تمدن دمان سپيده..
2-جامباتيستاويكو انديشههاي به نگاهي
برسد ، روشنايي به بايد كه تاريخ مسير در افراد كه هنگامي
فرد براي عدالت مساله حل براي ديگر شدهاند ، شكسته هم در
گونه آن -الهي مشيت بهنيكخواهيهاي ارجاع صرف انسانها ، فرد
در ويكو اما.نيست بسنده بيگمان -شده يوتوپيامطرح در كه
اينكه از اعم انسان:مييابد تضميني خود ايمانكاتوليكي
وي مرگ پساز خداوند باشد ، زيسته درخشان يا تيره دردوراني
نظر در اين ، بنابر.كرد خواهد او درباره منصفانهاي داوري
.ميماند باقي تاريخ برونسوي در فرد باره در داوري ويكو ،
حلولي شناسي يزدان به برمبناياعتقاد برعكس ، هگل ، دين
نظر در و -تاريخ در مطلق عدالت برتحقق يعني -شده استوار
موضوع.است همگاه جهان تاريخ با بيدرنگ داوريجهان ، هگل ،
هيچگونهواقعيت او آليسم ايده زيرا ميشود ، منتفي رنجفردي
كه ، ميدهد هگلنشان و ويكو مورد.نيست قائل فرد براي ذاتي
و استعلايي دين صادقانهبه اعتقاد جديد ، دوره در دستكم
و عقل خدا ، و جهان وحدتوجودي درهمآميزي از بيشتر حياتي ،
ويكو.ميآورد فراهم را جهان عينياين بررسي امكان واقعيت ،
بررسي عيني نسبتا شيوهاي رابه تاريخ ميتواندسير رو آن از
و نهفته گرايشهاي و تاريخي حركت دروني قوانين بهكشف و كند
افراد كنشهاي كه دارد باور همچنان كه بپردازد آن ناپيداي
دامنه و عظمت.دارند قرار استعلايي دادگاهي صلاحيت حيطه در
كار شبيه جهات ازبسياري كه -هگل كار از بيگمان ويكو كار
است تجربيتر عوض ، در ويكو ، كار امااست كمتر بسيار -اوست
نظروريهاي كمتراز بسيار وي كار آنكه پرمعنا نكته و
در الهي امر ساختن بهروشن هرچيز از پيش كه بزرگ ايدهآليست
.ميجويد توسل كاذب تفسيرهاي داشته ، به نظر خاكي دنياي اين
شناختهاي از تصويري ويكو ، آموزشهاي از برخي معرفي
ميدهد نشان و ميدارد عرضه كرده ارائه وي كه را ثمربخشي
كامل طور به امروز به تا هنوز علم را آموزشها اين اغلب كه
باستان دوران انديشهگران كه عقيده اين.است نكرده بررسي
واپسين شناخت به گذشته ، فيلسوفان ديگر يا روم ، و يونان
هيچ پس آن از بشر نوع و باشند يافته دست ازلي امور
پسرفت دچار و پيموده انحطاط سير برعكس و نكرده پيشرفتي
از يكي و ميكند رد ويكو كه است عقيدهاي باشد ، شده
كه) بيكن اين از پيش كه ميگردد راپذيرا انديشههايي
آنجا از ويكواست كرده بيان (بود وي احترام مورد بينهايت
دين ، اصول رعايت براي مجبوراست ، دارد كاتوليك مذهب كه
اما.دهد جاي تاريخ آغاز در را يزداني آفرينش و بهشت
اين تا ميدهد امكان وي به نوح طوفان از مقدس كتاب روايت
آغازگاه و دهد احاله دانش مرزهاي فراسوي رابه زرين عصر
بربريت و تيرگي در را كلمه خاص معناي تاريخبه
خودبينياقوام به.دارد انطباق حقيقت با كه نكتهاي-بداند
ادعا يابربر ، يوناني قومي ، براينكههر است مبتني كه)
بار نخستين خودبراي را زندگي آسايش وسايل تمامي كه كرده
،(است كرده حفظ آغازجهان از را خويش تاريخ سنت و كشف
كه آنند خواستار كه راافزود فرزانگاني خودبيني بايد
ويكو و.باشد جهان خود قدمت بههمان آنان علم محتواي تمامي
و يونانيان بيهمتاي فرزانگي به بركندناعتقاد ريشه از
