امام معنوي و علمي دانشگاه
(ع)ششم
...است باران همچون حكمت
امام معنوي و علمي دانشگاه
(ع)ششم
(آخر بخش) شيعي فقه بنيانگذار
و فرهنگي علمي ، خدمات دنباله مقال ، اين بخش واپسين در
برجاي نوشتههاي و نيك خويهاي از وگوشهاي امام ديني
را ارجمند خوانندگان توجه.ميشود پرداخته ايشان از مانده
.مينماييم جلب جستار اين دنباله به
معارف گروه
در (ع)صادق امام اخلاقي سجاياي و معنوي كمالات درباره
ابونعيم حافظ.است رفته سيرهسخنها و رجال كتب همه
و ناطق امام:ميگويد(3/115)حليهالاولياء در اصفهاني
به روي محمدصادق بن جعفر ابوعبدالله كمال مراحل پيشتاز
اجتماعات و رياست بر را خشوع و عزلت و آورده خضوع و عبادت
پاسي گذشتن عشاو نماز از گويدبعد نيز و بود داده ترجيح
و ميگرفت دوش بر پول مقداري و گوشت و نان از انباني شب از
را غذا و نان آن و ميرفت مدينه فقراي خانه در به متنكرا
شناختند را خود نعمت ولي وقتي آنها.ميكرد قسمت آنها بين
انس از مناقب در ابنشهرآشوبساروي.يافت وفات حضرت آن كه
اين از يكي در پيوسته حضرت آن كه است كرده روايت مالك بن
خداي ذكر يا و ميگزارد نماز يا بود صائم يا بود حال سه
شيرين معاشرتش و بسيار حديثش و پربار محضرش معذالك.ميكرد
را (ع)صادق امام كه است فوق مراتب مجموع.بود دلنشين و
.ناميدهاند شيعه فقه بنيانگذار و جعفري مذهب موسس
حضرت فرزند بزرگترين اسماعيل از پس جعفر بن عبدالله
كند امامت شايسته را او كه صفاتي او در اما بوده (ع)صادق
دانستند امام را او شدندكه پيدا كساني باز اما نداشت وجود
ديگر جعفرفرزند محمدبن.هستند معروف بهفطحبه عده اين و
خراسان به و گرفتند را او و كرد قيام مامون زمان در امام
پس يافت وفات تا ميزيست اعتبار و حرمت با آنجا در بردنداو
دلايل به اماميه ، شيعه اجماع به امامت (ع)حضرتصادق وفات از
(ع) كاظم موسي امام به است مفصلمذكور كتب در كه نصوصي و
.رسيد
از (ع)صادق امام عصر:(ع)صادق امام راويان و مكتب
اسلامي تصوف و كلام و حديث و فقه تاريخ در اعصار متحولترين
عمربن تشويق به حديث تدوين و جمع علمي نهضتاست
حوادث در ذهبي.بود شده آغاز دوم قرن اوايل از عبدالعزيز
علما مدينه و مكه در كه بود سال اين در ميگويد ق سال 143
(ق ح 149 م)(جربح يا)جريح ابن و كردند حديث تدوين به شروع
بسياري و (م 179ق)انس بن مالك و (ق م 151)اسحاق محمدبن و
و ميكردند ، حديث ثبت و جمع به اقدام محدثان كبار از ديگر
يا سنت اهل محدثين و بزرگان از بسياري ديد خواهيم چنانكه
حضرت آن از يا بودهاند ، (ع)صادق حضرت شاگرد مستقيما
(ع)باقر امام ارشاد به نيز تشيع عالم در.كردهاند روايت
.بودند كرده آغاز را حديث كتابت ايشان شاگردان ((57104ق
امام كه زمان همان در و بود شكوفائي كمال در نيز فقه علم
احاديث بيان و فقه ابواب از بسياري به پرداختن با (ع)صادق
ايشان خود نام به كه را جعفري فقه مذهب فقهي احكام و
در نيز ديگري فقهي بزرگ مذاهب ميكرد ، استتحكيم نامبرده
م)ثابت بن نعمان ابوحنيفه.شكلگيريبود شرف در تسنن عالم
