاي.نميدانيم هيچ آن از ما متاسفانه كه..و تلويزيون و
.بيخبريم آنها ماهيت از و بردهايم بين از را
.كنيد تبيين نمايشبنداربيدخش در را علم جايگاه
درباره بيانيهاي نمايش اين اينكه اول.ميشود مطرح موضوع دو اينجا -
.است انديشي روشن و قدرت ميان تقابل و تفاوت درباره بلكه.نيست علم
مورد در كه آنچه مثل ميشد جمع نفر يك در و بود محدود علم زماني
در را آن نميتوان و يافته گسترش علم امروزه اما.ديديد بنداربيدخش
.يافت شخص يك و شكل يك
گونهاي به كدام هر علوم واين است علم گستره در علوم انواع امروزه
و خود تمركز بهنفع علوم همه از ميخواهد كه هستند تقابلقدرتي در
گاه كه است قدرت در نيست علم در تقابل اين.كند استفاده خود تسلط
نيافتن رشد علت نمايش اين ديگر سوي از.ميرسد فاجعهآميزي نتايج به
بودند علم صاحب كه كساني از خيلي.ميكشد تصوير به را ايران در علم
كساني هميشه چون.برند گور به را خود علم اسرار تا شدند ناچار
نگاه از نگريستن علم به بد.كنند استفاده بد علم اين از كه بودهاند
ما علمي ميراثاست بشر زيستن بهتر براي علم اما دارد ، حقيقت ديگران
گونهاي به دوره هر در علم به نگريستن بد براساس و تداوم عدم برحسب
داشتن براي ما امروزه كه شد كشانده محدوديت به و قهقرا به نابودي به
.ديگرانيم محتاج آن
داشت؟ خواهيد يانقالي چهارچوببرخواني در ديگري تجربههاي آيا
آرش ، .شدهاند چاپ هم با هرسه كه نوشتهام اينگونه نمايش سه من -
دوباره كه نيست تجربهاي احتمالا و بيدخش وكارنامهبندار اژدهاك
از بخشي اين و جداگانهاند تجربههايي هم اينهرسه.برگردم آن به
.بودم آن دادن انجام نيازمند من كه است تجربههايي
برويم پيش تئاتر در قدم آنكهيك براي.ندارد معنا تجربه بدون تئاتر
بدون تئاتر من و.نشدهاند تجربه كه آنچه همه تجربه.تجربهايم محتاج
.نميفهمم را تجربه
صورت بينشي چه با نمايش دراين ابتدايي موسيقي ابزار از استفاده
گرفتهاست؟
.است مهم برايم بسيار كه تجربهصوتي يك و است من خاص سليقه اين -
و شنيدهايم كم يا نشنيده را آنها صداي كه سازهايي از استفاده تجربه
اهميت ميافتد اتفاق تاريخ ابتداي در كه بنگريم داستان زمان به اگر
.شد خواهد روشن نمايش اين اجراي در بدوي سازهاي از استفاده
چيست؟ كشور هنري جريان در تحول و تغيير زمزمههاي درباره شما نظر
نشانه حال هر به اين و كردنيافتهام كار فرصت سال از 18 بعد من -
يابد ادامه تاكي تفاوت اين اينكه درباره حال.است وتفاوت تغيير
.نميدانم هيچ
شهرنازدار محسن سيد
|