...جنگل آسمان در
بهار الشعراء ملك ازنگاه مدرس
...جنگل آسمان در
جنگلي خان ميرزاكوچك شهادت مناسبت به
فخرايي ابراهيم زندهياد
خود ، نشيب و پرفراز مسير در ايران معاصر تاريخ:اشاره
ديگر مبارزات در كه است بوده شاهد را جرياناتي و شخصيتها
در حركتها اين تاثير.ميخورد بهچشم كمتر كشورها
اين از و نيست پوشيده محققي هيچ بر ما جامعه بالندگي
كشورمان تاريخ حساس مقاطع را مبارزات اين ميتوان منظر
.كرد محسوب
سياسي مسائل روند در كه حركتهاست اينگونه از جنگل نهضت
اين رهبر سالگرد با است مصادف امروز.است بوده موءثر سخت
وي ، شخصيت درباره بيترديد.جنگلي كوچكخان ميرزا نهضت ،
بدينجهت.ميباشند تحقيقي منابع دقيقترين او ياران
و نزديكان از كه فخرايي ابراهيم زندهياد از نوشتاري
.ميشود تقديم كه كردهايم انتخاب است بوده ميرزا همرزمان
مقالات گروه
خورد هم به ناگهان گيتي آرامش و سكوت ميلادي سال 1914 در
و برخاست توفاني.آمد پديد تيره ابرهاي سياست آسمان در و
تن ميليونها.كشيد آتش به را مسكون ربع كه زد صاعقهاي
اينكه بدون و دشمني و عداوت eسابقه بدون بشر افراد از
حملهور هم به دريا و هوا و زمين در بشناسند را يكديگر
پاره را يكديگر صحرا ، درندگان و جنگل سباع همچون و شدند
اكثر و برخاست جهان چهارگوشه از شيون و فرياد و كردند
درهم كلبهها. ساخت عزادار و زده ماتم را بشري عائلههاي
آباديها و سوخته جاندارها رفته ، بباد كاشانهها ريخته ،
باقي نشاني و نام زندگي از و يافته تبديل ويرانهها به
نعره و خمپارهها آتش و سنگين توپهاي شليك.بود نمانده
.ميبلعيد بهيك يك را طعمهها مسلسلها
جانسوز ناله و ميرفت آسمان به جنگ ميدان مقتولين آه
اشك و ميشكافت را قلبها شقيترين و سياهترين مجروحين ،
و داغدار مادران و پدران ديدگان در حسرت ، و اندوه و غم
جوش به عروق در را خون و ميزد حلقه بيسرپرست كودكان
بود؟ شده خبر چه مگر ميآورد ،
رسانيده قتل به "سراجوا" در را اطريش وليعهد صربيها
.بودند
!قرباني اينهمه و قتل يك براي
تاج و ميشد زنده او جنگ ، نايره شدن افروخته با مگر
مينمود؟ تاركش زيب فرانسواژزف از بعد را اطريش امپراتوري
آتش اين لهيب و برخاست غوغا همه اين چرا پس.نه "مسلما
براي گرفت؟ را عالم دول و ملل eهمه دامان خانمانسوز
تنوع و شده خسته طولاني سكوت از اروپا تمدن اينكه
و شده كشيده باريك بهجاهاي مسلحانه رقابتهاي.ميخواست
سازمانهاي.بود آورده پديد بدگماني و سوءظن از موجي
انبارها در جنگي مختلف تجهيزات و يافته توسعه نظامي
.ميطلبيد استعمال مورد و عمل ميدان شده ذخيره
ملل افراد و بود تازهتري قربانيهاي تشنه جنگ الهه آري
بوالهوسانه بهاراده شطرنج مهرههاي همچون كه را
فرا خويش مذبح به حركتاند در مدام قدرت ديوانگان
به نخست سال همان از جهاني مهيب آتش اين شعلهميخواند
و پريشان حيث هر از كه مارا اوضاع و كرد سرايت ما كشور
.ساخت پريشانتر بود ، مشوش
نميتوانست و نداشت شركت بزرگ جنگ اين در اينكه با ايران
بود نموده اعلام "رسما را بيطرفيش وحتي باشد داشته
نيروهاي تعديات و تجاوز معرض در و نماند ايمن معهذا
باراتف ژنرال فرماندهي به روسها.گرديد واقع بيگانه
و سياسي مامورين و شدند سرازير ما كشور به سيل مانند
.رسانيدند آزارها ايران ، ديده رنج مردم به روس دولت نظامي
و فجايع نوع هيچ ارتكاب از آنها به منتسب افراد حتي
يك.نكردند دريغ خويش ميهنان هم مورد در بيشرمانه اعمال
وابستگانشان و ايادي و روس دولت كارگزاران از عمومي نفرت
زدوده آسانيها اين به كه بود گرفته جاي مردم دل در
طرف از عثماني نيروهاي و طرف يك از انگليس ارتش.نميشد
پيش ايران خاك به بينالمللي حقوق گذاشتن زيرپا با ديگر
دارائي و هستي يكديگر با آنها مصادمه در و ميراندند
