اسطورهشناختي بنيانهاي
تعزيه و سوگواره
امام قيام تاريخي ريشههاي
(ع)حسين
اصلاح انديشه و سيدالشهداء
اسلامي امت
اسطورهشناختي بنيانهاي
تعزيه و سوگواره
پديدههاي شناخت ژرفاي در رهاوردي دانشي ، هر:جستارگشايي
و تازه پرسمانهاي بستر نيز رهاوردها آن است ، خود موضوع
در كه اسطورهشناسي بحث.نويناند ژرفاهاي و كرانهها گشايش
بر درآمدي يافته ، ويژهاي برجستگي و اوج اخير قرن دو
اعتقادي و اجتماعي پديدههاي دروني لايههاي به راهگشايي
و لايه چند ماهيت دليل به مذاهب و اديان كه آنجا از.است
ديگر ، سوي از هنري چهرههاي در تجلي و سو ، يك از خود ژرف
از مباحثي دارند ، مذهبي اسطورههاي و شعائر با ويژه پيوندي
.مييابد اهميت دست اين
معارف سرويس
درموسم مردم آمدن گرد اسطورهشناختي ، پژوهشهاي بنياد بر
در ومراسمي آيينها برپاداشتن همزمان و سال از ويژهاي
از او نوين بازگشت به اميد و شده كشته ايزد يا خدا سوگ
آسياي ميانه ، آسياي از باستان مردمان ميان در كهن زمانهاي
خاوردور ، ايران ، پهندشت ،(بينالنهرين) رودان ميان كهين ،
بسزايي رواج...و سرخپوستان باستان ، يونان باستان ، روم
ايستارهاي به توجه با سوگمندانه اسطورههاي.است داشته
از هريك بر ناظر اجتماعي و زيستي شرايط و ناخودآگاهي ويژه
گوناگوني (Superstructure) روساختهاي يادشده ، ملتهاي
ساخت ژرف ديگر ، بياني به يا (Motive) بنمايه ولي پذيرفته
همگي تا شويم آن بر بيآنكه.دارند يكساني(Deepstructure)
گوناگون دبستانهاي تحليلهاي و يافتهها ، كاوشها
نكتههايي به بياوريم كوتاه نوشته اين در را اسطورهشناختي
.داشت خواهيم اندك اشارهاي رابطه اين در چند
لوياستراوس ، بويژه ساختارگرايي دبستان روش از پيروي به
.ميزنيم متنهاياسطورهاي در تقطيعهايي و برشها به دست
آنگاه و كرده رابطهگردآوري اين در را اسطورهاي متنهاي
در كه يكسان متني مجموعآنها از موشكافانه ، بررسي با
فراهم است ، مشترك وعنصرهاي همگون سويههاي بردارنده
(mythem) اسطورهيي عنصرهاي بازنگري ، واپسين درميآوريم
شناسايي دارد ، جاي متن (Structur) ساختار در كه را
سه بر سوگمندانه ، اسطورههاي ديدگاه ، اين برپايه.ميكنيم
يا شدن كشته مردن ، -هستند1 استوار متني درون عنصر
سرما خشكي ، ديو)او دشمن و هماورد دست به گياهي شهادتايزد
توسط شده كشته ايزد از نشاني يافتن در كوشش -مرگ20 و
و نوزايي شادي ، سراسر و نوين بازگشت -او30 همسر يا پسر
.شده كشته ايزد خرمي
پرسشهاي به تا ميشود گفته مردماني براي اسطوره هر اما
و اندوه درد ، و شناختي هستي و شناختي جهان گوناگون
هستي بنيادين پرسمانهاي برابر در آنان اضطراب پريشانيو
و بوده چگونگي از پرسشها ، نخستين بيگمان.گويد پاسخ
از توصيف پي در كه چرايي دنبال به نه شيوه ، برهمين پاسخها
گرفته شكل داده ، روي پيش از مينوي چگونگيرخدادهاي
چه و هستند؟ پيامي چه حاوي سوگمندانه اسطورههاي.است
بيگمان ميتابانند؟ باز را ويژهاي (Function) كاركرد
از ميتوان را بيشماري خويشكاريهاي و كاركردهايپاسخها
;ميآوريم مقدمهاي نخست ، .برشمرد گوناگون ، ديدگاههاي
و دروني بروني ، هستي) هستي با رويارويي در انسانها
روبهرو متعددي تضادهاي و ناهمگونيها با (پيراموني
سردي زيبايي ، و زشتي بدي ، و خوبي:چون تضادهايي.بودهاند
و زبردستان شادي ، و اندوه خشكي ، و سرسبزي گرمي ، و
توجه...و زندگي و مرگ مستمندان ، و توانگران فرودستان ،
