و سرطاني بيماران داروي
دياليزي
قانون به بازنگري لزوم
انقلاب و عمومي دادگاههاي
اساسي آسفالت فيروزكوه جاده
ميخواهد
و سرطاني بيماران داروي
دياليزي
از بيماران اينگونه كه بود شده داده ودياليزي سرطاني
تنها نه متاسفانه ميشوند ، بهرهمند رايگان داروي و درمان
در حاضر حال در كه است شده مبدل ياس به اميدواري اين
و بوشهر اصفهان ، چهارمحال ، در حاضر تخصصي بيمارستانهاي
به مراجعه با ميتوانستند شده ياد بيماران كه خوزستان
خريداري را نياز مورد داروي بيمارستان داخل داروخانههاي
بيماران و شدهاند محروم هم امتياز اين از حتي اينك كنند
مبلغ به مثلا بيمارستان داروخانه كه دارويي تامين براي
مبلغ به را آن آزاد بازار از بايد ميداد تحويل تومان 550
نسبت آشكار است ظلمي اين كه كنند خريداري تومان هزار 11
.دياليزي و سرطاني بيماران به
سرطان به مبتلا بيمار
قانون به بازنگري لزوم
انقلاب و عمومي دادگاههاي
است قضايي دستگاه كارايي و سلامت گرو در كشور يك اعتبار
روابط حسن ايجاد ضامن دستگاه اين به مردم اعتماد و
ميشود اجتماعي
به انقلاب و عمومي دادگاههاي تشكيل قانون سال 1373 در
كليه به رسيدگي آن بهموجب و رسيد اسلامي شوراي مجلس تصويب
عمومي دادگاههاي صلاحيت در حسبي وامور مدني و جزايي دعاوي
مراجعه نمودن عنوان با و شدند منحل دادسراها.گرفت قرار
به شكايات ارجاعمستقيم دادگاه ، قاضي به افراد مستقيم
به را صدورحكم بالاخره و تامين اخذ و تحقيق وظيفه و دادگاه
بررسيلايحه زمان در.كردند محول دادگاه دادرس يا قاضي تنها
زيادي كارشناسانه نظرهاي اظهار اسلامي شوراي مجلس در مذكور
ولي شد ابراز لايحه اين عملي و قانوني معايب وجود درخصوص
به قانون بالاخره و بود فرياد نرسيد بهگوش متاسفانهآنچه
.شد گذاشته اجرا بهمرحله و رسيد تصويب
فقد بهلحاظ را شكوائيهها درصد قريب 95 كه دادسراها حذف با
پرونده طرفين سازش بالاخره و بزه وقوع احراز عدم دليليا
صدور با پروندهها اين درصد حدود 5 تنها و مينمودند مختومه
سيل ناگهان ميشدند فرستاده جزا بهدادگاههاي كيفرخواست
اشخاص جديد شكايات كليه بهانضمام دادسرا جرياني پروندههاي
كه دادگاهها اداري كارمندان و قضات و شد مهاجم بهدادگاهها
اين ظرفيت و عادت خود هميشگي قانوني و عادي روال انجام با
نيز خود روزانه معمول كار از نداشتند را پرونده همه
دادگاه جلسه در قبلي وقت با كه دعوي اصحاب.بازماندند
دادرسي جلسات و.ميماندند منتظر بايد ساعتها ميشدند حاضر
و متهمين و شكات قبيل از اشخاص ورود با ناگهان دادگاهها
از را خود ترتيب و نظم انتظامي مامورين همراه به مجلوبين
و قطع اشخاص ورود با كرارا دادرسي جلسه يك و ميداد دست
استماع و دفاع كار سررشته كه بهنحوي ميشد دوبارهتشكيل
قاضي دست از هم ميشد ، خارج دعوي اصحاب ازدست هم دفاعيات
مدني و دو و يك جزائي و حقوقي شعبات به قبلا كه دادگاهها
-مدني مختلف پروندههاي باهجوم.بودند شده تقسيم خاص
شدند مواجه مشكلتخصص با اكثرا حسبي امور و جزايي
نيز را دادسرا وظايف دادگاه دادرس يا رئيس اينكه مضافا