امور كه نظمي است چنينمينهد ارج باستانرا روميان
كلبهها ، بعد بود ، جنگلها:نخست:درپيميگيرند انساني
كار بشر نوع.آكادميها وهله ، واپسين در و شهرها روستاها ،
.ميآغازد دهشتناك و تيره تاريخي پيش رادر خويش
هستندكه قوانيني همانا شود كشف بايد آنچه اين ، بنابر
را خود ويكو ، روش.ميكنند تعيين تمدن سوي به را بشر پيشروي
چيزهاي سرشت اين بهكشف دستيابي براي:ميكند تشريح چنين
انساني انديشههاي دقيق برمبنايبررسي جديد علم انساني ،
عمل است مفيد يا ضروري و اجتماعي برايزندگي آنچه به مربوط
به اما ماكياولي ، همانند ويكو ، ترتيب بدين.ميكند
را انديشه اين پيگيرتر ، و آگاهانهتر شيوهايبسيار
بايد را بشر آفريدههاي كه ميدهد قرار عزيمتگاهخويش
ضرورتمادي ، برابر در واكنش با دقيقتر بهطور و باضرورت ،
ابتدايي ساختمانرواني و بيروني زندگي اوضاع كرد ، تبيين
بشر ازتاريخ ارائهتبييني كه هستند عناصري اوليه انسانهاي
در را واقعي امور اينوضعيت.ميسازند امكانپذير را
مشاهدات كه كشيد بيرون مصالحي ميتواناز اوليه دورانهاي
.ميگذارد ما اختيار در اسطورهشناسي همه از پيش و سنت
از ترس.ميدهد ارائه تمدن سپيدهدمان از عظيمي طرح ويكو
سرشت انسانهاياوليه زيرا شده ، انسانوار عناصر -عناصر
نخستين پيدايش -فراميافكندند جهان در را خويش خاص
همه و برق و رعد.ميشود قوانينراباعث نخستين و نهادها
جايگاههاي يافتن به را انسانها هوا دگرگوني شكلهاي ديگر
را ابوالهولهايي از ترس حال عين در و ميدارند وا امن
تفسير اوليه ، انسانهاي.دارند برتري قدرت كه برميانگيزند
و طبيعت در خود سرشتخاص فرافكندن با را طبيعي رخدادهاي
اين:آغازيدند طبيعي بهنيروهاي بخشيدن جان با نتيجه در
همزمان تمدن دمان سپيده با كه شعراست خاستگاه تفسير ،
شد داده هنگامي فرهنگ بيشتر تكامل به نخستينتحريك.است
ويكوغولها قول وبه اوليه انسانهاي مادي كهضرورت
ازعادت آنان آنگاه.واداشت مسكن تهيه به را (ژنانها)
و برداشتند دست زمين بزرگ جنگل در سرگرداني به خود حيواني
در طولاني مدتهاي يكجانشينيطي و سربسته زندگي به برعكس
بر اراده سلطه فزاينده درپيتحكيم.گرفتند خو غارهايشان
طبيعت بر اقتدار جايگزين طبيعي ، بدناقتدارحقوق حركتهاي
بودند مكانهايي در اقامت و تصرف پي در زيراافراد ;شد بشر
بااشغال و بودند يافته تصادفا برق و رعد نخستين ازترس كه
خاستگاه و تملكيطولاني اشغال ، .شدند آنها صاحب مكانها اين
مردماني همان غولها اين.است جهان سرتاسر در مالكيت اصلي
اين تاريخي معناي.راميستودند ژوپيتر اجدادشان كه هستند
در مخفي و زمين اعماق در محبوس انسانهاي كه است آن عبارت
نخستين ژوپيتر كه شدند برتري غارها ، شهرياراناقوام
را كهن مجلل بناهاي انسانها همين.است خدايآنان
پس زيرا دادند راتشكيل دولتشهرها و كشورها...ساختندكه
آنان واداشت ، يكجانشيني به را غولها طبيعت ازآنكه
كلبهسازيرا ;نماندند باقي غارها درون در خود درمسكنهاي
سرانجامدر كردند ، آغاز را كشاورزي چون و فراگرفتند
مكانهااستقرار شدهترين محافظت حال درعين و حاصلخيزترين
.يافتند
وواكنش كنش رااز تمدن عناصر ويكو آنكه مهم بسيار نكتهي
