در سياسي قدرت بر نظارت
سنت اهل انديشه
گروه دو به سنت ، اهل سياسي انديشمندان:جستارگشايي
كه نخست گروه.هستند بخشپذير پسينيان و پيشينيان
به هستند ، زمامداري و خلافت آغازين دورههاي انديشمندان
كه هركس چيرگي و سلطه مشروعيت از است عبارت كه سنتي خلافت
باورمند باشد ، داشته را سياسي قدرت گرفتن بدست توان
و سياسي ويژه شرايط از برخاسته اينان سياسي انديشه.بودند
مناسب و مشروع تصويري تا ميكوشيدند و بود زمانشان اجتماعي
متناقض آراي احيانا و.دستدهند به همزمانشان حكومتهاي از
كوشش و زمانه اقتضائات در ريشه آنان ، سياسي و فكري مشي در
حكومتهاي گوناگون رفتارهاي و حركات ساختن موجه در آنها
دوران به وابسته كه انديشمندان از دوم دسته.دارد وقت
زمين باختر در را سياسي تفكر و حكومت تحولات و بوده نوين
دور و عثماني حكومت در فساد رواج مشاهده با بودند ، گواه
قرآن ، و اسلامي بنيانهاي از آنان حكومتداري شيوه افتادن
عثماني حكومت شيوه از انتقاد و نقد به نخست ، گروه برخلاف
را سالارانه مردم و پارلماني و انتخابي روشهاي و پرداخته
.ميدانستند روا وقت حاكم و امير تعيين در
و ديدگاهها بررسي به نويسنده ميآيد ، پي از كه جستاري در
سنت اهل انديشمندان از گروه دو اين سياسي نظرگاههاي
يكديگر با را آنان ديدگاههاي اختلاف بعضا و پرداخته
نوشتار اين به را ارجمند خوانندگان توجه.است برشمرده
.مينماييم جلب پژوهشگرانه
معارف گروه
محرمي توحيد:نوشته
گروه دو به ميتوان را سنت اهل سياسي مسائل انديشمندان
خلافت زمان تا موجود وضع مخالفين و رايج خلافت طرفدار
شامل را سنت اهل قدماي كه اول گروه.كرد تقسيم عثماني
توان كه را هركس غلبه و سلطه مشروعيت بر تاكيد با ميشوند
از تخلف و دانسته امير و حاكم داشت را سياسي قدرت كسب
ماوردي ، همچون افرادي كه نميدانستند جايز را او اوامر
.برد نام گروه اين از ميتوان را جماعه ابن و غزالي
به كه مفاسدي مشاهده با هستند متاخرين از كه ديگر دسته
حكومتهاي و اسلامي سرزمينهاي در حاكم خلفاي توسط اسلام نام
حاكم سياسي انديشه در تجديدنظر فكر به بود شده ايجاد آنها
خلافت حتي كه رفتند پيش بدانجا تا و افتادند سنت براهل
بيشتر هرچه نمودند سعي و.كردند جدا حكومت منصب رااز
شده ، اصلاح ساختارهاي تبيين با و شود كاسته آن ازتقدس
جوامع نيازهاي با مطابق و نظارتپذير را نظامحكومت
و عبدالرزاق كواكبي ، رضا ، رشيد عبده ، .امروزينمايند
اين جمله از موارد پارهاي در نظر اختلاف عليرغم مودودي
آنها نظرات بررسي به اجمال به كه انديشمندانهستند
.ميپردازيم
:دولت و خلافت اصطلاح
و است شده استفاده بسيار اسلام سياسي بيان در خلافت اصطلاح
زمين روي بر خداوندي جانشين معناي به نيز كريم قرآن در
جانشين پشت ، معناي به عربي خلف مصدر از خلافت.است آمده
لعجزه ، لغيبهلموته ، النيابهعنالغير:الخلافه.است شده مشتق
.خاصه و عامه ميشود تقسيم بخش دو به خلافت (1)لشرفه
