ميشود متولد دوباره كه بانويي
اميد تئاتر جشنواره برگزيدگان
ميشود متولد دوباره كه بانويي
مهرجويي داريوش ساخته بانو فيلم به ديگر نگاهي
و متروك اتاق در صفا كه زماني "پري" فيلم از نمايي در
نوشتن به خود ، عشق از شيفته و شوريده خود دورافتاده
درك را او ديگران چرا كه ميكند گلايه و ميگويد
زواياي كه حالي در خود دوربين با مهرجويي نميكنند ،
صفا تحرير ميز به كه زماني ميدهد ، نشان را خانه مختلف
شده گم دفترها و كتابها و كاغذها از انبوهي در كه ميرسد
از يكي بر را خود دوربين "تعمدا و ثانيهاي چند براي است
ميشويم نزديكتر كه وقتي ميكند متمركز كتابها
جاودانه شاهكار جز نيست چيزي كتاب كه درمييابيم
."ابله" رمان يعني داستايفسكي
ابله كتاب باشد داشته علاقه ادبيات به كه كس هر
عمر آخر تا شايد و گاه هيچ باشد ، خوانده را داستايفسكي
فراموش را ميشكين شاهزاده يعني آن اصلي قهرمان نتواند
از يكي باطن در اما مجنون و ديوانه ظاهر به انساني.كند
بر كه انسانهايي نابترين و پاكسرشتترين و زيباترين
با را او سرنوشت كه گرفت سراغ آنها از ميتوان زمين روي
حسابگر و مكار باطن در ولي عاقل ظاهر در انسانهايي
.بود نخواهند او درك به قادر هيچگاه كه است كرده روبهرو
سرنوشت نوعي به ميشكين شاهزاده تاثربار سرنوشت اين
.هست نيز مهرجويي داريوش آثار قهرمانهاي تاسفانگيز
مسيري در بايد "بانو" فيلم بيشتر چه هر و بهتر درك براي
گرفته پيش در "هامون" فيلم ساخت با "خصوصا مهرجويي كه
آن در مهرجويي دلمشغولي كه سينمايي همان يعني.كرد دقت
پيدا تمركز نفس حديث بر پرداختن در چيز هر از بيشتر
و سستي از را خود مخاطبان ميخواهد كه سينمايي.ميكند
و سازد كردن فكر به وادار را آنها و آورد بيرون رخوت
تحول و تغيير باعث بتواند اگر حتي مسير اين در مهرجويي
است داده انجام خطير بس كاري بشود ، نيز شخص يك حتي روحي
مخاطبان كه است رسانهاي سينما اينكه گرفتن نظر در با و
مهرجويي كه گفت ميتوان دارد طيف هر و سن هر از وسيعي
ساخته آثار كه "خصوصا.است كرده انتخاب را درستي راه
شدهاش
"پري" و "سارا" و "بانو" يعني "هامون" فيلم از پس خصوص به
محوري شخصيت كه "گلابي درخت" نيز آنها آخرين و "ليلا" و
مهرجويي كه ادعا اين بر است گواهي نويسنده است فردي آن
ميرود پيش كه چه هر و است استوار خويش عزم بر همچنان
.ميپردازد خود علاقه مورد و خاص سينماي به بيشتر
(1)كه "بانو" فيلم با رابطه در مهاجراني آقاي گفته بيشك
بيان زيباترين "است ايراني فيلم مذهبيترين فيلم اين"
فقط امر اين به بردن پي براي ;ارزشمند اثر اين براي است
.بيفكنيم عميق نگاهي فيلم در بانو شخصيت به است كافي
از است نمادي "بانو" فيلم در (فرهي بيتا) بانو مريم
وجود در كه خصيصهاي همان يعني معنا جستجوي در انسان
واقع در و.دارد وجود نيز مهرجويي آثار قهرمانهاي اكثر
به رسيدن براي است رنجها از انسان گذر حكايت "بانو"
براي خود وجود در مذهب پايههاي كردن محكم و خداوند
نزديكترين نظر اين از و آرامش و زلالي نوعي به رسيدن
و ليلا حدي تا بانو شخصيت به مهرجويي آثار در شخصيتها
هيچ آنكه با نيز اسد.است "پري" فيلم در اسد بيشتر او از
را ، بانو كه همچنان نميبينيم عبادت حال در را او گاه
رسيدن براي است تلاشي زندگيش تمام بانو همچون نيز او اما
نيز فيلم اواخر در كه همانگونه.خداوند واقع در و نور به
زمين در عناصر با حيرتانگيزش مرگ از قبل چگونه ميبينيم
نظر به كه گونهاي به ميرسد يگانگي نوعي به آسمان و
را او زبان سبزهها و علف و درختان و خورشيد ميرسد
نمايي آن و بانو شخصيت به برميگرديم باز حال.ميفهمند
تا" ميگويد آسمان به رو و حياط در بانو كه فيلم از
و دردها همه ميكنم احساس روصورتم را آفتاب نوازش
را همه گناه و عيب حاضرم ميكنم ، فراموش را رنجهايم
".كنم فراموش
از تازهاي دوره كه است نما اين از بعد بلافاصله اما
آغازين همان از كه رنجهايي.ميشود آغاز بانو براي رنجها
كه اكنون و داشتهاند ريشه زندگيش در بانو كودكي روزهاي
آشكار نمودي ديگر رنجها اين است ، ميانسال زني ديگر
ياد به گشتهاند ، زندگيش از جزئي واقع در و يافتهاند
كه زماني "هاجر" با را بانو مريم گفتگوي صحنه بياوريم
نميخواستن ، ديگه منو":ميگويد خانوادگيش زندگي از بانو
.توفرنگ كاتوليكها ، شبانهروزي تبعيد ، كردن پرتم ازكوچيكي
رفتن خواهرام" ميگويد خود تنهايي از كه زماني يا و ".