استنتاج غريزيآدميان تمايلات و خارجي مادي موقعيت ميان
كه هربار ميشود ، متوسل الهي مشيت به اگرچه ويكو.ميكند
آدميان آگاهانه ارادهي از كامل استقلال در اوضاع اين
ارائه بيپايه گمان هرنوع تبيينهاييفاقد ميگردد ، نمودار
همخواني برداشتها جديدترين با اساس ، اغلب در كه ، ميكند
كه ميشوند فروكاسته عامل چهار به اساسا عناصرتمدن.دارند
آنها ويكو.شد اشاره آن به كه است واكنشي و حاصلكنش
جهاناجتماعي اساسي عنصر چهار عبارتي به و علت ، چهار را
قانون ونخستين پناهگاهها ازدواجها ، دينها ، :[.] مينامد
.ارضي
نظريه درباره بحث به نمونه ، عنوان به جا ، اين در
ويكو ، نظرگاه در.كرد خواهيم بسنده ويكو نزد اسطورهشناسي
برتر نيروهاي برابر در ترسآلود واكنش اسطورهشناسي خاستگاه
;ميافكنند فرا طبيعت رادر خود خاص ذات آدميان.است طبيعت
طور به را خويش روياروي طبيعي نيروهاي آنان ديگر عبارت به
.ميافكنند فرا خود همنوع زنده گوهرهاي مثابه به پيشيني
نيرومندتر پرتوانتر ، نيروها اين كه است آن در تفاوت تنها
ويكو ، پرورده بينهايت و روشن بسيار برداشت.هولناكترند و
دين انسانشناختي تفسير در فويرباخ لودويگ پيشاهنگ رابه او
اوليه ، انسان صفات بررسي از پس ويكو ، .ميكند تبديل
ميبايد كافركيش تمدن بنيادگذاران نخستين سرشت:مينويسد
براي صاعقه نوح ، طوفان از پس كه هنگامي:باشد بوده چنين
لرزش نخستين اين بايسته هولناككه غرشي با بار نخستين
غولهاي اين..گرفت بود ، درخشيدن هوا بر آمده فرود
-كوهساران برفراز و بيشهها در پرتوانپراكنده و نيرومند
هراسان غرش ازاين -هست نيز وحشي حيوانات كهكنام جايگاهي
در نميدانستند را آن علت كه سترگي رخداد اين از شدند ،
آسمان و دوختند بالا به را خويش چشمان ماندند ، شگفت
كه است آدمي ذهن سرشت در كه ديدهايم ما.كردند رامشاهده
طبيعت از كه دهد توضيح علتهايي رابا ناشناخته معلولهاي
آدميان اين سرشت در رو ، همين بهاست كشيده بيرون خود
با را خويش شديد هيجانهاي و شور كه است بوده نيرومند
را آسمان آنان دهند ، نشان بركشيدن غريو و زدن فرياد
را آن كه آوردند در تصور به عظيمي زنده پيكر همانند
آنان شد ، برتر اقوام خداي نخستين او و ناميدند ژوپيتر
غرش و برق شعلههاي با ميخواهد زنده اينپيكر كه پنداشتند
.بگويد آنان چيزيبه رعد
مشيتالهي بيقانوني ، وضعيت كهدر ميدارد بيان ويكو
بشر[ به شدن تبديل]سوي به را خشن و وحشي آدميان
كه برانگيخت را الوهيت از مبهم تصوري آدميان نزد كشانيد ،
كه دادند نسبتش آفريدههايي به خويش ناداني حالت در آنان
ايجاد را اقوام ترتيب بدين و بود آنان از مستقل الوهيت
گشته هراسان خيالي الوهيت اين از بدينسان كه آدميانكرد
.آغازيدند را معيني نظم پذيرش بودند ،
هر:ميدهد توضيح چنين را مفهوم همين ديگر جاي در ويكو
او ;است همخوان لاكتانتيوس مشهور نظر با آمده ، گفته آنچه
انسانهاي كه ميگويد بتپرستي سپيدهدمان بررسي هنگام به
اختراع خيالي قدرتي ترس از را خدايان خشن ، و ساده اوليه
.است آفريده را خدايان نخستين تنهايي به بدينسان.كردند
آدميان خودشان از آنان ترس بلكه يكديگر ، از آدميان ترس نه
