يونس قصهء در پژوهشي
فرهنگ عرصه اخبار
يونس قصهء در پژوهشي
قرآن قصههاي نمادشناسي
سرشار سرگذشتهايي بردارنده در قرآن ، قصههاي:جستارگشايي
سرنوشت از پند حقيقتخواهي ، روشنبيني ، خداجويي ، شناخت ، از
يا بوده خود راستين حقيقت چرخه بر كه انسانهايي بد و نيك
.ميباشد شدهاند ، گمراه آن از
و پيامبران) بنيادين شخصيتهايي قرآن ، قصههاي از يك هر در
آفرين معنا رمزهايي و نمادها و خويشكاريها با (خدا مردان
شناسايي و كاوي باز رو اين از ميشوند ، يافت مينوي و
در وپژوهش قرآني قصههاي از يك هر شخصيتهاي و نمادها
ميتواند آن ، روانكاوي و فلسفي و شناختي اسطوره پيشينههاي
.رساند ياري آنها به نسبت ما ژرفتر فهم و دردريافت
بازنمايي با اينبودهتا بر نويسنده كوشش جستار اين در
اين لايههاي در پنهان ژرفاي به (ع) يونس حضرت قصه نمادهاي
براي را راه و برده پي -اندازهتوان در البته -قصه
دستيازي ;است بديهي.بگشايد زمينه اين در همانند پژوهشهاي
خالياز ندارد ايران در چنداني پيشينه كه كاري چنين به
اين به را ارجمند خوانندگان توجه.بود نخواهد اشكال
.جلبمينماييم نوشتار
معارف گروه
ارشاد محمدرضا:نوشته
فنادي.عليه نقدر لن ان فظنمغاضبا اذذهب ذاالنون و))
الظالمين من انيكنت سبحانك انت ، الا لااله ان فيالظلمات
.((المومنين ننجي كذلك و الغم من نجيناه و فاستجبناله
(انبياء سوره)
كه پنداشت و برفت خشمناك كه آنگاه ،(يونس) ماهي دارنده و]
هيچ:داد در ندا تاريكي در و نميگيريم تنگ او بر هرگز
.هستم ستمكاران از من و هستي پاك تو نيست ، تو جز خدايي
موءمنان و رهانيدم اندوه از را او و آورديم بر را دعايش
[.ميرهانيم اينچنين را
دگرگوني ، و استواري بالش ، زايش ، آغاز از انديشه ، سرگذشت
شناسي ريخت انديشه ، تاريخ زمينه در كه كساني براي كمينه
و آن دروني پويش چيستي و ژرفاشناسي و ساختارشناسي انديشه ،
فرهنگي و ايستارهاياجتماعي با انديشيدن شيوه پيوستگي
.است وخواندني فريبا بسيار ميپژوهند ،
كاري قوم هر نزد در تفكر و انديشه سپهرهاي بررسي بيگمان
كه چرا است فراواني دانشي تواناييهاي نيازمند و دشوار بس
شكلهاي و چارچوبها شناسانه ، پديدار ديد از دستكم انديشه
.است گذرانده تاريخيخود پيمايش راستاي در را گوناگوني
دستيازيده بدان بشر كه است انديشهاي گونه آغازين اسطوره ،
در انسان نگري جهان و كيهانشناختي ديدگاه نخستين و
.است درون و برون جهان هستي ، زمينهپديدارهاي
هستي ، پديدههاي گرد بر رازآميز هالهاي تنيدن با اسطوره
زمان فرازناي در را آنها و بخشيده (تقدس) بدانانسپندينگي
آنها ازلي و آغازينگي پيوست با و گيتيانهنهاده و تاريخمند
ناكرانمند زمان گونهاي ابديت ، و بيپاياني و بيكرانگي با
به آن با درپيوند انسان و كرانمندمينهد زمان برابر در را
و جاودان پشتوانهاي و معنا خود منش و رفتارها
هيچ تاريخش و گذشته بظاهر امروزينه ، انسان هميشگيميدهد ،
پرداز ، اسطوره انسان ولي ندارد ، او زيستكنوني در كاركردي
(بندهش) آفرينش آسايبنياد شگفت سرگذشت از افسوني در
برچيرگي اسطوره شالودهاست تاريخگر رو اين از ميزيد ،
بنيان آن برخاستهاز آفرينيهاي نماد و انساني ناخودآگاه
.است برسنجيدني روءيا با اسطوره جهت ، اين از.مييابد
اسطوره)):مينويسد ((روءيا تعبير))ديباچه در فرويد چنانكه
شايسته اينجا در((.گروهي اسطوره روءيا ، و است فردي روءياي
سخن اسطوره و زبان پيوند درباره لختي كه است
با واقع در.است زبان انديشه ، نمودگاه نخستينبرانيم
بنيانهاي بر ميتوان زبانهرقومي ، در بازكاوي و واشكافي
ساپير ادوارد.يافت دست قوم آن شناختي جهان و انديشهاي
فكري بازتابهاي از بسياري امريكايي ، برجسته زبانشناس
انسانشناسي دانش و بازجسته ملت هر زبان در را وانديشهاي
فرهنگي ، انگارههاي و الگوها ميان بررسيپيوند به زباني
پرداخته گوناگون قومهاي وزبان اقتصادي اجتماعي ، نهادهاي
واقعيت زبان:ميگويد نيز آلماني معروف فيلسوف يك.است
