چيست؟ انتظار
چه كردهاستكه توصيف را تئاتر خويش ظن به هركس آري ،
پايدار نبايدي و بايد هيچ و باشد؟ نبايد چه و باشد بايد
سلايق افكارو تحكيم منظور به نگران محدود.است نمانده
و بدهند ازتئاتر كوتوله و ناقص تعريفي كوشيدهاند محدودشان
راست و چپ دادوستدهايتبليغاتي براي كارساز وسيلهاي را آن
چرا؟.بدانند خود
والائي ، به باشد تعهدي شايد صابريانتظار ، پري:نوشته
و خود شناخت نبرد صحنه تئاتر.نمايش هنر سرشاري سربلندي ،
;آدمي وجدان واقعيت به يافتن دست منظور به است ، ديگري
باشد تئاتري تولد شايد انتظار.خوديابي براي است آئينهاي
منعكس را آيندگان و امروزيان گذشتگان ، خوني ميراث كه
قوم ناخودآگاه يا آگاه وجدان به نقبي زمانيكه تا.سازد
شادمانيهايش و مصائب مشكلات ، مسائل ، تحولات ، نزنيم ، ايراني
ضمانت گفتار ، .نميآيد گفتار به ما تئاتر نكنيم ، بازگو را
و نبريم ياد از پس.است ملتي و قوم هر فرهنگ و هويت بقاي
و جامعه به جوانان ، به فرهنگي ، امور مسئولان به مردم ، به
نمايش هنر انواع بستر تئاتر كه بگوئيم دوباره خودمان به
.نميكند رخ سرمست نهالي بيبضاعت بستري از و است
پيكرهخاك و كرد تعريف ميتوان چگونه را تئاتر براستي
به رسيد ، شعور بهكشانيد روشنائيها به را پرقدرتش گرفته
و زشتي از دوري به ذوقي ، خوش به رشد ، به آگاهي ، به وجد ،
!ابراز رفتار ، زيبائيپندار ، است ، تكامل غايت كه زيبائي به
.نهراسيد و
بامردم برخورد در.است مخفي گرانبهاي حقيقت يك تئاتر
واقعيت به ناپيدا افقهاي از مجهول و نگرفته شكل موجوداتي
بازيگر ، كارگردان ، نويسنده ، !روشنائي به ميرسند ، عيني
فرهنگي مسئولان و همكاران نورپرداز ، صحنهپرداز ، تماشاگر ،
بيداري بمنظور.حقيقتاند كشف بر ناظر مسئول همدستان
جامعه جوان نيروي و جامعه فراغت اوقات پسنديده جذب جامعه ،
در آن به در اين از و ميجويد راه و نميداند تكليف بسا كه
و خام و است پنهان آدمي وجدان است ، تشنه و ميزند
;نمادبشري والائي حقيقت جستجوي در تيزآگاه ، جوامع.آسيبپذير
.مقصودبرسند به تا ميكنند تلاشها بسته در محفلهاي در
عظيم هموارهتودههاي آگاه و معدود انسانهاي فشرده نيروهاي
علم ، به بمنظوراشراف را ، بلاتكليف بس و ناآگاه بشر
به تودهها.بدنبالميكشد هنر ، و دين ايمان ، تكنولوژي ،
شكل چنين اين تمدن.ميروند پيش آگاه نيروهاي دنبال
را چراغداران خطير وظيفه فرهنگي مسئولان هنرمندان ، .ميگيرد
مقاله اين از منظور !است سنگيني بار.دارند عهده به
هر و ناب ، انديشه شعرناب ، مثال به -است نمايش هنرناب
ميكوشد وجود جوهر و شناخت پرداخت در كه -ديگر ناب موضوع
ريخته دلها خون دربارهاش كه يابد راه بشري اصالت به تا
:است گفته گوته و است شده زده حرفها و است شده
دلمردگييافت؟ عليه پناهگاهي ميتوان تئاتر ، در جز كجا ،
انسانها آيا رسيد؟ آگاهي به دلپذيرتر ميتوان كجا
چشم نفر يك لبان به تنها كه لحظهاي در جز ميتوانند ،