شده واگذار انسان به كه است الهي ولايت اصل در عامه خلافت
تعيين حق انسان.است گرفته خود به را استخلاف نام و است
به آن تعلق يعني خلافت بودن عامه و دارد را خود سرنوشت
منتفع آن از ميتوانند انسانها تكتك و انسانهاست عموم
آن از است انسان نوع خلافت قلمرو كه زمين در وشوند
(21).گردند بهرهمند
آنكه مثال بطور.است آمده هم خاصه خلافت مضمون قرآن در
فاحكم خليفهفيالارض جعلناك انا ياداود:ميفرمايد
سورهص) سبيلالله عن فيضلك.ولاتتبعالهوي بالحق بينالناس
(ص)داود حضرت كه ميشود برداشت چنين آيه ظاهر از (آيه 26
است شده تاكيد و است شده معرفي زمين روي بر خداوند خليفه
از كريم قرآن در همچنين.كند حكم حق به حكومت در بايد كه
سخن (ص)يوسف حضرت و(ص)سليمان حضرت ،(ص)اسلام پيامبر زعامت
(31).است آمده ميان به
و شده استفاده مترادف بطور امامت واژه با خلافت گاه
مقام اينكه به توجه با.است رهبر و پيشوا معناي به امام
سياسي و روحاني يا دنيايي و ديني وظيفه نوع دو متضمن خلافت
ديني جنبه توصيف در بيشتر را امامت واژه سنت اهل بود ،
بجاي تشيع اهل نزد اما ميبردند بكار مقام اين وروحاني
سبب همين به و بوده رايج امامت اصطلاح خلافتمطلقا
.است شده شناخته شيعه خاص اصطلاحات از امامتعموما
ايشان سوي از (ص)پيامبر داماد (ع)علي شيعه اعتقاد به
از كه (ص)پيامبر حيات سال آخرين در خم غدير جريان در
(ص)پيامبر مسلم جانشين و وليمسلمين برميگشتند مراسمحج
.داشتند امامت حق فرزندانش و (ع)علي تنها شدو معرفي
در و است تحول و گردش معناي به لغت در دولت ، مفهوم اما و
بدست دست كه ميشود اطلاق چيزي يا نعمت به استعاره
اينگونه را اصطلاحدولت سياسي كتب در و (2).شدهبود
در كه است قدرتي ساخت (state) دولت(3).تعريفكردهاند
نظر از و دارد پايدار تسلط معين ، مردماني بر سرزمينمعين
پاسدار خارجي نظر از و ميآيد شمار به نظم داخلينگهبان
به خويش شهروندان يكايك و ملت منافع و تماميتسرزمين
و نهادها صورت به قدرت ساخت اين.شمارميآيد
.مييابد فعليت نظامي و قضايي سازمانهاياداري ، سياسي ،
منشا كه گفت بايد خلافت و دولت ميان تفاوت در كلي بطور
امت جانب از خليفه اگر و است الهي اراده خلافت در حاكميت
دارد را اراده اين اجرايي وظيفه فقط باشد شده برگزيده هم
از را خود حاكميت منشا دولت شده ، ارائه تعريف بنابه ولي
(4).ميگيرد ملت
سنتي خلافت مدافعين اول دسته
(ق.-ه 364450) (5)ماوردي 1ـ
گفت سخن دقت و تفصيل به خلافت درباره كه سني فقيه نخستين
نوشتن با وي.است ماوردي حبيب بن محمد عليبن ابوالحسن
خليفه اختيارات و كوشيدوظايف (6)السلطانيه احكام كتاب
مقتضي آنچنانكه خويش اتباع با را او روابط جزئيات و
وجوب به را سنت اهل تا دهد شرح است اسلامي شريعت موازين
ديگر طرف از و گرداند آگاه او از پيروي و خليفه احترام
.كند توجيه نحوي به را خلافت دستگاه ضعف و انحطاط
متعال قادر خداوند:مينويسد كتابش پيشگفتار در ماوردي
و فرمود معين (ص)پيامبر جانشيني براي را پيشوائي امت براي