بيروني جهان و واقعيت همچنانكه دانست بايد و است انديشيدن
شكل در خود نوبه به زبان دارد ، بازتاب زبان در ودروني
گفته به اسطوره و زبان.دارد بسزايي انديشهتاثير به دادن
نزد.هستند انساني تاريخ همزادانسپيدهمان كاسيرر ، ارنست
الگوهاي و بردارمفاهيم كه واژگان انديش ، اسطوره انسان
ويژهايبرخوردارند ، افسونگي و سپندينگي از هستند ، اسطورهاي
درونه از را تاثيرش براستي ، واژه ، و سخن جادوي
ميتواند خاصي ، هنگامههاي در فردي ، نام بردنويژهاشمييابد
اينهماني باستان ، جهان در واژگان.آورباشد زيان او براي
پرداز اسطوره انسان خورشيدبراي واژه هستند ، پديدارها
آغازانجيل در.است خورشيد همان واقع در و يادآور
كلمه و بود خدا نزد كلمه و بود كلمه آغاز در)):ميخوانيم
((.آفريد را چيز همه كلمه با خداوند و خدابود همان
و تاريخي زمان به انسان نهادن گام با اسطورهها اما
و چهرهها اجتماعي ، و طبيعي رخدادهاي خطي تك شناسايي
شخصيتهاي و كسان بر و گرفته خود به تاريخي گونههاي
براينمونه.ميپذيرد دگرگوني و گشته نهاده هم بر تاريخمند
و خشكي ديو با خرمي و آب و باران ايزد هماوردي اسطوره
با ايزد -انسان يا ايزد ميان نبرد گونه كهبه پژمردگي
با تاريخي دوران در نمودمييابد ، خشكي ديو يا اژدها
و ساختار شدهو نهاده برابر تاريخي شخصيتهاي و رخدادها
آمد ، گفته همچنانكه نمونه اين از ميپذيرد ، نويني كاركرد
(گردآمده) جنگ كه شاهنامه در اسلام از پس درايران
و ضحاك داستان است ، تاريخي حماسه درقالب ايراني اسطورههاي
پيشينههاي و داستان تحليلاين و بازكاوي در.است فريدون
نبرد مايهاسطورهاي بن همان به سرانجام آن ، اسطورهشناختي
.ميرسيم سرما و خشكي ديو و ايزدباروري ميان
تحول و بوده ، بخشپذير متفاوتي گونههاي به خود قصهها ،
هيچگونه قصه در كه تفاوت اين با هستند ، اسطورهها يافته
و پهلوان و ايزدي خداييو يا مينوي هستارهاي از خبري
نيست ، بلكه خدايان از برگرفته شكوه فرو داراي قهرمانان
چه اگر كه ميشوند يافت قصه دروني ساختار در شخصيتهايي
معنايي و ساختاري عنصرهاي و كاركردها ازويژگيها ، بسياري
زمانه بردار ولي برگرفتهاند ، شخصيتهاياسطورهاي از را خود
هنگامهاي در اسطوره ، آنبرخلاف رويدادهاي و هستند تاريخي
زمان وحدت بيانيداراي به و مينمايد روي كرانمند و معين
بررسي با همزمان ، پژوهشگران از بسياري هستند ،
داشتهاند ، اشاره آنها اسطورهاي سرشت به قصههايامروزه ،
كارل كمبل ، جوزف ميرچاالياده ، پراپ ، فريزر ، ولاديمير:مانند
ديدگاه با پژوهان ايناسطوره از كدام هر.. و يونگ گوستاو
در كه رويآورده اسطوره جهان بررسي به ويژهاي شناسي روش و
.است توجه درخور بسيار خود جايگاه
قصههاي از يكي بررسي به دراينجا ديباچه اين به توجه با
(ع) يونس حضرت داستان ;ايراني -اسلامي حوزهفرهنگي در ديني
و نمادها بازيابي و بابازشناسي تا ميكوشيم و پرداخته
پيشين بااسطورههاي را آن پيوند نخست ، درجه در آن ، ساختار
كه آن دوم و نموده معين آن ، آغازين مايههاي بن و
آن ، شخصيتهاي و عنصرها خويشكاريهاي و كاركردها باشناسايي
مردم شخصيتي و رواني تكامل فرايند ازچگونگي كلي نماي به
در را قصه اين ويژه فرجامنقش به و يافته دست سامان آن
كه همچنان.بازجوييم مسلمانان رواني فرازپويي و بالندگي
ايستار بردارنده در اسطورهاي و آيين هر)):ميگويد يونگ
قصه متن از چكيدهاي آغاز ، در ((.است عصر آن رواني روحيو
تفسير ترجمهقديم از برگرفتهاي و كهبازنوشت را داستان يا
:ميآوريم است ، طبري بزرگ
يونس داستان
آن مردمان همه كه نينوا شهر به را (ع) يونس خداوند))
ساخت ، آشكار آنان بر خويش دين يونس.فرستاد بودند ، بتپرست
وي سخن ايشان ولي داشت بركنار پرستيدن بت از را آنها و
به ايشان از يونس.برنداشتند بت پرستيدن از دست و نشنيدند
كهمن داني تو خدايا:گفت و كرد خداوند به روي و آمد ستوه
فرمان آنان ولي آورم تو دين به را آنان تا كوشيدم