پهنه در تضادها اين كشمكش.كردهاند جلب خود به را انسان
اين.است انجاميده گوناگوني اسطورههاي پردازش به هستي ،
در يكساني به رسيدن و همگونگي يافتن دنبال به اسطورهها ،
افكندن پي در اسطوره.آمدهاند پديد ناهمگونيها اين پس
درد ، ناامني ، مرگ ، بدي ، هرگونه از آسوده كه نوين ايستاري
چشمانداز ، اين از و است كوشيده باشد ، ...و زشتي رنج ،
چنين نمونه.ميباشد جهان توجيه براي بشر ذهني كوشش آغازين
هنريي دبستان - ،(سوررئاليسم) فراواقعگرايي در را كوششي
جهان تظاهرات و بازنماييها به بازگشت گونهاي كه
دبستان اين پايهگذاران آرمانهاي در.ميبينيم -ناخودآگاهست
به رسيدن هدف...:مييابيم برتون آندره مانند هنري ،
بر.است ناهمساني و تضاد هرگونه از تهي و آسوده لحظهاي ،
پرسمانمرگ گشايش پي در سوگمندانه ، اسطورههاي شالوده اين
اين رستگاري و جاويد زندگي آرمان و آمده پديد زندگي و
مرگ ميان ستيز.ميسازد جلوهگر را جهاني آن و جهاني
و ترس دچار را انسان هستي ،(eros) زندگي و (Tanatus)
از نگراني و هراس از آكنده را او دل و كرده پريشاني
فصلها همآيي پي روند ديگر ، سويي از.ميكند فنا و نابودي
به و گرما و شكوفايي خرمي ، سرسبزي ، گونه به طبيعت در كه
در سپس و ميشود نمودار مرگ ، و سرما پژمردگي ، خشكي ، فرجام
انديشه طبيعت ، شدن زنده نو از (بهار) دگر فصلي و نو سالي
باره ، اين در اسطورهسازي به پيش از بيش را انسان
ايزد اسطوره پيدايي به گياهي مرد زاد اين.است برانگيخته
و دشمن دست به آن شدن كشته و باروري و خرمي و گياهي
نبردي پايان در سرانجام ، و مرگ و سرما خشكي ، ديو هماوردش ،
و شده پيروز زندگي مينمايد ، رخ زندگي و مرگ ميان كه سخت
.ميگردد زنده نو از و گشته سبز و شاد است مرده كه طبيعتي
و آيينها انجام و سوگمندانه اسطورههاي آفرينش با انسانها
گونهاي به ميدهند ، انجام آنها طبق بر كه ويژهاي مراسم
و اميد و گشته انباز كيهاني ، نبرد اين در تمثيلي و نمادين
و گيتيانه بازآفريني و (Regeneration) نوزايي به آرزو
.مينويبربستهاند
كاركرد كه ميگردد روشن آمد ، بالا در آنچه جمعبندي با
در بخش رهايش و ناب گشايشي به رسيدن سوگمندانه ، اسطورههاي
تهي لحظهاي يافتن است ، زندگاني و ميانمرگ ناهمگوني پس
خرمي ، زندگي ، از سرشار و فنا و ميرايي و نابودي مرگ ، از
كنشهاي توجه شايان كه نكتهايناميرايي و جاودانگي
شكل سوگمندانه اسطورههاي بنيان بر كه است اسطورهايي
رفتارهاي اينكه سر بر پژوهان اسطوره ميان البته.ميگيرد
اسطورهها آنها برپايه آنگاه و بودهاند آغاز در آييني ،
آنگاه ، و بودهاند اسطورهها آغاز در يا شدهاند ساخته
.وجوددارد ديدگاه اختلاف يافتهاند ، شكل آييني رفتارهاي
آغاز در:نباشدكه واقعيت از دور چندان گوته ، گفته شايد
زبان گفتار ، آن درپي و (Im an Fang war dertat) بود كنش
ويژه مراسم و آييني رفتارهاي حال ، وجود هر بهاسطوره و
رهنمون انديشه اين به را ما خاص جزئيات با اسطورهاي
شهيد ايزد ياد مراسم آن انجام با انسانها كه ميگردد
از گروهگروه راستا اين در و داشته گرامي را(مقدس)سپندينه
اين ويژه پرستشگاههاي و جايگاهها رهسپار برزني كويو هر
عزاداري و زاري و شيون به راه ميان در و گشته ايزد
رفتن دست از سوگ در بابل ، در نمونه براي ميپرداختند ،
به شهرها در مردان و زنان از جمعيتهايي گياهي ، ايزد ;تموز
