امروز جامعه در اجتماعي گروههاي
يا و آرامش و توقف سكون ، برابر در تكاپو و جنبش حركت ،
(شدن يا) دادن روي و پيوستن بهوقوع حدوث ، ديگر ، بهعبارت
جهانبيني در ديرين و اساسي مفاهيم از ،"بودن" برابر در
زندگي اشكال دائمي تجديد براي انساني ، جامعه.است بشر
قطع فعاليتش نيز روز يك حتي فرهنگي و سياسي اجتماعي ،
آراء ، انسان ، خود و اجتماعي روابط تكامل با و است نشده
دگرگوني و تغيير دستخوش نيز وي اخلاقي معيارهاي و عقايد
.ميگردد
نخستينبار براي يوناني ، فيلسوف (م.ق 536475) هراكليتوس
زيربناي را "بودن" برابر در "شدن" و تغيير تكاپو ، مفهوم
هراكليتوس معروف شعار.داد قرار جهان از بشر فلسفي توجيه
دوبار نميتواند هيچكس":است چنين جنبش و حركت درباره
رودخانه آن بعد لحظهاي زيرا كند ، شنا رودخانه يك در
رقص در و هستي موج بيقرار شكنهاي و چين در و ندارد وجود
جلوهفروشيهاي رابه خود جاي آفرينش ، آتشفروزان جاويدان
."است گشته محو و سپرده ديگري رودخانه پركرشمه
مورد دوباره هراكليتوس جهانبيني محكوميت ، قرنها از پس
از جديد علمي و فلسفي تحليل اصيل مبناي و گرفت قرار توجه
و حركت آلماني ، فيلسوف (18311770) هگل.رفت بشمار جهان
داروين.داد قرار خود فلسفه اساسي و اصلي محور را تكاپو
و ستيز و تكوين انگليسي ، بزرگ طبيعيدان (18821809)
-1900) نيچه.ديد نهفته جانداران انواع سرشت در را تنازع
هگل نظر تائيد در آلماني ، نامدار شاعر و فيلسوف (1844
نميداشت ، وجود هم هگلي هيچگاه اگر":كه ميشود يادآور
غريزي بهطور چون بوديم ، هگلي تفكر شيوه نظر از ما همه
تا قائليم بيشتري اهميت و ارزش "دادن روي" و تكوين براي
."هست كه آنچه و "بودن" براي
فلسفه بيش و كم تكاپو ، و جنبش اصالت فلسفه يا ديناميسم
تحليل "عموما و ميرود بهشمار امروز جهان علمي
حقوقي ، مردمشناسي ، اقتصادي ، اجتماعي ، تاريخي ، پديدههاي
و آن براساس همه غيره و تربيتي روانشناسي ، طبيعي ،
و رد فيزيك ، در حتي امروزه.ميپذيرد انجام آن بهكمك
موجوديتي يعني سيستم ، يك مختلف قسمتهاي بين نيرو شدن بدل
و تاثير و است شده تشكيل مرتبط ولي مختلف قسمتهاي از كه
قسمتهاي كه سيستمي ديناميك -آن از ناشي متقابل تاثر
شكل داراي زمان هر در -دارند متقابل تاثير برهم آن مختلف
گرفتن قرار وضع و شرايط تغيير از كه است خاص كلي هيات و
.است آمده پديد هم با قسمتها آن رابطه و
راه در تغييري ميرود ، انتظار چنانكه اجتماعي نوآوري هر
گرمابه ابداع كه گفتهاند.ميكند ايجاد جامعه رسم و
اروپا بزرگان كه معني اين به شد ، عطر بازار ركود باعث
فراوان عطر خود به بدن ، پلشتيهاي و گند زدودن براي قرنها
و بردند پي شستوشو لزوم به كه آن از پس ولي ميزدند ،
ابداع كه گفتهاند.شدند عطر خواستار كمتر ساختند گرمابه
از پيش اروپائيان زيرا كاست ، ادويه استعمال از يخدان
ادويه آن بر گوشت ، فساد از جلوگيري براي يخدان ، ابداع
كلمب كريستف كه بود ادويه لزوم همين و ميپاشيدند فراوان
هندوستان ادويهپرور سرزمين دريايي راه كشف اميد به را
خواه و راست سخنان اينگونه خواه.كشانيد امريكا قاره به
اجتماعي پويايي و نوآوري بين كه است مسلم باشد ، ناراست
فراواني شاهدهاي اينباره در.دارد وجود مستقيم رابطهاي
منشاء تلويزيون اختراع بسياري جامعههاي دراست دست در
سينما رونق از آنجمله از و شده بزرگي اجتماعي تغييرات
اختراع.است افزوده خانواده كانون گرمي بر و كاسته
