مردم حاكميت و خدا حاكميت
نوري عبدالله آقاي والمسلمين حجتالاسلام:از نوشتهاي
نيست ملت ، حاكميت اعمال و احقاق جز چيزي سياسي توسعه
سلب مردم از را انتقاد و سئوال طرح آزادي و اجازه اگر
بيمقداري و ناتواني بلكه نزدهايم لطمهاي آنها به كرديم ،
نمودهايم مسجل ملتمان ذهن در را خويش
عصمت به قايل عليهمالسلام معصومين جز هيچكس براي مردم
انتقادي مردم اگر پس ميدانند ، راجايزالخطا ما و نيستند
كسي اگر است طبيعي بپذيريم ، را آن بايد بود حق به و كردند
به باشد زده تكيه حاكميت و اقتدار كرسي بر را ممتدي دوران
ميپذيرد را انتقاد سختي
اشاره
توسط ما ، معاصر تاريخ مقوله مهمترين اين سياسي ، توسعه
دردهاي درمان براي راهحلي خردادبهعنوان دوم حماسهسازان
آن از ناروا امابرداشتهاي.شد گرفته درنظر كشورمان كهن
موردهجوم را مفهوم اين...و مشروطيت تكرار تحتعنوان
جناب فاضل انديشمند رو اين از.است داده قرار خود بيسابقه
ضمن زير نوشتار در نوري عبدالله حجتالاسلاموالمسلمين
قانون در سياسي توسعه و سياسي ، توسعه از تعريفي ارائه
و (ص)پيامبراكرم سلوك و تذكارمنش به اساسي ،
از برخي نموده سعي و گماشته همت مردم با (ع)اميرالمومنين
آنها از يكي كه را سيرهها اين در شده فراموش ارزشهاي
نويسنده نمايد ، يادآوري است حاكمين از انتقاد فريضه گسترش
ميخواهند كه كساني خطر به نسبت هشدار ضمن آخر در محترم
موجزي بهطور بدلكنند ، بهفريبسياسي را فضايتوسعهسياسي
اقتصادي توسعه و سياسي توسعه ميان تاخر و تقدم تبيين به
.مينشيند
مقالات گروه
الرحيم بسماللهالرحمن
مبحث خاتمي ، آقاي جناب دولت كاري محورهاي مهمترين از
چيزي سياسي ، توسعه مفهوم من ديدگاه است ، از سياسي توسعه
است ، تبيين و تفسير قابل كه ملت حاكميت اعمال و احقاق جز
حاكميت اعمال براي عملا انقلاب پيروزي از پس نظام ، .نيست
.گرفت شكل اسلام چهارچوب در مردم نقش ايفاي و ملي
و آزادي استقلال ، شعار تحقق براي ما اسلامي و مردمي نهضت
و سياسي توسعه معناي كرد ، عصاره معناپيدا اسلامي جمهوري
قانون در.است نهفته شعار سه آن در مردم اعمالحاكميت يا
تحت مشخصا و است شده ويژهاي توجه مبحث اين به نيز اساسي
مستوفي طور به !آن ونهاعطاي ملت حقوق عنوانتعيين
حقوق جزو كه آنچه هر اساسي قانون اصل 56 در.است بحثشده
.است شده مطرح عمومي و كلي صورت متصوربودبه ميتوان مردم
انسانها تكتك به اعمالحاكميت و سرنوشت تعيين حق آنجا در
راهيچكس حق اين كه است شده بيان صراحتا و شده داده
حكومت واعطائي است حقخدادادي اين.نمايد سلب نميتواند
حاكميت حق بحث جامعه ، در ميشود ديده گاهي.نيست حاكمان
آن واقع در و نموده مطرح خدا حاكميت بحث از مجرد را مردم
براي حاكميت اعمال اينكه يا و ميكنند تصور آن رامقابل
كه هدف اين با مينمايند ، مطرح پائين به بالا از را انسانها
تلقي طور اين كرد عنوان را مردم حاكميت حق بحث كسي اگر