مصر در يا و ميپرداختند زاري و گريه به و ميافتادند راه
خشكي ديو ;ست بدست كه خدايباروري ;اوزيريس سوگ در باستان ،
عزاداري به مردم از گروههايي بود ، شده نابوده سرما ، و
مرگ در مردم كهين ، آسياي در كه همچنان.ميپرداختند
برگزار زاري و ناله و تعزيه مراسم گياهي خداي ;آدونيس
گياهي ، ايزد شدن كشته از پس نيز مركزي آسياي درميكردند
موسم در مركزي آسياي مردم.مينشيند او سوگ به همسرش
رفته ، دست از خداي خاص اساطيري آيينهاي برپايي با ويژهاي
را او آمدن باز و نوزايي به اميد و داشته گرامي را او ياد
خود ، پسين تحول در بعدها اسطوره اين.ميداشتند نگه زنده
البته.گشت نمودار سياوش اسطوره شكل به ايرانيان نزد در
واقعيتهاي با اسطوره اين اسلامي ، دوران در بويژه بعدها ،
ويژهاي و نوين شكلهاي و شده نهاده برهم اجتماعي و تاريخي
را اسطورهاي آيينهاي و اسطورهها اين تحول ما چنانكه.يافت
شهيدان سالار آموزگار براي عزاداري و تعزيه پيدايي گونه به
پژوهش و بررسيباشيم گواه ميتوانيم (ع)حسين امام اسلام ،
اسلام ، از پس ايران در تعزيه اساطيري بنيانهاي و عنصرها در
.وامينهيم ديگر نوشتاري به را آن و ميجويد ديگر جستاري
ارشاد محمدرضا
امام قيام تاريخي ريشههاي
(ع)حسين
شهادت ، و خون ماه ;محرم فرارسيدن مناسبت به:جستارگشايي
دكتر استاد شادروانان بلند مقاله از بخشي كه را زير جستار
ويژه خويي ، زرياب دكتر استاد و فريدني مشايخ محمدحسين
در بار نخستين وبراي است (ع)حسين امام زندگاني
دوستداران تقديم چاپرسيده ، به تشيع دايرهالمعارف
.مينماييم سيدالشهداء
معارف سرويس
ائمه از امامسوم ،(ع)ابيطالب بن علي بن حسين ابوعبدالله
فرزند.(ع)معصوم معصومازچهارده پنجمين و (ع)عشر اثني
پنجم يا سوم در (س)فاطمه ازحضرت (ع)ابيطالب بن علي دوم
حملش مدتآمد دنيا به مدينه در هجري چهارم سال شعبان
برادر با او سن تفاوت.نوشتهاند روز ده و ماه شش را
تولدش از پس.بود سال يك از كمتر(ع)حسن امام بزرگترش
ديدار به شادمانه حضرت و بردند (ص)اكرم رسول به بشارت
و اذان نوزاد راست درگوش شتافت ، خود زاده فرزند و فرزند
(ع)حسن ازنام اشتقاق با را او نام و گفت اقامه چپش گوش در
سابقه عرب عرف در آنزمان تا كه -(كوچك حسن يعني) حسين
فرمود و كرد عقيقه گوسفندي ولادتش هفتم روز.نهاد -نداشت
.دهند صدقه نقره آن وزن هم و برچينند را سرش موي
خويش بوي خوش گل خود ، تن پاره و پسر را او (ص)پيامبراكرم
ميكرد سوار خود بردوش را او.خواند بهشت اهل جوانان سيد و
و ميبوسيد را او گلوي و دهان و ميچسباند خود سينه به و
ائمه.ميكرد معرفي آسمانهايش اهل نزد انسانها محبوبترين
از (ص)رسولالله كردهاندكه روايت متعدد اسناد به سنت اهل
و راواجب او ونصرت داد خبر (ع)حسين امام مشهد و شهادت
خود از را حسين (اسدالغابه ، 123 ، 349) كرد لعنت را قاتلانش
هر بدار دوست خدايا است فرموده و دانسته حسين از را خود و
شريفش 57 عمر(ترمذي ، 2/307 صحيح) بدارد دوست را حسين كه
با سال ، 37(ص)رسولالله درآغوش آن سال كه 7 بود سال يا 58
.بود امامت مقام در يا برادر صحبت در را بقيه و پدر
شهادتش از پس لقب مشهورترين و ابوعبدالله كنيهاش
و كتاب اجل شريفشلكل خاتمهاي سجعميباشد سيدالشهداء
سه و پسر شش او از.بود امره بالغ الله وان الله حسبي
يكي و شدند شهيد كربلا در پسرش سه كه آمدند وجود به دختر
شيعيان چهارم امام (ع)زينالعابدين اوسط علي پسرانش از
