حال و گذشته معناي در تاملي
مدرنيته
:اشاره
بحث مورد موضوع جديد ، انسان و كهن انسان ميان تمايز
"اساسا.است بوده روشنگري عصر و رنسانس در بهويژه فلاسفه
محسوب جديد از قديم دوران ميان فصل كه است تمايز اين
انسان ديد نوع بر ناظر ترديدي هيچ بدون تمايز اين.ميشود
از جديدي تفسير به شروع رنسانس در انسان خودشميباشد ، به
زمان برابر در انفعالي حالت از را او تفسير نمود ، اين خود
را انسان ماهيت امر اين.ساخت خارج ابدي ازتاريخ و مكان و
تفصيل به كه ، موضوعي داد تغيير سوژه به اوبژهبودن از
معناي در ابتدا از را آن تاريخي روند سعيدارد نويسنده
در برداشتي چنين تاثير سپس و رنسانس و قرونوسطي در مدرن
.دهد آنتوضيح تاريخي مفهوم
مقالات گروه
بهشتي سيدمحمد
تعريف در كه دورهاي هستيم ، بيسابقهاي دوره در اكنون ما
پيدا گذشته به نسبت عظيمي تفاوت عالم مبداء و عالم آدم ،
مانند و مثل كه شده وارد بشر تفكر در مفاهيمي است ، شده
مدرنيته آغاز در.است مدرنيته دوره دوره ، ايناست نداشته
كلمه ريشه از لغوي نظر از لفظ اين.معناميكنيم را
و هماكنون" معناي به لغت در و است شده لاتينياخذ Modernug
كه شد آغاز دورهاي مسيحيت ، دوره از پس غرب در.است "الان هم
معناي به لغت در Renaissanceشد مشهور دورهرنسانس نام به
اولين لفظ اين از كه كساني است درست.است"دوباره تولد"
ادبيات و هنرها دوباره تولد منظورشان استفادهكردند بار
بود ، مرده آنان نظر به وسطي قرون در كه روميبود و يوناني
تولد.بود داده رخ ديگري عظيم تولد كه ايناست حقيقت ولي
و عالم آدم ، و عالم اينگذشت شرحش ديگركه عالمي و آدم
عالم كمال را جديد عالم كه رايج برخلافتصور.است مدرن آدم
عالم از متفاوت "ماهيتا (جديد) عالممدرن ميدانند ، قديم
تازه معنايي (Modern) "والان اكنون"تولد اين در.است قديم
.است (مدرنيته) جديد تفكر در معنايمندرج همان كه يافت
بلكه نبود تاريخ در دورهاي فقطتوصيف ديگر كه قرار بدين
تدريج به كه گرديد تفكر در وروشي كرد پيدا ارزشي حيثيت
را الان و اكنون يعني Modern عصرجديد ، مناديان.شد عالمگير
دانستند والاتر و برتر معقول ، و درست ، روشن حقيقي ، معناي به
بدين.كردند ظلمت و جهل دوران به گذشتهتعبير دوران از و
.پسنديده معناي "جديد" و يافت معنايمذموم "گذشته" قرار
و سست:نيست (مدرن) "اكنوني" و گذشتهاست به مربوط آنچه
(مدرن) اكنون به مربوط آنچه و است لذامنسوخ و بها و بيقدر
ايجاد در عمده سهم فكري عامل دو.است ودرست معقول ميباشد ،
.داشتند گذشته و ازاكنون تصوري چنين
است تاريخزدگي اصطلاح به يعني Historism عوامل اين از يكي
ايندو.تاريخي تكامل به اعتقاد يعني Progressism ديگري و
.يكديگرند ملزوم و لازم بلكه و نيستند جدا هم از عامل
مسيري در زمان طولي حركت به اعتقاد ميلادي هفدهم ازقرن
و حوادث راي ، بنابراين.شد تلقي علم مسلم اصول افقياز
.دارد اصلي دخالت فكري هر وقوع در وقايعتاريخي
مكاني و زماني شرايط تابع و زمانه احكام تابع چيز همه
و علل تشخيص بلكه ندارد ، اهميتي تفكر محتواي و مضمون.است
هستند ، منشاءوقايع كه اجتماعي و اقتصادي "عواملعمدتا
ويكو كه همانطور و است تاريخ خالق انسان.حائزاهميتاند
مصنوع و مخلوق آنچه به كامل علم فقط ما ميگفت فيلسوفتاريخ
حوادث و وقايع جديد انسان براي چرا حال.داريم خودماناست ،
و ميكند سنت به پشت طور اين چرا !دارد كامل روزمرهاهميت
مقصد.ميداند تاريخ خالق را خودش زيرا !آنميگريزد از