ربوده آمدهاندو در تصرف به مشترك باحسي و دوختهاند
و تابلو يك وقوفيابند؟ يكديگر برادري به چنين اين شدهاند ،
كه زندهاي پوست و باآنگوشت مقايسه مقام در مجسمه صدها يا
است من كهخود ديگري آن دارد؟ چهبهايي است من پوست و گوشت
همدردي با را وپودم تار و ميبرد ولذت ميبرد رنج و
پنهان والاتر تقوايي پنداشت ميتوان كجا.درميآورد بهارتعاش
پستو دادوستدي با خوردن براي كه جبوني بورژواي آن است؟نزد
او همبه كههنر كسي آن نزد يا ميكند؟ اندوزي مال كريه
انسانها احساساتيكه والاترين و شريفترين به هم و ميدهد نان
روزه هر كه آنكسي ميرساند؟ خوراك دارند دسترسي آنها به
ميدهد ، نمايش ما وبه ميكند مطالعه عريان را شرارت و تقوا
حس كاملشان اقتدار در را زشتي و زيبايي ميبايد كه كسي
انسانهاي به همطراز قدرتي با را آنها بتواند تا باشد كرده
سازد؟ منتقل ديگر
نمايششروع و ميرود بالا پرده كه هربار.است غريبي دلهره
مريد و رابطهمراد به و ميگيرد فرا مرا عميق ترسي ميشود ،
و شير خونينرامكنندگان عاشقانه رابطه به.ميانديشم
دلهره و تقدير در هنرمند اسارت و.پنجه قوي مسلط شيران
با گمان آري.مخفي چشم هزاران و بيدار اذهان با رودررويي
ميشوي گودبازي وارد.اوست آثار هنرمند اعمال.است يكي عمل
عريان قدرتهاي مبادله خطرناك نبرد در اگر كه ميداني و
ميسايي احساسات در و ميشوي پاره مكار ، و باشي نابلد حسي ،
عاشقان وادي هنر كهميماني ناتمام و سركوفته و
عشقي تعهد به تئاتر كارگزاران و.است تيزبينبيرحم
و منزويترند كه انفرادي هنرهاي از كارسازتر رودرروترو
مانند نيز تماشاگران كه ميدانند و !مينهند محفوظتر ، گردن
پاسخ شديدا و نميكنند خطاپوشي بيگذشت ، شيرانمترصد
يا و سربلندداري فاتحانه يا هربار بايد تو و.ميدهند
هر كه زيرا.كني تحمل را دندانها و سوزشچنگ
غيرقابل تكرار ، غيرقابل منحصر ، اجرا ، مبارزهايست
حساب تسويه.متفاوت شرايط و متفاوت داوران پيشبيني ، با
رازموفقيت دنبال به معصومانه تو و.ميپذيرد انجام درلحظه
ازخودستايي حد آن به كسي چه ميداند؟ كسي چه اما.ميدوي
:برآورد فرياد كه است رسيده
!آوردهام؟ دست به تئاتر جهان در را جهاني توفيق كيمياي من
حس با پس !اين؟ روش بهترين و اين تعريف و است اين راه و
جايگزين نوآوراني ميبيني و مينگري گذشتهها به افتادگي
بوته در كمال و تمام فرمولي هيچ و شدهاند ديگر نوآوراني
چرا و بيچون در قطعي نتيجهاي و است نيامده قوام و آزمايش
قديم ، اصيل ريشههاي هنوز شايد چه؟ پس.است نداده دست به
تئاتر نيازهاي رفع براي باشد اعتمادتري قابل دستمايه
قرون طي تاريخ ، در خفته غولهاي تئاتر ، مردان ابر امروز؟
هم مغاير گاه كه دادهاند ارائه را گوناگوني تئوريهاي
دشواري به است اشارتي اين و.هم مكمل گاه و بودهاند
است اين شايد ما كار.نيست قضاوت ما كار هم شايد.قضاوت
را تئاتر مردان بزرگ عقايد شخصي ، سلايق از جدا و بيغرض كه
و بلوغ حس ادراك.بگذاريم آزاد را خواننده و كنيم بازگو