و شهيدان سالار و نجات كشتي و هدايت چراغ (ع)حسيناست
تربت در ميباشد ، (است خدا او خونخواه كه كسي) ثارالله
قبر زيارت در و دعا استجابت قبهاش زير در و شفا پاكش
روايت حنبل بن احمد امامميشود روزي بسيار ثواب مطهرش
بار يك حتي من مصيبت در كس هر:فرمود (ع)حسين كه است كرده
.فرمود خواهد او روزي را بهشت وجل عز خداي بريزد اشك
با بيعت از امتناع و معاويه بن يزيد برضد حضرت آن قيام
و نميدانست مسلمين خلافت شايسته بهيچوجه را او كه يزيد ،
فرود سر و يزيد سپاه برابر در يارانش و او بيمانند مقاومت
راه در شهادت از او استقبال و تسليم ننگ به او نياوردن
را سفيان ابي آل حكومت برنامه اسلام ، راه در و خود عقيده
كرد نابود بود جاهليت آثار گردانيدن باز و اسلام انقراض كه
اسلام تاريخ سياسي و ديني چهرههاي برجستهترين از را او و
آرمانهاي راه در را او بينظير فداكاري قدر شيعيان.نمود
كه ميدارند گرامي چنان را او ياد و شناختهاند بخوبي اسلام
كه يادي حتي ;ندارد سابقه عالم مذاهب و اديان از هيچيك در
پاي به هرگز ميكنند (ع)مسيح آلام و رنجها از جهان مسيحيان
اهل و ياران و حضرت آن آلام و مصائب ذكر در شيعيان آنچه
.نميرسد ميآورند بعمل او براي سوگواري اقامه در و بيتش
بطور سال سرتاسر در كه كربلا شهداي و (ع)حسين امام عزاداري
است ، مرسوم شيعيان ميان در خاص بطور محرم ايام در و عموم
شور نگاهداشتن زنده و دين شعائر اقامه براي رمزي صورت به
و ظالمان ظلم برابر در مقاومت و تمثل و مذهبي عميق شوق و
بسياري چه اگر.است درآمده زمان جور حكام حكم از سرپيچي
ساله همه عزاداري و گريه تشيع مذهب معاندان و مخالفان از
جلوه نامعقول و طبيعي غير امري يارانش و (ع)برحسين را
شهادتشان از قرنها كه را كساني بر ريختن اشك و ميدهند
اين از ولي ميدانند ، كور تعصب و جهل از ناشي است گذشته
بر سوگواري مراسم اقامه با شيعيان كه غافلند حقيقت
نفرت زورگوئي و بيعدالتي از حقيقت در (ع)سيدالشهداء
ميدارند اظهار زمانه گردنكشان از را خود انزجار و ميجويند
و اعتقاد درراه فداكاري و وتقوا فضيلت بر اشكشان و
و است ضعيفان حقوق ساختن پايمال و فسق و رذيلت بر لعنتشان
عبادي و ديني قالبي صورت به را تبري و تولي اين
درخت حقيقت در اشكها اين با و مراسم اين با و درآوردهاند
از مهمتر و ميسازند باردار را آن و ميكنند آبياري را تقوا
نياوردن فرود سر كه سياسي نهادي صورت به را دين آنكه همه
الهي عدل حكومت دربرابر آوردن سرفرود و جهان متغلبان به
و رنجها شمردن باز با جهان مسيحيان اگر.ميآورند در باشد
علاوه شيعيان ميكنند ، تكيه انساني روح نجات بر (ع)مسيح الام
امت نجات وباب الهي واسعه رارحمت (ع)حسين آنكه بر
عمل و ميطلبند مبارزه به را جهان جابر حكومتهاي ميدانند
و آزادي و عدالت راه در سرمشقكوشش را يارانش و (ع)حسين
(ع)حسين امام شهادت.ميشمارند ضيم واباياز استقلال
مثلاعلاي و استقامت و ايمان درس و فضيلت و حماسهشرف
قول به.است خشنوديخداوند كسب درراه حميت و فداكاري
امام حركت اسلامي سياست دركتاب آلماني فيلسوف ماربين
مرگ از استقبال و فرزندان و زنان با كربلا به مكه از حسين
انتقام اميه بني از تا بود شيعيان براي خونين تذكاري
و خود كه ندارد سراغ را كسي تاريخ:گويد او هم.بگيرند
مرگ كام به (شده سلب) حق احقاق براي را خود كسان عزيزترين
چگونه دانست كه مردي يگانه آن كبير حسين جز فرستد
