ويكو آرماني تاريخ
(آخر بخش) ويكو جامباتيستا انديشههاي به نگاهي
شناخت صورت.ميدهد تشكيل غولها سلطه را دوره نخستين
در.است شعروهمي آن ، بيان ابزار و است تخيل دوره اين ويژه
در و طبقات -مينامد قهرماني دوره ويكو كه ـ دوم دروه
ميشوند نمودار دولتها نتيجه
.ارائهميدهد ويكو روش از نمونهاي كادموس افسانهي تفسير
و بهترين در كه غولهايي از شهرها -دولت نخستين اربابان
آنان.برميخيزند يافتهاند ، استقرار مكانها حاصلخيزترين
كه گشودهاند وپناهگاههايي كرده ايجاد خانوادههايي
استفاده آنها از مادي علتهاي ناگزيرندبه افراد سيهروزترين
.كنند
و ميسازد تثبيت را مالكيت مناسبات ارضي قانون نخستين سپس
گفته به كه ترتيباست بدين.ميكند تاييد را اربابان چيرگي
آدميان از گروه دو كهاز شدند زاده شهرهايي -دولت:ويكو
كه تودههايي و ميراندند كهفرمان اشرافي:بودند شده تشكيل
و فرماندهي علم جز كه سياست موضوععلم.ميبردند فرمان
.ميشود ناشي جا همين از نيست ، شهر-دولت در فرمانبري
وروميان يونانيان به ضمني اشاره -اربابان مقام در غولها
-ميدهند خود به را خدايان عنوان طبع به كه باستان دوران
.ميشوند خوانده قهرمان ويكو نزد
راويران زمين بزرگ جنگل يعني) ميكشد را كادموساژدها
قطعه با يعني) ميكارد زمين در را او دندانهاي ،(ميكند
بزرگي سنگ ،(ميزند شيار را زمين خميدهاي و محكم چوبهاي
يا تودهها كه است سفتشدهاي خاك نشاندهنده كه) ميكند پرتاب
;(كنند كشت نفعاربابانشان به نميخواهند ديگر بندگان
يعني) ميآيند بيرون زمين شيارهاي از مسلح تاپا سر آدميان ،
از ارضي قانون نخستين تثبيت مخالفتبا براي قهرمانان
خود ، ميان در نه و ميشوند خارج بهدست سلاح خويش زمينهاي
رستههايي نمايشگر شيارهاياغيميجنگند افراد با بلكه
;(بودند داده تشكيل شهرها -دولت برايايجاد اشراف كه هستند
سناهاي قدرت كه ميشود تبديل (دراكون) بهاژدها كادموس سپس
است دراكون يونانيان نظر به زيرا...برميخيزد ازوي اشرافي
مويد نكتهها اين همه.مينويسد خون با را كهقوانين
قرن چندين كادموس افسانه:گفتهايم ما كه مطلبياست
همان از مهمي مثال و دربرميگيرد را تاريخشاعرانه
را خود حال شرح ميكوشيده جهان كودكي دوره كه ناپختگياست
دشواريهايي اساسي سرچشمههاي از يكي اينكند آنبيان با
.دارد قرار ما پيشروي اسطورهها توضيح در استكه
را اربابان به بردگان و اشراف به تودهها وابستگي اين ويكو
سرفداري وسطايي قرون مناسبات با را آن و بازمييابد پيوسته
قيد از آزادي محض به فرزندانميكند مقايسه رعيتي و
پدر خودميتوانند پدر ، شاهانه قدرت از يعني خانوادگي ،
رهايي اميد وهيچ ميكند زندگي وابستگي در برده اما.بشوند
و ميآيد ، نارضاييها وارد بندگان بر كه فشاري.ندارد
نظرگاه در بدينترتيب ، .برميانگيزاند را انقلابهايي سرانجام
درك كليد و تاريخيبنيادي واقعيت طبقات تقابل ويكو ،
و ايكسيون تانتال ، رنجهايخاص.است يوناني اسطورهشناسي
-طغياناند انگيزههاي همه بيانگرآن كه اسطورههايي -سيزيف
.بردگان سيهروزي شكلهايگوناگون از است نمادي
مقام در ويكو كه نيست آگاهي شكل يگانه اسطورهشناسي اما
او.باشد پرداخته آن بررسي به اجتماعي مناسبات بازتاب
مشاهده با.ميدهد پيوند تاريخي واقعيت با نيز را فلسفه