خداونددرخواست.فرست عذابي و كيفر برآنان خدايا.نميبرند
ميآمد بيرون آتش زبانه ازآن كه سرخ ابري و برآورد را يونس
آن از كهيونس بود حالي در اين ;فرستاد آنان شهر فراز بر
عذاب ديدن با نينوا مردم.گريخت فرزندانش و زن با شهر
پادشاه با رايزني در و شدند كار توبه خود كار بر خداوند ،
گاه آن.كردند توبه و شستند فرو بتپرستي از دست سامان ، آن
بتهاي و برافروخته آتشيفروزان ، و كردند گرد هيزم خروارها
بدين و آتشريختند در و آورده چوبين و آهنين و رويين زرين ،
بهدين نينوا مردم.دادند نشان بتها از را بيزاريشان گونه
را آنان تا بودند يونس جستجوي در چندي يك گرويدند الهي
يونس سوي آن از.بيابند را او نتوانستند ولي نوينآموزد دين
بزرگ خداي.شد آن سوار و آمد بود ، كشتي رفته دريا لب بر
يك به.گرفت خشم او نپسنديد ، بر قومش درحق را يونس كار چون
را ويونس برو كشتي سمت به كه كرد وحي (نون) نام به ماهي
هيچ را او تا نگر و اوست زندان تو شكم و كن جاي خويش به
دريا ميانه به كشتي كه هنگامي.نيست تو روزي او نيازاريكه
كه زد كشتي به چنان و رسانيد ، رابدان خود ماهي شد ، فراز
.شود غرقه بود نزديك
افغان و زاري به بودند ، همه كشتي آن در بسياري مردمان
بايد است ، گناهكار يكي ما ميان از بيگمان:گفتند.افتادند
يونس.برهيم بلا اين از مگر فروافكنيمتا كشتي اين از را او
آنگه و عذابخواستم خويش قوم براي كه گناهكارم من:گفت
.ماچنيننكنيم هستي ، خدا پيامبر تو:گفتند مردمان.بگريختم
زدند قرعه مردمان.بجنبانيد سخت را كشتي ماهي آن بارديگر
و برخاست يونس پس.بود يونس نام به قرعه بار هفت هر ودر
دهان و آمد آب روي به ماهي جهت آن از كشتيبيامد ، لبه به
آبفروافكندند به را يونس كهمردمان هنگامي و گشود ، خويش
شكم در يونس.فروبرد خويش كام به و ربود بر را او ماهي
.خداوندپرداخت بزرگداشت و گويي پاك به شبانروز چهل ماهي
وحي ماهي بر و بخشود را او و ورزيد مهر او بر خداوند پس
لب بر يونسبنشان فرو دريا لب بر شكمت از را او فرستادكه
بار دو روزي كه داد فرمان را آهويي خداوندگرفت جاي دريا
خداوند بود ، رنج در ازآفتاب يونس چون.دهد شير را او
.بيارامد سارآن سايه خنكاي در تا رويانيد او بر را درختي
كه داد فرمان او به خداوند خشكيد ، درخت آن كه آن از پس
.نيابند ولي جويند همي را تو آنان كه برو خويش قوم بهنزد
شهر آن نزديكي در را شباني رسيد ، نينوا شهر به تا يونس
اين كه شناساند شبان به را خود ميچرانيد ، گوسفند كه ديد
.بياگاهان من آمدن از را مردم برو يونس منم
نكنند ، باور و نشنوند مرا سخن مردم يونس ، اي:گفت شبان
من بر را تو تو ، سگ اين:گفت يونس منفرست همراه گوايي
كسي چه و !آييم تو پيش ما!هستي كجا تو:گفت شبان.گواست
سرخ پشتگوسفندي بر دست يونس !كند رهنمايي تو پيش را ما
راهنماي اين آييد ، من جستجوي به هرگاه:گفت و بماليد
آنان بود ديده ازآنچه و رفت نينوا مردم نزد به شبان.شماست
و آمد سخن به سگ.نپذيرفتند را شبان آنانسخنداد خبر را
يونس جستجوي به مردم.ساخت استوار را او گفتار راستي
ساختو روانه پيش در را سرخ گوسفند آن شبان ، .برآمدند
اندر نماز به كه يونس نزد به را آنان مو سرخ گوسفند
رسيد پايان به يونس نماز كه هنگامي.فرابرد بود ، ايستاده
شهر به كه خواستند او واز.شدند او پيش قوم مردمان همه
.شد نينوا به مردمش با يونس و آيد نينوا
داستان تحليل
با است آمده تورات در شكل همين به تقريبا يونس ، داستان
شبانروز يونس 3 تورات ، در ;نمونه براي ناهمسانيهاياندك ،
.شبانروز چهل درقرآن ولي بوده ماهي شكم در
خويشكاريهاي و داستان نمادين شخصيتهاي و نمادها آغاز ، در
:برميشماريم را آنها
مردمان رهنمايي براي خداوند سوي از كه پيامبري ;يونس -1
.شد نينوافرستاده بدكار
و داستان رمز و شخصيت بنياديترين نگارنده ، گمان به يونس
.است داستان شخصيتهاي بنيادين هسته واقع به
راستين راه از و ميپرستيدند بت كه مردمي نينوا ، مردم -2