شريعت طبق را امورات تا است سپرده او دست به را سياست كار
پس.شوند يگانه او از پيروي در مسلمين و كند تنظيم دين
مصالح و ميشود مستقر آن به ملت قواعد كه است اصلي امامت
ثبات آن بركت به عامه تاامور مييابد انتظام آن از امت
از خاصه (اختيارات)ولايات همه كه است مقامي امامت.پذيرد
و تقدم سلطاني فرمان گونه هر بر آن فرمان و ميشود صادر آن
لزوم اثبات با خلافت درباره را خود بحث ماوردي.دارد برتري
تا است شده برقرار آن براي امامت ميگويد و ميكند آغاز آن
را جهان امور و كند حفظ را دين نبوت مقام ازطرف نيابت به
بايد را ياخلافت امامت آيا كه سئوال اين دربارهدهد سامان
-آيه به بااستناد ماوردي شرع ، حكم به يا دانست عقل حكم به
و اطيعوالرسول و اطيعوالله آمنو ايهاالذين يا
از و خدا از آوردهايد ايمان كه كساني اي-اوليالامرمنكم
معتبر را شرع حكم -كنيد پيروي امرتان صاحبان و او فرستاده
.ميشمرد
خليفه شدن انتخاب يا و بودن انتصابي خصوص در ماوردي
لازم را ذيل شرط هفت وي براي و ميداند روشدرست را انتخاب
(7):ميداند
است حديث و سنت دانستن آن از منظور كه -علم -عدالت20 1ـ
اعم -سلامت -باشد30 قادر اجتهاد به آن درپرتو خليفه تا
بتواند آن بركت از خليفه تا است راي -بدني40 و رواني از
مصالحايشان وجه بهترين به را مسلمانان اجتماعي مسائل
كه -شجاعت -است60 سختكوشي و همت يا نجدت كند50ـ تامين
-است70 لازم آن از پاسداري و مسلمانان سرزمين برايصيانت
.خليفه قريشي نسب
جزء را سليم قضاوت و علم عدالت ، شرط سه همچنين ماوردي
كمك انتخابات حسن به ميآوردتا كنندگان انتخاب شرايط
راشدين خلفاي سيره خليفه كنندگان تعيين عده در وينمايد
جماعت برگزيدگان توافق و ميگيرد پيش را سلف حاكمان و
با كه طوري به ميداند كافي را عقد و حل اهل يا و مسلمين
به آن در عثمان ، سوم ، خليفه كه نفري پنج شوراي به اشاره
.ميكند اعلام كافي نيز را نفرات تعداد همين شد انتخاب خلافت
مرحله (9);است قائل مرحله دو خليفه انتخاب براي ماوردي
حائز ايشان نظر به كه كسي با عقد حلو اهل بيعت نخست
عهد دوم مرحلهاست خلافت مقام به رسيدن براي لازم شرايط
جمع برابر در خلافت مقام سو يك از آن موجب به كه است
سوي از و ميكند ملزم شرع موازين رعايت به را خود مسلمانان
و پيرو هميشه كه ميكنند تعهد مسلمانان جماعت ديگر
.باشند او فرمانبردار
منصوب خلافت مقام به مراحل اين طرح از پس كه كسي وي نظر به
(10):دليل سه به مگر نيست خلع قابل ميشود
تسلط و اقتدار -اسارت ، 3 بدني ، 2ـ يا رواني سلامت فقدان 1ـ
از خليفه كه نحوي به خليفه بر مسلمان ياامير حاكم يك
انحراف ضمني طور به همچنين وي.درماند خود وظايف اجراي
خليفه خلع موارد از نيز را عدالت و شرع موازين از خليفه
.ميشمرد
(11):ميدارد بيان ذيل شرح به را خليفه وظايف ماوردي
احكام اجراي -گمراهي20 و بدعت از جلوگيري و دين حفظ 1ـ
برقراري تا ايشان ميان از خصومت رفع و دعوي اصحاب ميان