ايشان اركانسلطنت و كند متلاشي را بنياميه وسيع و دولتعظيم
و درخشندگي موجب و اسلام بقاء سر طف حادثه.ريزد فرو را
حويزي محسن شيخ است ، گرديده مقدس شريعت اين تاريخ تداوم
مفهوم همين به خود حائريه غراي قصيده در ابيالحب ال
:كه ميكند اشاره (امام قول از) اديبانه
يستقم لم محمد دين كان ان
خذيني سيوف يا بقتلي الا
نمييابد خودرا استقامت من شدن كشته با جز محمد دين اگر
.گيريد فرو مرا شمشيرها اي
صلح از (ع)حسين امام برميآيدكه روايات و اخبار بعضي از
احترام با نبودو راضي معاويه با (ع)حسن خودامام برادر
معني اين اما.نكرد اعتراضي بزرگتراست برادر او اينكه
زيرا نميآيد ، درست اعتقاداتشيعه در امامت مساله نظر از
افعال و اقوال و است مفترضالطاعه امام شيعه اعتقاد بنابه
عبارت به و ميگيرد صورت الهي خواست و امت مصالح حسب بر او
موجود روايات و اخبار به بنا اما.نيست اعتراض مستوجب
زنده معاويه كه زماني تا برادرش وفات از پس (ع)حسين امام
و ظاهر حسب بر زيرا نكرد معاويه با مخالفتي ظاهر در بود ،
به اگرچه بيعت اين و بود كرده بيعت معاويه با مصلحت بنابر
اين به اما نبود مسلمين خليفه بهعنوان او شناختن معني
نميخواهد و ندارد او با مخالفتي ظاهر در امام كه بود معني
را صوري و ظاهري بيعت اين امام.كند قيام او ضد بر
اين ولينميدانست امت بهصلاح را آن و كند نقض نميخواست
خلاف و حق خلاف اعمال با حضرت آن رضايت و موافقت بهمعني امر
كشتن و ابيه زيادبن او استلحاق ازقبيل نبود ، معاويه اسلام
ناسزاگوئي و بود متقي و مسلمان مردي كه را عدي حجرابن او
پسرش براي گرفتن بيعت و (ع)امير حضرت مقام به او جسارت و
مقاصد راه در مسلمين اموال بيحساب و بيمحابا صرف و يزيد
.خود سياسي
دارد ادامه
اصلاح انديشه و سيدالشهداء
اسلامي امت
(2) عاشورا واقعه بر تحليلي
.ميدهد حركت خودش بهدنبال را مردم كه است كسي رهبر
مطهري مرتضي:شهيد استاد از
جمله اين خودم اينكه با كه هست (ع)امامحسين از جملهاي
فكر خيلي عمقآن ، و معني به ولي كردهام ، بارهاتكرار را
به امام استكه معروفي وصيتنامه آن در اينجمله.بودم نكرده
بود حنفيهبيمار محمدابن.مينويسند محمدابنحنفيه برادرشان
درجهاد شركت از لهذا و بود شده فلج دستهايش كه بهطوري
خارج مدينه از ميخواستند كهحضرت وقتي ظاهرا.بود معذور
اين البته.دادند او تحويل و نوشتند وصيتنامهاي شوند ،
بلكه ميگوئيم ، ما كه است وصيتنامهاي بهمعناي نه وصيتنامه
روشن را خودش وضع اينكه معناي به است سفارشنامه معناي به
.چيست هدفش و چيست من قيام و حركت كه ميكند
و مفسدا لا و بطرا لا و اخرجاشرا لم اني:فرمود ابتدا
جدي ، امه في صلاح لطلبالا خرجت انما و ظالما ، لا
.كرد رد اوميزنند ، به بعدها ميدانست راكه اتهاماتي
دنيا نعمتهاي ميخواست ، دلش مقام دلش گفتحسين خواهند
آدم يك حسين اخلالگربود ، و مفسد آدم يك ميخواست ، حسين
هدفي اصلاحامت ، جز حسين كه بداند دنيا.بود ستمگر
آمربالمعروف ، ان اريد:فرمود بعد.يكمصلحم من نداشت ،
هدفمن ، ابي ، و جدي بسيره اسير عنالمنكر ، و انهي و
سير اينكه ديگر و است ازمنكر نهي و معروف به امر يكي
جمله اينرا پدرم و جدم همانسيره بدهم قرار سيره كنم ،
معني تاريخ ، آن در جمله اينشود شكافته بايد خيلي دوم ،
فرمود كه بعد حسين امام چرا.است داشته خاصي مفهوم و
كرد اضافه كنم ، منكر از نهي و معروف به امر ميخواهم