و نپذيرفته را يونس فراخوان آغاز در دوربودند ، به خداوند
گشتند دچار ايزدي عذابي يونسبه نفرين با.گرفتند سركشي
.گشتند كار توبه و شده پشيمان بزودي ولي
مردم برفراز ميآمد ، بيرون آتش زبانه آن از كه سرخي ابر -3
.ميكرد گداخته و بيتاب را آنان نينوا ،
گناهان از فروشستن دست از پس نينوا ، مردم افروختن ، آتش -4
آنان يونس كه يزداني نيكو آيين به آوردن روي و پليديها و
.آن در رويين و چوبين زرين ، بتهاي ريختن و ميخواند فرا را
خويش مردمان ميان از يونس يكباره شدن ناپديد و رفتن -5
.او نيافتن را يونس مردمان كردن جستجو -6
فرو و او نشستن برگشتن و دريا كناره به يونس رفتن -7
.دريا در بزرگي ماهي توسط او شدن خورده
پاكگويي و بزرگداشت به ماهي ، شكم در شبانروز چهل يونس -8
.بود سرگرم خداوند
.آب بركناره ماهي توسط يونس نشاندن فرو -9
.بار دريا در يونس سر بر گياهي رويانيدن -10
.او با گفتگو و شبان نزد يونس رفتن -11
.است ديده را يونس كه را خويش سگ شبان گرفتن گواهي به -12
نينوا مردمان شبان ، گله از مو سرخ گوسفندي شدن رهنمون -13
.سوييونس به را
.شهرش مردم ميان و خويش زادبوم به يونس بازگشت -14
ناپديد رفتن ، )) داستان اين در يونس برجسته خويشكاري دو
اين در بنيادين پرسمان و دوكاركرد چونان ((بازآمدن و گشتن
شايان مردمان درخويشكاري آنچه و است رسيدني بر داستان
بهدنبال )) و ((برآمدن جستجو)) در است ، ژرفنگري و توجه
ياد خويشكاري دو آن واقع ، به كه خويشكاريي ;((گشتن يونس
گمان به يونس.ميگرداند نمايانتر و اهميتتر با يونسرا شده
نينوا ، مردم روان و جان از است وتمثيلي نماد نگارنده ،
و رفتن) داستان ظاهرناهمگون در فرجام و آغاز آنچه براستي
شدنمردم يونس پي ميپيوندد ، يكديگر با را (بازآمدن
بيكران درياي در ژرفكاوي و فروشدن با كه جستجويي.نينواست
جاودانگي ، ناسفته و ناب گوهر يافتن و هستيناخودآگاه
و بازگشت هر اگر بيگمان.ميرسد بهانجام نوشينگي و بيمرگي
نبود ، خويش پيشين هستي از فرازجستهتر و بهينهتر نوآمدني ،
!معناييداشت گشتن پي و جستن همه آن آيا
و !چيست پي از ،((جستن و آمدن و رفتن)) اين راستي به اما
در !دارد انسانها اجتماعي -رواني كدامايستار در ريشه
انسانهايي.شويم يادآور نكتههاييرا تا است بايسته اينجا
برخورد در سرميبردهاند ، به كشاورزي و شباني اقتصاد در كه
بنيان بازنگريبه در و آن پديدارهاي و پيراموني طبيعت با
بودهاند ، روبهرو بيشماري تضادهاي و ناهمگونيها با هستي ،
و اندوه خورشيد ، فروشدن و برآمدن مرگ ، و زندگي:ازقبيل
و ترسالي گرما ، و سرما روز ، و شب وتندرستي ، بيماري شادي ،
...و خشكسالي
مرگ سپس و پيري جواني ، زايش ، فصلها ، آيي پيهم بيگمان
ميزده دامن ناهمگونيها براين گياهان نيززادمرد و انسانها ،
فصلي و بهار در گياهان كه چرا;گياهي مرد زاد بويژه.است
و سرما فصل و درزمستان و بوده پربار و شاداب سرسبز ، خرم ،
نو از ساليديگر ، در و ميشوند بار و برگ بي و پژمرده خشكي ،
سنجش در انسانها.ميگرديدند بارور و سرزنده روييده ،
كه خويش شناختي هستي ايستار از بخشي با هستي اينواقعيت
بهره را اندوهبار مرگي فرجام به و زندگيناپايدار از هراسي
خداي -انسان يا گياهي بازگشتايزد اسطوره ميساخت ، آنان
.پرداختند وضعيتآنانبود ، از تمثيلي و نماد كه را شده كشته
برون به درون از شناختي معرفت پويشي واقع به اسطوره ،
شناختي معرفت است پويشي كه علم و دانش برخلاف است ، (هستي)
گياهي ايزد بازگشت اسطوره بنياد ، براين درون به برون از
بتدريج وجوديانسانها ، ويژه ايستار از برخاسته شده ، كشته
درهر آورده پديد را بيمرگي و جاودانگي اسطورهاي انديشه
است ، گياهان شده تمثيل و خودنماد كه گياهي ايزد زمستان ،
سرما ، فصل آمدن با خورشيد گرماي يا ميخشكد سرمايزمستان با
و گياهي ايزد سرانجام كيهاني ايننبرد در ولي ميشود كم
ميگردند ، باز نوين وفروغي سرسبزي با ناپذير ، شكست خورشيد