تا برآناند قوانين وضع هنگام به آتن شهروندان اينكه
براي ومشترك برابر سودمندي با يكدست ، انديشهاي پيرامون
مثل افلاطون و ازانواعمعقول يكي سقراط.شوند متحد همگان ،
جديد مفهوم باب در بحث ويكوبه كه هنگامي و كرد طرحريزي را
ميداردكه بيان آشكارا ارسطوميپردازد ، انديشه در برابري
.شدند آتنزاده ميدان در اخلاق منطقو فلسفه ، اصول اين
پژوهشمناسبات كه -فلسفه و اسطورهشناسي از برداشتي چنين
با مقايسه در-ميشمارد اساسي را امورنهفته پژوهش و
با كاذب كهآموزههاي ميكند بسنده اين به كه هابز موضوع
پيشرفتي نشان ساختهشدهاند ، آزادانه مردمان فريب هدف
بيان اساس در آموزهها ، اين ويكو نظرگاه در.است عظيم
پيافكنده تكامل از نازلي سطح بر كه واقعيتاند شده تحريف
خاستگاه از بيش فلسفه و دين هنر ، زبان ، خاستگاه.شدهاند
حقوق نظريهپردازان پندار برخلاف كه دولتي نيست ، عقلاني دولت
بشر عقل آگاه و ارادي فراوردههاي از نشاني هيچ طبيعي ،
اين دريافتن از است عبارت بيشتر علم وظيفه.ندارد
درك و تاريخ ساختي -تجليرو مقام در فرهنگ فراوردههاي
و حاصل فراوردهها اين كه اجتماعي و غريزي طبيعي ، مناسباتي
.هستند آنها بازتابگر
الگوهايي ارائهداده اسطورهشناسي از ويكو كه تفسيرهايي
بر محتواهايمعنوي درك درراه كوششي هر براي هستند
راتعيين محتواها اين كه اجتماعي مبنايمناسباتي
را ديني يا هنري فرايندآفرينش ويكو ، نظرگاه در.ميكنند
عمدي حتي و آگاهانه بازآفريني همانند رو هيچ به نميتوان
سايه آن بر ايدئولوژي كه كرد تفسير معين واقعيتي
بازتاب بعدها جامعهشناس ، كه هنري آثار.باشد نيانداخته
ديدگاه از -ميكند مشاهده آنها در را نظر مورد دوره
نمودار يكسرهطبيعي و اصيل بينشي همانند -آنها آفريننده
اجتماعي بيان ارزش ميان ساختهاي پيش هماهنگي هيچ.ميشوند
.ندارد وجود آنها آفريننده فردي مقاصد و آفرينشگر آثار
.مييابند دست روشنايي به تاريخ سير در تنها هنري آثار
است ، گرايش بخش وحدت آنچه در جويي لذت به طبعا بشر روحيه
تاريخ ، وحدتساز تبيين براي وي كوشش و ويكو بيترديد.دارد
نه كهميپندارند است دور بسي تركيبي ساختههاي آن از هنوز
دارا رانيز آينده تعيين اصل بلكه گذشته درك اصل فقط
بهعبارتي را تاريخ فلسفي ، -تاريخي نظامهاي اين.هستند
درنظر بخش وحدت مضموني از برخوردار دستگاهي همانند
وميتوان است ادراكپذير بيابهام ، منطق يك براي كه ميگيرند
با هم اينساختار.كرد بازسازي جزئياتش كوچكترين با را آن
در.اشپنگلر طرحساده با هم و است سازگار هگل سترگ نظام
مرحلههاي كه وجوددارد مسلط تمدن يك پيوسته آنان نظرگاه
بعدي تمدن سپس ميگذراندتا را خود پژمردگي و اوج شكوفايي ،
را گستري جهان نگري خرسنديتاريخ نيز ويكو.شود آن جايگزين
عاملوحدت از ميتوانيم وينيز آثار در ميدارد ، عرضه ما به
اشپنگلر طرح در آنچه هر اين ، افزونبرشويم بهرهمند بخش
مطالبي شبيه نميآيد ، حساب به فلسفي-تاريخي صرف روياپردازي
باور براين ويكو البته.ميشود يافت آثارويكو در كه است
وجودي با و كهن شكلهاي بازگشت رغم به ازلي ، وظيفه كه است
هر در ميرود ، فرو بربريت در دوره هر پايان در بشريت كه
اعتقادي اين و -است امور عادلانه نظم نهايي برپايي حال ،