قانون اين تصويب از هدف.ميداد انجام بايد جزا امر در
مستقيم مراجعه لايحه ، تقديم و تهيه مسئولين اظهارات بهزعم
.داشت تاريخ در ريشه بناگفته بود دادگاه قاضي به اشخاص
محاكم در خدمت عشق به كه سابقه با قضات از زيادي تعداد
مذكور بهنحو كار نوع و حجم فشار با ميكردند وظيفه انجام
تامين براي قضائيه وقوه كردند مستعفي يا بازنشسته را خود
جديد فارغالتحصيلان استخدام به ناگزير انساني نيروي
انجام از راپس آنها و شد حوزههايعلميه و دانشگاهها
كهسابقا جواني قضات و گرفت خدمت به محاكم در كارآموزي
در خدمت متمادي ساليان طي سپس و شروع دادياري از را كار
داده تشخيص تجربي و علمي شرايط واجد چنانچه بازپرسي
به ميكردند كسب را دادگاه رئيس و سمتدادرس و ميشدند
مراجعه.گرفتند قرار كار مسند بر تجربه مختصر با و يكباره
روز هر پروندهها آمار رفتن بالا و محاكم به اشخاص روزافزون
مراجعه سرگرداني و دادرسي محاكماطاله در پيش از بيش
طبق كه پروندهها دادرسي وقت داشت ، همراه به را كنندگان
ظرف 2 عمومي محاكم در بود قرار قضائيه قوه مقامات ادعاي
اين و ميكشيد طول يكسال از بيش گاهي شود رسيدگي روز الي 3
تنگ به را قاضي نبايد امور تهاجم كه (ع)علي فرمايشحضرت
فقدان.داد دست از مواقع اكثر را خود ومعناي مفهوم آورد
را آنها اكثرا جوان قضات تجربه و عملي و حقوقي اطلاعات
ارباب با مناسب چندان نه برخورد آن نتيجه كه كرد مستاصل
انتظامي حوزههاي به آن تكميل و پرونده تحقيقات است ، رجوع
پروندهها به و شد سپرده ندارند را دادسرا يك لازم تخصص كه
رسيدگي انتظامي حوزههاي در غيرمسئولانه و غيرتخصصي صورت به
بههمراه طرفين از تحقيق اخذ از پس معمول طبق پروندهها شد ،
نقل را طرفين اظهارات فقط كه انتظامي حوزه گزارش
پرونده يك گاه و گرديد برگشت دادگاهها به ناقص ميكنندبطور
آمد و رفت در انتظامي حوزه و دادگاه بين بارها و بارها
مجدد تحقيقات با كه است محكمه قاضي اين نهايت در و است
.كند پيدا وجداني اقناع بزه وقوع عدم يا وقوع به بايد خود
و زشت غيرمتهم و متهم از اعم مراجعين با برخورد همينطور
تخصص كه قضاتي.رفت سئوال زير انساني كرامت.شد اهانتآميز
محاكم دادگستريدر وكيل حضور از نداشتند را لازم تجربه و
.گرفت صورت زمينه اين در برخوردهايي گاهي و نبودند راضي
جلساتو در مسئولين وسيله حتي مشكلات و مسائل اين تمام
تنها نه ولي رسيد قضائيه قوه بهاستحضار مكاتبات
تشكيل لايحه تصويب قضائيه قوه رياست نشدبلكه چارهانديشي
چهارم مجلس افتخارات از يكي را انقلاب و عمومي دادگاههاي
نكرده زرع كه قضائيه قوه مسئولين.نمودند ابراز و عنوان
با بار اين را خاص دادگاههايمدني دوباره بودند بريده
در يزدي حضرتآيتالله.دادند تشكيل خانواده دادگاه نام
منحل كهآنرا را قضائي پليس مجدد ايجاد ضرورت سخنراني يك
كه بودجههايي و انساني نيروي به -شدند يادآور بودند كرده
اشاره رفت هدر به جابجائي انحلال و ادغام اين اثر در
عدم ابراز با اشخاص و نوشتند حقوقدانان قدر هر -نميكنم