(cults) شدنآيينها تنيده و اسطورهها اين شكلپذيري با
اسطورههايرهايي بازخواني با انسانها آن ، برگرد ويژهاي
به بدانان ، وابسته آيينهاي برگزاري و انجام و بخشي
افسون و گشته انباز كيهاني ستيز اين در گونهاينمادين
.ميپروريدند درروانشان را جاودانگي و انوشگي
گياهي ايزد بزرگداشت آيينهاي با پيوند در برجسته نكته
در سال هر كه است عزاداري و سوگواري مراسم شده ، كشته
در بويژه آيينها ازاين بسياري.ميشد برگزار ويژه موسمي
سوگمند آمدندستههاي بيرون با همراه فينيقيه ، و بابل مصر ،
پرداختن زاري و شيون به و برزن و كوچه در مردمي
.است كوفتن خود روي و برسر و دختران و زنان مردم ، بويژه
دو ميرسد ، پيش سال هزار به 5 پيشينهآنها كه آيينها اين
و فروكاهنده نخستتعبير:دربرميگيرد را تفسير و گزارش
گياهانبارور و طبيعت نوزايي و آمدن باز به اميد كه ظاهري
در گرديده ، پنداشته شده كشته گياهي ايزد شكل به كه را
سويههاي بر تاكيد است ، گسترنده در كه دوم تعبير.برميگيرد
در.دارد آيينها و اسطورهها اين وژرفياب ناپيداي و پنهان
انگيزههاي به و نفينميگردد نخست ، تعبير ديدگاه ، اين
اشاره وآيينها اسطورهها اين اقتصادي و اجتماعي غريزي ،
با اسطوره هر كه است باور اين بر ولي داشته
در گونهگوني پوستههاي و لايهها آغازين ، هرانگيزهپيدايي
آن برگرداندن كه پذيرفته خويش وبروني دروني پويش راستاي
براي.يكسونگر ديدگاهياست يگانه ، تعبير و عامل يك به
و اسطورهاي نمادهاي فرويدي ، ديدگاه در نمونه
عرصه و گير ، و گرفت ميدان و ستيزگاه همچنينخوابديدههاست ،
ديگر ديدگاهي در ولي هستند جنسي وغريزه ليبيدو تاز و تاخت
خوابديدهها ، و نمادهاياسطورهاي است ، وابسته يونگ به كه
جنسي شده آرزوهايسركوب و خواستها از برخاسته برخي چه اگر
و ژرفابخشي بندگي ، يا گسترش ويژگي ولي هستند ،
انسانها رواني و شخصيتي تكامل فرايند در كاركردبرجستهاي
دامنهاي فرويد ، ديد از نماد جهت بدين.دارند دورهاي هر در
نماد پيروانش ، و ديديونگ از ولي داشته محدود و گستر كم
در فرورفته و گروهي ناخودآگاه در ريشه كه است فراواقعيتي
الگوها كهن و ازلي نمونههاي و يكسان تجربههاي انبارگاه
و فرازپوي گسترنده ، يونگ ديد از نماد ناچار به دارد ، پس
جنسي نيروي تنها ليبيدو ، ديديونگ ، از.است گستر دامن
برانگيزاننده كه روانياست نيرويي بلكه نيست ، فردي و زيستي
تفسيرنخستين.هستند ازلي نوعي صورتهاي و شكلها جاودانه
رو ، اين از و است يگانه تصويري و انگاره به رسيدن جوياي
تاكيد دومين ، تفسير ولي گشته (Symptome) نشانه بدلبه نماد
.دارد است ، نورد كيهان كه ژرف شناختحقيقتي و شدن آگاه بر
نماد ، از گوناگون اينتعبيرهاي كه است كردني ياد البته
روح تاريخ نماددر ديالكتيكي ، پويشي و ناهمگون سرشت برآيند
است ، مجازي و حقيقي چهره دو دارنده نماد ;است بشري
.است گريزناپذير و نمادروا از تعبير دو هر براينبنياد
به اسطورهايش ، بنمايه در يونس ، شده ، گفته مطالب برپايه
در كه ميشود پنداشته گياهي ايزد يا ايزدخورشيد عنوان
آنها با متناسب گوناگوني قصه ، خويشكاريهاي مختلف بخشهاي
شامگاهان در رع ، خدايخورشيد ، مصري ، اسطورههاي در.دارد
ناپيداي بهكرانههاي نيل رود خيزابهاي بر شده بركشتي سوار
برسرزمين و بازگشته دمان سپيده آنگاه و ميسپرد ره جهان
كه ميبينيم يونس داستان در.ميكند افشاني پرتو جهان و مصر
فرو دريا ژرفاي به ماهي كام در و ميشود كشتي بر يونسسوار
مردم سر بر كه فامي سرخ آتشين ابر سوي ، آن از.ميرود
نماد ميتواند گشت ، برآنان ، پديدار يونس نفرين پي در نينوا
از بخشيديگر در.باشد خورشيد شدن فرو از پس شفق سرخي
زرين ، بتهاي و ميافروزند آتشي مردم كه ميبينيم داستان
ميتواند افروختن آتش ميريزند ، آن در را خود ورويين چوبين
بنيادين دوكاركرد ;ده روشنايي وهم بوده گرمابخش هم
نمادين ، گونهاي ميتوانستهبه اينها برهمه افزون.خورشيد
با درنبرد خورشيد با مردمان همياري و همكاري كننده بازگو