رانده شهرها به و كرده بيكار را بسياري كشاورزان تراكتور
كار در حتي زندگي گوناگون شئون در اتومبيل اختراع است ،
اختراع و است ، آورده بهبار دگرگونيهايي تبهكار دستههاي
اختراع همچنين.است كاسته سوارهنظام اهميت از جنگي تانك
به را انسان روزانه تفريح و كار از قسمتي برق مولد ماشين
كه ميكرد ايجاب روز روشنايي گذشته در.است انداخته شب
استراحت به شبهنگام و تفريح و كار به روزها انسان
شد موجب ديگر وسايل و برق مولد ماشين اختراع اما بپردازد
.شود منحرف جانوران ساير عادت از انسان هم مورد اين در كه
اجتماعي نوآوري ملازم (Cultural dynamism) فرهنگي پويايي
پويايي.ميگيرد سرچشمه اجتماعي زندگي ذات از و است
و نظام خود براي و است فرد خواست از جداي "اساسا فرهنگي
به بستگي عين در كل هستي سراسر در چنانكه دارد ، قوانيني
اينهمه با.است مشخص و مستقل آنها از خود ، جزءهاي
يا ذاتي پويايي به منحصر جوامع اكثر پويايي كه ميدانيم
يا ديگر جامعههاي پويايي از بلكه نيست آنها "خودپويايي"
.ميجويد بهره نيز "پويايي دگر"
(dynamism اجتماعي پويايي يا فرهنگي پويايي بررسي
از يكي است شده خوانده نيز پويايي -جامعه كهSocial)
همه مبحث اين درميدهد تشكيل را جامعهشناسي مهم مباحث
بررسي ميكشانند ، دگرگوني به را جامعه كه عاملهايي
بهنام مبحثي نيز روانشناسي در چنانكه ميشوند ،
درباره و دارد وجود (Psychodynamics) رواني پوياييشناسي
مبحث مقابل در.ميكند بحث رواني دگرگونيهاي موجبات
هست مبحثي فرهنگي پوياييشناسي و اجتماعي پوياييشناسي
يا (Cultural statics) فرهنگي ايستاييشناسي بهنام
آن موضوع كه (Sociostatics) اجتماعي ايستاييشناسي
اجتماعي ايستايي يعني جامعه تعادل و ثبات عوامل شناسايي
.ميباشد ايستايي جامعه يا فرهنگي ايستايي يا
مجموعه دربرگيرنده خود گسترده مفهوم در گروه پويايي
بويژه و گروهها زندگي در كه است فرايندهايي و عناصر
يعني.ميشود مطرح (Face to Face) چهره به چهره گروههاي
روابط يا و وابستگي نوع از روابطي داراي كه افرادي
.هستند بالقوه بهطور حداقل اجتماعي ، متقابل
آن تعاريف و گروه
جامعهشناسان بهويژه انساني ، علوم متفكران و دانشمندان
زواياي و ديدگاهها از را گروه اجتماعي ، روانشناسان و
آن تعريف به و داده قرار بحث مورد متنوعي و مختلف
هرگاه":گفتهاند چنين ساده بيان به.پرداختهاند
معني به گروه يك گردد ، تشكيل بيشتر يا نفر دو از اجتماعي
."خواهديافت تحقق آن اعم
اجتماع و گروه لغت دو از (Social Group) اجتماعي گروه
مردم ، از جمعي به لغات فرهنگ در گروه.است شده تشكيل
مواردي در.است شده معني حيوانات از دستهاي و جماعت
به دو هر و است رفته كار به هم مترادف اجتماع و گروه
همديگر با دلايلي و علل بنابه كه است افراد از جمعي معني
كه مفهومي اولين.مينمايند مساعي تشريك و ميشوند جمع
اجتماعي گروه اصطلاح آمدن بهوجود و لغت دو اين تركيب از
يا و عامل تحت بشر افراد تجمع ميسازد ، متبادر ذهن به
.است ميشود ، يكديگر با آنها همكاري موجب كه مشخص عوامل
اجتماعي واحدي است ، جامعه آن كامل صورت كه اجتماعي گروه
كنشهاي براثر كه انسان بيشتري عده يا تن دو از مركب است
.باشند خورده پيوند يكديگر به اجتماعي متقابل
علاوه كه ميداند افرادي از مركب واحد يك را گروه اسميت
روش و ميباشند نيز عمل قدرت داراي خود وحدت از آگاهي بر
ملكم.ميبرند بهكار خود هدفهاي به رسيدن براي را واحدي