بگويد كسي است ممكن پدرم؟ و جدم سيره به كنم سير ميخواهم
سيره مگربود كافي منكر از نهي و بهمعروف امر گفتن همان
جواب بود؟ منكر از نهي و معروف به امر غيراز پدرش ، و جد
اشاره تاريخچه يك به بايد البته.بله اتفاقا كه اينست
.بدهم شرح را مطلب اين بعد و بكنم
كه كرد احساس خودش و ضربتخورد كه وقتي عمر ميدانيم
آورد ، بهوجود بدعتي درواقع خودش ، بعداز براي است ، رفتني
نه ;ابوبكر حتي نه و بود كرده پيغمبر نه كه كرد كاري يعني
دلالت آن بر نيز تسنن اهل مدارك كه شيعيان ما عقيده مطابق
(است ديگري مطلب باشند ، نداشته قبول عمل در حالا) دارد
و معرفي خودش زمان در پيغمبر كه معيني شخص به را خلافت
آنچه مطابق نه و كرد ، واگذار (ع)علي يعني بود كرده تعيين
نكرد تعيين را كسي پيغمبر كه -ميگويند تسنن اهل امروز كه
اين پيغمبر و كنند انتخاب را كسي خودشان بايد امت بلكه
كرد ، عمل -كردند واگذار امت شوراي و امت انتخاب به را كار
چون ;داد انجام كرد ، ابوبكر كه را كاري نه همچنين و
را معيني شخص خود ، بعداز براي بميرد ، ميخواست وقتي ابوبكر
.بود عمر خود كه كرد تعيين
عقيده با نه درميآيد ، شيعهجور عقيده با نه ابوبكر كار
با نه ميآيد ، در جور شيعه عقيده با نه عمر كار.تسنن اهل
آن و كرد جديد كار يك.ابوبكر كار با نه و تسنن اهل عقيده
بهعنوان را صحابه اول درجه چهرههاي از نفر شش كه بود اين
دموكراسي ، بهاصطلاح بهصورت نه شورايي ولي كرد ، انتخاب شورا
نخبهها كه نخبگان شوراي يك يعني آريستوكراسي ، بهصورت بلكه
كه را علي چون) عليهالسلام علي:كرد انتخاب خودش هم را
و وقاص سعد زبير ، طلحه ، عثمان ، ،(زد كنار نميشد
از پيغمبر ، صحابه درميان آنوقت ، در.عوف عبدالرحمنبن
شورا اين افراد تعداد گفت خودش بعد.نبود متشخصتر اينها
طاق را شوراها افراد تعداد كه ميبينيد معمولا) است جفت
حداقل كه طرف هر تعداد گرفتند ، راي وقتي كه ميدهند قرار
يك نفر سه اگر ;(.است برنده آنطرف باشد ، يك بهعلاوه نصف
طرف هر را ، ديگر راي ديگر نفر سه و كردند انتخاب را راي
تو است ، شورا اگر خوب ، .است برنده طرف آن بود ، عثمان كه
!ميكني؟ معين تكليف مردم براي چرا
كه ميدانست هم خودش كهعمر بود شده تركيب طوري شورا
سه راي قطعا (ع)علي چون ميرسد ، عثمان به خلافت بالاخره
داشته نفر سه علي كه بود اين حداكثرنداشت يك بهعلاوه
عثمان زيرا نبود ، آنها ميان در عثمان مسلما كه باشد
(ع)علي عمر ، نظر ازاست برنده قطعا عثمان پس.بود رقيبش
علي با آنوقت زبير چون) زبير و بود خودش:داشت نفر دو يا
را علي طرف عوف ، عبدالرحمنبن احتمالا اگر يا و ،(بود
.داشت نفر سه حداكثر ميگرفت ،
:شقشقيهميفرمايد خطبه درنهجالبلاغه ، (ع)علي كه اينست
دليل به شخص فلان لصهره ، الاخر مال و لضغنه ، منهم رجل فصغا
به ديگر شخص فلان و شد ، منحرف حق از داشت ، من با كه كينهاي
را رايش خودش ، كاري وصلت و خويشي و قوم رابطه رعايت خاطر
هر بهميكرد پيشبيني را اينها هم عمر خود.داد طرف آن به
;علي به دادم را رايم من گفت زبير كه شد اين نتيجه حال
كار ;رفت كنار هم سعد ;عثمان به دادم را رايم من گفت طلحه
ميداد ، راي كه طرف هر به ماند ، باقي عوف بن عبدالرحمن دست
نگه بيطرف را خودش ميخواست عبدالرحمن.ميشد انتخاب او
و باشند محبوس اتاقي در روز سه بايد اينها گفت عمر.دارد
حوائج و نماز براي جزبكنند يكي را نظرشان و بنشينند