تا نشد واقع مثمرثمر كردند اعلام را خود اعتراض رضايت
و شد شروع تهران شهردار كرباسچي آقاي پرونده به رسيدگي
را خود شده گفته معايب تمام و ريخت فرو پردهها يكباره
يا و داديار يك بدوا قاضي يك كه نحو بدين ساخت نمايان
اقناع بزه وقوع به تحقيقات انجام با وقتي و است بازپرس
به را متهم و نمايد صادر تامين قرار بايد كرد پيدا وجداني
به قانع كه قاضي همين سپس نمايد ، بازداشت يا بدهد ضمانت
آئين قانون ماده 198 تبصره 2 برخلاف است متهم مجرميت
محكمه رئيس نقش در و قضا مسند در بار اين كيفري دادرسي
ديگر عبارت به نمايد ، صادر حكم و رسيدگي پرونده به بايد
كه متهم و ميكند ايفا را چندگانهاي نقش محكمه قاضي
قبل از گرديد صادر غيره و بازداشت يا وثيقه قرار دربارهاش
كه ميگردد عيان برايش است محكوميت همانا كه دادگاه حكم
داد متهمي برائت به حكم وقتي و است قانون خلاف بر نيز اين
تشكيل قانون ماده 12 ذيل تبصره طبق چون بهاشتباه ولو
راي به پس هست نيز دادستان خودش انقلاب و عمومي دادگاههاي
به اخلال مصاديق از موضوع كه ندارد اعتراضي خود قانون خلاف
قضات مداخله از قانونگذار هدف صورتيكه در.است عمومي نظم
مختلف قضات نظر اظهار ايستاده يا نشسته قاضي از اعم متعدد
قضائي اشتباهات بروز از جلوگيري نهايت در و مورد يك در
.دارد افراد زندگي در سرنوشتساز تاثير كه است
تحقيقات كه ميشود ملاحظه كرباسچي آقاي پرونده به رسيدگي در
وسيله بازداشت قرار و ميگيرد صورت قاضي يك زيرنظر اوليه
عادي شهروند يك بار اين متهم چون و ميشود صادر قاضي همين
اعزام مرخصي به قاضي ناگهان شنيدهنشود فريادش كه نيست
اين بودن قانوني در كه-ويژه قضائي مجتمع رياست.ميگردد
دادگاه دادرس عنوان به -است زياد حديث و حرف و اما مجتمع
شخص ميگيرندو ويژه حكم اتهام ، موضوع به كننده رسيدگي
در وي وجود كه نشسته قضا مسند در دادرس كنار در ديگري
نامشخص او سمت و نشده پيشبيني عام دادگاههاي قانونتشكيل
.ميكند دخالت متهم عليه محاكمه امر گاهادر و است
يك صفات از بعضي خصوص در نكاتيرا دارد ضرورت اينجا در
صبور و عادل بايد قاضي يك چيز هر از قبل.كنم ذكر قاضي
حتي و اظهارات و نشود خارج بيطرفي جاده از قضاوت در باشد
اينصورت در چه باشد حكمش و عقيده نمايانگر نبايد برخوردش
بياعتماد و نااميد را ديگري و مغرور را دعوي طرفين از يكي
و مطالعه براي لازم فرصت باشد ، حقوقي دانش داراي ميكند ،
هرچند بپرهيزد غرور از باشد ، داشته را خود دانش بردن بالا
را لازم دانش بيتجربگي و جواني جمله از علت هر به كه
داشته را دادگاه اداره قدرت و قضاوت منش.باشد نداشته
قرار دعوي اصحاب تذكر مورد حتي ناكرده خداي تا باشد
و استماع را دعوي اصحاب ادعاهاي حوصله و صبر با نگيرد ،
بخاطر صرفا نباشد كامل او نظر از بدوي تحقيقات چنانچه
متداعيين از هريك يا متهم از را سئوالاتي حقايق شدن روشن
چنانچه -كند خدشهدار را بيطرفي شائبه اينكه بدون -بكند
مورد است حكم صدور پايه و اساس كه دلايل اعتبار و ارزش
تحقيق اخذ نحوه از اعم گيرد قرار دعوي اصحاب از يكي ترديد