(ع)صادق امام كبارشاگردان از حنفي فقهي مذهب موسس (ق 150
جعفربنمحمد از كهعالمتر است مشهور او سخنان اين و بود
بودم رفته دست از نبود من زندگي در سال دو واگر نديدهام
در مكرري مجالستهاي كه است ايامي سال ، دو آن از منظورش و
م)انس بن مالك.است داشته (ع)صادق باامام كوفه و مدينه
كه موطا كتاب صاحب و مالكي فقهي مذهب بنيانگذار (ق 179
است ، اسلام عالم در فقهي منابع و حديث مجامع قديميترين از
.داشت بسيار ارادت ايشان به و نزديك پيوند (ع)امام با
من عينالفضل رات ما:است مشهور حضرت حق در او گفته اين
نديده محمد جعفربن از فاضلتر انساني هيچكس) محمد جعفربن
بعينه الثقه حدثني:احترامآميز عبارت اين با گاه و (است
از ديگر تن دو.ميكند روايت حديث ايشان از محمد جعفربن
شافعي ادريس محمدبن يعني اسلامي ، فقه بزرگ مذاهب موسسان
درك را (ع)صادق امام محضر و صحبت آنكه با حنبل ، واحمدبن
از و بوده قائل شايان احترام برايايشان بودند ، نكرده
عصر ، اين نيز علمكلام نظر از.كردهاند روايت نقل ايشان
ازجملهتكوين.است كلامي مذاهب و مكاتب بسياري تكوين دوره
و (ق 21110) بصري حسن انديشههاي از الهام با معتزله مكتب
در متوفي) علاف هذيل ابو و (ق 80180) عطا كوششواصلبن
هم (ع)صادق امام اصحاب از بعضي با كه (سوم قرن اوايل
صفوان جهمبن بهكوشش جبرگرا جهميه فرقه و است داشته مباحثه
عصرغالبا اين در كه -مانويت.است عصر همين در (ق م 128)
بسيار رواج نيز آن با مبارزه و -ميشود ناميده زندقه
ارباب با مستدلي و سنجيده مناظرههاي (ع)امامصادق.داشت
و زنديقمان و دهريان با مذاهبمخصوصا و فرق و نحل و ملل
با حضرت ومناظرههاي مباحثهها.دارد زمانه آزادانديشان
ومتن معروف (العوجاء ابي ابن) ابيالعوجاء عبدالكريمبن
.است شده نقل كافي اصول در آنها از بعضي ملخص يا كامل
كلامي مكاتب انواع به و بود فلسفه و كلام اهل كه حكم هشامبن
به يافتن راه با بود ، سرخورده آنها از و گرايشيافته عصر
استدلالي و عقلي مشرب شيفته چندينسوال ، طرح و (ع)امام حضور
.شد ايشان
ابن مالك ادهم ، ابراهيمبن دوم قرن پارساي صوفيه بزرگان از
و آراء و (ع)صادق حضرت به عياض فضيل و نوري سفيان دينار ،
.گرايشداشتهاند ايشان انديشههاي
آشوب شهر ابن و الوري اعلام در طبرسي ارشاد ، در مفيد شيخ
از روايتكنندگان و شاگردان كه كردهاند تصريح مناقب در
در فقط ميگويند.نفربودهاند هزار چهار (ع)صادق امام
محمد حدثنيجعفربن:ميگفتند همه كه بودهاند شيخ نهصد كوفه
اصحاب خواص اشهر.(حيدر ، 2/398 اسد الصادق ، الامام)
ثغلب امانبن (عبارتنداز1 (ع)صادق امام وشاگردان
ياران و راويان از كه (كوفي احمدبجلي عثمانبن ابوعبدالله)
عليهم كاظم امامموسي و صادق جعفر امام و باقر محمد امام
نامبرده را او آثار نديم ابن و (ثغلب ابانبن)است السلام
صاحب است ، بوده برجستهاي متكلم كه الطاق مومن (2;است
كتاب ;المعتزله علي الرد ;المعرفه كتاب ;الامامه كتاب
عمده كه كوفي جعفي عمر مفضلبن(3;الزبير و طلحه فيامر