همه از است انسان مطلق آزادي ميگفت هگل تاريخ ، همچنانكه
منطق يك از تبعيت كه است تكاملي مسير يك بشر ، تاريخ.قيود
براي واحدي الگوي و است عمومي منطق اينميكند خاصتاريخي
در غرب در طرحش كه دارد غرب و شرق در ملل و تماماقوام
تفكري نوع هر منطق بنابراين.است شده ريخته دورهمدرنيسم
نسبي اعتبار داراي فقط پس.است خويش زمانه مولود"ضرورتا
به نسبت تفكري هر لذا و است خويش تاريخي و محدودهزماني در
.است منسوخ و ناقص لذا و افتاده خود ، عقب آيندهمتكامل
ايستادهايمو اسلافمان دوش بر ميگفت بيكن فرانسيس چنانكه ما
اساطيري اوهام عصر ميپنداشت كنت اگوست كه همانطور
قله در و كرده سر به را بعدالطبيعه ما ياخامانديشيهاي
.هستم پوزيتيويسم عصر در كمالبشريت
"گذشته" به مربوط است غيرمدرن هرچه نظري چنين بنابر
مرده تاريخي ميراث.است رفته دست از و مرده امري و ميباشد
همچون گذشته ندارد ، ما با نسبتي هيچگونه استكه ريگي
كه است تاريخي بناهاي چون يا است كهنه عرصهاشياء موزهاي
.گيرد قرار مطالعه مورد درباستانشناسي بايد
تاريخ خالق را خود هيچگاه انسان گذشته ، ادوار در اما
ساختن در متجدد انسان لاف.نميدانست امروزيش بهمعناي
در ميانگاريم بديهيات و مسلمات از را آن اكنون ما تاريخكه
و وقايع به حتي او.نميكرد خطور مدرن از قبل مخيلهانسان
در را جديد و تازه امور.نمينهاد وقعي تاريخي حوادثجزئي
و بدعت گاه حقيقت ، در و نيست بهايي و قدر سنتي چشمانسان
در ابديت ، از غفلت و بودن زمان اسيرميشود محسوب گناههم
از سنتي انسان چشم به كردن ، زندگي تاريخ و چنبرزمانه
همه اين كه مكان و زمان بر ميكرد سعي حتي او.است گناهان
جانش و شود چيره دارد ، اهميت (Historism) فكرتاريخزدگي در
جهت بدين و گزيند جاودانگي در ماءوا و رود برتر ازروزگار
ازلي تاريخ و (archetypes) ازلي نمونههاي به تذكر توجهو
و (1).كند بها كم را آنها و بگذرد جزئيه حوادث از داشتتا
زمان به رو دنيوي فاني زمان از طريق بدين تا فانيدارد
.آرد وباقي ابدي
از قبل انسان براي متكامل خطي سير معناي به تاريخ
حوادث تذكر و تكرار همه سال ايام.ندارد معنايي مدرن ،
حقيقت انكشاف متوجه را تاريخ يونانيان ، .است گذشته مقدس
به عود ريشه از عيد.ميدانستند وقايع و امورحادث در ازلي
در مقدس حوادثي به بازگشت است ، گذشته بازگشتبه معناي
از حاكي همه محرم ايام غدير ، عيد حج ، قرباني ، مراسم اسلام ،
گذشته در حزنانگيز يا شاديآور از مقدساعم حوادثي تذكر
جزئي حوادث روزمرگي از گذشت موجب تذكرگذشته حقيقت در.است
اعمال همه مدرن انسان امااست آن در غوطهورنشدن و يوميه
را خود زيرا است يوميه حوادث و وقايع معطوفبه افعالش و
و منسوخ امري "گذشته" او نزد وچون ميداند آن خالق
"ارتجاع" انگ آن تذكر و رجوع معنياست ، بدون و بلااستفاده
فاقد آن مواريث و تاريخي وگذشته ميشود منتفي و خورده
تابع گذشته ديگر ، طرف از.اعتباريميگردد و ارزش هرگونه
و مدرن (Modern) اكنون ما كه ميگردد(Project) نقشي و طرح
طرح اين در فقط و.ميكنيم ترسيم ازآن جديد تفكر مبناي بر
به را گذشته ما.ميكنيم تفسير و راميفهميم آن محدوده ، و
گذشته ما.است مدرن و "زده اكنون" كه ترسيمميكنيم گونهاي
.ميسنجيم (Historical Criticism) نقدتاريخي محك به را
و كرده تجزيه را گذشته كه است آن "نقدتاريخي" از منظور
و داده جاي خود علمي طرح در ميآيد مامعقول عقل به آنچه
در.بيانگاريم بيمعني و گذارده استكنار نامعقول آنچه