حال عين در و رافت با بايد مدارك و تحقيقات نقص وجود يا
بايد خلاصه بطور و دهد قرار رسيدگي و توجه مورد قاطعيت با
كه باشد اخلاقي مكارم و فردي و علمي شخصيت آنچنان داراي
مرهون قضائي دستگاه يك ارزش زيرا باشد همگان احترام مورد
.است قضاتي چنين حضور و وجود
وظايف و اختيارات داراي دادگاه رئيس عام دادگاههاي در
دادگاههاي تشكيل قانون آئيننامه ماده 14) است دادستان
به رسيدگي خصوص در دادگستري اطلاعيه بند 2 و انقلاب و عمومي
استان دادگستري رئيس كه جامعه روزنامه مسئول مدير اتهامات
و بازجو (است كرده معرفي بهعنوانمدعيالعموم را تهران
رسيدگي در مينمايد ، اخذ و تامينصادر قرار است ، بازپرس
در دادستانياش منصب بهاعتبار حكم صدور و شخص اتهام به
بيطرف خصيصه بهاينترتيب و است شكايت و دعوي طرف يك واقع
اينجاست.ميشود بيمعني و مخدوش خودبخود محكمه رئيس بودن
عام دادگاههاي تشكيل قانون به بازنگري لزوم ضرورت كه
و است معايب داراي قانون كه شد مشخص وقتي ميشود ، احساس
استيفاء احسن نحو به را جامعه افراد حقه حقوق نيست قادر
برآمد ، معايب رفع درصدد و كرد اذعان بهآن بايد بيدرنگ كند
انسان شد ابراز قضايي پليس انحلال از پس كه همانطور
و اشخاص خصايص داراي قاضينميتواند يك است ، جايزالخطا
ميباشند ، هم با تعارض در قانونا و عملا كه مختلف سمتهاي
در موجود نواقص بصيرت چشم با و كارشناسانه بيائيدباشد
نظرات از بررسي اين در كنيد ، بررسي را مذكور قانون
شورا به امر و نمائيد استفاده سابقه با قضات و حقوقدانان
تا كنيد دور خود نظرات و عقايد از را تعصب كنيد ، عمل را
اصلاح با نكنند ، قلمداد طلب انحصار را شما ناكرده خداي
خدمت درستكاري و صداقت با عمري كه را سابقه با قضات قانون
و كنيد حفظ هستند مملكت و قضا دستگاه آبروي مايه و كردند
به مجددا و دلجويي شدند بازنشسته و مستعفي كه آنهايي از
را جوان قضات.آوريد فراهم را آنها رفاه كنيد ، دعوت خدمت
و كنند تلمذ شخصيتي و علمي جهت از تا بسپاريد آنان به
كارايي و سلامت گرو در كشور يك اعتبار كه شوند ساخته
ضامن دستگاه اين به مردم اعتماد و است آن قضائي دستگاه
السلام و.آنان بين اجتماعي روابط حسن ايجاد
ارضپيما حسن
دادگستري يك پايه وكيل
:عكس شرح
قاضي دستان در بازجويي برگ
اساسي آسفالت فيروزكوه جاده
ميخواهد
زيباي و سرسبز طبيعت تابستان و بهار فصل آغاز در ساله همه
شمال جنگلهاي و سواحل به را مسافران از انبوهي شمال
يك از هميشه گردشگران و مسافران بيشتر متاسفانه.ميكشاند
جادههاي آسفالت وضعيت هم آن و هستند مشكل و رنج دچار بابت
.است كوه فيروز جاده جمله از شمال به منتهي
لكهگيري فقط جادهها فيروزكوه طرف به دماوند منطقه از
است طبيعي.دارند مجدد روكش به نياز كه درحالي شدهاند
شمال عازم شخصي اتومبيلهاي با كه مسافراني آشنايي عدم كه
و تصادفات دستانداز و پرچاله جادههاي نوع اين با ميشوند
اين بنابر داشت خواهد پي در نيز را مالي و جاني خطرهاي
.كرد آن وقوع از قبل بايد را واقعه علاج
ساري -طبري صالح صمد
|