از اجتماعي اجتماعي ، گروه كه دارند اعتقاد نالز هولدا و
قابل عضويت مانند ، خصايصي داراي لااقل كه است افراد
در وابستگي مشترك ، هدف بودن دارا تفاهم ، و آگاهي تعريف ،
يك چون رفتار و اجتماعي متقابل روابط نيازها ، ارضاي جهت
گروه يك" برگسن و پارك نظر بنابه و ;باشند واحد عضو
اين و باشد مداوم اقدام يك انجام به قادر بايد اجتماعي
مشترك هدف يك متوجه ناآگاه يا آگاه بهطور بايد اقدام
در جالب مقاله يك در ساپير ادوارد همچنين."باشد
يك مبناي" كه ميكند خاطرنشان اجتماعي علوم دايرتالمعارف
گروه دوچ ، مارتين عقيده بنابر"است مشترك ، منافع جامعه
روزافزون بهطور آن اعضاي كه ميكند پيدا موجوديت وقتي
گفت ميتوان لذا.كنند تعقيب را خويش مشترك هدف (صعودي)
پيگيري يا تعقيب و مشترك هدف يعني عامل دو بر دوچ كه
.ميكند تاكيد
"غالبا كه چند اشخاصي":ميكند تعريف چنين را گروه هومنز
چندان ايشان عده و دارند ارتباط هم با دراز "نسبتا مدتي
ديگر افراد با ميتواند ايشان از يك هر كه است كم
بهطور نه كند ، حاصل ارتباط آنها با و شود روبهرو
بهعبارت يا و "ديگر افراد واسطه با و غيرمستقيم
باشند هم با اندكمدت در نفر چند يا دو هرگاه" خلاصهتر
حتي باشند ، داشته نفوذ هم روي بر يا كنند تاثير هم در و
."ميدهند تشكيل را واقعي گروه باشد ، كه هم لحظه يك براي
بيشتر يا نفر دو از متشكل را گروه وي پيروان و فرويد
داشته خود برتر وجدان در را واحد نمونه يك كه ميدانند
.كنند حاصل يكتاگرايي و همانندي اينطريق از و باشند
يا خاص تفكر طرز نوع يك است ممكن واحد نمونه اين البته
.ميگيرد جاي اعضاء برتر وجدان در كه باشد رهبري نوعي
و كنش راه از را آزادي فلسفه كه است مساعدي محيط گروه ،
از و ميآموزد خود اعضاي به غيركلامي و كلامي واكنشهاي
بس وسيلهاي دانشها ، و اطلاعات مبادله و آموزش جهت
وسيله بهترين حقيقت ، در گروه.ميآيد حساب به سودمند
رشد چون و اوست متحول محيط با فرد سازگاري و تطابق براي
خانواده جمله از مختلفي ، گروههاي در انسان فكري نمو و
خانوادهها است ممكن موارد از پارهاي در و ميگيرد صورت
كنند ، ايفا بايد كه آنطور را خود سازندگي نقش نتوانند
ميسر گروهي واكنشهاي و كنش طريق از نيز نقايص اين رفع
.ميگردد
نظر از كه است مجموعهاي برگيرنده در گروه حال هر در
سطح در اجتماعي لحاظ از و است گوناگون بسيار ساخت و وسعت
بين.ميشود شامل را ناپايدار و سست دستهبنديهاي تا ملي
و دارد وجود پيوندبخش نيروي يا رابطه نوعي گروه افراد
مربوط يكديگر با رابطه يا نيرو آن تاثير تحت افراد اين
تعبير گوناگون مفاهيم به را گروه نيز مردم توده.ميشوند
ازيك افراد عده كه وقتي فقط مختلف موارد در و كردهاند
.ميبرند بكار را آن كند تجاوز نفر
"احيانا مستقل ، شخصيتي و چهره حيات ، كيفيت ، داراي گروهها
افراد مجموع خصوصيات و شخصيت از غير و كمتر يا برتر
انجام حركت ، حال در "دائما گروه.هستند خود تشكيلدهنده
و است واكنش و متقابل كنش شدن ، تغيير ، حال در كاري ، دادن
كه ميشود تعيين نيروهايي وسيله به آن ، حركت جهت و ماهيت
.ميگردد اعمال گروه ، آن بر گروه ، آن خارج يا داخل از
دور دلايلي يا دليل به افراد از تعدادي وقتي اينكه مختصر
دسته ، يك جمعيت ، يك جمع ، يك را آنها "معمولا گردآيند هم
آن مانند و گروه يك يا و انجمن محله ، يك يك فرقه ، يك
.مينامند
گروه پويايي نظريهپردازان ديدگاه از گروه