قوانين و احكام چگونه ديدهايم كه است بزرگي اعتبار آزادي ،
;وپاگير دست بعدها و بودهاند گذرا گذشته نوآوريهاي و
تئاتر پيشرفت و بقا ضامن خود زمان در كه نوآوريهايي
.بودهاند
فرزندانبسپارند به را خود جاي پدران كه است زندگي آئين
.بروند و
گذشت در فروشان كهنه نوبت
ماست بازار اين و فروشانيم نو
هيچترفند با كه است گستردهاي و غامض موضوع تئاتر ، موضوع
صفحهافقهاي چند يا سطر چند در نميتوان بيملاحظگي حتي و
ديگرريشهدوانده هنرهاي گسترده افقهاي در كه را گستردهاش
گوناگون بررسيعوامل بدون ميتوان چگونه.كرد بررسي است
و افكني گره و روندقصه شخصيتسازي ، موضوع ، :تئاتر سازنده
انواع و نقاب آرايش ، دكور ، لباس ، فضا ، مكان ، نتيجهگيري ،
تئاترهاي تا گرفته درام و وتعزيه تراژدي از نمايش
و حركت و تئاتر موسيقي ، و تئاتر شعر ، و تئاتر:تركيبي
قبول قابل احوالي شرح غيره ، و غيره و خيمهشببازي و سيرك
و طويل و عريض چنين اين سازوبرگي داد؟ ارائه تئاتر از
قوس قرن بيستوپنج طي كه معتبر و مستقل سرفصلهاي با متنوع ،
نباشيم گندهگو اگر كهاست كرده ترسيم را تئاتر هنر تكامل
در كمندبازيتئاتر به هم تسلطي چندان كرد خواهيم اعتراف
.نداريم زمان بعد
ميدانيم؟ چه قديم ايران و قديم مصر تئاتر از براستي
فن و فوت به راجع توضيحي دور ، دورانهاي بزرگ هنرمندان
و نداشتند كار اين به هم رنجشي و نميدادند حرفهشان
جهان كيمياگر زبدهترين شكسپير ، .نداشتند هم امكاناتي
زمان بعد در سوفوكل.ميماند باقي اسرار محرم تئاتر ،
دهيم؟ قرار ماخذ را كه پس.دارد برلب سكوت مهر همچنان
و گزارشگران يا نميكردند؟ فاش اسرار كه را كيمياگراني
حاشيه نيتشان حسن و اطلاعات و دانش عليرغم كه را مفسراني
مرتبتي آفرينش تنش و بطن در كه بودهاند اعتباري كم نشينان
آثار نگارش نحوه متوجه بيشتر وغمشان هم و نداشتهاند
وحدت قوانين به است؟ بوده برآن حاكم قوانين و دراماتيك
به تا ميگذاشتهاند ارج بيشتر فرمان و مكان و موضوع سهگانه
خلاق؟ نوين روشهاي
ببر سيلاب همه گو را مفعله و قافيه
شعرا مغز خور در بود پوست بود پوست
ازل ديوان شه اي غزل ، و بيت اين از رستم
مرا كشت مفتعلن مفتعلن مفتعلن
مستبدانه ديدگاههاي هموارهكهنهايست درد مولوي ، درد
قوانينجاري نفع به را آفرينش تعادل شده ، تثبيت احكام
.است زده برهم حاكم
نوپوشي و تكامل روند و بودهاست قانون زنداني خلاقيت ،
جاي به كه است حكمتي چه اين چرا؟.سنگين و سست ونوفكري
و داشتهايم دلخوش پاگير و دست قوانين به بيشتر نوآفريني
تنگ و افشاگريها و بخشيدهايم بيشتري لفاظيهااعتبار به
گشاده دنياي راهگشاي بيشتر را عاميانه بياساس چشميهاي
و عصيانها مرور با نكردهايم حوصله چرا دانستهايم؟ تخيل
قرني به قرني از كه خويش اسلاف باخته پاك مبتكران تجربيات
دوش به را آفرينش تكامل مصائب صليب مكتبي به مكتبي و
تئاتر راستي به شويم؟ نوبهنو زندگي آئين همگام كشيدهاند