شايد و (مضمون به نقل) "رفت باهاشون هم مادرم فرنگ ،
از ديگر او كه است بانو طبيعت و سرشت همين خاطر به "اصلا
او بهزعم كه همسرش خيانت با كه زماني و نميگريزد رنجها
به ميكند حس كه كسي تنها و است زندگي در كسش عزيزترين
به اعتراضي گونه هر جاي به ميشود روبهرو است نزديك او
درد اين ميخواهم" مينويسد دفترش در و ميرود خود اتاق
نرود ، يادم از هيچگاه آن تلخ طعم تا كنم ، مزه -مزه را
مرا يكپارچه و بيايد.شود افزون دم هر آن تلخي ميخواهم
با است من جنگ اين را دلم را ، جسمم را ، روحم.كند مسموم
از نشاني كسان از خيلي بهگمان شايد نگاه نوع اين "من
زني اينك كه بانو زعم به اما باشد ديوانگي و بودن مجنون
يعني فضيلت ، نوعي يعني رنج با آميختگي اين است ، كامل
فرزانهاي چنانچه روح ، كردن زلال براي راه بهترين
رنج در بيشتر را او دارد دوست كه را كس هر خدا":ميگويد
بر تطاول دست اينگونه بانو كه است چنين و ".ميدهد قرار
ديگر بيشمار رنجهاي پذيراي و آماده و ميگشايد خود
بر را خانهاش در كه است خاطر همين به "اصلا و ميگردد
و است نيازمند نوعي به ميداند كه كس هر و محرومان روي
اين از.ميگشايد كند اعطا آنها به را بخشش ميتواند او
را مذهب از ديگري نمود ميتوان "بانو" فيلم در باز جنبه
زندگيش از وهله اين در بانو رفتار چنانكه كرد ، مشاهده
رستگاري خاطر به نيز مسيحاست مسيحگونه بسيار رفتاري
خاطر به "اصلا و ميخرد خود جان بر را آنها رنج انسانها
رفتار و.ميشود ريخته خونش كه آنهاست روح آمرزش
به او محبت و عشق اين و بانو گذشت با و مهربانانه
شيرين و قربانسالار و كرمعلي و هاجر همچون انسانهايي
كه است واقعيتي اين و.است بانو مذهبي روح همين از نشاني
كمال با باشد داشته بانو از شناختي بيآنكه نيز كرمعلي
ديدم خواب" ميكند تعريف خواب يك قالب در را آن و صداقت
سقا يه غبار تو از علفام و بيآب و خشك بيابون تو
مثل بود ، مهربون و عزيز بانوي يه اومد نزديك شد ، پيدايش
ميدهد روي بانو اطراف در كه جاري واقعيات اما "...شما
رفتار از آن سرآغاز كه واقعيتي.است حرفها اين از تلختر
با كه ميشود آغاز بانو همسرش به نسبت محمود رياكارانه
ميتوان حتي و عشق و پاك روح و سادهدلي از سوءاستفاده
به و ميشود آغاز دارد بانو كه ثروتي تصاحب قصد به گفت
تا و ميشود ختم شيرازي دختر آن سوي به رفتنش و خيانتش
و كرمعلي و هاجر حريصانه و طمعكارانه رفتارهاي
و ويراني و پلشتي از نماد بدترين كه شريكش و قربانسالار
مثبت شخصيت تنها "ظاهرا.ميشود منجر است فيلم در فساد
آئينهاي با كه او هم است ، (تيرانداز سيما) شيرين فيلم
و ميشود بانو خانه وارد است پاكي و روشنايي از نشان كه
وحشتناك چهرهاي بانو كابوس در كه است كسي تنها كه او هم
شيردادن به نور از هالهاي در و ندارد تهديدكننده و
به نميتواند نيز او نهايت در اما است ، مشغول فرزندش
بانو كامل درك از هنوز و كند پيدا راهي بانو دروني دنياي
كه دريافت زماني ميتوان را واين است ناتوان و عاجز
دزديش ولاپوشاني خود رياكاريهاي توجيه براي قربانسالار
ميگه شيرين":ميگويد و جويد مي مرد شيرين حرفهاي از
ميزنه ، حرف ميبينه ديوار.ميكنه صحبت خودش با خانم
سودجويانه رفتار اين در "ميزنه حرف ميبينه آسمان
سوي آن از كه نيستند تنها هاجر و قربانسالار و كرمعلي
برخوردار نيز مرتبي و وقارتر با ظاهر از كه نيز كساني
با خود روابط در خانم شمسي يا و حسام دكتر مانند هستند
نيز بانو نااميدي اوج و هستند خود شخصي منافع پي در بانو