هم باستانشناسي در ميگيرد ، صورت چنينكاري جديد تاريخنويسي
يا گذشته جنازهاي ، همچون حقيقت در ما.است صادق مطلب همين
به اجزا از يك هر به و ميكنيم راكالبدشكافي باستان ايام
كه جسدند يك اجزاء اينها كنيم توجه مينگريمبيآنكه تفاريق
بعد كه نداريم توجه و است بوده معنا روحو داراي زماني
يك و محدوديت دليل به كه امروزي است براصولي مبتني تاريخي
مختلف ساحات و ابعاد به نميتواند آن سونگريپوزيتيويستي
.راهيابد گذشته
فلاسفه اصطلاح به پروگروسيسم و هيستوريسم كه شد گفته
چيز مدرنيسم ماهيت ولي هستند ، مدرنيسم ظهور عوامل از
انسان جديد عصر در كه است اين مدرنيسم ماهيت.است ديگري
موجودات از اعم ديگر موجودات و (Subject)سوژه به مبدل
سوژه اين (Object) اوبژه انساني وگذشته تاريخ و طبيعت
.گرديدهاند
در اگر.شد عوض هستي و انسان ميان نسبت جديد ، دوره در
هستند ، خدا مخلوق اينكه جهت به موجودات همه قبل دوران
بنده كه است اين هم انسان هويت و داشتند واعتبار هويت
كه ميشود (سوژهاي) كسي به مبدل انسان جديد ، دردوره خداست ،
انسان اين نزد اوبژه به مبدل هستي اينكميزند رارقم هستي
.است(سوژه)
رابطه به شبيه است گونهاي به اوبژه و سوژه ميان رابطه
ديگري تصور و تعقل به منوط يكي تصور و تعقل كه پائين بالاو
اوبژه اوبژه ، و است اوبژه داراي چون است سوژه سوژه ، .است
همه يعني است سوژه مدرن انسان.است سوژه چونتابع است
باشند بايد چگونه كه ميكند تعيين را خودش ازجمله موجودات
قرار سوژه تصرف در تا گردند قوانيني و چهقواعد تابع و
موجودات حقيقت كه است اين از مانع سوژه ، بدينقرار.گيرند
بودن سوژه حكم به فقط ما بالعكس و گردد وعيان كشف ما بر
عنوان به خارجي موجودات بر را خود استيلايي ميتوانيمحيثيت
گردد ، افزون سوژه بودن سوژه حيثيت هرچه و حفظكنيم اوبژه
تكنولوژي و علم در "مثلا كه نحوي به ميشود اوبژهبيهويتتر
كه طريقي به نميماند باقي خارجي موجود براي جايي جديدديگر
خود كه است عالمي با كارش و سر مدرن علم هوسرل بهقول
.نميگيرد قرار نظر مطمح ديگري واقعي وعالم ساخته
است ، اوبژه و سوژه نسبت اين به ناظر كه تفكري چنين
جديد تفكر.ميشود (Objectifying thinking) اوبژهگر تفكر
موجودات فقط تفكر نوع اين در.است اوبژهگر تفكري غرب ،
اوبژه نيز تاريخ و گذشته ميشوند ، اوبژه كه طبيعينيستند
به انسان كه كرد ظهور وقتي مدرنيسم حقيقت ، در.ميگردند
اينك كه گذشتهاي.ساخت خويش اوبژه را سوژه ، گذشته عنوان
طرحي درون در و شده تاريخي جزئيات وقايعو به مبدل
به تاريخ علم موضوع و يافته گذشتهاستقرار از اكنونزده
گذشته" و (Historiography) صرفوقايعنگاري يعني جديد معناي
آن به توجه و تذكر كه (arche) بهاصل رجوع و "تاريخي
در كه علمي متدولوژي و شده استفراموش حقيقي تفكر سرآغاز
نقد دراست گشته جايگزينش است بعدتاريخي همان تاريخ علم
را آن و ميشود انكار تاريخي تذكر و گذشته"اساسا هم تاريخي
اين با.است استيلا و تصرف قابل كه اوبژهايمينگرد چون
تاريخي گذشته مهمتر همه از و سنتي و حقايقازلي همه تفصيل
.شود مي تلقي نامعقول و نامفهوم الاسف ، مدرنمع انسان نزد
سعي و قديمي و سنتي انسان نزد تاريخ معناي خصوص در -1
Return كتاب آنان نزد به تاريخي حوادث روزمرگي از گذشت بر
ترجمهاي.است مفيد بسيار الياده ميرجا تاليف the Eternal
تحتعنوان سركاراتي بهمن دكتر آقاي قلم به كتاب اين از
از فلسفهاي بر مقدمه) "جاودانه بازگشت اسطوره"
.(تبريز 1365).است شده منتشر(تاريخ
|