و است شده نفرين و لعنت آنچنان گاه كه چيست؟ هدفش و چيست
!تمجيد آنچنان گاه
!اسرارآميزي؟ بحثانگيز حرفه چه
من شديار خود ظن از كسي هر
من نجستاسرار من درون وز
دورنيست من ناله از من سر
نيست نور آن را گوش و چشم ليك
چه كه است كرده توصيف را تئاتر خويش ظن به كس هر آري ،
پايدار نبايدي و بايد هيچ و باشد؟ نبايد چه و باشد بايد
سلايق و افكار تحكيم منظور به نگران محدود.است نمانده
بدهند تئاتر از كوتوله و ناقص تعريفي كوشيدهاند محدودشان
خود تبليغاتي دادوستدهاي براي كارساز وسيلهاي را آن و
چرا؟.بدانند
كه ميدارد وا را بينان كهتنگ است مبرمي نياز چه اين و
معني لغات فرهنگ در برايهميشه يكبار كه را تئاتر كلمه
ميشود مگر كنند؟ وتحريف تعبير پيشداوري با است شده
يك در كرد؟ تكهتكهاش و كشيد پائين آسمان از را خورشيد
گرم خورشيد گرماي از ميتوان تنها عاشقانه ، ناگزير رابطه
!خرم و بود
!است زندگي معناي كه خرمي
است؟ شده چه و است بوده چه تئاتر كه اين و
مذهبي ، مراسم ادامه در بار ، اولين براي كاهنان ، كه زماني
در سحرآميزي همدلي ميگذاشتند ، نمايش به را مسيح مصائب
گرد يكپارچه يونان مردم كه زماني داشت ، وجود مذهبي محافل
در تئاتر ملي مراسم در شركت اشتياق فرط از و ميآمدند هم
به كه زماني نداشتند ، خوراك و خواب عظيم ، تئاترهاي آمفي
مشاركت و شهرداريها و غيرروحاني و روحاني مقامهاي همت
برگزار روز شبانه چندين طي مسيح مصائب نمايش مردم ، عموم
را روستا و شهر ميادين و تكيهها مردم كه زماني ميگرديد ،
وجود تمام با و ميكردند پر كربلا مصائب تعزيههاي ديدن براي
تئاتر تئاترچيست؟ نميپرسيد خود از كسي ميزدند ، سينه
كه بود تعهديمطهر و آشكار مسلم ، خودجوش ، بود مشاركتي
و شد سست مرور به كه تعهدي.صحهميگذاشت را ايمان و نشاط
تقدس گهواره رااز خود بندناف تئاتر ، .جلف بياعتبارو
.بهسرگرمي پيوست سرگذر الحادي بهزندگي و كرد پاره
به مقدس مراسمآئيني.كردند پشت راهببهيكديگر و بازيگر
لودگي با مسيح خوانيهايمصائب نوحه و مبدلگشت هزليات
(Rablais) رابله.آورد ببار رسواييها و شد برگزار
مراسم اين از يكي در كه فرانسه شانزدهم قرن بنام نويسنده
:ميكند نقل چنين يافته حضور
مصائب تعزيه كه(Saint Maxient)ماكسيان سن شهر در
تماشاگران و بازيگران كه ديدم ناگاه ميشد ، برگزار مسيح
كه درآمدند تصاحب حس هولناك وسوسههاي تصرف به آنچنان
از نزاكت.مقاومتنبود ياراي را شيطاني و انسان فرشتهو
جست ، پائين (Saint Michel) ميشل سن.رختبربست ميان
تماشاگر بخت مادينههاينگون و ريختند بيرون جهنم شياطيناز
و گسست افسار براستي ابليس ، .بردند غنيمت به خود با را
.شوريد
رسوايي به قداست.ميكشد و كشيد فضاحت به زيادهرويها
كليسابه.رفت دست از ايمان آري.ميانجامد و انجاميد
اردنگي با را ياغياش كردهناخلف عزيز فرزند و آمد خشم
و پرقدرت امنمادري آغوش از تئاتر.كرد تكفير و راند