زنداني صورت به و ميكند پيدا تبلور كه است زمان همين در
نشان را خود خوردن غذا از پرهيز و اتاق در خود كردن
و بانو سردرگمي از است واكنشي اينها تمامي كه ميدهد
تاريكي و سياهي تحمل ديگر ايمان همه اين با نيز او اينكه
اين دستاورد از نمونه آخرين كه ندارد را اطرافش خشونت و
و است بانو بيآزار و خانگي گربه فجيع شدن كشته خشونت
همه با اما.معصوميت نماد پاكترين رفتن بين از يعني اين
دل به نفرتي آنها كدام هيچ از گاه هيچ بانو اوصاف اين
خوبي به را اين بانو سرنوشت رغم به زيرا.نميگيرد
است خورده شكست خود آرمانشهر ساختن در كه است دريافته
كه است بانو مجلل و سفيد خانه همان فيلم در آن نماد كه)
عوامل اين تمامي و (ميگردد ويرانه به تبديل پايان در
خود عليه خود بانو تا ميدهند هم دست به دست كه هستند
بانو كه است جنگي از مرحله آخرين واقع در اين و برآشوبد
خود معترضانه رفتار در او پس است كرده آغاز خود عليه خود
لباس و ميسازد مسدود اتاقش بر را آفتاب و نور نفوذ راه
اتاقش در و ميگرداند سياه لباسي به تبديل را سفيدش
به باز تا ميسازد شفابخش نور جايگزين را سياهي و تاريكي
نيز مهرجويي خود كه همانگونه.يابد دست دوباره تولدي
اتفاق يك ميكند تجربه ملموس طور به بانو آنچه":ميگويد
درك "عملا است خوانده كتابها در كه آنچه هر كه است بزرگ
به و باشي داشته زايش و رويش بتواني اينكه براي ميكند ،
خاك در دانه مثل بايد كني طي را تفرد فرآيند و برسي خود
و ".شوي بالنده گياه و كني رشد و برويي سپس بشوي مدفون
البته و مهرجويي آثار قهرمانهاي تمامي سرنوشت يعني اين
آن و سبزرنگ زمينه در فيلم پاياني تيتراژ آن با "بانو"
بار بانو كه ادعا اين بر است گواهي كه آرامشبخش نواي
.است رسيده خود "بزرگ يقين" به و است شده متولد ديگر
شاهنظريان مارگريت
اميد تئاتر جشنواره برگزيدگان
"اميد" ونوجوان كودك تئاتر سراسري جشنواره هشتمين
.داد پايان خود كار به همدان در بهترينها باانتخاب
و خراسان از "نگين" نمايشهاي جشنواره اين داوران هيات
برتر نمايشهاي عنوان به را همدان از "برايمينا درسي"
.كرد معرفي فجر بينالملليتئاتر جشنواره در شركت براي
بايگي اسماعيل به جشنواره كارگرداني بهترين تنديس
.گرفت نگينتعلق نمايش كارگردان
عباس به را جشنواره نمايشنامه بهترين تنديس داوران ، هيات
اهدا مينا براي درسي نمايشنامه نگارش بهخاطر قرين دوست
.كرد
از پاشائي معصومه و همدان از نيا صمدي شهرام همچنين ،
را جشنواره اين زن و مرد بازيگر تنديسبهترين كرمانشاه
.كردند دريافت
از نصرتي مهرداد به جشنواره تنديس نمايش ، موسيقي بخش در
مينا براي درسي نمايش موسيقي تنظيم و برايساخت همدان
.گرفت تعلق
لباس و صحنه طراحي بهترين تنديس داوران هيات راي براساس
.شد اهدا نگين نمايش لباس و صحنه بايگيطراح حسين به
بازي ، كمي" نمايش بازيگران الماسي فروغ و دشتستاني مرسده
اين در نوجوان بازيگران عنوان به نيز خرمشهر از"درس كمي
.كردند دريافت آزادي بهار سكه ونيم افتخار ديپلم جشنواره
محمدرضا فر ، صادقي فاطمه چهرهپردازي از داوران هيات
.كرد قدرداني جوادي نسرين و خورشيدي
برگزارشد 10 فجر درسرسراي روز مدت 6 به كه جشنواره دراين
خوزستان ، اصفهان ، تهران ، استانهاي نمايشياز گروه
.داشتند شركت همدان خراسانو غربي ، آذربايجان كرمانشاه ،
تشكيل در تئاتر نقش همايش" جشنواره برگزاري با همزمان
و كارشناسان باحضور نيز "نوجوان و اجتماعيكودك شخصيت
.شد برگزار كشور تئاتر صاحبنظران
|