جعفي عمر مفضلبن).اوست توحيد كتاب بهخاطر اعتبارش و شهرت
كوفي ، شيباني ابومحمد) حكم هشامبن (4;(مفضل توحيد كوفي ،
است ، بوده نيز (ع)كاظم موسي امام اصحاب از كه (ق م 185
الرد كتاب ;الاشياء حدوث كتاب ;الامام كتاب صاحب
اثر پنج و بيست ابننديم.ديگر اثر چندين و ;عليالزنادقه
جابربنحيانكه (5;(حكم هشامبن) است برشمرده او آثار از
و او شخصيت درباره مستشرقان و اسلامي علوم تاريخ محققان
در كه رسائلي مخصوصا او به منسوب نقاديرسائل و ارزيابي
مجموعه كراوس پاول.بسياركردهاند تحقيقات است شيمي زمينه
اشارات است ، بعضي رسانده بهطبع را او از مانده باقي رسائل
با را او پيوند كه هست او رسالات بعضي در عبارات و
درباره افراطي و متعارض اقوال ميدهد ، نشان (ع)امامصادق
غيرتاريخي و موهوم شخصيتي را بعضياو.است بسيار جابر
متمايل يا وشيعه ، مسلمان دانشمندي را او بعضي و ميدانند ،
.ميشمارند (ع)صادق امام برجسته شاگردان از و تشيع ، به
سنه اصحاب به كه هستند (ع)صادق امام ياران از تن شش
را آنها شيعه رجالشناسان و حديثشناسان همه و معروفند
(عبارتنداز1 كه دارند قدرشاناذعان جلالت به و كرده توثيق
(4;عبداللهبكير (3;مسكان عبداللهبن (2;دراج جميلبن
همان كه عثمان ، ابانبن (6;عثمان حمادبن (5;عيسي حمادبن
.است ابانبنثغلب
از شيعه روائي متون و حديث منابع در كه است گفتني نيز اين
.ميكنند ياد كنيهابوعبدالله به فقط غالبا(ع)صادق امام
عصر ، معهود عادت به (ع)امام آثار غالب:(ع)صادق امام آثار
با (ع)امام املاي غالبا و نيست ايشان خود مستقيم كتابت
منسوب نيز آثار از بعضي.است ايشان مجالس بعدي بازنوشت
(ع)صادق امام آثارمكتوب از (نيست10 الصدور قطعي و است
نجاشي.است (رجالي نجاشي غيراز) نجاشي عبدالله به رساله
خود دست به امام كه تصنيفي تنها كه است آن بر رجال صاحب
و خصال در صدوق شيخ كه رسالهاي (2;است اثر نوشتهاندهمين
فقه در مباحثي شامل است ، كرده حضرتروايت از اعمش بهواسطه
و خداشناسي مباحث در.توحيدمفضل به معروف كتاب (3;كلام و
و است عمرجعفي مفضلبن كتابت و (ع)امام املاء كه دهريه رد
نيز آن كه الاهليلجه كتاب (4;كرديم اشاره آن به پيشتر
و خداشناسي در مفضل توحيد همانند و است عمر روايتمفضلبن
است مندرج بحارالانوار در تماما و است صانع اثبات
به منسوب كه مفتاحالحقيقه و مصباحالشريعه (5;(اهليلجه)
و مجلسي ، جمله از شيعه محققان از بعضي و است (ع)صادق امام
حضرت ناحيه از را آن صدور العلماء رياض صاحب و رسائل صاحب
كه اصحاب به خطاب (ع)امام از رسالهاي (6;كردهاند رد
از جابر اسماعيلبن از سندش به كافي اولروضه در كليني
بعضي (8;است تحفالعقولمندرج در كه خمس وجوب و غنائم باب
(است9 كرده نقل (ع)امام از كوفي حيان جابربن كه رسائل
در كلا و دادهاند نام نثرالدرر آن به بعدها كه قصار كلمات
خطاب حضرت وصاياي از فقره چندين (10;است تحفالعقولمندرج
جندب ، عبداللهبن نوري ، سفيان ،(ع)موسيكاظم امام فرزندش به