و كرد تجربه را دربهدري پرمشقت دوران و شد طرد سختگير
قرار روحاني اولياي بخشش و عنايت مورد هيچگاه ، ديگر
روبهرو عار و ننگ و لعنت و تف با بازيگري حرفه.نگرفت
بود داري واگير خطرناك گرفته جذام نحس موجود بازيگر ، .گشت
كه ماننديونانيان قومي كمتر و.ميشد حذر او از بايد كه
ارج هنرپيشگان به همچنان بودهاند ، جهان تئاتر گهواره
برگزيده سفيران عنوان به را آنان هرازگاهي و مينهادهاند
.ميكردهاند اعزام ديگر كشورهاي به خود
شرمآور موروثي غمانگيز وضعيت بازيگر ، وضعيت ايتاليا ، در
دنيا از هنرپيشه و دنياميآمدي به هنرپيشه.بود بردگان
شغل تغيير و انتخاب حق بوديو يكي بردگان با و ميرفتي
روي بر گذاشتن پا حق عنوان هيچ به كه زنان.رانداشتي
زنان نقش و ميپوشيدند زنانه لباس مردان.نداشتند را صحنه
يافتند راه صحنه به زنان كه بعدها و !ميكردند بازي را
طي و.نداشتند احوال سبك هرزه رامشگران با تفاوتي چندان
عقايد ، تفتيش ماموران و اجتماع اخلاق متوليان حكام ، قرون ،
سنگ آماج و ميكردند تحقير را بازيگران تمام قساوت با
طاهر آنان زعم به كه موجوداتيميدادند تكفيرقرارشان
قرن در حتي !ميانداختند مخاطره به را اجتماع وعصمت نبودند
دنياي بر شاه ، شهرتخورشيد به چهاردهم ، لويي هفدهمكه
هنر سر بر حمايتشرا چتر و ميكرد هنرنورافشاني
افتخارآميزفرانسه و رسمي تئاتر و گستردهبود آفرينان
گذشته قرون كفرآميز بااجراهاي تشابهي وجه هيچگونه
مذهبي تدفين مراسم از جهان بزرگمردتئاتر مولير نداشت ،
كه امثالهم و شاه خورشيد پرتوافكنيهاي از و.ماند محروم
به دست شخصي لذايذ اطفاء براي پنهاني خصوصي مجالس در خود
ايثارگر نابغه هنرپيشگان و.نشد گرم آبي ميزدند بازيگري
ستم و جور عليه عمر تمام و ميگذشتند مال و جان از همچنان
از بازيگري هنر گراميداشت خاطر به و ميكردند مبارزه حكام
ميپوشيدند چشم دفن و كفن مراسم حتي و خود مدني حقوق و حق
مرگ لحظه در يا و گويند ترك را تئاتر حرفه نميشدند حاضر و
!روبرگردانند و كنند تكفير را آن
و احترام مورد تئاتر بيگاه و گاه نگوئيم كه است انصافي بي
.ميگرفت قرار هم ستايش
به اسپانيا ، بنام بازيگر(Lopya de Rueda) دوروئدا لپ
در فائقه واحترامات رسمي باتشريفات فرهنگياش خدمات پاس
!شد سپرده خاك به كوردو كليساي قلب
زماني سال 1812 ، در روسيه جنگهاي خونين نبردهاي كشاكش در
سو هر خمپارههااز و بود شده كشيده بهآتش كرملين كه
جنگباحوصله ميدان در ميانداخت ، ناپلئونبناپارت طنين
تحولش و دگرگوني باعث كه را فرانسه تئاتر قوانين تمام
ديكته كارگزارانش به بود حاكم آن بر بيستم قرن تا و گرديد
.ميكرد
طي سرسپردهاش هنرمندان.است غريبي داستان تئاتر ، سرگذشت
كردند تحمل را مشقتها و رفتند خيزان و افتان قرون
وحقوق حق توانستند تا گذاشتند پشتسر را خطرناك بحرانهاي و
خود ستايشهموطنان و احترام مورد و آورند بدست را خود مدني
ملكه از لورانساوليويهها ديگر كه جايي تا.بگيرند قرار