ايزد ميترا ، ايراني ، اسطورههاي در.باشد تاريكي سرما ،
برآمدن از پيش اسبان از ارابهاي با خورشيد ، وروشنايي فروغ
كه چله شب در.ميدهد را روشنايي نويدبازآمدن خورشيد ،
باز اميد به باستان مردمانروزگاران است ، سال شب بلندترين
يخبندان ، و دورهسرما يك از پس خورشيد فروزش باز و درخشش
و ايران در كه جشنها اين در.ميكردند برپا جشنهايي
بازآمدن و ميافروختند آتش داشته ، رواج اروپا نيزسراسر
نو ، سالي و بهار در را (Sol invectus)شكستناپذير خورشيد
.ميپرداختند شادكامي و وشادنوشي شادخواري به و گرفته جشن
نيز يونس ، داستان در شناختي اسطوره پيشينههاي ديد از
يونس كه چرا.پيبرد گياه عنصر با يونس بهپيوستگي ميتوان ،
ماهي شكم در و (وباروري زايندگي نماد) دريا به
به هنگاميكه و ميرود فرو (است بيمرگي و نمادزايايي)
ديگر سويي از.ميرويد آن برسر گياهي مينشيند ، فرو دريابار
ميترا ، ميگردد روبرو شباني با برخوردش ، نخستين يونسدر
چراگاههاي دارنده ايزد ايران در روشنايي ، و فروغ ايزد
گاو كشتن با كه درقرباني و شده انگاريده پهناور و فراخ
وبارور سودمند گياهان گاو ، بدن و خون از ميدهد ، انجام
براي را مهر شبانان مهري ، اسطورههاي از يكي در.ميرويند
كه مسيحيت در.مييابند برسنگي يا سرو درخت در نخستينبار
عيسي گرفت ، چشمگيري تاثيرات ازمهرپرستي خود ، پسين تطور در
نقاشيهاي از نگارههايبازمانده در و شده خداناميده بره
تصوير برههابه يا شبانان همراه عيسي ميانه ، سدههاي ديني
ديده نيز فرانچسكو فيلم در معنا اين.است شده كشيده
((ست)) برادرش بدست گياهي ايزد اوزيريس درمصر.ميشود
همراه ايزيس همسرش آنگاه و كشتهميگردد نابودي ، و ديوخشكي
را مصر او از آوردننشاني بدست دنبال به فرزندشان هوروس
مردمان واقتصاد زندگي وابستگي بيگمان اسطوره اين.ميگردند
بر سويي ، از و داده نشان آب و كشاورزي به را مصر
را انساني واكرانه بيپايان جستجوي افزاينده ، بنيادتفسير
نوشينگي و بيمرگي و خوشبختي ودرخشان ناب گوهر يافتن در
در هستي گوهر با خودرا انديش اسطوره انسان.مينماياند
و درانديشه را كيهان و طبيعت با هماهنگي و يافته پيوند
بر ژرف و يگانه حقايقي او ديد از ميدارد ، پاس خود كنش
.است روان سراسرهستي
و باروري و زايندگي نماد يونس ، داستان در ماهي ، و دريا
با اروپايي و هند زبانهاي در واژهدريا.هستند خرمي
Das meer ;است دارند ، همريشه زادن از معنايي كه واژههايي
معناي فرانسهبه در Mere واژه با دريا معناي به آلماني در
كاهنده ، يا نخستين تفسير بربنياد دريااست همريشه مادر
آغازيني آرامش و مادر زهدان نماد پيروانش ، و ديدفرويد از
تفسير ديدگاه از دريا.ميباشد آنبوده ، در بشري هر كه
آن از آفرينش كههمگي است ازلي زهدان نماد افزاينده ،
ناخودآگاهيو بيكران ژرفاي از نمادي دريا.است برخاسته
در.است جاودانگي نمونهاي كهن و ازلي صورتهاي و نگارهها
است نمادي و رمز كه دست در صدفي با (ع)مريم نگارههايديني
با اسطورهپرداز ، انسان رو اين از.ميگردد نمايان عيسي از
ناميرايي انديشه وبنآفرينش آغازين زهدان به بازگشت آرزوي
پايه ، براينميپرورد خويش جان و دل در را جاودانگي و
در را انساني كاو ژرف و بيپايان جستجوي يونس داستان
به يونس.ميسازد نمادينه مرگ و زندگي حقيقت ناب يافتنگوهر
سيراب جاودانگي ، درفشان در از جانش كه رسيدهاياست حقيقت
.است جاويد زندگي نماد است ، يونس حقيقت عين خود و گشته
مينشيند ، دريافرو بركناره ماهي دهان از كه هنگامي يونس ،
شده زاده مادر زهدان از بتازگي كه است نوزادي توگويي
به.ميپرورد خود شير با را او آهويي ميبينيم ، وهمچنانكه
خويش قوم نزد به دروني فرگشتي و بادگرگوني يونس يقين
مجدد ولادت يا نوزايي همان نوشدنيا بازگشت ، اين.بازميگردد
به كه زايشي.اوست در ژرف زايشي نشانه (Wieder geburt)
اين با يونس.ميرسد او زندگاني حقيقت شكوفايي
هديه ميرا انسان به را ورجاوندي و ناميرايي تغيير ، انديشه