نداشتن و ضعف علت به ايران دولت.ميرفت تاراج به ايراني
.نبود جلوگيري به قادر كارآمد مردان
تطاول به دست كشور نقاط ساير و گيلان در روس تزاري ارتش
مردم نواميس و حقوقگسيخت هم از كارها رشته و زد بيشتري
و چون قدرت را كسي و گرديد روسي سربازان اميال بازيچه
و صالح كه آنها ايران ، كشور زمامداران.نماند گفتن چرا
به و نميآمدند بر جلوگيري عهده از بودند المله وجيه
در و ميدادند استعفاء نموده قهر مشكلات ، آمدن پيش مجرد
تماشا به "كار عاقبت" انتظار به مجللشان كاخهاي
.مينشستند
فرصتهائي چنين دنبال كه بيآبرو و ناصالح عناصر
را سوءشان نيات و شاد "قلبا كارها جوشي درهم از ميگشتند
كه مسئلهاي تنها.مينمودند تعقيب بيگانه نفوذ نتيجه در
.بود وي حقوق و ايران ملت نميآمد حساب به هيچ حال هر در
بريگاد بهنام داشت قرار عدهاي كف در كشور نظامي قدرت
بودند يافته تعليم روسي افسران نظر زير كه همايوني قزاق
بهنام بود شده سپرده افرادي دست به كشور امنيت و
. بودند يافته تربيت سوئدي افسران زيردست كه ژاندارم
در كه قراردادي موجب به همايوني قزاق بريگاد پيدايش
آغاز گرديد منعقد روس دولت با شاه ناصرالدين سلطنت دوران
ميدادند تشكيل ايرانيها را بريگاد اين افراد.ميشود
نظاميشان و سياسي گزارشهاي كه بودند روسي مربيانشان ليكن
در روسيه كبراي سفارت و (حاليه گراد لنين)پطرزبورگ به را
ايران دولت از را مزايايشان و حقوق اما ميدادند تهران
كه بود اين "قبلا ايران شاه تصميم.ميداشتند دريافت
به را اتريشي هيات يك كشور ارتش نظامي تعليمات براي
از فرنگ به مسافرتهايش از يكي در ليكن كند دعوت ايران
كرد مشاهده ديدنشان سان هنگام كه روسي قزاقان بلند لباس
موجهترين و دليل بالاترين البته اين و بود آمده خوشش
.بود حكمتها
بيكم فرماندهانشان و نفرات لباس كه همايوني قزاق بريگاد
سازمانش بود روسيه دولت افسران و نفرات لباس عين كاست و
جالب اما رسيد هم "ديويزيون"مرحله تا و يافت توسعه كمكم
گونه هيچ ايران به روسها مهاجمه دوران تمام در آنكه توجه
.نداد روي ايراني و روسي قزاقان بين خصمانهاي برخورد
اختلافي و خانوادهاند يك افراد و برادر دو هر آنكه مثل
.ندارند هم با
سال از شالودهاش كه ايران ژاندارمري تشكيلات در عكس ، به
ديگرش همكار دو و سوئدي يالمارسن كوشش به ميلادي 1911
دوشادوش كه داشت وجود فراواني ميهنپرست افسران شد ريخته
در وسائل گونه همه فقد با و جنگيدند بيگانه باقواي مليون
اوضاع آنكه كلام اجمال.نمودند ايستادگيها برابرشان
لحاظ از چه و اجتماعي و اداري نظر از چه كشور عمومي
همگان تاثر و تاسف اسباب و آشفته و مغشوش اقتصاد و سياست
و آواره و مفلوك مردم ميداد ترجيح حاكمه هيات چه ، بود
رها پريشاني و بينوائي حال به را بيخانمان و بيتكليف
بحرانهاي رفع در عملي كوششهاي و جهد و جد عوض به و كند
غمانگيز صحنههاي اين تماشاچي ديپلماسي ، مجراي از سياسي
ملت دلهاي در خشم از توفاني كه بود جهت همين به.باشد
درياي ساحل در مزبور امواج كه سود چه اما ميزد موج
ميرزا" كه بود مقام و حال چنين در ميشكست ، هم در نوميدي
اتحاد به وابسته ايران ، مليون سران از چندتن با "كوچك
.پرداخت وگو گفت به و گرفت تماس درتهران اسلام
فعاليتش مركز ميشد گفته كه بود سازماني اسلام اتحاد
به ديني پيشوايان از چندتن وسيله به و است "اسلامبول"
به معروف اسدآبادي سيدجمالالدين مانند است آمده وجود
طبايع"كتاب صاحب كواكبي عبدالرحمن سيد و "افغاني"
بود ، خود زمان آموزنده بسيار و مفيد كتب از كه "الاستبداد
عبده محمد شيخ و "المنار" مجله موءسس رضا رشيد همچنين
عموم گردآوردن هدفش و مصر "الازهر" دانشگاه رئيس
بني و راشدين خلفاي عصر مانند واحد زيرلواي مسلمانان