سروسينه افتخار ونشانهاي ميگيرند (Sir) سر لقب انگلستان
ستارگان دوستي جلب گاه و.ميكند مزين را بيشماري بازيگران
!ميافزايد كشورهايي جمهور محبوبيتروساي بر جهان ، محبوب
درامنويس و كارگردان هاول ، !جمهورميشوند رئيس بازيگراني
روسيه ، امپراطوري قيد از كشورش آزادي پساز چكسلواكي بنام
بسا و.مينشيند جمهوري رياست مقام در آزادمردم باراي
دارند آرزو دردل كه محافظهكاري و خانوادههايسنتگرا
در را تلويزيون و تئاتر و سينما محبوب ستارههايپرقدرت
چنين كه چيست حرفه اين ماهيت براستي.بپرورانند دامانخود
هدفش است؟ سرگذاشته پشت را هيجانانگيزي و محتوم سرنوشت
كليسا عناد از كه شده تقديس و شده تكفير حرفهاي چيست؟
كه را خود آئيني مذهبي كيفيت ضمن در و است يافته رهايي
داده دست از است آدمي ارتباط وسيله موثرترين و عاليترين
.ميرسد نظر به مشكل ايمان ريسمان بدون انسانها پيوند.است
نقش بايدبه آيا باشد؟ مذهبي بايد تئاتر آيا چيست؟ تكليف
سينه سياسيخاصي پرچم زير متعهد؟ و باشد شاعر اجتماعيش
نزند؟ يا بزند
تئاتررا مختلف ، سياسي گروههاي تندگرايان و چپگرايان
دور را وسيعي خلقهاي است قادر كه ميدانند كارسازي وسيله
بستهاي در محافل در تنها را تئاتر بورژواها.آورد گرد هم
عاشقانه سوزناك ماجراهاي تمام تاب و آب با كه هستند پذيرا
دوختهاند گيشه به چشم سرمايه صاحبان.بگذارد نمايش به را
به وفاداري در كه ندارند مولف مسئوليت و درد به كاري و
هنر زنده و جاري حركت راهگشاي است تاريخياشموظف تعهد
اطمينان قابل سهلالوصول تجاري وموفقيتهاي !باشد تئاتر
تئاترهاي مسئولان...!ماجراجويانه نوين تارويشهاي تراست
انداختن مخاطره به و دردسر حوصله كموبيش همكه دولتي
نيروهاي نقش اغلب و ندارند را خود موقعيتهاياداري
برتمام علاوه.ميكنند بازي را بدست تركه مميزيبازدارنده
خود كلفت گردن رقباي مقابل در تئاتر اينمشكلات ،
ميشود چگونه.است مانده ناتوان ويدئو و سينما ، تلويزيون
آمفيتئاترهاي و ميادين از كه را تماشاگراني دوبارهخيل
در يا و گذاشتهاند فوتبال ورزشي ميادين به يونانيپا
به قاره را جهاني آفرينان حماسه تلويزيوني مقابلصفحات
آيا برگرداند؟ نمايش تالارهاي به ميكنند ، دنبال قاره
حماسه پاي به پا و سازيم مطرح را بنيادي مسائل قادريم
آيا برداريم؟ قدم جهان تحول نبض در قاره به قاره آفرينان ،
تنبل ميراثخواران كه گرفت نخواهيم قرار مواخذه مورد
خورديم ما و كاشتند ديگران بودهايم؟ خويش اسلاف بيابتكار
كند به را تماشاگران خودمان ، مسئوليت رفع براي آيا ؟...ما
و نوين ايماني خلق به مبرمي نياز آيا نميسازيم؟ متهم ذهني
چشمانمان در هنوز اشتياق آيا نميكنيم؟ احساس پيروزمند
داريم؟ نمايش يك ديدن از انتظاري چه اصولا و است؟ زنده
.ميرود بالا اسرار پرده.ميشود نواخته تئاتر ممتد زنگ
تهيه و ترافيك مصيبت و رستم هفتخوان از و آشفته جماعتي
گريخته ، دغدغه هزاران و مسكن و گوشت و آب و نان و بليت