پائين به (خدا) بالا از حاكميت با تعارض و تقابل در كه شود
بحث شيوه اين اساسا كه صورتي در است ، گرفته قرار (مردم)
و فرائض تا مكلفند انسانها اينكه.نيست مغلطه جز چيزي
امرياست كنند رعايت واجتماعي فردي شوون در را الهي واجبات
با و نموده سوءاستفاده برخي آن طرح با اما درست ، و اساسي
.ميپرورند ذهن در را مردم حاكميت خدا ، نفي اعمالحاكميت طرح
ميبينيم شود توجه اصل 56 در عباراتمندرج و كلمات به اگر
اصل.است شده همتعريف طول در مردم حاكميت و خدا حاكميت كه
هم خداستو آن از انسان و جهان بر مطلق حاكميت:ميگويد 56
.است ساخته حاكم خويش اجتماعي سرنوشت بر را انسان او ،
در يا و كند سلب انسان از را الهي اينحق هيچكسنميتواند
حاكميت حق حقيقتادهد قرار خاص ياگروهي فرد خدمتمنافع
الهي و پايدار هميشه حق اين و خدشهناپذير است اصلي مردم ،
براي شده تاكيد خدا حاكميت روي بر كجا هر اتفاقااست
حكومت نفي بر تاكيد اصل و است بوده طاغوت حاكميت نفي
دخالت و مردم حاكميت اعمال ضرورت بر تاكيد طاغوتفيالواقع
منافع خدمت عبارتدر.ميباشد خويش تعيينسرنوشت در ملت
همان آمده ، صريحا مفادماده 56 در خاصكه گروهي يا فرد
وانحصارطلبي فردگرائي و طاغوت حاكميت با مقابله ضرورت
يا فردي منافع فداي را ملت منافع كه است خاصي جمع و گروه
به بالا از حاكميت خداو حاكميت بر كجا هر پس.گروهيميطلبد
تعيين و مردم حاكميت بر ميخواهد درواقع شده تاكيد پائين
الهي مقررات و چهارچوبقوانين در مردم توسط مردم سرنوشت
.نمايد نفي را طاغوت حكومت متقابلا و ورزد اصرار
آنكه از بيش الهي عنوانحاكميت از استفادهكنندگان سوء
پافشاري خويش سرنوشت تعيين در حقوقمردم بر بخواهند
و انحصار در و مردمسلب از را حاكميت حق ميخواهند كنند ،
مغايرقانون و غرض نقض اين و دهند قرار خاص گروهي اختيار
براي را طاغوت حكومت از نوعي الهي پوششحاكميت در و است
الهي حقوق سلب آن قهري نتيجه كه ميزنند رقم خاص گروهي
گفتاعمال بايد خلاصه طور به اساس اين بر بود ، خواهد مردم
و خداست حاكميت طول در همواره دين چهارچوب در مردم حاكميت
كه چرا نيست ، آن عرض در حتما و خدشهناپذير است اصلي اين
.است طاغوت حاكميت خدا ، عرض در حاكميت
موجود مفاهيم سراسر در ماده 56 ، در مندرج صراحت بر علاوه
موج دين چهارچوب در مردم حاكميت و اساسيحضور قانون در
همه اسلامي شوراهاي تشكيل تا نظام رهبري تعيين از.ميزند
.ميشود ديده مردم پررنگ و موثر حضور بيواسطه يا واسطه با
موضوعات در قانونگزار كه است مواردي پرسياز همه مقوله
مردم براي را حق اين و كرده تسجيل و تعريف را آن مهم
تاكنون نظام ، پرسي همه در جز كه چند هر است ، نموده تصريح
.است نشده استفاده معالاسف حق اين از
قانون دادن نشان حساسيت علت كه ميفهميم طور اين اجمالا
فطري اينحق وجود بر تاكيد مردم ، حفظحقوق روي اساسي
اهل انسان استخدام اختيارو در بايد لايزال كه است انسان