قرار اشپنگلر با اساسي تقابل در را او كه است فلسفي
يگانگي انديشه بر خاصي شيوه هنوزبه انديشه اين.ميدهد
در.شدهاست افكنده پي الهي مشيت و منطقتاريخي
واژههاي در ميخوانيمكهاگر غرب انحطاط پيشگفتار
عيني نشانههاي...پژمردگي و بالندگي ، اوج شكوفايي ،
سرنوشتهايدگرگون در اگر و بنگريم را حالتهايانداموار
امور ،[ م.تمدنهاست به اشاره] بزرگ افراد اين شونده
را ضروري عنصر عرضي ، امور ناشدني رام طغيان در و نمونهوار
را جهاني تاريخ تصوير نمايش سرانجام آنگاه بازيابيم ،
است طبيعي غربيان ، ما براي فقط و برايما ، كه آنچنان
ماكياولي ديدگاه به گويي كه -ويكو.بود خواهيم گر نظاره
ما كه برده كار به را تصويري همين پيش مدتها از -ميپيوندد
آن وسيله به را جهاني تاريخ نمايش بايد معاصرانسرانجام
كه ميبرد را بهرهاي همان تصوير اين از او و باشيم ، شاهد
هرگونه از دور به حال هر در و است طبيعي نظرش در
ترسيم مابه علم كه ميدهد توضيح او.است مابعدالطبيعه
تاريخهاي آن برروي ميانجامدكه آرماني تاريخي دورازلي
آنان ، فرجام و انحطاط پيشرفت ، بازايش ، همراه اقوام ، همه
روح يك را تمدن اينكه ملاحظه با ويكو.ميچرخد زمان گذر در
آن تكامل و خاستگاهها بلكه نكرده ، بنا بيرون از آزاد
اين ميان واكنش و كنش مناسبات و مادي اوضاع با ضرورتا
هر كه گشته متقاعد ميشود ، تعيين اوليه انسانهاي و مناسبات
و هميشه ، ضرورتا بايد جامعه اين ميشود ، برپا جامعهاي جا
واقع در ميتوان كه نحوي به ;كند طي را يگانه مسيري هرجا ،
بايد تمدنها همه كه كرد معين را آرماني اساسيتاريخ خطوط
باشيم آن شاهد ما جا هركنند دنبال خويش تقدير تحقق در
بيرون ددمنشانه و حيواني وحشيگري ، دورههاي از آدميان كه
از با جامعهها شوند ، متمدن اديان تاثير تحت تا ميآيند
ميشوند ، زاده كتاب اين در شده بررسي مراحل سرگذراندن
.مييابند زوال و ميكنند پيشرفت
ويژه شناخت صورت.ميدهد تشكيل غولها سلطه را دوره نخستين
دوره در.است وهمي شعر آن ، بيان ابزار و است تخيل دوره اين
درنتيجه و طبقات -مينامد قهرماني دوره ويكو كه -دوم
برضد اربابان ، يعني قهرمانان ، .ميشوند نمودار دولتها
تا مييابند تشكل نظامي رستههاي در -بردگان -تودهها
هيچچيزي كه كساني مقابل در و كنند حمايت مالكيت ازساختار
كسانيكه يعني اربابان ، مجمع ازورزند پايداري ندارند
دارند ، شاهان دست در را اجتماعي مبارزات اين فرماندهي
پيكانكارزار نوك كهدر هستند كساني آنان پس.برميخيزند
هدف دولتهابا ونخستين ميگيرند قرار شورشي بندگان با
بعدي ويكومرحلههاي.شدهاند برپا اربابان قدرت حفظ انحصاري
كمتري بسيار باژرفاي را -آدميان عصر-خود تاريخآرماني
عصر بررسيهاي از علمجديد بخش بزرگترين.است كرده بررسي
آغازين ، سلطنت از پس.شدهاست تشكيل قهرماني عصر و شاعرانه
و امپراتوري بعد و سالار سپسمردم و سالار اشراف جمهوري
است ، خشن نخست ، اقوام ، منشميرسد فرا انحطاط سرانجام
.سرانجام ، فاسد و ملايم و بعدظريف آرام ، سپس جدي ، بعد ،
هر كه يافته يقين ماكياولي مانند نيز ويكو بنابراين ،
بربريت در مجدد افتادن فرو با ضرورت به دورهها اين از يك
ويكو ، نظرگاه در.است همراه جديدي دوره آغاز و
قرون واقعيت در مجدد سقوط انديشه اين بيواسطه بنياد