كه بود زوري يك هم اين).بيابند بيرون ندارند حق ضروري
تصميم اينها اگر كه فرستاد مسلح عده يك بعد (گفت عمر
از بعد !است عجيب خيلي.داريد را كشتنشان حق شما نگرفتند ،
كه انتظارند در چشمها تمام بيرون ، آمدند اينها روز سه
و بودند عثمان تيپ از بنياميهشد چه نتيجه ببينند
زياد كه عمار و همچونابوذر پيامبر صحابه نيكان و بنيهاشم
كه داشتند هيجان و شور اينان.(ع)علي طرفدار بودند ، هم
اين از قبل حضرت وليشود تمام (ع)علي نفع به قضيه بلكه
كار پايان ميدانم من كه ميگفت افراد به خصوصي طور به خودش
بگويند كه بكشم كنار را خودم نبايد و نميتوانم ولي چيست ،
آراء اتفاق همه مسلما ميآمد ، اگر و نميخواست خودش او
.ميكردند پيدا
با حاضري آيا !علي ،:گفت ،(ع)علي سراغ آمد اول عبدالرحمن
و بگيري عهده به را خلافت كه شرط اين به كني ، بيعت من
عمل شيخين سيره و پيغمبر سنت و (قرآن) الله كتاب برطبق
هم ديگر امر يك سنت ، و الله بركتاب علاوه يعني كني؟
تو ، رهبري و زمامداري روش.روش يعني سيره:شد اضافه
در عليچگونه ببينيدباشد (عمر و ابوبكر) شيخين همانروش
موقعيتي چنين در.قرارميگيرد تاريخ راهي دو سر بر اينجا
دو است ، خلافت تصاحب وقت اكنون عليميگويد به خود پيش هركس
يك.ياتو ببرند بنياميه بايد يا را خلافت است ، راهيتاريخ
كتاب به كه بكنم حاضرمقبول:گفت علي ولي.بگو مصلحتي دروغ
عمل ميكنم ، انتخاب خودم كه وروشي الله رسول سنت و الله
.كنم
تكرار را سوال همان و عثمان سراغ رفت عوف عبدالرحمنبن
عمل كتابالله نهبه كه صورتي در ;حاضرم گفت عثمان.كرد
قضيه اينشيخين روش به حتي ونه رسولالله سنت به نه كرد ،
حرف از علي كه ميدانست عبدالرحمن.تكرارشد بار سه
را شيخين رهبري روش اينجا در نميآيد و خودشبرنميگردد
علي صورت ، اين در.بگيرد پس را خود گفته بعد و كند امضاء
(ع)علي نوبت ، سه هر در.بود كرده خلافت قرباني را خودش
خودم كه روشي و رسولالله سنت الله ، كتاب برطبق:داد پاسخ
-ميكنم اجتهاد خودم كه آنطور -راي اجتهاد و ميكنم انتخاب
نميخواهي تو است ، ثابت قضيه پس:گفت عبدالرحمن.ميكنم عمل
بيعت عثمان با.هستي مردود تو باشي ، نفر دو آن روش به
.كرد
تنها نه عثمان ، همين ولي.شد خليفه شكل اين به عثمان
شلاق كرد ، تبعيد انداخت ، زندان به را ابوذر و عمار امثال
كرد ، پيدا فتق شريف ، مرد كهاين زد كتك آنقدر را عمار و زد
عوف بن عبدالرحمن همين به كمكم شد ، سواركار كه وقتي بلكه
سال شش پنج در عبدالرحمن كه طوري به نميكرد ، هماعتنايي
راضي مردم ، من وقتي:گفت و بود قهر عثمان با عمرش آخر
.بخواند نماز من جنازه بر عثمان نيستم
او داد؟ پاسخ آنگونه (ع)علي چرا:بگوئيد شما است ممكن
و رسولالله ، سنت و بركتابالله ميكنم بيعت من ميگفت بايد
دو روش فقط ميكنم ، انتخاب خودم كه روشي نميگفت ديگر بعد
و خدا كتاب از غير ما ميگفت.ميكرد رد را خليفه
(ع)علي را سوم شيء ولي.نداريم سومي شيء سنترسولالله ،
امر اين.آنهاميخواستند كه شكلي آن به نه اما داشت قبول
شكل بود ، غلط كردند ، عمل وعمر ابوبكر كه شكلي در سوم ،
ميخواست هم علي و كرد عمل شكل آن به كهپيغمبر دارد ديگري
.است رهبري مسئله امر ، اين.كند عمل شكل بهآن
ملت آن كه ملتي رهبر كه نيست شك.است قانون سنت ، و كتاب
متعهد بدان بايد كه چيزي ميكند ، اولين پيروي مكتب يك از