با و ميخورند وول و مينشينند تالار صندليهاي روي نفسزنان
اصل در كه ميكشند را پردهاي رفتن بالا انتظار بيحوصلگي
هوهوي كه عجبا !باشد پوشانده را مقدسي جايگاه ميبايست
سرسام ايجاد تالار و صحنه سوي دو هر از دغدغهها و همهمهها
.ميكند
بود مومن و گذاشت اختيار در را خود بايد برايحضور
مولد را تئاتر كه....تا را بها كه نبود بيدليل طاهر و
وعداوت رقابت هرگونه از مبري كه ميدانست حالي و شور ومعلم
هندي بهبازيگران است ، برخوردار الهي كامل رحمت از مذهب با
آغاز وخيرات قرباني تقديم با را نمايش ميكرد توصيه
مذهبي ادامهمراسم در همواره مذهبي نمايشهاي و.نمايند
مومن ، كاملا كاملاكافرندونه نه دنيا مردم كه حال و.ميآمد
را خود فردي يكانضباط اعمال با ميتوانند هنوز آيا
آيا قادريم؟ دادن گوش هنوزبه آيا بگذارند؟ نمايش دراختيار
زنده فعال بستان يكبده بهمنظور وجود سراپا ميتوانيم هنوز
هفت هنوز آيا رسانيم؟ بهم نمايشحضور تالار در هوشيار و
بازي خيمهشب ديدن از هنوز آيا خاطرداريم؟ به را خود سالگي
يا ميآئيم؟ وجد به بازي اصولا و سيرك و عروسكي تئاترهاي و
تعزيه ، كنسرت ، اپرا ، -نمايش انواع از نوعي كه هركس
با است ، كرده انتخاب را موزيكال كمدي ، درام ، تراژدي ،
نمايش ديگر انواع براي همواره دلخواهش محدود موضوع تعيين
بدقلقان صف به و ندانسته هم حدودي تا و كرده نازك چشم پشت
و عروسكي نمايش تالارهاي به اشتياق با بايد است؟ پيوسته
وجد به هنوز آيا ببريم پي تا برويم سيرك و بازي خيمهشب
نشاط ، خنده ، ميدانيم؟ را خنده معني هنوز آيا ميآئيم؟
و باشيم عبوس اگر آماده؟ و تروتازهايم هنوز آيا و.سرشاري
عروسكواررسوا عروسكي ، ناب نمايشهاي با ملاقات در بيحوصله
وماشيني بينشاط و بيروح موجوداتي به كه ميفهميم و ميشويم
.شدهايم تبديل
قهرمانان سرشاري به را ما ميتواند هنوز كسي چه
پيرو ، هاملت ، فاوست ، رومئووژوليت ، نظير جاودانهاي
و ليلي سهراب ، و رستم منيژه ، و بيژن ملانصرالدين ، آرلوكن ،
نگهدارد؟ سرزنده...وو شيرين و فرهاد رامين ، و ويس مجنون ،
گذشتههاي سحرآميز شبهاي از ما انتظار به كدامنويسنده
قوانين از و نوشت بايد چگونه داد؟ خواهد تئاترپاسخ
حاكمنهراسيد؟
و فرشته با تنها معاصر ، نويسان درام:ميگويد چخوف
من.ميسازند انباشته را آثارشان بدودلقك ، و خوب جنايتكار
و ديو از اثري آثارم در و دهم خرج به ابتكاري خواستهام
كسي نه و كردهام محكوم را كسي نه.نباشد بد و خوب و پري
.بپوشم چشم شخصيتدلقك از نتوانستم تنها تنها ، .تبرئه را
...باز و
مرغ نمايشنامه من نويسي ، بردرام حاكم قوانين عليرغم
!پايانبخشيدم آرام و كردم آغاز توش و تاب با را دريائي
به من كه ميكنم حاصل يقين ميخوانم ، آنرا دوباره وقتي ولي
.نيستم نويس درام عنوان هيچ
كار چه نهراسيدن !بزرگ و بزرگوار و است فروتن چه چخوف
!است مشكلي
.ميخواهد جسارتي چه كهنه قالبهاي ريختن دور و
|