حدود اقامه -عرضمسلمين40 و مال و جان از حمايت انصاف30ـ
.بماند محفوظ استهلاك و اتلاف از خدا بندگان حقوق تا
حريم به تجاوز جرات دشمنان تا كشور مرزهاي از پاسداري -5
به الحاق به كسانيكه با جهاد -رانيابند60 مسلمانان
.كردهاند رد را دعوت اين و شدهاند فراخوانده ذمه اهل زمره
درامدبيتالمال توزيع -صدقات80 و فيء و غنائم گردآوري 7ـ
آزموده گماشتگان و كارگزاران نصب -رخست90 يا اسراف بدون
.عامه امور جميع در شخصي نظارت و مباشرت -وشايسته100
تاييد و خلافت توجيه با ماوردي ميشود مشاهده كه طوري به
ويژگيهاي و شرايط بيان به تنها بودهاست تاكنون كه آنچه
به اصلا بحثنظارت در و پرداخته خليفه فردي و دروني
موارد بيان با چه اگر.است نكرده اشارهاي بيروني مولفههاي
نظارت بدون وي صلاحيت عدم شرايط به نميتوان عملا خليفه خلع
.برد پي بيروني
(-ه 450505) غزالي 2ـ
و باخلفا بود نكرده اختيار گوشهنشيني زمانيكه تا غزالي
در بياناتي همينقرابت سبب به و داشت نزديك روابط سلاطين
(12).است داشته خلافت شرح جمله از سياسي مسائل خصوص
لازم و ضروري شرع حكم به را خلافت ماوردي مانند غزالي
و يامهمات عملي امور نوع از امري خلافت ميگويد و ميشمرد
و شايستگي هستندكه فقها فقط و نيست معقولات نوع از يا
(13).كنند روشن مردم براي را خلافت اصول تا دارند وظيفه
را تاصفاتي ميكوشد خليفه صفات و خصال شرح خصوص در غزالي
و باشد زمانهاشمتناسب و عصر با كه كند معين خليفه براي
بود شده معين سويماوردي از كه شروطي در تغييراتي با
عبارت شرط سه آن و ميداند لازم خليفه براي را شرط سه احراز
و شجاعت صفت دو ضرورت ولي عدالت و سلامت نسب ، :از بودند
در كه ميگويد و ميشود منكر جهاد فريضه ايفاء براي را نجدت
و دلاور سلاطين وفاداري و پشتيباني از خليفه كه صورتي
وي.ندارد صفات اين به نيازي باشد برخوردار نيرومند
اجراي توانايي يعني كفايت با راي صفت ضرورت شيوه همچنين
تا است معتقد و ميكند رد را حكومتداري و كشورداري وظايف
پيرامون در آزموده مشاوران و دانا وزيران خليفه كه زماني
و دين اصول وفق بر مسلمانان اجتماع كارهاي باشد داشته خود
.شد خواهد اداره خرد
نهشارع زيرا نيست لازم خليفه براي غزالي عقيده به هم علم
عامه نهمصلحت و نهاده باره اين در دستوري اسلام مقدس
قهر به هيبت و درنيرو خليفه اگر او گفته به.آنست مقتضي
تدبير و راهنمائي به كشورداري و كفايت در و سلاطين قدرت و
نظر به علم در نبايد چرا است ، متكي خود مشاوران و وزيران
كه است بهتر خليفه پس كند؟ اعتماد خود زمان علماي فتواي و
دين دانايان راي مسلمانان شرعي مسائل حل در و باشد مقلد
(14).بجويد را
برايانتصاب لازم شروط از برخي حذف و تعديل پي در غزالي
و شرطپرهيزگاري بودند گفته وي از پيشتر كه خلافت امر در
اتباع تابدينگونه دانست ضروري خليفه براي را خداپرستي
و خدا فرمانهاي از پيروي و گناه از پرهيز به را خود
(15).كند تشويق او فرستاده
