است مردم زبان روزنامه
مطبوعات جشنواره با همزمان
و گفت اطلاعرساني ، در نقشمهمي مطبوعات حاضر حال در
دارند انديشههارا و آرا تضارب و شنود
...روشنها سايه
نخستين پيدايش آغاز از واقعيت ايناست مردم زبان روزنامه
يافته تجلي ملتها سياسي و اجتماعي زندگي در روزنامهها
از جهان در روزنامهنگاري روزنامهو تاريخ اما.است
سرزميني هر در و هربارميباشد سرشار بسيار سايهروشنهاي
شكسته قلمها پنجهافكند ، مردم سرنوشت بر حكومتاستبدادي كه
زمان هر و افتادند توقيف و تعطيل محاق در وروزنامهها شدند
را حق و آزادي و پرگشودند روزنامهها دميد ، آزادي كهنسيم
مطبوعات ، جشنواره باپنجمين همزمان و اينك.ندادردادند
با گو و گفت و ايران درمطبوعات سانسور پيشينه بر بامروري
و حق راه قلمزنان گونهاي به جشنواره ، اين از ديداركنندگان
با را شما گزارش ، اين نخست بخش در.ميداريم پاس را آزادي
.ميكنيم آشنا ايران مطبوعات در سانسور روند از تاريخچهاي
عنوان به نگاري روزنامه استكه سال پنجاه و صد يك حدود
در اروپايي ازرنسانس پس نوين تمدن مظاهر يكياز
نيم حتي متاسفانهروزنامهنگار اما.است شكلگرفته ايران
دست به قلم امنيتلازم ، و بيدلواپسي همنتوانسته سده
دور به را كشور مصالح و مردم منافع آزاد فضايي در و گيرد
.دهد قرار بررسي و نقد مورد و ساخته مطرح تنگنظريها از
درازاي در همواره كه پديدهايبودند دو وسانسور آزادي
همراه سايه به سايه جا ايرانهمه نشيب و پرفراز تاريخ
ايران در روزنامه نخستين ظهور.بودهاند كشورمان مطبوعات
بار هر اما ، رهگذر اين در.است بوده همراه سانسور تولد با
چند پيوسته وقوع به ايران جامعه در مردمي تحول يك كه
روي پيش روشني چشماندازهاي بيان و قلم آزادي صباحي
با ناگاه به و زمان همان در كه گشوده مطبوعات نويسندگان
گشته سست مطبوعات مردمي پايگاه نورسيده دولتمندان سرنيزه
.بود
پيش سال پنجاه و يكصد يعنيحدود ايران در روزنامه نخستين
كتاب در كهن گوئل.منتشرشد ناصري استبداد درچهارچوب
بدين:مينويسد يكم جلد ايران مطبوعات در سانسور تاريخ
دولت يعني) غيررسمي سانسور انجام پايههاي نخستين ترتيب ،
با همراه (ميدهد انجام را سانسور كند ، اعلام آنكه بدون
.شد ريخته (اتفاقيه وقايع) دولت هفتگي روزنامه انتشار
به جزوه ، يا كتاب نشر روزنامهو انتشار گذشته ، در اگر
به مردم ، بيداري از جلوگيري و جامعه خوابزدگي علتتداوم
حاكم ، هيات زمان ، اين در اما ميبود ، ممنوع بايد كامل طور
نويناروپايي سانسور به آشنا و انگليسي فردي طريق از
مسائل كهتمام گونهاي به داشت ، ميتوانروزنامه كه درمييابد
مضره اخبار اصطلاح به و نشود منعكس درآن اجتماعي معضلات و
رژيم بهياري نيز تبليغاتي نظر از و جايينباشد آن در را
.بپردازد توجيهاستبداد به و آيد
روزنامههاي اخبار مترجمي سمت كه صاحب اينبرجيس بنابر
عهده به وقايعاتفاقيه نوبنياد روزنامه براي را اروپايي
آنبراي چاپ از پيش را مطالبروزنامه كليه كه بود موظف داشت
!كند مرور ناصرالدينشاه
نخستين ناصري ، پاياناستبداد و ناصرالدينشاه قتل با
انقلاب با و پيچيد كشور داخل در ملي روزنامهنگاري زمزمههاي
شوراي مجلس بمباران از.شد فرياد به تبديل سرعت به مشروطه
و روزنامهنگاران از تن چهار ناجوانمردانه قتل و ملي
روزنامهنگاران زندگي مطبوعاتو فضاي...و آزاديخواهان
.بودهاست تلخ حوادث بسياري هموارهپذيراي
آتش در بارها و بارها مطبوعاتايران ققنوس اينكه كلام جان
از سر آزادگي و آزادي دراشتياق بار هر و سوخته سانسور
را آزادي شيرين طعم چندصباحي و آورده بيرون خاكستر
...دوباره و چشيده
چه مطبوعات آزادي درسايه كه است مطرح پرسشها اين حال
بيضابطه سانسور خواهدشد؟ رشد درحال جامعه نصيب موهبتهايي
قرار مطبوعات سرراهنويسندگان را مشكلاتي چه ونامتعادل
مطلوب و مردمي بهمطبوعات رسيدن براي خواهدداد؟
و قلم مقابل نقطه سانسوركه گيرد؟ انجام بايد چهتلاشهايي