و مشخصه وجه اساسا و باشد ، تدبير و انديشه و تفكر و تعقل
حاكميت وحق اختيار همينحق نيز حيوان از انسان مميزه
.ميباشد انديشه و تفكر و تعقل چهارچوب در
انديشه و تفكر و تعقل همين پايه از نيز انسان آزادي بحث
آزادي كه است انسان ورزي انديشه خاطر به و ميگيرد نشات او
پوشش در كه آنچه لذا خواندهاند ، الهي موهبت او براي را
سنخ از اساسا ميشود ، مطرح اخلاقي مفاسد و گري لاابالي
كهآزادي چرا دارد ، فاصله آن با فرسنگها و.نيست آزادي
كه حالي در است ، انديشمند و فكور و عاقل مقولهانسان از
اين بر است ، حيواني مقولهغرائز از ولنگاري و لااباليگري
انسان وجود زيور كه تعقل با همراه است موهبتي آزادي اساس
از برخي اگر حال است ، خرد و منطق و تعقل آن ، محدوده و است
آزادي ، نفي براي يا و ميكنند استفاده سوء آزادي نام
گروه دو هر مينشانند ، آزادي مقدس دامن بر را لااباليگري
نخواهند خداجو ومردم خدا تاييد مورد هيچكدام و ميكنند خلاف
قصد بيبندوباري ، با برخورد نام تحت شاهديم امروزه.بود
مقابله الهي موهبت با واقع در و ميكنند را آزادي جان
بهرهبرداري آن از است ممكن كه استدلال اين با هم آن ميكنند
حق هر خصوص در است ممكن سوء استفاده اين البته شود ، سوء
روشنگري باب از مثالي طرح اينجا در.باشد مطرح اختياري و
.باشد راهگشا شايد حقي هر از سوء احتمالي استفاده خصوص در
پاسخ شما و بپرسد را سوالي شما از شما فرزند كنيد فرض
را او شما طبعا باشيد ، داشته او براي خوري در و مناسب
خواهيد استقبال او بيشتر سوالات طرح از و ميكنيد تشويق
و مناسب پاسخ ابهاماتش برابر در ميدانيد كه چرا كرد ،
شما جوابهاي و او سوال و داشت خواهيد مستوفي و شايسته
متقابلا.شد خواهد فرزندتان تكامل ارتقاءو رشد ، باعث
ناتوان يا و باشيد نداشته پاسخي او سوالات برابر در چنانچه
را تلخنميدانم حقيقت پذيرش ظرفيت يا و باشيد
با باشيد ، ضعيفالنفس ناخواسته خداي يا و نداشتهباشيد
گفت خواهيد او به حداقل خواهيدكرد تندي برخورد فرزندتان
حق يااينكه و !سوالات اين به چه ترا !بنشين جايت سر برو
و انتقاد و سوال برابر در اگر است بديهي !نداري سوال طرح
و دهيم نشان پاسخگوئي منزلت و بزرگواري خود از پرسشمردم ،
خويش خدادادي آزادي از مردم هم سخنبگوئيم ، منطقي آنها با
روزبروز وحاكمانشان مردم رابطه هم و ميكنند استفاده
سوالو طرح آزادي و اجازه اگر كه حالي در ميشود ، مستحكمتر
بلكه نزدهايم لطمهاي آنها به كرديم ، سلب او از را انتقاد
نمودهايم مسجل ملتمان درذهن را خويش وبيمقداري ناتواني
حتي نداريم ، گفتن براي وپاسخي سخني كه فهميد خواهد ملت
وبزرگواري نجابت آنقدر مردم باشيم نداشته هم پاسخي اگر
رادر ماخود كه دارد اشكالي چهببخشند ما بر كه دارند
قرار مردم سوي از خطا رفع براي بسترسازي و وپرسش نقد معرض
معصومين جز هيچكس مردم ، براي باورم ، اين بر.دهيم
جايز را ما و نيستند عصمت به قائل عليهمالسلام ،