ازخلافت غزالي تعريف خليفه شروط بيان در بدعت از گذشته
ميان دارد ، ولي تازگي كاملا او گذشتگان با مقايسه در
و ميشود بهتفاوت قائل كشورداري يا حكومت و خلافت منصب
با كه ميثاقي و عهد موجب به كه است كسي خليفه كه:ميگويد
احراز را آن پيشوايي يا امامت منصب بسته مسلمانان جماعت
ميشود ناشي او از اختيارات و قدرتها همه جهت اين به كرده
رستگاري تامين و معاش اداره حسن نهايي مسئوليت كه اوست و
كشورداري يا حكومت منصب ولي دارد عهده به را آنان معنوي
يعني شوكت صاحبان كه است سلاطين يا شهرياران به متعلق
خليفه به حال عين در و نظامياند و مادي نيروي
(16).وفادارند
ديده غزالي نوشتارهاي در تناقضاتي شد گفته كه همانطور
حاصل بيشتر او ناهماهنگي اين علل پيداست كاملا كه ميشود
هرحال به ولي است موجود سياسي اوضاع توجيه و مصلحتانديشي
تحول در تازهاي مرحله نمودار كه او سياسي نظرات و عقايد
.است تدبير و تامل سزاوار است ، سنت اهل سياسي فلسفه
(-ه 639733) جماعه ابن بدرالدين 3ـ
كوشيدهبودند كه خود از پيش علماي ديگر برخلاف جماعه ابن
و بااوضاع مختلف حيل و زبانها با را خلافت اصول تا
نوشتنرساله با دهند تطبيق موجود سياسي مقتضيات
خلفاي قدرت زوال به توجه با تدبيرالاسلام في تحريرالاحكام
خصوص اين در و برده دست خلافت اصول در صراحت نهايت در وقت
(17):كرد ارائه را تازهاي نظرات
يا امام و سلطان لفظ كرارا خود كتاب در آنكه:نخست
منظورشدر والبته است كرده ذكر مترادف بطور را خليفه
حيث از چه و معنوي اعتبار حيث از چه كه بود آن مورد اين
.دهد قرار خليفه و امام همعرض را سلطان مادي قدرت
معتقدبود و دانسته غيرضروري را خليفه انتخاب شرط:دوم
بيعت و قانونيميدهد و مشروع جنبه خلافت به بيعت تنها كه
را مسلمانان جامعه تمامي بلكه عقد و حل فقط نه حال اين در
.ميكند متعهد خليفه از پيروي به
و حكومتباشد براي كافي وسيله و نيرو داراي كسي اگر:سوم
شود مخالفانچيره بر و كند قيام امامت مقام احراز براي
ديگر خليفهاي او جز خواه دانست مشروع را او خلافت بايد
زور مجرد ديگر عبارت به.نباشد خواه و باشد بوده برسركار
خلافت مجوز ميتواند الشوكه صاحب قهر جماعه ابن قول به يا
.آيد شمار به
ماوردي ، سه شرط هفت بر خليفه شرايط باره در جماعه ابن
همچون و ميكند اضافه را بودن مسلم و آزاد مرد ، تازه شرط
تحمل به جامعه سياسي وحدت و نظم حفظ براي را مسلمين غزالي
در اصلي مساله كلي بطور و ميكند ، دعوت فرمانروايان ظلم
ابنجماعه و غزالي ماوردي ، همچون سنت اهل سنتي متفكران نظر
به آنان نوشتههاي در كه بود عدل رعايت با حاكم از اطاعت
مطرح مسلمين جامعه اجتماعي نظم حفظ و حاكم از اطاعت سود
در است آمده ميان به آزادي از سخني هرگاه آنها.است شده
و دادهاند قرار اختيار و بحثجبر دايره در فلسفي قالبي
در بطوريكه.كردهاند اجتماعي نظم فداي را آزادي و عدل
از بدتر آشوب ساعت استيك آمده جماعه ابن از كه جملهاي
(18).است ستمگري سال چهل
دارد ادامه
|