علم مادر و جهل فرزند كه آغازيدند كنجكاويرا به پرداختن
آن است كرده باز را انسان ذهن شگفتني هنگاميكه كه است
.راميآفريند
ميگرددكه آشكار درستي به هنگامي تنها ويكو كار ارزش
با تاريخياسطورهشناسي خاستگاه باب در را او آموزهاي
دهه چند يا هماندوره در كه كرد مقايسه عقلباور نگرشي
خدعهگري حكمسادهانگارانه به توسل با ميپندارد بعد
را دين تمدنساز اهميت ويكو.است ساخته را دين كار كشيشان
ورزيده تاكيد مثال عنوان به و كرده بررسي مشروح طور به
را تودهها زيانهاي تا دارند وظيفه جمله ، از دينها ، كه است
از اجتماعي زندگي در كه تمايلاتي از كشيدن دست خاطر به
به اسطورهشناسي ويكو ، براي.كنند جبران ميشود خواسته آنان
از ما علم كه است شناخت ضروري و اوليه شكل -پيش نوعي علاوه
تمدن در آدمي ذهنيت شكل اندازه همان به و ميشود ناشي آن
هنگامي.است وابسته جامعه تكامل از معيني سطح به جديد ،
كه ساختهاند غرقه وحشيگريي چنان در را اقوام جنگها ، كه
نيرومند ابزار يگانه نميكنند ، رعايت ديگر را بشري قوانين
باوري عقل برخلاف ويكو.است دين همانا آنان ساختن مطيع
آفريده نه و ضرورياند تكاملي حاصل كاذب دينهاي كه ميآموزد
.فردي نيرنگبازي
نخستين ميان همتايي كه است انديشهگري نخستين بيگمان ويكو
.است دريافته را كودكان و اوليه انسانهاي و تاريخي اقوام
و فردي تكامل همخواني به كه است كسي نخستين همچنين او
مهمي كشفيات او باره اين در.است پيبرده انسان نوعي تكامل
اوليه انسانهاي و كودكان اينكه جمله از است ، داده انجام
به -عوض در و ندارند را منطقي مقولههاي تواناييايجاد
الگوهايي يا نمونهها تخيلي ، كليات يا انواع-او بيان
اين.ميكنند مربوط آنها به را چيز همه كه دارند آرماني
تعبيري ، به خردمندي ، درجههاي نخستين آن طبق بر كه آموزه ،
-پيش انديشهاي با و نميشناسند را مقولهاي برخورد شيوه
همه از پيش و پژوهشهايمعاصر نتايج با ميشوند ، مشخص منطقي
.كاملدارد همخواني برول -لوي كارهاي با
نظريهاي اسطورهاي ، ديانت عرصه در ويكو مهم دستاورد ديگر
نخستين:ميدارد بيان جمله اين در را آن اساس كه است
بدينسان و سياسيباشند حقايق دربردارنده ميبايست افسانهها
درحكم اينعرضهميدارند را بدوي اقوام تاريخ از تصويري
آفريدههاي اسطورهاي كهبرداشتهاي است باور اين بر تاكيد
را آن اجتماعي ، واقعيت تحريف عين بلكه ، در نيستند ذهن آزاد
و فلسفه مورد در فقط نه را انديشه اين اگر.ميسازند منعكس
تمامي مورد در بلكه -داده انجام ويكو كه آنچنان -هنر
صورتبندي بريم ، كار به آگاهي شكلهايايدئولوژيكي
خواهيم گستري دامن بسيار فلسفي -آموزهتاريخي
فرايند از دوره ، يك ويژه ذهني بازنمودهايداشت
و كنش مناسبات متناظر وضعيت از و زندگياجتماعي
.ميگيرند سرچشمه طبيعت و آدميان ميان واكنشمتقابل
روشنترين خواه و تصور آشفتهترين خواه -محتوايآنها
است آن مهم نكته يگانه.است هستي و عيني واقعيت-شناخت
آندوران محور كه واقعيتي به دوراني ، هر مورد در كهبتوان ،
در واقعيتحتي اين زيرا يافت ، آگاهي ميدهد تشكيل را
.مييابد بازتاب نيز پرستشها ناروشنترين
دارد ادامه
|