سياسي وزنه يك ايجاد و استعمار با مبارزه منظور به عباس
.بود اسلام دنياي براي جهاني
بهار الشعراء ملك ازنگاه مدرس
تاريخ به بود ، بزرگ اصولي و فقيه بود ، مسلم مجتهد مدرس ،
خود عهد در خطابه و سخنراني در و آشنا كلام و منطق و
ثبات و پاكدامني غرور نبودو عوامفريب چون و نداشت همتا
از دفاع درصدد هيچگاه بود ، قوي بياندازه او در عقيده
.برنميآمد ميشد زده او به كه تهمتهائي و حملهها
افكارش در حقايق نبود ، مفتري و بينزاكت و هتاك همچنين
از يكي و فريبي مردم و سازي ظاهر تا بود متمركز بيشتر
كينه -بود معني همين نيز خطابه در او موفقيتهاي اسرار
، دشمنان از پوزشي اندك به.نداشت وجود مرحوم آن در جوئي
حمايت عمومي فايده احتمال جزئي به آنها از و ميكرد گذشت
.نميداد دخالت سياست در را احساسات و مينمود
شاه رضا و مدرس
در بارضاشاه برخوردمدرس كيفيت فوق سخن ادامه در بهار
:ميدهد شرح چنين را سلطنت ابتداي
شاه با مدرس و بود شنبه روز 5 تابستان ، روزهاي از روزي
شاه به امروز:گفت من به مدرس.بود كرده ملاقات زود صبح
خوب سرشما پشت پول وجمع ملك تهيه به راجع مردم گفتم
كارتان چه به ملك كنيد ، چه ميخواهيد پول شما.نميگويند
مال ايران باشيد محبوبي و مقتدر پادشاه شما اگر ميخورد ،
ولي ميدهد شما به ملت و مجلس بخواهيد چه هر و است شما
كنيد شهرت مال جمع حرص و ملكگيري و پولداري به اگر
براي گفتند بد احمدشاه پشت كه مردم.نيست خوب برايتان
و فروخت گران يكسان را خود (موروثي)ملك گندم كه بود اين
بالطبع فقيرند مردم چون و ميكند جمع پول كه داشت شهرت
نكنيد كاري شما.ميآيد بدشان دارد زياد پول كه كسي از
.بيايد بدشان شما از مردم كه
را شما نصيحت هم منبعد ولي ندارم زيادي پول من گفت شاه
.ميپذيرم
كه كنيد طوري حالا از پس ، :گفتم ايشان به من:گفت مدرس
خرج مختلف بهانههاي به پول قدري نشود ، گفته حرفها اين
كه كنيد كاري مريضخانهاي ، مدرسهاي ، بسازيد ، جائي كنيد ،
از بعد و بود اينكارها براي داشت هم پولي اگر بگويند ،
ملكداري باشيد ، نداشته كار مردم املاك به "مخصوصا اين
.ميكند پرت را شما حواس
رفت؟ سعدآبادخواهي به جمعه فردا تو:گفت من به (مدرس) پس
ميروم و برسم ايشان خدمت فرمودند جمعه صبحهاي:گفتم
چيست؟ مقصود
.است كرده او در اثري چه من حرفهاي ببينم ميخواهم:گفت
مرحوم اتفاق به سعدآباد ، در زود بسيار صبح فردا
و ليث يعقوب داستان -شدم شرفياب شاه حضور به مجللالدوله
بعد ايران استقلال دفعه اولين و قديم جوانمردان و عياران
بيپولي:گفت شاه يكدفعه...كردم نقل را عرب تسلط از
مجللالدوله و من است روز سه پيداكردهايم ، غريبي
بيندازيم راه مصرفي براي پول تومان هزار ميخواهيم 5
تعظيمي هم او مجللالدوله به كرد رو و است نشده ميسر
اين بعدنشده فراهم هم هنوز "واقعا بله كرد عرض كرده
:گفت را عجيب تاريخي حرف
با برويم بيرون مملكت اين از ما باشد بنا اگر ميترسم"
نظامي تنه نيم دامن دست دو با بعد و ".برويم پيراهن اين
.داد نشان من به را آن گرفته را خود
قضاوت و است تاريخي مطالب نقل بهار سخن اخير قسمتهاي
اين در اديب و بليغ مرد آن كه آنجا از اما.نيست صريح
مدرس شخصيت بيان منظورش و نداشته نگاري تاريخ قصد مقاله
كه است معني اين رساندن او هدف داشت يقين ميتوان بوده ،
منظور به "اولا رضاشاه سلطنت اصل با مخالفت وجود با مدرس
زير ديگر بار بكوشد مردم امر اصلاح در حتيالمقدور اينكه
در خودش كه شود كسي حضور شرفياب شد حاضر و رفت وكالت بار
در "ثانيا "نباشي تو كه ميخواهم":گفت او به استيضاح روز
پوشي پرده و چاپلوسي به خيليها مثل نيز مرحله اين
كه ميگشود لب كسي نصيحت به صراحت با بلكه نپرداخت
.نداشتند را او حضور در معمولي صحبت اداي قدرت خيليها
طاهري سيدصدرالدين
|