آنها به بايد و است ، مكتب آن دستورات باشد ، ملتزم و
و دركتاب شده؟ بيان كجا در مكتب دستورات.احترامبگذارد
كردن پياده و اجرا وطرز است قانون سنت ، و كتاب ولي.سنت
سنت و كتاب براساس مردم دادن حركت وروش اجرا روش.ميخواهد
ادب اصطلاحعلماي به عربي ، زبان در سيرهميگويند سيره را
در فعله يك و داريم يكفعله زبانعربي ، در.است فعله وزن بر
:است آمده مالك ابن الفيه
كجلسه لهيئه فعله و كجلسه لمره فعله و
بار عملييك يعني گفت ، فعله وزن بر را چيزي اگر عرب
به را عملي يعني گفت ، فعله وزن بر اگر و دادن ، انجام
خاص گونه فعله ، لفظ در يعنيدادن انجام خاص گونهاي
.است خوابيده
سيره حركت ، ولي يعني سير.است سير ماده از سيره كلمه
.خاص بهروش حركت خاص ، گونه به حركت يعني
حال.ميدهد خودشحركت دنبال به را مردم كه است كسي رهبر
نگاه ساكن را مردم كه بشود پيدا هم رهبر يك است ممكن
به را ملتها و امتها رهبران ، همهنيست رهبر ديگر او.دارد
و شكل حركت ، وگونه نحوه در بحث ، ولي.درميآورند حركت
از مختلفي مناصب و شئون اكرم پيغمبر.است حركت تاكتيك
را خدا پيام يعني رسولاست ، و نبي او.دارد خدا جانب
يك جز ميرساند ، را خدا پيام كه آننظر از پيغمبر.ميرساند
مباركش قلب بر قرآن آيه.نيست ديگري پيامرسانچيز
رسولا بعثفيالاميين هوالذي.ميكند تلاوت مردم بر نازلميشود ،
پيامبر ، شان يك آيه 2 سورهجمعه ، آياته عليهم يتلوا منهم
.است معلم يك شان مبلغو يك شان
كه را آنچه آنها به و ميكند ابلاغ مردم به را خدا دستورات
.ميكند تعليم نميدانند ،
فقيه يعني.شانپيغمبرند اين وارث امت ، مبلغان و فقها
خصلت يك اين در فقط ميداند ، پيغمبر جانشين را خودش اگر
من و آورده خدا ناحيه از احكامي پيغمبر ميگويد او.است
نميدانند ، هيچ كه مردم براي تا چيست آنها ببينم ميخواهم
.كنم بيان
معين خدابايد و است الهي شان هم آن كه پيامبر ديگر شان
پيدا اختلاف حقوقيبايكديگر مسائل در مردم:اينست كند ،
واقع مشاجره مردم ميان جنايي جزائيو مسائل در يا ميكنند ،
افرادي قانون ، بر علاوه بايد.ميكشد بهداوري كار و ميشود
و راقطع خصومات يعني كنند ، داوري مردم ميان در باشندكه
معمولا كهما قضاء:ميگويند را شان اين.كنند فصل
مقدسترين از يكي بودن يعنيقاضي قضاء شان.قضاوت:ميگوئيم
عادل نيز و مجتهد و فقيه بايد قاضي نظراسلام ، ازاست شئون
كهانسان اينست كارها حرامترين از يكي.باشد مسلمالعداله
.ندارد صلاحيتشرعي كه حالي در باشد داشته را قضاء شغل
نمينشيند آن در كه مقامياست قضاء ، :فرمود امام يا پيغمبر
.است كرده معين را او امام كه ياكسي امام يعني وصي مگر
خدانبود ، پيامرسان تنها پيامبر.است پيغمبر ازشئون هم اين
و اختلافات كهدر بود داده حق او به خدا كه بود كسي بلكه
ربك فلاو:كند قضاوت مردم قضايي ، ميان اصول مشاجرات ، براساس
في لايجدوا ثم بينهم شجر فيما حتييحكموك لايومنون
نساءآيه 65 سوره.تسليما يسلموا و قضيت مما انفسهمحرجا
كه حال همان در پيغمبراست امت رهبري پيغمبر ، سوم شان
پيغمبر ، ولي نيست پيغمبر امام ، .هست هم امام است ، پيغمبر
امامت از هميشه پيغمبري ، كه ميكنند خيال بسياري.هست امام
پيامبران ، .رهبر يعني امام و رهبري ، يعني امامت.جداست
.امام هم و همپيغمبرند ميرود ، بالا خيلي درجهشان كه وقتي
ميكرد ، رهبري را امت كسي چه ;بود هم علي پيغمبر ، زمان در
.اكرم پيغمبر خود ميكرد؟ امامت
دارد ادامه
|