باشند زير خصايل و صفات داراي افراد ، از اجتماعي هرگاه
.ناميد گروه ميتوان را اجتماع آن
يا فرد دو از اجتماعي:"باشد تعريف قابل كه عضويتي" -1
.گردد مشخص آن نوع يا نام با كه بيشتر
گروه چشم به را خود اعضاء و افراد:"گروهي آگاهي" -2
و عاطفي نظر از و هستند مشترك تفاهم داراي ميبينند ،
.ميكنند حس نزديك بسيار يكديگر به را خود نيز روحي
هدفها داراي گروه اعضاي:"مشترك قصد و آرمان احساس" -3
.هستند مشترك "آرمانهاي" يا
براي اعضا:"نيازها ارضاي در متقابل و دروني بستگي" -4
.نيازمندند يكديگر كمك و ياري به گروه ، مقاصد به رسيدن
هم با اعضا:"متقابل واكنش و كنش يا انفعال و فعل" -5
قرار نفوذ و تاثير تحت را يكديگر ميكنند ، برقرار ارتباط
.ميدهند نشان واكنش يكديگر به نسبت و ميدهند
عضو يك چون ميتواند گروه:"عمل وحدت در توانايي" -6
.كند اقدام و رفتار واحد
افراد از مجموعهاي عنوان به ميتوان را اجتماعي گروه يك
روابط تشكيلدهنده افراد بين "اولا آن در كه كرد تعريف
نمادهاي و گروه خود از فردي هر "ثانيا دارد وجود معيني
دستكم اجتماعي گروه يك ديگر عبارت بهاست آگاه آن
و غيره و مناسك قواعد ، شامل اصلي سازمان و ساخت يك داراي
معني اين به.ميباشد خود اعضاي شعور در رواني مبناي يك
سياسي حزب يك يا كارگري اتحاديه دهكده ، خانواده ، ميتوان
گروه كه ميشويم يادآور "مجددا.دانست اجتماعي گروه را
باشند هم با معدود تن چند فقط كه نميآيد بوجود هنگامي
آنها تا باشد برقرار روابط نوعي تن چند آن بين بايد بلكه
.گيريم نظر در اجتماعي گروه يك عنوان به را
انواع و قائلند خاصي ويژگيهاي گروه ، براي جامعهشناسان
.ميكنند تفكيك هم از را تجمعات و اجتماعي واحدهاي مختلف
گروه:ميكنند تعريف چنين را گروه جامعهشناسان از برخي
متقابل عمل آنها بين كه است نفر چند يا دو از مجموعهاي
را آنان ديگران هم و گروه اعضاي خود هم.دارد وجود معيني
از ديگر يكي.ميكنند تلقي "واحد كل" يك صورت به
افراد از عدهاي به اجتماعي گروه:ميگويد جامعهشناسان
مشترك وفاداريهاي كه ميشود گفته (آن از بيش يا دو)
مشابهي فعاليتهاي در ميپذيرند ، تاثير يكديگر از.دارند
كه دارند گروهي مقررات و هنجارها سلسله يك و هستند سهيم
.ميآورد در نظم تحت گروه ، با رابطه در را افراد رفتار
افراد از تعدادي گروه جامعهشناسي اصطلاح در ترتيب بدين
هدفهاي اجتماعي ، متقابل كنشهاي داراي كه است انساني
.باشند نظم و نسبي دوام مشترك ،
بدو همان از فرد كه است اجتماعي واحد بنياديترين گروه
است اجتماعي موجود يك انسانميآيد در آن عضويت به تولد
طفوليت دوران همان از.كند زندگي تنهايي به نميتواند و
خانواده.ميداند مربوط خانواده به را خود كودك
سپس.است اجتماعي واحد يا گروه كوچكترين و ابتداييترين
عضويت به است ممكن نيز و ميبرد بسر دوستان با انسان
در مذهبي و سياسي فرهنگي ، مجامع و سازمانها انجمنها ،
در فرد واكنشهاي و كنشها عمده بخش ترتيب اين به و آيد
.ميگيرد صورت گروهها درون
معنايي هركس براي گروه كلمه ميگردد ملاحظه كه همانطور
چه معرض در فرد كه است اين به بسته معنا اين.دارد
كرده شركت گروههايي چه در يا باشد ، گرفته قرار گروههايي
چنين.باشد خوانده چيزي چه آنها درباره اينكه يا باشد ،
نيازهاي كه مختلفي گروههاي تنوع و وسعت با مفهومي
.نيست يكسان ميسازد ، برآورده را مراجعان گوناگون
كريمي حسن
دارد ادامه
|