مردم اگر پس كنيم ، اشتباه است ممكن همه الخطاميدانند ،
كسي است طبيعي بپذيريم را آن بودبايد بحق و كردند انتقادي
به باشد ، وزارت و وكالت و رياست و مسئوليت و پست در كه
را ممتدي دوران اگر بخصوص ميپذيرد را كسي انتقاد سختي
.باشد تكيهزده حاكميت و اقتدار بركرسي
:ميكند عرض بزرگوار عالمي به بزرگ تاجري كه است نقل
اموراتم تمام و دارم شما به كه عقيدهاي و ارادت عليرغم
به نسبت لحظه يك حتيبراي اما ميكنم كتاب و حساب شما رابا
نيز تاآخرعمر اميدوارم و !نبردهام حسرت شما موقعيت و مقام
.باشم باقي حالت اين بر
در شما كه ميشنود جواب چرا؟:ميپرسد بزرگوار عالم آن
نميتوان را اشكالاتتان و را عيبتان كه شدهايد واقع مقامي
البته !اشكال از انبوهي و عيوب از كوهي با ميميريد و گفت
انتقاد اين از كه بوده بزرگوار بحدي عاليمقدار انسان آن
باشد ، نموده استقبال آن از و برنياشوبد بامعرفت تاجر آن
حرف همين حتي كه گيرد قرار موقعيتي در انسان بسا چه اما
.برميآشوبد شد زده واگر زد او به نشود راهم درست
!الجبابره به بماتكلم ولاتكلموني ميفرمايد اميرالمومنين
حقتعالي عصمت مجلاي و مظهر و اعظم اسم را مااو كه حضرت
بذهنتان مشورتي اگر ميفرمايدميگويد سخن اينگونه ميدانيم
است درسي حقيقتا عبارت ، اين نكنيد ، دريغ علي از رسيد ،
پرخاشو و اهانت بيهيچ باشد ، بايد انتقاد كه ما جامعه براي
هم انتقادكننده امنيت.زشتي سخن و انگ هر بدون و توهيني
امنيت در ثناگويان و مداحان كه نباشد باشد ، اينطور فراهم
برند ، بسر وحشت و واضطراب رعب در انتقادكنندگان و خاطر
يك از اسلاميبايد جامعه حكام به نسبت مصلح نقادان و مداحان
حاكمان به حتي باشند ، برخوردار منزلت و امنيت و جايگاه
احثواالتراب.بگيرند را ثنا و مدح جلو كه است توصيهشده
.كنند فراهم را سوال و نقد زمينه و المداحين وجوه علي
شده تسليم اعرابي از مكه ، فتح جريان در ،(ص)اكرم رسول
پايش و دست و گويد سخن تشويش و بدوناضطراب كه ميخواهد
چرا ميفرمايد مناسب روحي زمينه ايجاد براي حتي نكند گم را
ابواب !قومام همين زنان زادگان از يكي هم من !نگراني
و (ص)رسولاكرم رفتار وشيوه سيره مبحث در بسياري
كه دارد وجود اسلامي جامعه حكام عنوان به (ع)اميرالمومنين
را مسلمين برايائمه خيرخواهي و كردن موعظه و نصيحت
قانون در دانستهاند فرض كه جايز تنها نه مردم برقاطبه
و قوام خاطر به است اسلام از منبعث كه نيز ما اساسي
و داده قرار حكومت اداره بر ناظر را مردم نظام ، پايداري
و موعظه نيز اسلامي حكومت.است شده قايل جدي نقش آنان براي
.است دانسته لازم نظام حاكمان و پيشوايان براي را نصيحت
دقائق و ظرائف اين از بسياري نكات كه عقيدهام اين بر بنده
است ، شده غفلت آنها از كه دارد وجود حكومت ، و دين در
شده ، واقع نسيان مورد كه دارد وجود بلندي ارزشهاي
اساس و پايه كه عظمت و شكوه و ارزش همه اين متاسفانه