دومين آدم به نخستين آدم تحول با اينجاستكه در.ميكند
كه روحاني همانانسان يا( Homo Philosophicus )ثاني
بيگمان.ميشويم روبرو است ، آن نمودارهاي از يكي (ع)مسيح
اندوه تاريكناي از جاودانه است رهشي ژرف ، دگرگوني اين
شادماني به است سپارشي و پيوست و بودگي گم گمگشتگيو
مرگ شادي ، و اندوه ديالكتيكي پيوند زيباست ، چه و.جاودانگي
...و كمدي و تراژدي وميرايي ، ناميرايي زندگي ، و
فرهنگ عرصه اخبار
نشر آينه در عرفان و فلسفه ، دين
عشق سبز باغ
(مولانا زندگينامه و مثنوي گزيده)
در كه است ندوشن اسلامي محمدعلي اثر تازهترين عشق سبز باغ
از اعتناء خور در و خواندني گزيدهاي بليغ ، جهدي با آن
مولانا هفتم قرن بزرگ وشاعر عارف شاخص اثر ((مثنوي))
كه اثر اين.است كرده نشر بازار روانه بلخي جلالالدين
بازار وارد ((يزدان انتشارات)) توسط آينده هفته اوايل
انديشه و زندگي آن در كه را طولاني و مشبع ميشودمقدمهاي
و فكري زواياي تمامي و آورده ژرف تاملي جلالالدينبا مولانا
.دادهاست جاي خود در را وي فرهنگي
از بعد ايران حماسه عنوان به آن از كه مثنوي درباره نوشتن
بوده شرق و غرب انديشمندان دغدغه گاه همه يادميشود اسلام
- اخلاقي كتاب اين به آوري روي غرب در نيز تازگي به و است
دكتر از نوشتهاي در نحويكه به شده بسيار حكمي ، - فلسفي
از ، استقبال رسيده چاپ به بخارا ماهنامه در كدكني شفيعي
.است كرده توصيف بيسابقه را (مثنوي) اثر اين
مجال كمتر آن در برهان و است اشراقي البته مولانا انديشه
از او زمان تا چه هر اشراقي ديدگاه از مييابداما ظهور
جاي او كتاب در گنجيده يادرتصور و كرده عبور فكر ساحت
و آميخته در هم خياليبه و عملي زندگي مثنوي در.است گرفته
رو آن كتابشبه جاي جاي در مولانا كه آرمانگراييهايي عليرغم
نكتهاي هيچ كه نهاد نام زميني كتابي را مثنوي بايد ميآورد
مانند و است نداده قرار غفلت مورد را بشر زيستي ازنيازهاي
.ميسايد نيز آسمان بر سر دارد ، خاك ريشهدر كه درختي
به توجه با ندوشن اسلامي محمدعلي دكتر گزيده ميرسد نظر به
ضمن.باشد خواندني گزيدههاي جمله از فارسي برادب وي اشراف
و كتاب ابتداي در صفحهاي افزودنسيرهاي 125 با وي اينكه
فيه)) روشنگريهاي مناقبالعارفين ، از خلاصهاي افزودگي نيز
گزينش ازحالت را كتاب توانسته شمس جرقههاي و ((مافيه
افراد و ناشران از بعضي سوي از روزها اين كه صرف اشعار
خورد به و ميرسد چاپ به گوناگون صورتهاي و انحاء به سودجو
نيز فرهنگي متوليان سوي از متاسفانه و دادهميشود الله خلق
فرهنگ كهن ميراث از فرهنگي -ادبي سرقت نوع اين به كمتر
گونه اين كهزحمتهاي اميد.درآورد به ميشود ، توجه ايراني
گيرد ايرانيقرار كهن آثار به علاقهمندان سرمشق و توجه مورد
.دارد مصون گونه اين دستبردهايي از را آنها و
حدود كه است فروغي (ذكاءالملك) محمدعلي نوشته ملل ثروت
با و اروپا در سيرحكمت ديگرش ، كتاب سياق به و قبل سال 94
تمامي كتاب اين در.است نوشتهشده خواندني و فخيم نثري
وضعيت با ارقامآن و آمار كردن هماهنگ با اقتصادي قوالب
ميتواند و است شده آورده ايران از قبل سال اقتصادي 100
و دانشجويان استفاده مورد تحقيقي مهم منبع بهعنوان
و معيشت وضعيت درباره وپژوهش تحقيق تمايلبه كه علاقهمنداني
كه كتاب اين بر.قرارگيرد دارند را قبل سال اقتصاد 100
عظيمي ، حسين دكتر يافته ، انتشار روز فرزان نشر توسط
نگاشته صفحهاي مقدمهاي 52 توسعه ، نظريهپرداز و اقتصاددان
كليات آثار بر تازهاي شرح و برگزيده همچنين نشرفرزان. است
اين.است كرده منتشر جوانان ادب ازسري را زاكاني عبيد
.است نوشتهشده دروديان وليالله توسط كتاب
يحيي دكتر استاد فلسفه درسهاي سلسله يوناني شكاكان
و ايراد تهران دانشگاه ادبيات دردانشكده كه است مهدوي
به خوارزمي انتشارات جامعتوسط مقدمهاي افزودن با هماكنون
فلسفهآثار حوزه در مهدوي يحيي دكتر.است رسيده چاپ
كتاب آنها جمله از كه است كرده ترجمه را ارزشمندي