حليهالاولياء ، كهدر بصري ، عنوان احول ، نعمان ابيجعفر
.است گرديده ثبت تحفالعقول
...است باران همچون حكمت
نياكان معارف
به روي او كشي را چادر آنكه با:است عروسي همچون قرآن
كشفي و خوشي را تو ميكنيو بحث را آن آنكه.توننمايد
مكر تو با و ردكرد را تو كشيدن چادر كه آناست نميشود
او.نيستم شاهد آن يعنيمن نمود ، زشت تو به را خود و كرد
و چادرنكشي امااگر.بنمايد خواهد كه صورت هر به است قادر
او ازدورخدمتهاي دهي ، آب را او كشت طلبي ، بروي او رضاي
تو به اوكشي ، چادر بيآنكه كوشي اوست رضاي آنچه در كني ،
عباديوادخلي في فادخلي كه طلبي حقرا اهلبنمايد روي
دنيا همچنانكهپادشاهان -نگويد سخن هركس به تعالي حق.جنتي
(ص 229).سخننگويند جولاهه هر به
ان و:كه ميآيد فرود قدرطالب به اما است ، بيپايان سخن
حكمت.بقدرمعلوم الا ننزله ما و خزائنه عندنا شيالا من
مصلحت قدر به است ، بيپايان خويش معدن در:است باران همچون
پاييز ، در و تابستان در و بهار در و زمستان در آيد فرود
.او قدر به
كه ميبيند اما ;است شكربسيار آمدي ، عطار خدمت در چون
اعتقاد و همت اينجا سيم.دهد آن قدر به آوردي ، چند سيم
طلب به آمدي چون.آيد فرود سخن اعتقاد و همت قدر به ;است
پيمايند آن قدر به است ، قدر چه بنگرند جوالت در شكر ،
آورده بسيار جوالها و اشتر قطارهاي اگر اما.دو يا كيلهاي
.بياورند كيالان كه فرمايند باشد ،
باشد آدمي و نكند بس رادرياها او كه بيايد آدمي همچنين
دارد زيانش آن از زياده باشدو بس چند قطرهاي را او كه
چيز همه در نيست ، وحكمت وعلوم معني عالم در تنها واين
آن و آمد پادشاهي پيش گوي تازي شاعري مالها در:است چنين
عظيم شعر او براي شاعر.نميدانست نيز پارسي بود ، پادشاهترك
و بود نشسته تخت بر پادشاه چون.آورد و گفت بهتازي غرا
شاعر است ، ترتيب وزراآنچنانكه و امرا حاضر ، ديوانجمله اهل
محل كه مقام آن در پادشاه.كرد آغاز را شعر و استاد بهپاي
خيره بود تعجب محل مقامكه آن در و ميجنبانيد سر تحسينبود
اهل.ميكرد التفات بود تواضع محل كه مقام آن ودر ميشد
نميدانست ، بهتازي كلمهاي ما پادشاه كه حيرانشدند ديوان
كه مگرشد صادر ازوچون مجلس در مناسب سرجنبانيدن اينچنين
به ما اگر و -داشت پنهان ما از سال چندين تازيميدانست ،
!وايبرما باشيم ، گفته بيادبيها زبانتازي
و اسب را او و شدند جمع اهلديوانخاص بود غلامي را او
را ما كه گرفتند گردن بر ديگر وچندان دادند مال و استر
اگر و نميداند يا ميداند تازي پادشاه كه كن آگاه حال ازين
الهام بود؟ كرامات:بود چون جنبانيدن سر محل در نميداند ،
دلخوش را پادشاه و شكار در يافت فرصت غلام روزي تا بود؟
.پرسيد وي از بود ، بسيارگرفته شكار آنكه از بعد.ديد
سر آنچه اما تازينميدانم ، من والله:گفت پادشاهبخنديد ،
از او مقصود كه است معلوم كه ميكردم تحسين و ميجنبانيدم
.چيست شعر آن
كه است مقصود فرع شعر آن.مقصوداست اصل كه شد معلوم پس
(ص 22).نگفتي شعر آن نبودي ، مقصود آن اگر
فيه ما فيه - جلالالدين مولانا
|