علي و محمد حكومتي سيره و گشته فراموش ذهنها از است حكومت
مقوله در مثلا است شده خلاصه فقط والصلوات عليهمالسلام
سرلوحه را بزرگان آن كردار و رفتار همه بايد !حجاب ارزشي
.دهيم قرار خويش كار
سرنوشت تعيين در مردم حاكميت و حضور يمن به خوشبختانه
زمينههاي سياسي توسعه اساسي بازگشاييمبحث و خويش
و دولت مردمبراي انتقادات و نظرات نقطه از بهرهوري
اينجا در هم هشداري و تنبه البته.است شده فراهم حكومت
نشستهاند بيمار ذهنهاي برخي كه نيست لطف خالياز
خويش خدادادي حق از استفاده و نقد مقام در كه تاديگراني
سياسي توسعه قالب در و ميكنند ، مطرح مصلحانه را نظرياتي
محل و اتهام و ابتلاء مورد ميكنند ، منتقل را نظري و حرفي
پروندههائي معنا يك به و شوند واقع طرد و حذف و تهمت
وجود فضايي چنين اگر من اعتقاد به.شود ساخته برايشان
چيزي سياسي فريب جز سياسي مفهومتوسعه از باشد داشته
بازتوسعه ازفضاي بهرهگيري اميد به ما و نميشود حاصل
درخصوص.شد خواهيم سياسي فريب تنگ گرفتاردام سياسي ،
صراحت به بايد نيز اقتصادي و سياسي توسعه تاخر و تقدم
و منشور يك از همسو و همگرا وجوه مفهوم ، دو اين كه گفت ،
يك سر دو بر مقوله دو اين حقيقتاند ، يك تابش از شعاع دو
در.شوند تفسير و معنا هم عرض در كه نگرفتهاند قرار اهرم
ما كه كنيم فرض حال.است گرفته صورت مغالطهها نيز اينجا
اين در تاكام لام و كنيم تخته را سياسي توسعه دكان درب
اين با آيا.دهيم انجام كاري نه و بگوئيم سخني نه زمينه
مسكن و آب و نان تمهيد ميشود ، حل مردم اقتصادي مشكل كار ،
اقتصادي توسعه باب !ميشود آسان همه ازدواج و واشتغال
به برد؟ نخواهند رنج مشكلات از كهمردم ميشود گشوده بحدي
و سياسي توسعه تنافريبين و تباين چنين ايجاد ميرسد نظر
مردم حاكميت مخالفين فريبهاي از نيز خود اقتصادي توسعه
معتقدم اينجانب.ميزنند دامن بدان زيبا ظاهري در كه است
نيز ضربتي و فوريت اين به مشكلاتش كه اقتصادي توسعه بهنام
كه سياسي توسعه اساسي مقوله ميخواهند نيست ، رفع و حل قابل
توسط ملت سرنوشت تعيين و مردم حاكميت اعمال تبلور همان
شرايط بدترين در مردم كه كنيم فرض.ببيند لطمه است آنان
آن معناي آيا باشند ، نداشته راه و برق و مسكن و ونان آب
حق از آزادانه نكنند ، هم انتقاد نزنند ، هم حرف كه است اين
كه كرد تصريح بايد اتفاقا.نكنند دفاع خود خواسته و
نمودن فراهم و سياسي توسعه به پرداختن ضرورت بر تاكيد
و اقتصادي مشكلات حل در مردم توسط آن بهرهوري زمينههاي
خواهد كارآمد و موثر بسيار اقتصادي توسعه و رشد و رونق
توسعه راه سر بر مشكلات از بسياري ميتوان هماكنون.بود
و سياسي نيافتگي توسعه در ريشه كه برشمرد را اقتصادي
شود ، مرتفع آن راه سر بر موانع اگر و دارد مردم اجتماعي
توسعه كه نيست اين جز پسميگيرد پا نيز هم اقتصادي توسعه
ملي مفهومتوسعه از تابشي هركدام اقتصادي توسعه و سياسي
.دارند قرار يكديگر با تلازم در و است
|