شهادت و شرف ماه بزرگداشت در
سرنوشت حكم:پنجم مجلس
است جاري جهان بيهنگامتانتا مرگ از سوگوار جهاني اي
نامتان لب بر باد جاري
خاك زير رويش ، قلب چون افتادگان نهان اي
پيغامتان ميدود شاخساري هر تن در
آزادگي زد بوسه را كشتنگاهتان خاك
گامتان هر شايسته اينچنين پايمردي
ما كه هنگام درين !باد مرگتان و نابودي كوفيان ، گروه اي
.رسيديم فريادتان به شتابان خودخوانديد ، فريادرسي به را
و بركشيديد ما خود روي به هم آنماست از كه را شمشيري
خود بر بوديم گيرانده شما و خود دشمنان بر ما كه را آتشي
همدست و يكدل خود دوستان و اولياء زيان به و افروختيد ما
ميان در عدالتي بيآنكه گشتيد ، دشمنانتان دستيار و شديد
...باشيد داشته بدانها آرماني شما يا كنند برقرار شما
كوفيان به خطاب ،(ع)حسين امام خطابه از
كوچك زندگاني بر فائق و قاهر اگرچه سرنوشت ، و تقدير بازي
و نتيجه در نيز انسان اراده و اماانتخاب است ، مردمان
كه سرنوشتي.شود انگاشته حقير و سهل نبايد امور عاقبت
فرزندانشان و خويش براي انتخاب ، دشوار لحظات در مردم برخي
از شمهاي ذكر حتي كه است تلخ و شوم چنان گاه ميزنند ، رقم
.ميآزارد را آدمي كام و جان تلخ شرنگي همچون آن ،
هر كه لغزنده ، و سست و كور اراده اين از و انتخاب ، اين از
چه ميشد ، گرفته بازي به حقير تمايلي و تازه رنگي با لحظه
آنچه جز فرجامي آيا بهراستي داشت؟ انتظار ميبايد سرانجامي
داشتند روا كوفه بينواي و بيوفا جفاكاران بر امويان
از بالاتر و عراق از نمادي بيگمان ، كوفه ، ميرفت؟ انتظار
كه هنگام آن در ;بود اسلامي بلاد سراسر از نمادي آن ،
ياد از را هدايت حبلالمتين سررشتههاي و حقيقت سرچشمههاي
تكراري.باختند را خود خودساخته ، ورطهاي در و بردند
ماجراي و است روزگاران هميشگي داستانهاي از اينگونه ،
آشكارترين از يكي عصر ، آن مسلمانان و (ع)حسين و عاشورا
.است تاريخي اندوهناك تكرار اين نمونههاي
اصحاب و بيت اهل و سيدالشهداء آنكه از پيش سالي چند
كنند استدلال واقعيت اين بر خويش وجهاد خون با بزرگوارش ،
دهند ، امت سبكسري و غفلت عاقبت بر آشكار تذكري و
اقدامات و خطابهها در بارها و بارها (ع)علي اميرالمومنين
سرانجام بر را مسلمانان توده و رجال خويش ، معترضانه
شكيب عدالت ، و صبر نمونه آن گاه ، .فرمود انذار دهشتناكشان
و تند كلماتي آتش ، از شراري همچون و مينهاد كف از
و تغافل تموج اما.ميكرد ايشان نثار پرگزند بس سرزنشهايي
زايل را عقلها سست ، را ايمانها نفساني ، كشاكشهاي و آزمندي
.بود ساخته آن حقير زخارف و دنيا بردگان را خدا بندگان و
نجات رشتههاي الهي ، وحي با همراه كه بيت اهل حبلالمتين
شهادت و پرشقاوت جاهل آن بهدست مولا شهادت با بود ، غافلان
دنياطلب ، فريفتگان از يكي خدعه به (ع)حسن امام مظلومانه
.ميشد گسسته بهتدريج
جان دوباره پيوستگي اميد بهناگاه گسستگيها ، اين اوج در
راه چراغ را جانها شهادت ، و شرف ابرمردانعرصه آن.گرفت
و شود ديده دوباره رستگاري ، رفته ياد از راههاي تا كردند
.بپيوندند هدايت عرصه مسافران به ضلالت ، طريق واماندگان
اختيار دروازههاي.بود دشوار سفر اين كاروانسالار (ع)حسين
گرفت سر بر خويش كساي امام ، و شد گشوده دوباره انتخاب ، و
بر را شب چادر پرمعنا ، و غريب شبي در روزگار كه همچنان -
و بگريزند حقير مامنهاي به گريزندگان تا - افكند خويش
.برخيزند يار گرد بر سماع به عاشقان ،
برجاي همواره آمد ، پديد شگرف رخدادهاي آن پس در كه آزموني
حسيني و زيست حسيني ميتوان عالم ، شبستان درماند خواهد
عفن سرنوشتي به ابدي مذلتي در و ماند يزيدي ميتوان و مرد
ياري از دست كه هنگامي رفت چه كوفيان بر.داد تن پرآسيب و
مامن ، كدام و زد؟ لبخند ايشان بر دنيا كدام كشيدند؟ حق
لحظههاي در اگر بود؟ شيرين و امن راپناهگاهي ايشان
برابر در قامت و غفلتپيراستيم خواب از چشم سرنوشت ،
وايمان آگاهي بوستان در را دنيا لبخند افراشتيم ، بيداد
عارف همچون اگر حتي كرديم ، اين جز اگر و ديد ، خواهيم
كردارش دامان بر شبههاي گرد تا ميكرد كهعبادت سادهانديش
بيهودگيهاي و استضعاف و مصيبت ميبايد بهناچار ننشيند ،
اينك زيرا مباد ، اينگونه هرگز.باشيم پذيرا نيز را بيهوده
و اعتقاد درسهاي عشق ، مكتب در ،(ع)حسين چون آموزگاري
هيچ و.است فروخوانده ما يكايك بر را عشق و رستگاري
.است نمانده حق پاسداري و ستايش در ترديد خردلي را انساني
|