دومين و جديد قهرماني دوره وسطا قرون.است وسطانهفته
است فصلهايي بيگمان جديد علم فصلهاي ژرفترين.بربريتاست
نظري تنگ و ددمنشي تيرگي ، تمامي با را وسطا قرون كهويكو
شناسي اسطوره كه ميكند مقايسه باستاني دورههايي آنبا
كه تاكيدميورزد بيترديد كاتوليك اين.آنهاست شاهديبر
كه حقيقت اين و الله ظل شاهنشاه همايون حضرت عنواناعلي
دريافت روحاني مناصب و القاب وسطا قرون شهرياران
قهرمانان سازي يزدان -خود تكرار نوعي دو ، هر ميداشتند ،
يكساني اجتماعي مناسبات بازگشت بر و است يوناني اسطورههاي
عرضه تطبيقي شناسي جامعه از الگوهايي ويكو.است شده بنا
اين در هجدهم و هفدهم قرن دستاوردهاي تمامي از كه ميدارد
جنبه ديگر.ميروند فراتر بسي (ولتر استثناي به) عرصه
به را خود آرماني تاريخ طرح او كه است آن ويكو روش برجسته
به شده ، داده پيشاپيش مفهومي مبناي بر ورانه ، نظر شيوهاي
.نميسازد تبديل تحميلي تقدير يك به را آن و نميبرد كار
استوار تجربي بردادههاي پيوسته او گزارشهاي برعكس ،
تهاجمهاي با را جديد بربريت او مثال عنوان به:شدهاند
از -نوع اين از رويدادهايي كه هرجا.ميدهد توضيح بزرگ
-خود تا گرفته وحشي قبيلههاي تهاجم و طبيعي پديدههاي
باز آغازيناش دورههاي به را بشر -متمدن ملتهاي گسيختگي
سرگرفته از صفر از بايد تكاملپيشين تمامي ميگردانند ،
ميپنداردآنها ويكو كه اجتماعي قوانين برمبناي و شود
جريان سابق ، شيوه بههمان كرده ، اثبات جديد علم در را
كارهاي:ميدارد اعلام خويش خاص بابعلم در او.يابد
نيز بيكراني جهانهاي كه هنگامي حتي و مييابد تداوم اقوام
بايد -است نادرست بيگمان كه چيزي -شوند زاده نو از ازل در
.پيمود خواهند و بپيمايند ساخته مشخص اينعلم كه را مسيري
جز ويكو ، نظرگاه در [ تكامل مراحل ]تكرار آموزه
در تنها اما.نيست انساني امور بازگشت به محض اعتقادي
هيچگاه بهبربريت بازگشت احتمال كه داد حق وي به حديميتوان
حاصل است ممكن مجدد سقوط اين.است نشده نفي يكسره
به كه باشد علتهايي نتيجه بسا ، چه نيز ، و طبيعي ، فاجعههاي
از رويدادي بيگمان بزرگ تهاجمهاي.وابستهاند آدميان خود
در حال ، زمان فريبنده سوي برون پس در اما گذشتهاند ، آن
خوبي به كه نهفتهاند تنشهايي متمدن ، دولتهاي درون
گذشته به بازگشت سوي به را دهشتناكي حركتهاي ميتوانند
حدي آن در فقط انساني رويدادهاي بر تقدير.برانگيزانند
در كارهايش آگاهانه هدايت توانايي از جامعه كه دارد سلطه
هنوز تاريخ فلسفه كه هنگامي.است بيبهره خويش ، منافع جهت
به اما است ناروشن كه دارد مقصدي تاريخ كه است معتقد
آن ميكوشند كه مقصدي) ميكند عمل مستقل و فرمان خود شيوهاي
(كنند تشريح نظامها ، و منطقي ساختههاي طرحها ، با را
عقلي و مقصد جهان ، در كه شود گفته پاسخ در كه است شايسته
در را آنها آدميان كه مقياسي همان در فقط مگر ندارد وجود
قوانيني كشف پي در تاريخ در اگر اما.بخشند تحقق جهان
مقصد اين تحقق ابزار چونان است ممكن آنها شناخت كه باشيم
فيلسوف اين ويكو ، گاه آن آيد ، كار به بشري عقل اين و
بيگمان زده ، دست اينمقصد رس پيش تفسير به كه كسي تاريخ ،
.ميآيد حساب به پيشگام فردي
هوكهايمر ماكس:نوشته
پوينده محمدجعفر:ترجمه
|