توسط كه است وال ژان بنام فيلسوف اثر معروفمابعدالطبيعه
.است رسيده بهچاپ خوارزمي انتشارات
نيز است زردشتيان درمعتقدات چند گفتاري كه مغان تعاليم
توس انتشارات سوي از بهزودي بدرهاي فريدون دكتر ترجمه با
.ميشود نشر بازار روانه
به كه حشاشين افسانه.است نوشته زنر-سي-آر را كتاب اين
ترجمه اثر آخرين پردازد ، مي اسماعيليه زمانهدوران و زندگي
منتشر روز فرزان نشر توسط كه بدرهاياست فريدون دكتر شده
.است شده
فلسفه ، درحوزه را ارزشمندي آثار تاكنون كه هرمس نشر
در را ديگر اثر چند است سپرده چاپ دست به دين و اسطوره
.شد خواهد بازار روانه هفتههايآينده در كه دارد چاپ دست
دكتر از است دكارتتاليفي فلسفه به شناسانه پديدار درآمدي
اين دانشگاهمشهد ، الهيات دانشكده استاد شهابي ، ضياء پرويز
از شايد آمده ، در نگارش به پديدارشناسي حوزه در كه كتاب
داخل نويسندگان توسط و تاليفي شكل به كه باشد معدودآثاري
اصل كه كاسيرر ارنست اثر دولت اسطوره .ميرسد چاپ به كشور
موقن يدالله ترجمه شدهبا نوشته آلماني زبان به نيز آن
اينكتاب از ديگر ترجمهاي اين ، از پيش شد ، خواهد منتشر
رسيده چاپ به خوارزمي انتشارات از دريابندري نجف توسط
نهادها و دولت پيدايي و شكلگيري چگونگي ; افسانهدولت.بود
چشماندازي از مختلف رادرگونههاي بدان وابسته مفاهيم و
نوكانتي وانديشمند فيلسوف كاسيرر.است رسيده بر ويژه
آنرا افسانه ، و اسطوره از فراگير تعريفي دادن با آلماني ،
پيش عصر در انسان كه هنگامي نمونه براي خاصي ، دوران ويژه
كاسيرر نظرگاه در.نميداند ميبرده ، شهرنشينيبسر از
جوهره كه ياب ژرف و درگسترنده است انديشهاي اسطوره ،
گذرگاه در انسانرا بعدي انديشههاي و تفكرات از بسياري
.ميدهد شكل تاريخ
در را ماندگاريش و دوام نمادين ، صورتهاي ساختن با اسطوره
بن از بسياري رو اين از.است ساخته استوار بشري فرهنگ
ديدگاههاي از بسياري زايش در پيشين ، اسطورهاي مايههاي
سهمبسزايي امروزينه سياسي ايدئولوژيهاي فلسفي ، نوين
به اسطوره و زبان كتابهاي اين از پيش ازكاسيرر.داشتهاند
نادرزاد ، بزرگ ترجمه به فرهنگ و فلسفه ثلاثي ، ترجمهمحسن
به موقن يدالله و دريابندري نجف بهترجمههاي روشنگري فلسفه
فلسفه كاسيرر ، فلسفي برجستهتريناثر.است رسيده چاپ
جا كه دارد نام (Symbolische formen ) نمادين صورتهاي
پارسي به كشورمان مترجمان تواناي دست به مهم اثر دارداين
.شود برگردانده
به و سوزوكي تي دي:نوشته ((ژاپني فرهنگ و ذن)) كتاب
.شد خواهد چاپ ثالث نشر توسط بزودي پاشايي ، .ع استاد ترجمه
و امريكا بهويژه غرب دنياي ذندر برجستگان از سوزوكي تي دي
ذن و روانكاوي))كتاب اين از پيش.ميرود شمار به ژاپن
نصرالله توسط فروم اريك و سوزوكي نوشته ((بوديسم
ژاپن فرهنگ درباره ژاپني ، فرهنگ و ذن.بود شده غفاريترجمه
بودايي عرفان از بخشي ذن.است ژاپني برفرهنگ ذن تاثير و
ژاپن و ودرچين بوده آسيايميانه و هند آن سرچشمه كه است
از تيسوزوكي دي.است داشته فرهنگي سازنده بسيار تاثيرات
به كتاب ميكند ، بحث ژاپن جامعه و فرهنگ در تاثير اين
در را صفحه حدود 600 ژاپني ، هنر از تصوير اضافههفتاد
.است شده تنظيم افزوده و 5 فصلاصلي يازده در و برگرفته
به كلي نگاه !ذنچيست:از عبارتند كتاب اين فصول از برخي
ذن كنفوسيوس ، آيين مطالعه و ذن ژاپن ، هنري فرهنگ
همين از.. و طبيعت به عشق و ذن هايكو ، و ذن وسامورايي ،
يك واقع به كه فرزانگي ، فراسوي نام به كتابديگري مترجم ،
شكل كهنترين متن اين.رسيد چاپخواهد به است بودايي متن
ژاپن و چين تبت ، آسيايميانه ، هند ، در كه را بودايي عرفان
دارد ، در وجود ژاپن و چين در اكنون هم و بوده رايج
.برميگيرد
حكم در آن ، در جاري عرفان كه است متني فرزانگي ، فراسوي
ترجمه فرزانگي فراسوي ميرود ، شمار به ذن مادر و ريشه
توسط است قرار كتاب اين.است Prajana Paramita هندي تركيب
.گردد كتاب بازار روانه ميترا نشر
|