آيا كند؟ ترك قلمرا عرصه توانست خواهد آيا مردمياست بيان
در تعريفشده و انقلاب از حاصل آزادي سايه ايراندر مطبوعات
عمومي روشنگرياذهان در مهمي نقش خواهدتوانست اساسي قانون
كنند؟ ايفا
تحولات ميتواند آزاد و مطبوعاتمردمي اينكه به توجه با
شكوفايي و بياورد هنريبهوجود و اجتماعي فرهنگي ، ژرف
سانسور برعكس و موجببشود را مردم نهفته استعدادهاي
انزواي و استعداد با جوانان موجباتسرخوردگي
آياميتوان كرد ، خواهد فراهم انديشهمندرا تجربهاندوختگان
با اسلامي ارشاد و وزارتفرهنگ كه بود اميدوار
بسوي و كرده حفظ را مطبوعاتيكشور فضاي خود سياستگزاريهاي
دهد؟ سوق مردميترشدن
ارزشهاي و فرهنگ راستاي كهدر است مطبوعاتي مردمي ، مطبوعات
.بردارد گام خود مردم
و ميتوانندسانسور ازمطبوعاتيها بهتر مردم بهواقع پس
.كنند معنا را روزنامهها صفحات در آزادي
!است كوتهبيني زاييده سانسور ،
آزادي ميكند ، خودنمايي كهسانسور جايي مطبوعات عرصه در
حقوق ابتداييترين چراكه ميكند جلوه نامفهوم اجتماعي
.است شده ارتباط ، پايمال از برخورداري حق انساني ، يعني
:ميگويد جامعهشناسيدراينباره دانشجوي ايرانشيرازي ،
بهطور و ميشود جامعهاي هر ايستايي اصولاموجب سانسور
و نقد و نويسندگان براي آزاد فضايي ايجاد قطع
در را پايگاهمطبوعات و شده پويايي و رشد گفتوشنودموجب
.ميكند مردممحكمتر ميان
از برخاسته سانسور:فارسيميگويد ادبيات دانشجوي يك
در آزاد فضاي ايجاد درحاليكه است كوتهبيني و تنگنظري
تحرك موجب و انديشهمترقي و فكر بيانگر عرصهمطبوعات
.اجتماعياست
در سانسور تاريخ ديگر بهبياني يا ايران مطبوعات تاريخ
در جرايد و كهروزنامهها ميدهد نشان ايران مطبوعات
بردن بالا در بسزايي نقش تاريخي حساستريندورانهاي
و سانسور دورهايكه هر در همواره و داشتهاند مردم آگاهيهاي
خوانندگانروزنامهها از است ، انداخته مطبوعاتسايه بر مميزي
فرورفته فكري انجماد يك در جامعهناخواسته و شده كاسته
چرا؟.است
مطبوعات:ميگويد دراينباره گرافيك دانشجوي خسروي ، مريم
به و باشد مردم برگزيدگان سخنگوي و مردم گوياي بايدزبان
انديشه و تفكر از يكسونگري و عوامفريبي هرگونه دوراز
.باشد سرشار
حاكميت جامعهاي ، هر در ومردمي آزاد مطبوعات حضور بيشك
به رسيدن براي.كرد تثبيتخواهد را مردم حاكميت و قانون
كرد؟ بايد چه چنينفضايي
مترقي انديشه بيانگر آزاد ، مطبوعات
و مردم فكري رشد مهمترينراه جامعهشناسان باور به
گسترش در كشور اجتماعي و فرهنگي پيشرفتاقتصادي ،
سو ديگر از و ازسويي آزاد مطبوعاتي و ارتباطي زمينههاي
.است گفتوشنود و نقد فضاي ايجاد
افكار و انديشهها تمامنماي آيينه ميبايست روزنامهها صفحات
حرف و برداشته انديشه رخ از نقاب ميخواهند كه باشد مردمي
.ديگريميپسندد كه آنگونه نه بگويند را خود
آزاديهاي حاضر درحال:ميگويد دراينباره دانشگاه استاد يك
بالندگي براي را شرايطبيسابقهاي مطبوعات در بدستآمده
حفظ در و داشت پاس آنرا بايد كه آوردهاست فراهم مطبوعات
.آنكوشيد
موجب سانسور:ميگويد اداره ، بازنشسته نيشابوري ، حميرا
ميزان ديگر ازسوي و ميشود مردمي و آزاد عدمرشدمطبوعات
.رامحدودميكند مردم آگاهي
و انديشه وقتي نكنند ، رشدپيدا مجال مردمي مطبوعات وقتي
نكنند ، پيدا را صفحاتروزنامهها در تبادل امكان افكار
.خواهدشد هرجامعهاي مردم گريبانگير فكري انجماد بيگمانيك
نخستين كه است حقيقت اين نمايانگر ايران در مطبوعات تاريخ
خود حيات به سانسور با و شد متولد سانسور با روزنامه
سانسورمتولد با همه ديگري از پس يكي روزنامهها.داد ادامه
شدند آزادي همنشين صباحي گهگاهچند ميان اين در اما شدند
.داشت بههمراه را روشنگريجامعه و رشد موجبات آزادي وهمان
و است مانده نكتهايپنهان ايران مطبوعات تاريخ درژرفاي اما
به مردم هنگاميكه:دارد وجود نيز موضوع عكساين اينكه آن ،
ناچار به نيز كشور جرايد و برسند ، مطبوعات لازم آگاهي و رشد
.بردارند مردميشدنگام سوي به ميبايست
مجرد هاله
|